eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
94 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل داروهای خواب آور اگرچه ظاهرأ؛ مایه ی گیجی ست عشق؛ مرگ تدریجی ست عشق !!
. نثار خاک تو خواهم به هر دمی دل و جان که خاک بر سر جانی که خاک پای تو نیست 🌼💫🌼
مــجـنـونِ تـــو کــوه را ز صـحـرا نشناخت دیــوانــه‌یِ عــشـقِ تــو ســر از پا نشناخت هر کس که به تو ره یافت، ز خود گم گردید آنکس که تُـرا شناخت خـود را نشناخت
ای که برداشتی از شانه موری باری بهتر آن بود که دست از سر من برداری ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولی من پریشان تر از آنم که تو میپنداری هرچه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری موج و جرأت پیش آمدنم نیست،مگر به دل سنگ تو از من نرسد آزاری بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری؟!
پس زبان محرمی خود دیگرست همدلی از همزبانی بهترست غیر نطق و غیر ایما و سجل صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
. در سالگرد مالک، عمار هم سفر کرد درد وصالِ او نیز در جمعه‌ای دوا شد ✍️ ، ۱۳۹۹/۱۰/۱۲ 🌷🌷
سلام، از کانال شعر🌻آبادی شعر🌻 بفرمایید دیدن کنید☺️🌷👇 https://eitaa.com/joinchat/1517355107C81258e1f72 جزء اون دسته از کانال‌هایی هست که باید توی هر گوشی باشه☺️😉 🌷مطمئن باشید پشیمون نمی‌شید🌷
نور چشم حزب الله این خبر سخت بود، سنگین بود تا شنیدیم، بی‌قرار شدیم روح علامه تا خدا پر زد داغ دیدیم، داغدار شدیم نفسش گرمی دل یاران خطبه‌اش راز خشم دشمن بود سال‌ها نور چشم حزب الله سال‌ها خار چشم دشمن بود استوار و شکوهمند و صبور مهربان و صمیمی و ساده مثل یک کوه، سربلند و رشید مثل یک آبشار افتاده نه در این راه عافیت‌طلب و نه در این راه منفعت‌بین بود گفت «جان‌ها فدای دین» آری همۀ عمر خادم دین بود در دل فتنه‌ها به ساغر ما جامی از کوثر ولا می‌ریخت بعد هر زخم در پیالۀ ما جرعه‌ای از خم «شفا» می‌ریخت روح او در بدن نمی‌گنجید عاقبت سوی دوست عازم شد شب جمعه «به سوی او» پر زد رفت و همراه حاج قاسم شد قلمش، خطبه‌های مستندش، بود عمری سلاح علامه بی‌شک از کربلا شروع شده راه سردار، راه علامه آن یکی هم‌مسیر با عباس این یکی هم‌مسیر با زینب السلام علیکَ یا عباس السلام علیکِ یا زینب ✍🏻 🏷 🇮🇷
باید اصلاً شهید می‌شد او تا به مردانگی مثل باشد و همیشه برای قاسم‌ها مرگ شیرین‌تر از عسل باشد ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••
. 🌷محبوب شهادت چو غنچه از نسیم شوق، پیراهن دریدی تو که در راه وصال از هرچه ما و من رمیدی تو تن و پیراهنت را برد با خود کاروان عشق به ما بیچارگان چون بوی پیراهن رسیدی تو تو موجی بودی و اوج قرارت بی‌قراری بود رسیدن بود مقصود تو و از خود بریدی تو دلت همچون حرم از یاد غیردوست خالی بود که عمری جز جمال خوب دلبر را ندیدی تو به شرق و غرب عالم مهر رویت نور می‌پاشید به شام غم‌زده، ای ماه مهرافزا دمیدی تو سر زلف تو را از دست باد آخر ربود آتش چو ققنوس از دل آتش به‌سوی او پریدی تو چه جان‌هایی که باغ لاله شد از داغ هجرانت چه دل‌هایی که شد غم‌خانه تا در خون تپیدی تو تو محبوب شهادت بودی و مشتاق او یک عمر که پیش از رفتن تو، گفت آقایت: شهیدی تو تو یعنی مکتبی که خط سرخش خط عاشوراست هزاران قاسم و عباس و اکبر پروریدی تو تو یعنی مکتبی که جز ولایت نیست بنیانش که در سربازی راه ولایت روسپیدی تو تو الگوی جهاد و صبر و ایمانی سلیمانی شهید راه قدس و فخر ایرانی سلیمانی ✍️ 🌷
هوای چشم همه، ابری است وبارانی است که روز ما همه از دود آه ، ظلمانی است گرفته بهت عجیبی فضای دل ها را نفس به سینه ی سنگین خلق، زندانی است چراغ گریه ی ما روشن است در این داغ شرار سینه ،غم قاسم سلیمانی است کسی که عمر خودش را نثار دین کرده است کسی که شیوه ی او شیوه ی مسلمانی است کسی که دشمن از او مثل بید می لرزید کسی که هم نفس رهبری خراسانی است کسی که ملک عراق و عجم به او نازد چراغ و جلوه ی نامش ، همیشه نورانی است شهادت است نصیب دل سلیمانی نصیب جمع دل ما همه پریشانی است کسی که مثل ابالفضل پیکرش پاشید کسی که در ره محبوب خویش،قربانی است مدافعان حرم را خبر کنید اکنون میان بزم شهیدان دوباره مهمانی است اگر که اشک کمی فرصت و امان می داد نوشته بود «وفایی» فراق ، طولانی است شاعر: