eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم که دلم بند نفس‌های کسی هست که نیست...
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
به من گفته است یک مدت از او کمتر خبر گیرم همین یعنی جدایی... منتها آهسته آهسته!
گفتم اقرار به عشق تو نمی کردم کاش گفت اقرار چو کردی، دگر انکار مکن
جمعی به عشق رفتند یک عده را هوس برد ما بنجلِ عدم را آخر خیال برداشت... ✍ (معنی زنجانی)
شعری بخوان به لهجه ی باران برای من با گویش قشنگ خراسان برای من حرفی بزن دوباره دلم تنگ گفت گوست ای بهتر از شکوه بهاران برای من چون قایقی که گم شده در اضطراب باد چیزی نمانده تا خط پایان برای من هرگز کسی شبیه تو پیدا نمی شود آری میان این همه انسان برای من آغوش گرم توست شروع دوباره ای پایان روز های زمستان برای من شعری بخوان که حال دلم را عوض کنی آسوده تر شود غم زندان برای من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من تو را لمس نمی‌کنم، من تو را زیارت می‌کنم؛ " تو " بویِ بهشت با خود داری...🌱 💚
با غصّه‌ی دوری ات دلم درگیر است بی روی تو از تمام دنیا سیر است هردم که بدون بودنت می‌گذرد مانند غروب جمعه‌ها دلگیر است
سلام اهالی آبادی دعاگوی همگی هستم🌼🌸
مرا به صورت شاهد نظر حلال بود که هرچه می‌نگرم شاهدست در نظرم دو چشم در سر هرکس نهاده‌‌اند ولی تو نقش بینی و من نقش‌بند می‌نگرم 💚
گفتا که دلت کجاست؟ گفتم: بَرِ او پرسید که او کجاست؟ گفتم: در دل..!
من به اندازه‌یِ یک ابر دلم میگیرد... باید امشب بروم باید امشب چمدانی را که به اندازه‌یِ پیراهنِ تنهاییِ من جا دارد بردارم، و به سمتی بروم...