eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
37 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حسن ختام ما را نسیم پرچم تو زنده می کند زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند خشکیده بود چند صباحی قنات اشک این چشمه را ولی غم تو زنده می کند آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را شور تو، روضه و دم تو زنده می کند ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما: اسلام را محرم تو زنده می کند ما با غذای نذریتان رشد کرده ایم جان را عطای حاتم تو زنده می کند آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را انگشتر تو، خاتم تو زنده می کند بالای تل هم آتش این قوم خفته را آن خواهر مکرم تو زنده می کند این کشته فتاده به هامون حسین اوست خود را به اسم اعظم تو زنده می کند فردای محشر و غم و طوفان وتشنگی ما را امید زمزم تو زنده می کند
مادرم پرسید شعر از بهرِ تو نان می شود؟ گفتمش خُب شعر گفتن از گدایی بهتر است
تسبیح شیخ پاره شد و دانه دانه شد از بس که استخاره زدم تا ببینمت
نه قصّه شام و نمک و نان جوینش نه غصه چاه و شب و آوای حزینش بیش از همه کرده است مرا شیفته خود شور قطراتِ عرق روی جَبینش با جذبه "عدل علوی" معجزه می کرد این شد که در آمد دل ما نیز به دینش در بستر خورشید اگر خفته عجب نیست کآموخته عزت ز پسر عمّ امینش عشقش وسط خوف و رجا مانده رجز خوان تا عالم و آدم نکند شک به یقینش دردا و دریغا که از این بیشه سفر کرد شیری که نشستند شغالان به کمینش آغوش علی خانه امنی است پس از مرگ داخل شوم ای کاش در آن حِصن حصینش ... یارب برسانم به نجف، دغدغه دارم کم بوسه زدم نوبت قبلی به زمینش! شاعر:
آغوش علی خانه امنی‌ست پس از مرگ داخل شوم ای کاش در آن حصن حصینش
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ ای خيمۀ عشق، از تو بر پا مانده ای از تـو دهان علم هم وا مانده از آتش اشک‌هايتان معلوم است در كرب‌وبلا كودکی‌ات جا مانده ━━━━💠🌸💠━━━━
تا لاله‌گون شود کفنم بیشتر زدند از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود گفتم که زاده‌ی حسنم بیشتر زدند این ضربه‌ها تلافی بدر و حنین بود گفتم علی وبر دهنم بیشتر زدند از جنس شیشه بود مگر استخوان من دیدند خوب می‌شِکَنم بیشتر زدند می‌خواستند از نظر عمق زخم‌ها پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند تا از گلم گلاب غلیظی در آوردند با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند دیدند پا ز درد روی خاک می‌کِشم در حال دست و پا زدنم بیشتر زدند
هـر روز نظـر به سـوی رویی کردم با گـریـهٔ ایـن و آن وضـویی کردم بی‌اشکی من دلیل بی‌دردی نیست در مصرف آب، صـرفه‌جویی کردم 😐
. این‌گونه مکن به خود اسیرم ای شعر! من از غـزل و قصیده سیرم ای شعر! لطـفا بـرو دسـت از سـرم بـردار... آه! بگـذار به درد خـود بـمـیـرم ای شـعر!
. بی‌همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود داغ تـو دارد ایـن دلـم جـای دگـر نمی‌شود نقیضه‌ای بر شعر مولوی 👇👇😁 با همگان به سر شود، با تو به سر نمی‌شود باعث درد سر شود، با تو به سر نمی‌شود با تو اگر به سر شدی، کی شکم اینقدر شدی کی همه خلق، خر شدی، با تو به سر نمی‌شود آفت باغ من تویی، درد چماق من تویی موی دماغ من تویی، با تو به سر نمی‌شود هان تو مبین که ساده‌ام، رشوه زیاد داده‌ام سرور و آقا زاده‌ام، با تو به سر نمی‌شود بی تو جزایری شوم، تاجر ماهری شوم مؤمن ظاهری شوم، با تو به سر نمی‌شود پارتی و نفت و چاه پَر، قاضی دادگاه پَر از سرتان کلاه پَر، با تو به سر نمی‌شود گاه هوای ری کنم، گه هوس دبی کنم خدمت خلق کی کنم، با تو به سر نمی‌شود معترض رانت مشو، مانع پورسانت مشو فلسفهٔ کانت مشو، با تو به سر نمی‌شود دست گرفته‌ای برم، تا بکنی مرا عدم پای تو را کنم قلم، با تو به سر نمی‌شود 😁🌷
تسبیح شیخ پاره شد و دانه دانه شد از بس که استخاره زدم تا ببینمت ...!
