eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
27 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست فرّخ آن سینه که در وی، دل ِآگاهی هست حشمت اَر می‌طلبی، خدمت درویشان کن نیست بالاتر ازین، گر به‌جهان جاهی هست ما گدایان در میکده، شهبازانیم سایه‌ی عزت ما بر سر هر شاهی هست ما در آیینه‌ی دل، نور خدا را دیدیم آزمودیم ز هر دل به خدا راهی هست هر کجا نور بُوَد، چشمه‌ی خورشید آن‌جاست هر کجا پرتو مهتاب بُوَد، ماهی هست از چه مجنون به سراپرده‌ی لیلی نرسید که به صحرای جنون خیمه و خرگاهی هست از خدا، عذر خطا خواه که پیش کرمش گر گناه تو بُوَد کوه، کم از کاهی هست ره نبردیم "ریاضی" به سراپرده‌ی غیب در نبستند که چون میکده درگاهی هست ✍ @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
خیال آمدنت دیشبم به سر می‌زد  نیامدی که ببینی دلم چه پر می‌زد به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت  خیال روی تو نقشی به چشم تر می‌زد شراب لعل تو می‌دیدم و دلم می‌خواست  هزار وسوسه‌ام چنگ در جگر می‌زد زهی امید که کامی از آن دهان می‌جست  زهی خیال که دستی در آن کمر می‌زد دریچه ای به تماشای باغ وا می شد  دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می‌زد         تمام شب به خیال تو رفت و ، می‌دیدم  که پشت پرده‌ی اشکم سپیده سر می‌زد!
اصلا قرار نیست که این قصه سر شود باید علاقه‌ام به شما بیشتر شود با چشم‌هات شعر خودم را قلم زدم جایی که فرصت غزلم را بهم زدم از روزهای تلخ تو کم می‌شوم ولی.. با تو دوباره عازم غم می‌شوم ولی.. هی حرف پشت حرف به گوشم رسیده است وقتی سرت دوباره به دوشم رسیده است من قانعم به بودن تو در تصورم وقتی که از نبود تو این روزها پرم هرشب برای آمدنت راه می‌کشم این راه را به عشق تو کوتاه میکشم پیش سکوت تو نفسی کم می‌آورم در قاب عکس جای خودم...آه می‌کشم این روزها که عشق برایم مقدر است من بغض های تلخ از این چاه می‌کشم نقاش می‌شوم که تو را دست و پا کنم گاهی نگاه می کنم و گاه می‌کشم لعنت به من که پیش همه جار می‌زنم من دست از نگاه تو این ماه می‌کشم امشب دلم گرفته و حرفی نمی‌زنی حس می‌کنم دوباره به فکر همان زنی تو می‌روی و وعده‌ی ما سست می‌شود این اشک‌ها برای خودت پست می‌شود! تو می‌روی و کار دلم سخت می‌شود با رفتنت خیال همه تخت می‌شود این روزهای نحس به جایی نمی‌رسد با تو همیشه بحث به جایی نمی‌رسد!  
لبت ای کاش که لبریز تبسم باشد تنت ای کاش در آغوش غزل گم باشد باتو این کوچه عجب حس غریبی دارد به گمانم که همان « کوچه‌ی هفتم» باشد آبی ِچشم تو زیباست، نریزش، حیف است- -ساحل ِخاطرمان سهم ِتلاطم باشد من و تو در گذر جاده ی پر پیچ و خمیم شاید این جاده همان جاده‌ی طارم باشد پا به پای توام و باز پر از دلهره‌ام وای، اگر آخر این قصه توهّم باشد...؟! « عشق بی مایه فطیر است» خطر باید کرد آدم آن است که در سایه‌ی گندم باشد                                 
🌼🌼🌼
اگر نخندی! اگر برای من تمثیلی از آفتاب نیاوری، چگونه از نشاط بنویسم، چگونه از آمدن صبح و درشت گویی خورشید بنویسم، چگونه بیاد آرم که روی تو اولین بامدادی است که عاشقانه دوستش داشتم . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۹ اردیبهشت سالروز درگذشت مجری، تهیه‌کننده و کارگردان، زنده‌یاد نادر طالب‌زاده گرامی باد
از تو دارم می‌شوم هر روز و هر شب سردتر می‌شوی هر دفعه‌ از ماقبل هم نامردتر بی‌خیالی خوش‌ به‌ حالت رنگ‌ تو سرخ‌ و سفید رنگ و روی زشت من هم هر زمانی زردتر سرکشیدم هرچقدر از روی دیوارش، شدم در حیاط قلب بی‌رحمی که داری طردتر یک‌قدم وقتی نمی‌خواهی که همراهم شوی می‌شوم در کوچه تنهایی‌ام ولگردتر من گرفتار هزاران درد دل از دوریت تو ولی داری درونی از همه بی‌دردتر
صبح شد، آی نمی‌باید خفت چشم بگشای که خورشید شکفت باز کن پنجره را با دم صبح باید از خانه دل، گَرد پریشانی رُفت
حتی هزار سال پیاپی که روبروت – بنشینم و دوباره بخواهی به گفتگوت.. قهوه بریز چشم درختی که گم شوم روزی هزار مرتبه در جنگل بلوط دست مرا بگیر و به همراه خود ببر حتی شده میانه‌ی صحرا –کویر لوت تو فصل آمدن شده‌ای، فصل شعرهام با من قدم بزن وسط بوته‌های توت لبهای تو ادامه‌ی اردیبهشت شد تلفیقی از طراوت سنتور با فلوت لبخند می‌زنی و من از دور می‌رسم از شهر بی ترانه و از شهر پر سکوت گلهای روی پیرهنت را به من بده این خانه سالهاست که با تار عنکبوت.
