eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کسی از یار چیزی خواست هنگام وصال من به محضِ دیدن او خاطرش را خواستم... @abadiyesher
در بست طوسی تو‌ چه رنگی دویده است کز لطف می‌خرند سفید و سیاه را مالی نداشتم ولی از جستجوی تو انداختم درون ضریحت نگاه را.... @abadiyesher
نقشی ضعیف بودیم، بر صفحهٔ شکستن چون هایِ روی شیشه، رفتیم رفته رفته... @abadiyesher
یک قطره اشک، بهر تو بحر طویل گشت یک ذره از فضیلت تو صد کتاب شد وقتی خدا به حشر بگوید چه داشتی سر بر کند حسین و بگوید حساب شد @abadiyesher
گفتی که غمت مدام باشد؟ باشد... جز وصل توام حرام باشد؟ باشد... خواهم به تو رخ به رخ سلامی بدهم گر مرگ در این سلام باشد، باشد... @abadiyesher
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•| |• 🎥 دختران شام می گردند همراه پدر کاش می شد تا تو هم با خود بگردانی مرا راستی!هیچ خبر دار شدی تب کردم؟ راستی! لاغری من به نظر می آید 🎙شعرخوانی سوزناک حاج برای حضرت رقیه سلام الله علیها 👌 حتما بشنوید. خیلی خوبه 😔😭 @abadiyesher
3.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است که موی تیره و روی سفید با حسن است مبین ز نسل حسن هیچ کس امام نشد به حسن بینی اگر هر امام را حسن است به کفر گفت که دست حسن دوایی نیست درست گفت برادر، خود دوا حسن است حسین می شنوم هرچه یا حسن گویم دو کوه هست ولی کوه بی صدا حسن است حسین نهی به قاسم دهد حسن دستور ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت بیا که کنیه شیر خدا اباحسن است @abadiyesher
مادر به اشک روضه به من شیر داده است در شیرم آب کرده ولی سود با من است @abadiyesher
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم یار آمد و گرفت و به بندم کشید و بُرد @abadiyesher
عشاق اگر مکاشفه‌ی مو به مو کنند اول قدم ز آینه باید وضو کنند در شوره زار نیز گهی می‌دمد گلی شاید تو را به دیده‌ی من جستجو کنند سنگ دل شکسته چه کم دارد از عقیق گر هر دو را به حلقه‌ی انگشت او کنند جز ما که اشکمان دم مشک است دائما مردم کجا به آب مضافی وضو کنند گویند حرف می‌برد از من به یار من باید مرا به باد صبا رو به رو کنند ما چون خبر دهان به دهان داغ می‌شویم "روزی که خاک تربت ما را سبو کنند" جا دارد از فرات شفاعت کنیم نیز ما را اگر برای تو بی آبرو کنند @abadiyesher
عشق ما کار و کس نمی‌داند این شرر خار و خس نمی‌داند جان آقا مرا به کس نفروش طفلک دل، هوس نمی‌داند بانگ خاموش گریه‌های مرا های و هوی جرس نمی‌داند کس جلودار این سرشک نشد مستی ما عسس نمی‌داند عاشقی را شروع و پایان نیست بیدلی پیش و پس نمی‌داند هرکه دمخور شده به وحی دمت نفسش را نفس نمی‌داند می‌تپد در برون سینه دلم مرغ عارف قفس نمی‌داند هر که قدر سرشک را نشناخت قدر بال مگس نمی‌داند @abadiyesher
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر طور بود آمدم اینجا گمان نبود اصلاً اُمیدِ آمدنِ کاروان نبود من زینبم نه زینب وقت وِداعمان زینب به زیر جامه اش این داستان نبود من زینبم نه زینب تا عصر یازده موی سپید و این همه قَدِ کمان نبود آسان نبود رفتن ما تا به کوفه، شام گاهی میان قافله یک لقمه نان نبود @abadiyesher