باز با یادِ تو از غم شدم آزاد... سلام
میزنم عشق تو را یکسره فریاد؛ سلام
شد علی(ع) نام تو و ضامن آهو لقَبت
صد و ده بار به تو؛ حضرتِ صیاد؛ سلام
از همانجا به منِ خسته محبت داری
از همینجا به تو از جانبِ من باد؛ سلام
کرد از مشرقِ ایوانِ تو خورشید طلوع
سورهٔ شمس به گلدستهٔ تو داد؛ سلام
ماه بر پیچ و خم پرچم ِ تو بست دخیل
داد بر محضرت از صحن گوهرشاد؛ سلام
ابر زائر شد و بالایِ سرِ گنبدِ تو
قطره قطره قطره از لبش افتاد؛ سلام
آمدم خانهٔ تو...از همه جا رانده شدم
خانه ام شد حرَمت! خانه ات آباد!..سلام
میشود حالِ دلم خوش! برسد بر گوشم-
-با صدایت اگر از پنجره فولاد: سلام
دست بر سینه رسیدم که گدایت باشم
یا معین الضعفا! دست مریزاد...سلام!
#ألسلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا
#دهه_کرامت_مبارکباد
#مرضیه_عاطفی
آمده الطاف حق در شهر شیراز عزیز
غصه را بیرون کن و در جام دل شادی بریز
آمده شاهچراغ آن ماه با اصل و نسب
از مقامات بلندش کرده ما را مستفیض
#یا_احمد_بن_موسی
#شاه_چراغ
#تبریک_یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
هرچه داریم ز آقای خراسان داریم
ما محال است که دست از سر او برداریم
#محمدهادی_شریفی
چه بی مقدمه یک لحظه داد زد :بدرود!
کجا؟...نگفت...فقط گفت میرود بدرود
غریبه بود و به بیراهه رفت گفتم...گفت-
اگرچه نیستم این راه را بلد،بدرود
حلال کن که پس از این مرا نخواهی دید
نمی شوم دگر از این دیار رد بدرود
چه بچگانه ز من خواست چشم بگذارم
ده... او نبود اگر...بیست...آه ...صد بدرود
از آنِ آمدنش حدس می زدم برود
همان که زاده شد از نسل هفت جد بدرود
دلم به همهمه ی باد ها نمی رقصد
بدون او برو ای عشق تا ابد بدرود
#نجمه_زارع
من از زمین و زمان خوردم از تو هم آری
تویی که ورد لبت بوده دوستم داری
چقدر مضحک و تلخ است روی قول حباب
تمام زندگی ات را قمار بگذاری
تمام وعده وعیدی که داده بودی حیف
دروغ بود و نمانده است راه انکاری
شبیه سفره ی عقدم میان مجلس ختم!
میان هلهله، قرآن گرفته سر قاری
چه با لباس عروسی سیاه! می آید...
کنار من که نشد یک دو گام برداری...
چقدر نقشه کشیدم برای مجلسمان...
و شام مجلستان شد...به گریه و زاری
حلال می کنمت عشق من حلالم کن...
سلام می دهم امشب به خودکشی ،آری
فقط برای تو دلواپسم،که فردا صبح
ببینمت که سیه پوش من... عزاداری
#محمدجواد_منوچهری
دلبر ز وفا و مهر، یکسر بگذشت
تا کار دلم ز دست دلبر، بگذشت
چون دید کزو قدم بر آتش دارم
بگذاشت مرا و آبم از سر بگذشت
#انوری
تا توطئهای دیگر، ای دوست خداحافظ
تا ضربهی کاریتر، ای دوست خداحافظ
مِیلی به سلامت نیست، هر بار دروغی تو
یکبار به خود بنگر، ای دوست خداحافظ
این حقِ من از ما نیست، تعبیرِ تو از حق است
من میگذرم، بگذر، ای دوست خداحافظ
میبخشمت امّا تو، هستی که بمانی با
این کینهی شرمآور، ای دوست خداحافظ
بفروش رفاقت را، من از تو نمیرنجم
بس نیست همین کیفر؟ ای دوست خداحافظ
#افشین_یداللهی
زائران این حریم عشق، از عالم سرند
در گلستان حریمت، همچو مشک و عنبرند
هر چه دل دیوانهتر، قدر و بهایش بیشتر
صحنهای تو چه زیبا، از همه دل میبرند
#یا_انیس_النفوس
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
با دست نفوذ و حیله و با تحمیل
شد شنبه خلاف نص و برهان تعطیل
ما قوم نه شرقی و نه غربی هستیم
ما را چه به آیین بنی اسرائیل؟
#نفوذ
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
نفوذی دارد و ایضا درونش جمع بی جنبه
که گاهی می بُرد از خلق سر با خنده یا پنبه
مسلمان است اما از یهودا می کند تمکین
وگرنه مجلس ما را چه با تعطیلی شنبه!