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد می‌شد بدانم اين‌كه خط سرنوشت من از دفتـر كدام شب بسته وام شد؟ اول دلـم فراق تو را سرسری گرفت و آن زخم كوچک دلم آخر جذام شد شعر من از قبيله خون‌ست خون من، فواره از دلم زد و آمد كلام شد ما خون تازه در تن عشقيم و عشق را شعر من و شكوه تو، رمز الدوام شد بعد از تو باز عاشقـی و باز ... آه نه! اين داستان به نام تو اين‌جا تمام شد
قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه‌گاهی که کنارت بنشینم کافی‌ است گله‌ای نیست من و فاصله‌ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی‌ است
روزی که دلم هوای دریا را داشت چشمان تو را بحر عمیقی پنداشت این شاعری و عاشقی و در‌به‌دری نانی است که در سفره‌ی من عشق گذاشت
من قطره‌ام و قرار دریا بگذار یک پنجره را به روی من وا بگذار یک عمر دویده ام به دنبال سرت ای مرگ برای یک نفر جا بگذار
دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق ویرانه فیض می‌برد از ماه بیشتر
🇮🇷خلیج فارس🇮🇷 زلالِ پهنه‌ی تو دشمن سیاهی بود خیالِ دشمنِ تو یک خیالِ واهی بود نشد تمامِ ستم چیره بر اُبهت تو نگاهبانِ تو یک لشکر الهی بود به برقِ آینه‌یِ پاکِ خویش تیر زدی به چشمِ هر که به سوی توأَش نگاهی بود به روی خاکِ مذلت نشست بی‌تردید کسی که سوی تو با قصدِ ظلم، راهی بود از این نمد که بر آن کوفت دست دشمن تو همیشه سهمِ سرش رنجِ بی‌کلاهی بود خلیجِ فارس به جا ماند و زود شد معلوم تمامِ آنچه که گفتند اشتباهی بود به نامِ نامی و پاکِ خلیج فارس، فقط همیشه بوده و هستی و نیز خواهی بود
این روزها از حال چشمانم خبر داری ؟ باید برای دیدن من.... چتر برداری !!
روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود از همان آغاز ما را کم‌تحمل ساختند...
سکوت می‌کنم امشب به جای گفت‌وشنود مرا ببخش که دل، گرم صحبت تو نبود من آن تبسم بی‌پاسخم که هیچ‌کس به یاد من غزل عاشقانه‌ای نسرود ...!  
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
من به هم ریخته بودم تو ردیفم کردی وَرنه من قافیه را باخته بودم ای عشق!
همیشه در دل تاریخ این گواهی ماند برای دشمن تو تا ابد تباهی ماند گذشت فصل زمستان ولی برای زغال هنوز هم که هنوز است روسیاهی ماند هزار تاج به تاراج برده شد اما همیشه بر سر تو تاج پادشاهی ماند چه خواب‌ها که یکایک شدند نقش بر آب چه نقشه‌ها که سر برگه‌های کاهی ماند کسی که خواست سر ما کلاه بگذارد برای او نه سری ماند و نه کلاهی ماند شکوه نام تو مانند کوه پابرجاست نه مثل موج که گاهی نماند و گاهی ماند به رغم مدعیان، ای خلیج میهن من تو فارس بودی و هستی و فارس خواهی ماند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانه ماست 😎✌️ بروید در همان خلیج خوک‌ها 😁 🗓 به مناسبت دهم اردیبهشت روز ملی 🌊🇮🇷 @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
چقدر عکس ضریح تو را نظاره کنم چقدر خون بچکانم ، بگو چه چاره کنم ؟ خیال پنجره فولاد تو هلاکم کرد چگونه روز و شبم را به غم شماره کنم ؟!