eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باید بپوشانم نگاهم را از سردی لبخند ویرانش ای کاش آتش بود چشمانش @abadiyesher
تا صبح شده ذکر لبم شعر بخوانم مشتاق رسیدن به توام در جریانم تند است قدمهای رسیدن به هوایت از ساعت ناکوک زمان دل‌نگرانم در هر غزلی رد تو پیداست عزیزم هی کوچه به کوچه پی مضمون نکشانم فرمانده دل،شاه غزل، حضرت عاشق در کشور ممنوعه لبهات بمانم؟ لبخند زدی،آه کشیدم نکند باز... شک می‌شود از دوری تو آفت جانم تو مرغ مهاجر، ولی افسوس در این شهر من‌کنج قفس منتظر یک هیجانم ای عشق مسیحایی من دست بجنبان پرواز بده روح مرا از چمدانم @abadiyesher
هر مسئله را جواب دارد چشمت آرایه‌ی بی‌حساب دارد چشمت از عمق نگاه نافذت فهمیدم آوازه‌ی انقلاب دارد چشمت @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
چشمان بازیگوش و پر حرفت فنجانی از آرامش دریاست مثل تو بودن کار هرکس نیست مثل تو بودن بهترین رویاست... @abadiyesher
لبخند خداست، حضرت معصومه دریای حیاست، حضرت معصومه آمد که شود راهنمای من و تو دلواپس ماست حضرت معصومه @khatdl
با آینه قهرم تمام عمر را چون هر روز می‌بیند تو را تنها، ولی من... @abadiyesher
همسرایی شاعران گروه مداقه به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله رئیسی ای عهده‌دار عشق، در باغ ولایت الگوی کامل در شجاعت، در قناعت ای صاحب لطف و کرامتهای بسیار مرد عمل ، مرد رشادتهای بسیار ای از همه با درد مردم آشناتر هم باصفاتر، ساده‌تر، هم باخداتر ‌ با حرف مردم بارها کردی مدارا گل‌واژه‌های صبر را کردی شکوفا ای دست و پنجه نرم کرده با شدائد نستوه‌تر از تو ندیدم من مجاهد تو خستگی را خسته کردی مرد میدان فرزند زهرا، سید ابراهیمِ ایران اخلاص راس کارهایت بود ای مرد هرگز نگشتی از فشار کار دلسرد قصدِ سفر کردی برایِ خدمتِ خلق رفتی که دریابی، ببینی محنتِ خلق اردیبهشت چشمهایت تا خزان شد سیلابِ خون جاری ز قلبِ ورزقان شد باران و ابر و جنگل و انبوهیِ برگ آن شب بدل گشتند به خنیاگرِ مرگ لعنت به این بغض گلوگیر کشنده آن ابرهای تیره‌ی بالا رونده ....!؟ گفتند کار ابرِ بد یُمن و پلید است من ابرها را میشناسم این بعید است رفتی و احساس صداقت با تو می‌رفت گل‌واژه‌ی صبر و نجابت با تو می‌رفت دین خدا را حافظ و منصور بودی آیینه‌دار آیه‌های نور بودی لاجرعه از جام ولایت سر کشیدی از ورزقان سوی خراسان پر کشیدی ای مرد میدان‌! راه تو، راه عدالت شایسته‌ی نوشیدن شهد شهادت با ماه و انجم می‌زدی هرشب تفأل گفتی خدا،خواندی دعا ،کردی توسل تو اهل ذکر و فکر و ایمان و حدیثی با خون خود تفسیر قرآن می‌نویسی قدری بخواب ای مرد خاک‌آلود و خسته حالا که چشمان تو را، عباس بسته رفتی ندیدی غزه را ویرانه کردند خون بر دل شمع و گل و پروانه کردند رفتی ندیدی