eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باز وقت مستی چشمانِ بیدار من است باز این شب‎ها خدا مشتاق دیدار من است طعنه‎ها خوردم ولی تا آمدم فریاد زد به کسی ربطی ندارد این گنهکار من است آب شد دیگر یخ عمرم کسی کاری نکرد ای بنازم رحمتش را او خریدار من است یک الهی گفتم و یک عمر تحویلم گرفت این هزاران بار غفران، جای یکبار من است ربّ شهر الله اکبر، عبد عاصی آمده سائل این آستان دست گرفتار من است اول ماهی بخر بار مرا ای خوش حساب خوب یا بد هر چه باشد این بار من است به «علی» گرم است پشتم یا علی و یا عظیم آبرویم تا ابد آقای کرار من است شیشه‎ی عشقم کنار سنگ غفلت سالم است تا «علی بن ابی طالب» نگهدار من است با دعای فاطمه اینجا رسیدم بی گمان روز محشر هم شود، زهرا پی کار من است کربلا را دوست می‎دارم پس از دوزخ چه باک تا حسین یار من و عباس دلدار من است تشنگی روزه را با روضه توام می‎کنم شاید این سوختن چشمان خونبار من است جان فدای آن سری که پیش زینب ذبح شد تشنه و زخمی و سخت و نامرتب ذبح شد
بے سبب نیست اگر ذڪر تو بر لب داریم یا ڪه ماتم زده هستیم و ز غم تب داریم روضه و نوحه و گریه ؛ وَ همین رخت عزا یادگاریست ڪه از سیده زینب داریم
حال دلسوخته‌ها را چه کسی می‌فهمد؟ دلِ جامانده‌ی ما را چه کسی می‌فهمد؟ در هیاهوی پر از جاذبه‌ی شهر گناه هوس کرببلا را چه کسی می‌فهمد؟ شهر دارد خفه‌ام می‌‌کند از دلتنگی نوکر سر به هوا را چه کسی می‌فهمد؟ همه در راه سفر، پای تو در گل مانده غمِ این بی سر و پا را چه کسی می‌فهمد؟ تو فراموش شدی از طرف اربابت؟ طعنه و سنگ جفا را چه کسی می‌فهمد؟ رفقایت بروند و تو بمانی تنها واژه‌ی حسرتنا را چه کسی می‌فهمد؟ غیر چشمان پر از خون امام حاضر روضه‌ی شام بلا را چه کسی می‌فهمد؟ حسن‌ کردی ..💔 اربعین۱۴۳۳
تا تو را دیدم محالم حال شد در دل من ناگهان جنجال شد سرنشین بودیم در ماشین تو ته‌نشین شد غم در استیصال شد. با نگاهت خنده آمد بر لبم خواستم شاکی ... زبانم لال شد خواستم بردارم از سیمات، چشم که توجه جلب یک گودال شد زیر لبهایت چه جالب! چاله بود چال چانه بر دلم چنگال شد خواستم دل داده، گیرم قلوه را این ولی شرعاً پر از اشکال شد من نجیب و سربه‌زیر و چادری کی دلم مشغول این اعمال شد؟!! همزمان شد در تو حجب و اشتیاق در دل من از تو استقبال شد گرچه از احساس، حرفی هم نبود برملا احساس از احوال شد حال خوش آن شب درونم زنده شد یار هم از زندگی خوشحال شد ناگهان با ساعت زنگی پرید از سرم خواب و دلم پامال شد
عبور کرده زمانم چرا هدر دادم سوال از خود من عامِدأ نظر دادم نگاه یار خموشست دلش پر از آشوب تناقضی متواضع که من خبر دادم 🌸از این سکوت گریزان از آن صدا بیزار صدا،سکوت،هماهنگ من ضرر دادم دلیل خانه خرابی تو هم گرفتاری به آهِ خسته دلی اینچنین اثر دادم برای عشق و خودم آنقدَر پشیمانم عبور کرده زمانم چرا هدر دادم
به آن چشم سیاهت یا به آن ابروی باریک به اعصاب ضعیفِ در نگاهت یا ضربهٔ تیک گرفتارم به احساست اسیرم در جزیزه به ساحل میرسد کشتیِ رویا های تاریک در اقیانوس قلب من تو کوهی از یخ و برف به یخ تا میرسد دل میشود چون تایتانیک برایت شعر می‌خوانم تو اما غرق خوابی امان از شب امان از دل امان از حس نزدیک
🥀 درونِ‌خانه‌ی‌خودازخرابه‌روضه‌‌می‌خوانیم که یادت می‌‌کند آباد، این ویـــرانه‌ی مارا