eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
شب به هم گفتیم: با هم تا ابد یاریم ما صبح، روشن شد که روی دوش هم باریم ما ♥️
رنجِ دانستن دمار از جان انسان می‌ کشد خوش‌به‌حال بی‌خیالان، جاهلان، خوش باوران!!!
رنجِ دانستن دمار از جان انسان می‌ کشد خوش‌به‌حال بی‌خیالان، جاهلان، خوش باوران!!!
رنجِ دانستن ، دمار از جان انسان می‌کشد خوش به حالِ بی‌خیالان، جاهلان، خوش‌باوران
من از خود ، نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" ، اما تو مرا با نیمه‌ی دیوانه‌ی من آشنا کردی ... ! ♥️
من از خود ، نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" ، اما تو مرا با نیمه‌ی دیوانه‌ی من آشنا کردی ... ! ♥️
کسی پای دلم را ابتدای راه می گیرد زبانم در ادای بای بسم الله می گیرد نمی دانم خوشی هایم چرا اینقدر کوتاه است چرا هرگاه می خندم، دلم ناگاه می گیرد ؟ چرا وقتی پلنگ من هوای آسمان دارد همیشه ابر می آید ، همیشه ماه می گیرد ؟ خزان می خیزد و با پنجه های خشک و چوبینش گلوی سبزه را در بطن رستنگاه می گیرد دلم درحسرت بالاترین سیبِ درخت توست ولی دستم به خار شاخه ای کوتاه می گیرد تو در بالاترین جای جهانی ماه من ، اما چرا چشمم سراغت را ز قعر چاه می گیرد ؟
رنجِ دانستن دمار از جان انسان می‌‌کشد خوش‌به‌حال بی‌خیالان، جاهلان، خوش باوران!
کسی پای دلم را ابتدای راه می گیرد زبانم در ادای بای بسم الله می گیرد نمی دانم خوشی هایم چرا اینقدر کوتاه است چرا هرگاه می خندم، دلم ناگاه می گیرد ؟ چرا وقتی پلنگ من هوای آسمان دارد همیشه ابر می آید ، همیشه ماه می گیرد ؟ خزان می خیزد و با پنجه های خشک و چوبینش گلوی سبزه را در بطن رستنگاه می گیرد دلم درحسرت بالاترین سیبِ درخت توست ولی دستم به خار شاخه ای کوتاه می گیرد تو در بالاترین جای جهانی ماه من ، اما چرا چشمم سراغت را ز قعر چاه می گیرد ؟
شهرِ بی حوصله‌ ام باز به حرف آمده است به خیابان بزن ای دوست که برف آمده است!
بارسنگین است ومن ڪم طاقت ودنیا حسود... خم شدن را عار میدانم ، دعا ڪن بشڪنم
بارسنگین است ومن ڪم طاقت ودنیا حسود... خم شدن را عار میدانم ، دعا ڪن بشڪنم
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی _دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی... نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی _دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی... نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...
نمی دانم خوشی هایم چرا اینقدر کوتاه است چـرا هرگاه می خنـدم، دلم نـاگاه مـی گیرد  ؟! چرا وقتی پلنگ من هوای آسمان دارد همیشه ابر می آید ، همیشه ماه می گیرد
من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه‌ی دیوانه‌ی من آشنا کردی... ✍ @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ
امان از آخرین دیدار و وای از آخرین بوسه لبت را و دلت را و مسیرت را جدا کردی... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌ها را نخ نما کردی... نماز عشق میخواندم، امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌ها را نخ نما کردی... نماز عشق میخواندم، امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...
مداحی_آنلاین_بارون_زده_نم_نم_زیر_ایوون_محمدرضا_طاهری.mp3
2.48M
🌸 (س) 💐بارون زده نم نم روی ایوون 💐مهمون میاد امشب زیر بارون 🎙
مرا  وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی دوباره روی ماهت محو شد در رشته.های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌ها را نخ نما کردی... نماز عشق می‌خواندم، امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه‌ی دیوانه‌ی من آشنا کردی امان از آخرین دیدار و وای از آخرین بوسه لبت را و دلت را و مسیرت را جدا کردی...                         
26.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنازم که تو از همه دل میبری چه دلداری و عجب دلبری 📺 (ع)❣️ 🎙