ماه را در خون نشاندند بعد از تو نصرالله را در خون نشاندند رفتی ندیدی ضجه‌های کودکان را در خاک و خون سنوارهای نیمه‌جان را ای داغ سنگینت کمرها را شکسته با رفتنت غم بر دل رهبر نشسته بعد از تو دور مدعی‌ها خط کشیدم از گریه‌های رهبرم غم را چشیدم با رفتنت غم در دلِ عالم نهفته از آن زمان دیگر کسی شب‌ها نخفته آن شب لباس صبر را صدچاک کردیم ما تکه‌ای از قلب خود را خاک کردیم با کوچ تو کرد آسمان ورزقان تب غمخانه شد دنیا برای ما در آن شب بعد از تو بار غصه‌هامان مانده بر دوش یک عده هم نور تو را کردند خاموش رفتی و دنیا رخت خوشحالی نپوشید در سینه‌هامان زخم بود و درد جوشید پرپر شدی همراه یارانت رئیسی ایران و ایرانی پریشانت رئیسی ای کاش می‌ماندی ولی تو رود بودی در جست‌وجوی منزل معبود بودی دریای با احساس بودی ای رئیسی از نسل پاک یاس بودی ای رئیسی رفتی و این بازی دست سرنوشت است زخمت همیشه بر دل اردیبهشت است رفتی و عکس خنده‌ات را قاب کردم اندوه را ...اندوه را بی‌خواب کردم وقتی که گفتند آسمانی شد رئیسی من ماندم و دلتنگی و حسرت‌نویسی پای قلم با رفتنت جانی ندارد ابر دواتم میل بارانی ندارد هر بیت را بیت دگر آرام کرده این مثنوی را یاد تو خوش‌نام کرده ای مرد پاک بی‌ریای حین خدمت داغت به دلهامان نشسته تا قیامت در کوچه‌های یاد تو بغضی نشسته غم شیشه‌های خانه‌ی دل را شکسته عمری گذشت و بی‌تو ما درگیر دردیم بودی بهار و بعد تو پاییز زردیم در سایه‌ی خورشید هشتم خانه داری تو تا ابد در محضرش خدمتگزاری زد بوسه بر پیشانی تو حاج قاسم پای شهادت‌نامه‌ات ثبت است: "خادم" در آسمان‌ها سوی ما آغوش وا کن سید برای عزت ایران دعا کن @abadiyesher
شبی شالوده‌ پنهانی‌اش بغض فراوان شد نگو اردیبهشت آماده سوز زمستان شد خبر سوزاند مغز استخوان‌ شعرها را بعد درون قلب شاعرها سکوت سرد مهمان شد صدای گریه گلدسته‌ها وقت اذان صبح... صدای ضجه نقاره‌ها آن شب نمایان شد هوای شعر غمناک و هوای شهر طوفانی نگاه آسمان ابری ،جواب ابر باران شد نمی‌گویم چه رفته بر سر دنیای بی‌مقدار نمی‌پرسم چرا آتش...یقین دارم گلستان شد نمی‌فهمم پریدن را ،زمینگیر است روح من همیشه قسمت پروانه‌ها شولای سوزان شد ولایت شرط معراج است در دین جوانمردان زمان پابستِ مردانی شبیه سربداران شد شهادتنامه را امضای خون کردند عاشقها گرفتند از خدا پیمانه‌هایی را که پیمان شد قرار چشمهای منتظر در بی‌قراری ماند نصیب بغضها یک مشت خاک سرد گلدان شد ▪️ کبوترهای صحن انقلاب آرام می‌خوانند دوباره خادمی مهمان آغوش رضاجان شد @khatdl
مست مولاییم و هر جا در خماری مانده‌ایم می‌رویم از خانهٔ دل تا نجف ساغر به دست 💚 @abadiyesher
یاحیدرکرار شده بر دل حک یک‌لحظه نداریم نه ترسی نه شک کوبنده‌ترین پاسخمان بر دشمن: با‌ موشک تنها موشک یا موشک @abadiyesher