eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
40 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌼🍀 بار دیگــر سهـــمِ این دلــواپسِ دیـوانه باش درکنـارم خــانمِ این خانه باش زندگــی بی تو شبیــه آسمـــانِ ابری است دلبــــرِ زیبــایِ ایـن آلـــونَک ویـــرانه باش هـرچی گویی چشم می گویم،بیاسهم شما این کلید دست شمااصلا توصاحـب خانه باش پــول و کیف و هـــرچــه دارم بـاز تقدیم شما صاحب امـوال هیچ و چهـــل تومان یارانه باش حرف هـایت خــوب و شیــرین اند جان مادرت روبرویــم تا نشستـــی یک زن پُرچانه باش تا ازاینجـــا می روی فــوراً مریضت می شوم دکتــرم گفته برایم حُکـــم داروخـــــانه باش تلـــخ تر از زهــــر مـــــارم ایـــن دم آخــــر بیا ✋🌺 درود مهربانان نیک اندیش زیبا منش 🌺🌺🌺
بگذر از ناز و برون آی ز پیراهن شرم که عجب تنگ در آغوش نیاز آمده‌ای آنقدر باش که من از سر جان برخیزم چون به غمخانه‌ام ای بنده نواز آمده‌ای
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
یک لحظه گریه گر نکنم کور می شوم گویا چراغ چشم من از آب روشن است! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رَوا‌ بوَد‌ که چنین‌ بی‌حساب‌ دِل‌ ببری‌ ؟ مَکن‌ که‌ مظلمه‌ی‌ خَلق‌ را جزایی‌ هست
به کدام کیش و آیین؟ به کدام مذهب و دین؟ ببری قرارِ دل را، به سراغِ دل نیایی .
ای‌کاش که جای آرمیدن بودی یا این رَهِ دور را رسیدن بودی کاش از پیِ صد هزار سال از دل خاک چون سبزه امید بر دمیدن بودی! 🕯🌺
میروم تاکه بفهمی خوب بودن ساده نیست تابفهمی دوستت دارم به آب ودانه نیست میروم‌تانشنوی این نعره هارانیمه شب تابفهمی هرصدایی نعره ی مستانه نیست میروم شاید زمانی باورم کردی مرا آن‌زمان دیگرمراهم رغبتی برخانه نیست گفتم اینها را بدانی دررگ هرمردکی خونِ عشق وعاشقی وغیرت مردانه نیست می روم ‌ارزان‌نخواهم‌داد گوهَر های خود اینکه هرجنسی دراین بازارمالِ چانه نیست 💜🖤💜
امشب چه غزل خیز شده لحن و بیانت تنظیم شده هر نفسم با ضربانت هر چند رسیدن به تو رویا شده اما دنیای منی، زندگیم بسته به جانت اصلا چه نیازی به رقیب است کز اوّل در مرزِ جنون غوطه ورم با هیجانت دارد دل و دین میبرد از شهر، شمیمت هر کس که تو را دیده، شده دل نگرانت دلتنگ شدم کاش پیامی بفرستی شیرین بشود قافیه با قندِ لبانت آنقدر نشینم به سر راهِ تو، شاید "من را بپذیری به صفِ دلشدگانت"
روزگاری عشق من بودی محبت داشتی عاشقم بودی و با من میل صحبت داشتی لحظه ای از یاد من غافل نبودی یادت هست تا که بی من میشدی احساس غربت داشتی آرزوهایت کنار من به معنا میرسید روز یاشب بامن دلخسته الفت داشتی بال پروازم تو بودی پر کشم تاکهکشان درکنارم کِی کجا چشم پر حسرت داشتی شاعر ِچشمانِ تو بودم میانِ هرغزل پادشاه ِقلب من بودی و شوکت داشتی من هنوزم عاشقم ایکاش تو مانند من پای عهد بسته میماندی و غیرت داشتی بوده ام سنگ صبور ِدردهایت ای دریغ غیرمن سنگِ صبوری را به خلوت داشتی
زلف آشفته و خوی کرده و لب خندان و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد ،بنشست سر فراگوش من آورد و به آواز حزین گفت کای عاشق دیرینه من خوابت هست؟ عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر که نداند جز این تحفه به ما روز الست آنچه او ریخت به پیمانه ی ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر از باده ی مست خنده ی جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه ی حافظ بشکست ظهر تون بخیر شادی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
لبخند تو را گوشه‌ی دل قاب گرفتم لبهات به یک بوسه به قلاب گرفتم نیلوفر چشمان تو بارانی و زیباست تشبیه تو را از گُل مرداب گرفتم حالا که قرار است کنارت بنشینم یک شاخه گُل و سرمه و سرخاب گرفتم یک چشم، پر از خون شد و یک چشم، پر از اشک طوفانی‌ام و راه به سیلاب گرفتم دلتنگی و درد و تب و شب‌گریه و غم را با خنده‌ی تو از دل بی‌تاب گرفتم
لبخند میزنی و من از هوش میروم چیزی نمانده جان بدهم احتیاط کن!
لطفى كن و تيرى دگرم سوىِ دل انداز كان تيرِ نخستين كه زدى بر جگر افتاد!
🌱🖇 در قالب یک بیت، نگنجد غم دوریت؛ این درد فراگیر، کَران تا به کَران است..!
آنجا همه با سعادت و غرقه به نور اینجا من و دلتنگی و رویای حضور از قلبِ شکسته تا حرم راهی نیست ما زائر مشهد الرّضاییم از دور
🖇🌱  همه رفتند، افسوس که جا مانده منم  حسرتا این گل خارا، همه جا رانده منم
🌱🖇 آه از آن ماه، مسافر که نیامد خبرش او سفر کرده و ما در خطریم از سفرش
خوش خوش کِشانم می‌بری آخر نگویی تا کجا ..؟
به کدام کیش و آیین؟ به کدام مذهب و دین؟ ببری قرارِ دل را، به سراغِ دل نیایی .
همه‌جای حَرمت خوب و پر از نور، ولی پاتوق اصلی من، صحن گوهرشاد شماست...
من شکستم که نیفتد، تَرَکی بر دلِ تو نشد آرام دلت باز بگو می‌شِکَنَم...
دندان به جگر بگذار یک گام دگر باقیست این ظرف هلاهل را یک جام دگر باقیست
بۍتُو‌مهتاب‌شبۍباز‌از‌آن‌ڪوچہ‌گذشتمـ همہ‌تن‌چشمـ‌شدمـ‌خیره‌بہ‌دنبال‌ِتُـو‌گشتمـ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عــشــق حــیــف اســت بـــر آن دل کـه نـــدارد دردی ...