هم شامِ سیاه را به هم می زد صبح
هم روز ِسپید را رقم می زد صبح
از پشتِ هزار پشته ی تاریکی
می آمد و پشت پا به غم می زد صبح!
#صفيه_قومنجانی
صبح آمدنش را به تو پیوند زده
خود را به نگاه روشنت بند زده
چشمان خودت را نگذاری بر هم
خورشید به خاطر تو لبخند زده
#محمدحسن_محمدی
من
عاشق نشده بودم
فقط
پشت قافیه ها
پنهانت کرده بودم
تا چشم هیچ شاعری
بر تو نیفتد ...
باور کن
حسود نبودم
فقط دلم نمی خواست
شاه بیتی بشوی
و بچسبی
بر غزلواره های شاعران دوره گرد ...
میدانستم
بی حضور تو
هیچ شاعری
جز شعر سپید
بلد نیست ...
#سعید_سلطانپور
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
نگاهی شیشه ای دارم، به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی فهمد
هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد
من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد
چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد
برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد
#نجمه_زارع
پیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویم
میلرزد از تصور آغوشت ماهیچههای نازک بازویم
من رشته کوه یخزدهای هستم چشمان تو شبیه دو اسکیباز
از قلهها به دامنه میلغزند سُر میخورند نرم و سبک رویم
پیش از تو گاه کوهنوردانی قصد صعود داشتهاند از من
اما رسیده پرچمشان تنها تا صبح مهگرفتهی پهلویم
تنها تویی که جای قدمهایت بر شانههای برفی من پیداست
تنها تویی و باد که این شبها دنبال تو رها شده در مویم
آن رشته کوه یخزده این شبها آتشفشان تشنهی خاموشیست
انگار در تمام تنم جاریست سرب مذاب و هیچ نمیگویم
لب بستهام از آنکه هراسانم، لب واکنم حرارت پنهانم -
یخهام را مذاب کند آنوقت... آنوقت آه... آه... چه میگویم؟
آنوقت میروند دو اسکیباز از دامنم به کوه یخی دیگر
کوهی که قلههای بلندش هم حتی نمیرسند به زانویم
لب بستهام هنوز و همین کافی است این که هنوز هستی و شب تا صبح
پیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویم
#پانتهآ_صفایی
آن قدر از مقابل چشم تو رد شدم
تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم
منظومهای برابر چشمم گشوده شد
آن شب که از کنار تو آرام رد شدم
گم بودم از نگاه تمام ستارگان
تا این که با دو چشم سیاهت رصد شدم
شاید به حکم جاذبه، شاید به جرم عشق
در عمق چشمهای تو حبس ابد شدم
دیدم تو را در آینه و مثل آینه
من هم دچار- از تو چه پنهان؟! ـ حسد شدم
شاعر شدم همان که تو را خوب میسرود
مثل کسی که مثل خودش می شود شدم
در حیرتم چگونه، چرا در نگاه تو
دیروز خوب بودم و امروز بد شدم
#محمد_سلمانی
🌸 ایام بزرگداشت ولادت حضرت رقیه (سلامالله علیها)، بر عاشقان حضرت سیدالشهداء (علیهالسّلام) مبارک باد.
نان از کَرَمِ رقیهجان… مارا بس
جانی ز دَمِ رقیهجان… مارا بس
در بین تمام آرزوها... یا رب!
یک شب حَرَمِ رقیهجان… مارا بس
#سیدمجتبی_شجاع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا عید خونه تکونی می کنیم ؟
😁😂😂
مداحی_آنلاین_بارون_زده_نم_نم_زیر_ایوون_محمدرضا_طاهری.mp3
2.48M
🌸 #میلاد_حضرت_رقیه(س)
💐بارون زده نم نم روی ایوون
💐مهمون میاد امشب زیر بارون
🎙 #محمدرضا_طاهری
به کوچه آمده بودم کمی هوا بخورم
که چشمِ مست تو را دیدم و زمین خوردم ..!
#بهمن_صباغ_زاده
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را…!؟
دلم انگــار باور کــرده آن عشق خیالـی را
سیمی نیست… ابری نیست… یعنی:نیستی در شهر
تـــــو در شـهری اگــر باران بگیرد این حوالـی را
مرا در حسرت نارنجــــزارانت رهـــا کـــــردی
چراغان کن شبِ این عصــرهای پرتقالی را
دلِ تنگِ مـــرا با دکـمه ی پیــراهنت واکن
رها کن از غم سنـجاق، موهــای شلالی را
اناری از لبِ دیوار باغت ســرخ می خنــدد
بگیر از من بگیر این دستـهای لاابـــالی را
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار
بکش بر سینه این دیوانـه ی حـالی به حـالی را
نسیمی هست… ابری هست… اما نیستی در شهر
دلــم بیهوده مــی گردد خیابان های خالـی را…!
#اصغر_معاذی
خانه ادبیات
هر بیت تو نخل رطبیات من است
گلخندهی رقصت طربیات من است
ای تشنهی شاه بیت ابرویت من
دیوان تو، خوان ادبیات، من است
#حسین_جعفری
چشم و دل دانی چه خواهند این حوالی؟!