اگــر دنـبــال عـشــقی، مـن نـدارم که مـن جـز قـلـبـی از آهـن نـدارم برو دست از سرم بردار، ای عشق! که حــال بیـسـتـون کـنـدن نـدارم
یک شب به هوای طلب فوت و فن شعر رفتم شب شعری منِ استاد ندیده تا این که از این راه شود شعر تَر من مطلوب دل و دیده ی اصحاب جریده دیدم چه مراعات نظیری است در آنجا داخل شدم و حیرت من گشت عدیده مردان همگی پاچه ی شلوار تفنگی زن‌ها همگی مانتوی پندار دریده بر بینی شان تیغ عمل خورده و لب‌ها بوتاکس شده همچو انار ترکیده من غرق تفکر شده بودم که به ناگاه آهو بره‌ای همچو گل شاخه بریده با نیّت بد زد به دلم چشمک نابی گفتم: برو ای شاعره ی خیر ندیده از سوی دگر هلهله برخاست به ناگاه گفتم چه شده؟ حضرت استاد رسیده آمد به جلو البته بر دوش مریدان استاد که در نوع خودش بود پدیده از مرتبه ی زلف، زده طعنه به گوریل پیش از جلسه شصت گرم شیره کشیده می‌شد به یقین گفت که در مملکت شعر یک تپّه نمانده است که بر آن نپریده! القصه نشستیم در آن جمع، ولیکن زان خیل ندیدیم کسی صاحب ایده ترس من از این بود و یقین داشتم این را کاین عقده بدل می‌شود آخر به عقیده از آن طرف محفل یک دفعه به پا خاست قرتی بچه‌ای لاغرک و رنگ‌پریده مویش فشن و دور سرش را زده با تیغ چون مرتع سبزی که در آن گاو چریده! بالای تریبون شد و آنگاه چنین خواند: طرفه غزلی - گرچه خودش گفت: قصیده! «ای یار وفا کرده و پیوند بریده این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟ در کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن‌آلوده ی یوسف ندریده» من داد زدم: آی عمو! شعر ز سعدی است پیچید به خود مثل یکی مارگزیده: گفتا که شکایت کنم از دزدی سعدی! بر صورت او هم بزنم چند کشیده! گفتم: دهدت عقل، خدا، زد به ملاجم رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده!
تسبیح شیخ پاره شد و دانه‌دانه شد از بس که استخاره زدم تا ببینمت...!
آن روز کاظمین چو بازار شام شد دنیا برای بار نهم بی‌امام شد دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت آن‌قدر اشک ریخت که چشمش تمام شد جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام در بارش ملائکه خود، بار عام شد تا سایه‌بان شود به تن زهر دیده‌اش خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد.. آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد آن روز ذوالفقار علی در نیام شد آتش نشست در جگر کربلایی‌اش یعنی به رسم خون خدا تشنه‌کام شد..
اینگونه در قفس به رهایی نمی‌رسیم بی ناخدا بدان به خدایی نمی‌رسیم یک‌عمر صرف مدرسه و درس شد ولی بی گریه بر حسین به‌جایی نمی‌رسیم شکر خدا که روزی ما هم ز روضه‌هاست بی اشک، ما به نان و نوایی نمی‌رسیم بی شوق انتظار به بیراهه می‌رویم جز راه دل به کرب‌وبلایی نمی‌رسیم یا ایّها العزیز تو شرط رسیدنی ما مانده‌ایم و تا تو نیایی نمی‌رسیم ما را بدون تو به پشیزی نمی‌خرند جز با حضور تو به بهایی نمی‌رسیم صاحب‌عزا به دست تهی‌مان نگاه کن بی لطف تو به فیض گدایی نمی‌رسیم