eitaa logo
یاوران‌جبههٔ‌انقلاب(آبادی شعر) 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اول اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ای آفتابِ روی ایوان پرستوهای‌خواب ِسوی ایوان گل از گل وا شده اردیبهشت است سلام ای عطرِ نابِ توی ایوان! @nabzeghalam
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید! رشته‌ای از جنس همان رشته که بر گردن توست چه سر وقت مرا هم به سر وعده کشید به کف و ماسه که نایابترین مرجان‌ها تپش تب زده‌ی نبض مرا می‌فهمید آسمان روشنی‌اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید که خود را به دل من بخشید ما به اندازه‌ی هم سهم ز دریا بردیم هیچ کس مثل تو و من به تفاهم نرسید خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید من که حتی پی پژواک خودم می‌گردم آخرین زمزمه‌ام را همه ی شهر شنید
قصد رفتن کرده اما شک ندارم با خودش ساکنان شهــــر ما را هم مهاجر می‌کند...
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدح امام رضا علیه السلام مرحله‌ی نهایی برنامه‌ی سرزمین شعر
زمين از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روايت کرده‌اند ارديبهشتي مي‌رسد از راه بهاري م‍ي‌رسد از راه و مي‌گويند مي‌رويد گل داوودي از هر سنگ، حسن يوسف از هر چاه بگو چله‌نشينان زمستان را که برخيزند به استقبال مي‌آييمت اي عيد از همين دي‌ ماه  به استقبال مي‌آييمت آري دشت پشت دشت چه باک از راه ناهموار و از ياران ناهمراه به استهلال مي‌آييمت اي عيد از محرم‌ها به روي بام‌ها هر شام با آيينه و با آه... سر بسمل شدن دارند اين مرغان سرگردان گلويي تر کنيد اي تيغ‌هاي تشنه، بسم الله!
می‌چسبد در این بهار کنارِ این شکوفه‌ها.... کنارِ باران‌های بی‌قرار و ناگهانی‌اش یک فنجان چای “بهار نارنج” که کنارش آدمی از جنس عطرِ نشسته باشد…
مراقب شمعدانی‌هایت باش ماه عاشقی‌های بی ملاحظه است . . .
ترسیم بکن جـلـوه‌ی زیبایی را تابیـدن خـورشیـد تماشایی را مبهوت جمال تـو شده دنیایی تا صید کند خنده‌ی رویایی را
امروز، تاریخ یه جوریه که قطعا باید شروع کنی؛ ۱، ۲، ۳ حالا دیگه خود دانی ☺️☺️🌼🌼
هر قدر دوندگی کنی ، باخته ای احساسِ برندگی کنی ، باخته ای بی داشتنِ زندگیِ اسلامی هر سبک که زندگی کنی ، باخته ای 🖊مجید بوری
با ترانه ، عاشقانه ، آمدی اردیبهشت غرق مهر و صادقانه آمدی اردیبهشت بوی عطر نسترن ، یاس و اقاقی می‌دهی با نگاهی مشفقانه ، آمدی اردیبهشت
من سمت خدا رفتم و دل سمت سوا رفت وقتی که نوشتم ز تو، دل سمت خدا رفت عشقی به تو دارد دل من، مثــــل نـــــدارد هر سمتِ به غیر از تو دلم رفت خطا رفت ای عشق تر از عشق تر از عشق کجایـــی؟ ای ماه تر از ماه تر از مـــاه دلـــــا رفـــــت تا من که نوشتم ز تو در دفتـــر شعــــــرم دیوانه ی تو دفتر من شد به هوا رفــــــت من عاشق و دل عاشق و سر بسته بگویـم من عاشق تو هستم و عقلم به فنا رفــــت یا رب برسان روز وصال مــــن و یـــــــارم تا که بشود همره او کـرب و بـــلا رفــــــت دنیا چه کنم من، تو ببین حـــال دلــــــم را دستم به قلم خورد و قلم تا به کجا رفــت
نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد: «چه سیب‌های قشنگی! حیات نشئه تنهایی است.» و میزبان پرسید: قشنگ یعنی چه؟ – قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس. و عشق، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن. ـ و نوشداری اندوه؟ ـ صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.و حال، شب شده بود. چراغ روشن بود. و چای می‌خوردند.ـ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی. ـ چقدر هم تنها! ـ خیال می‌کنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی. ـ دچار یعنی… ـ عاشق. ـ و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد. ـ چه فکر نازک غمناکی! ـ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است. و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.ـ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه آنهاست. ـ نه، وصل ممکن نیست، همیشه فاصله‌ای هست. اگر چه منحنی آب بالش خوبی است. برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر، همیشه فاصله‌ای هست. دچار باید بود و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف حرام خواهد شد. و عشق سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست. و عشق صدای فاصله‌هاست. صدای فاصله‌هایی که ـ غرق ابهامند ـ نه، صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر. همیشه عاشق تنهاست. و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست. و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز. و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند. و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را به آب می‌بخشند. و خوب می‌دانند که هیچ ماهی هرگز هزار و یک گره رودخانه را نگشود
جز تو که واژه واژه‌یِ منظومه‌ام شدی یک یک گریختند ، همه از مدارِ من
خیالِ خوب تو لبخند میشود به لبم وگرنه این منِ دیوانه غصه‌ها دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست نقد را باش اي پسر کآفت بود تأخیر را اي که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار پرده از سر برگرفتیم آن همه ی تزویر را سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی همان‌ گونه عذرت بباید خواستن تقصیر را
امروز همان شنبه موعود رسیده تقویم به خود هیچ چنین شنبه ندیده آغاز نما کار و تلاشی که شوی تو... در بین همه اهل دلان خوب و پدیده! "عاصی" ☺️☺️☺️
سلام ای عطر مریم زیر باران! دوستت دارم خودت این ابر عاشق را بباران، دوستت دارم به باران می سپارم تا به روی شیشه ات از من هزاران بوسه بنویسد، هزاران دوستت دارم تو را چون اولین باری که گفتم «آب»، می خواهم شبیه اولین روز دبستان دوستت دارم شبیه کودکی که روی دستش می زند آرام نخستین قطره های نرم باران دوستت دارم چه باشی، چه نباشی دوست، عاشق، همسفر، همراه چه فرقی دارد اصلاً با چه عنوان دوستت دارم؟ تنفس می کنم زیبایی ات را، خواب می بینم شبیه نبض گل در ذهن گلدان دوستت دارم دلم را شهردار شهر عشقت کن که بنویسم به روی تابلوهای خیابان: دوستت دارم مرا در هُرم تابستان اندامت برویان تا خودم چتر تو باشم در زمستان، دوستت دارم
♥️ سرو از خیال قد و بالای تو  می‌افتد کوه از شکوه فوق رؤیای تو  می‌افتد وقتی که می‌تابی در این ظلمت‌سرا ای نور! خورشید مثل ذره در پای تو می‌افتد مستم نکرده جز نگاهت چشم بیماری یک روز دور من به صهبای تو می‌افتد قلبم درون سینه پرپر می‌زند ای عشق! هرگاه چشمانم به سیمای تو می‌افتد پر می‌شود دامان من از درّ و مروارید وقتی که اشک من به دریای تو می‌افتد سوز زمستان نفاق ای آتش ایمان! از سرکشی با لطف گرمای تو می‌افتد باید عزاداری کند امروز اسرائیل چون پرچمش دارد به فتوای تو می‌افتد
رد شد از بیخ گوشتان تیری که گذشت از گلوی کودک من این فقط گوشه‌ای از آن ترسی است که چشیده است طفل کوچک من چه شبی بود از آسمانِ خدا خوشه خوشه ستاره می‌بارید دیدم از کاخ‌های غصبی‌تان به مُخَیّم پناه می‌آرید خانه‌ای که مرا از آن روزی با تفنگ و لگد درآوردید سرپناه شما نخواهد شد دیدم از آن فرار می‌کردید دل به کوتاه گنبدی بستید غافل از گنبدی که دوّار است آن شب از آسمان پیام آمد دست بالای دست بسیار است به ثریا اگر بیاویزید مردمانی ز فارس می‌آیند می‌کشانند ظلم را پایین آسمان را به حق میارایند می‌رسند اهل وعدهٔ صادق لیسوءوا وجوهکم آری راه وا کن لیدخلوا المسجد تا که عهد خدا شود جاری فادخلوا الباب سجداً مردم که زمینِ مقدس است اینجا باید اینک نماز آزادی خواند در صحن مسجد الاقصی بعد عمری به خانه برگشتم روستامان چقدر پیر شده بوی یافا چرا نمی‌آید؟ باغ زیتونمان کویر شده می‌نشینم کنار باغچه‌مان مثل ابر بهار می‌بارم در همین خاک آبدیده به اشک باز زیتون تازه می‌کارم