بودنت را
دیدنت را
قانعم، حتی کمی..!
#سیدعلی_صالحی
گفتم که ایمانم ضعیف است و خطاها میکنم
گفتم ببینم یک نشان آن را سجایا میکنم
دیدم حیاتِ برتری از زندگی در این قفس
پس زندگیِ بهتر از اینجا من آنجا میکنم
از خود تعجب میکنم با دیدن برنامهء
عباس موزون باز هم کار خودم را میکنم
میگیردم جَو آن زمان،ول میکند روز دگر
وجدان خوابی دارم و این پا و آن پا میکنم
دارد هوای بنده را،مشتاق دیدار من است
من بندگیِ هر خدایی جز خدا را میکنم
انسان و نسيان را ببین الطاف و عصیان را ببین
در جنگ عقلم با هوس خود را چه رسوا میکنم
پس خوش به حال عارفان آنها که پشت پرده را
راحت تماشا میکنند اما من افشا میکنم
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
♡
دیدی تمام آسمانم بیستاره است؟
دیدی که ماه شام تارم تکّهپاره است؟
دیدی حساب شادیام در حدّ صفر است؟
اما غمم مثل ستاره بیشماره است
دیدی سفال نازک قلب من ای سنگ
تا بشکند در انتظار یک اشاره است
من ابتدا با عشق کردم روز خود را
شب هم رسید و مبتدایم بیگزاره است
در پیش چشم دوست، شمعم آب شد آب
با بیخیالی دوست مشغول نظاره است
تااینکه یک شب در به رویم وا کند عشق
یک عمر رفت و باز گرم استخاره است
از نور گفتن در دل شبها چه سودی؟
وقتی تمام آسمانت بیستاره است
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
بسم الله الرحمن الرحیم
ترکیببند مدح حضرت رقیه خاتون سلاماللهعلیها؛
جانودل شاعر پی الهام حسین است
وقتی که سرآغاز غزل نام حسین است
چون آب که رفع عطش از تشنه نماید
آرام دلم نام دلآرام حسین است...
هر قاعدهای خورده بههم از سر لطفش
آزاد، اسيریست که در دام حسین است
در زمرهی شاهانوبزرگان شده مکتوب
هر نام که در دفتر خدّام حسین است
اسلام ِ همه کفر شود روز قيامت
معيار خداوند اگر اسلام حسین است
آغاز خوش این است که با نام حسین و
پايان خوش آن است که با نام حسین است
با دست علیاکبر و با دست رقیه
رزق همه از سفرهی اکرام حسین است
آمد به جهان دختر ارباب، خوش آمد
ماه دوسرا، مهر جهانتاب، خوش آمد
بیتالغزل هر غزل ناب رقیه است
خورشید علیاصغر و مهتاب رقیه است
نزدیکترین راه به الله حسین است
نزدیکترین راه به ارباب رقیه است
در باب برآوردن انواع حوائج
یکباب خدا دارد و آن باب رقیه است
در زاویهی عرش خدا قاب بزرگی است
نامی که شده زینت اینقاب رقیه است
در خلوت خود معتکفاند اهلمحبّت
در مسجد این طایفه محراب رقیه است
دردانهی ارباب که با دست اباالفضل
از چشمهی کوثر شده سیراب رقیه است
حاجت طلبیدند از او عالموآدم
زیرا که فقط مهر جهانتاب رقیه است
او آمده و خستگی عشق به در شد
با خندهی خود امابیهای پدر شد
هر اهل دلی یافته راهی به رقیه
پس رو زده با کوه گناهی به رقیه
هروقت نشستهست سر شانهی عباس
تقدیم شده منصب شاهی به رقیه
هرجا سخن از راه رسیدن به خدا شد
داده دل ما زود گواهی به رقیه
هرکس که امیدش شده از کل جهان قطع
انداخته با گریه نگاهی به رقیه
ساکن شده در کهف امان تا ابدالدهر
آورده هرآنکس که پناهی به رقیه
ممنون حسینیم که داده دل ما را
گاهی به علیاصغر و گاهی به رقیه
وا شد گره از مشکل ما چون که شب قدر
دهمرتبه گفتیم؛ الهی به رقیه...
هر کس که تو را دیده به لب زمزمه دارد
بر لب دم یافاطمه یافاطمه دارد
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#حضرت_رقیه_سلاماللهعلیها
#حضرت_رقیه_س_مدح
نگاهت مست و مدهوشِ ابالفضل
سرَت... آرامِ آغوشِ ابالفضل
شکوهِ کهکشانِ کربلا را
رصد میکردی از دوشِ ابالفضل
#منصوره_محمدی_مزینان
گر کام دل از زمانه تصویر کنی
بیفایده خود را ز غمان پیر کنی
گیرم که ز دشمن گله آری بر دوست
چون دوست جفا کند چه تدبیر کنی؟
#سعدی
با حوصله تنگ و دل سنگ چه سازم؟
با دوست پريشانم و بى دوست پريشان
#علیرضا_بدیع