#محمدجواد_منوچهری
#تعطیلی_شنبه
#مجلس_انقلابی
@gida13
اشک است و آه است و درد است، دردی که درمان ندارد
یک دشت در التهاب و ابری که باران ندارد
ای ابر باران بباران، یک دشت در انتظار است
این انتظار قدیمی انگار پایان ندارد
گاهی دلم در خروش است، گاهی سراپا خموش است
گاهی دلم این ندارد، گاهی دلم آن ندارد
آه ای اهورا برایم یک جرعه باور بیاور
حالا که کافر شد این دل یک ذره ایمان ندارد
«سامان» تو خود ماندهای در پس کوچههای خیالت
این کوچههای خیالی راهی به سامان ندارد
#ساماندخت_کبیری_سامانی
#حضرت_شاهچراغ_احمد_بن_موسی_ع
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
عبور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد
«کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست»
بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد
چو خواهرت که ز «دریاچهٔ نمک» دل برد
هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد
نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید
و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد
ولی چه حیف که آن طرهٔ خیالانگیز
چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد
چه اشکها که ضریحت به گونهها جاری...
چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد
شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را
به جرعهای غزل از جام غیب مهمان کرد
و گنبد تو برای دل کبوترها
چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد
سفر اگرچه چنین ناتمام ماند، ولی
صدای پای تو «شیراز» را «خراسان» کرد
#قاسم_صرافان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به به چه لذتی داره دیدن این همه زیبایی
نوش نگاهتان
شنبهها تعطیل شد....
دیگر اکنون کل مشکلهای ما تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
هر گرفتاریِ این مردم یه جا تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
از چه میگفتید این خُدام کم کارند هی
آن زمان گردید طی
مجلسِ کمبهره و پر ادعا تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
یک نفر میگفت من با مشکل عادت کردهام
دوستان! اینقد، یهکم...
گفتمش اصرار کم کن ای بابا! تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
چاره اندیشیده شد از چارهاندیشانِ ناز
خادمانِ سرفراز
گفته بودی حل نمیگردد؟ بیا!! تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
مشکلات اقتصادیمان همه گردید حل
اووووووف از این ضربالعجل
اختلاسات وطن در اِختلا ....تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
بسته شد راه بر وام خوران راه وامات کلان
وامهای بیضمان
توی کل بانکهای ما رِبا تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
رانتخواران! رشوهخوران! روزگار آه شد
دستتان کوتاه شد
مجلسِ دیش دیریم دیش دام بالا تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
مژده ای مردم که دیگر گشت ارزان مرغ و گوشت
شد فراوان مرغ و گوشت
دیگر آن ناز و ادا و قد قدا تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
چای دبشی دم کنیم اینک کنار یک دکل
مشکل ما گشت حل
مشکل دزدان خوبِ بیریا تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
شاعرا! کم دگر این بحثِ نقد مشکلات
خوشگلم جانم فدات
خیلی آسان مشکلات ناقلا تعطیل شد
شنبهها تعطیل شد
#تعطیلی_شنبه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
به کدام رادیو بود؟
زنگ زدم تا صدایت را پخش کنند
دیوانگی روز خوبی را رقم میزند
وقتی تو صبح بخیر میگویی
#شادی_شادیزاده
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید
که آنچه زنده و زیباست، نفْس این سفر است
#حسین_منزوی
سرگیجـهام گــرفته از ایــن، کـــار بـــاز هـم
هـــی لـب گـــرفتن از لب ِ سیگـــار بــاز هــم
مشتی کتاب و دفتر و یک چـای ِ تلــخ رنـگ
تـکرار کــردن ِ دوبــارهی تـکــرار، بــاز هــم
هی بــیقــرار گشتن و، در خــود قــدم زدن
هــی زل زدن بــه ساعت ِ،دیـــوار بــاز هــم
ساکت شدن.....تــرانهی دیــدار ســر زدن
ناخن زدن بـــه زخـمهی گیتـار، بــاز هــم
از ارتفاع ِ خـــاطـــرههـایش، نــگــاشتـن
سُر خُوردن از بلنــدی، خــودکـار بــاز هــم
تکــرار کردن ِ همهی سالهــای ِ خــــود
رفتن بـه لحظه لحظهی، دیدار بـاز هــم
دیشب دوبـاره آمــدهای....خواب بودهام
چشمان ِ مــن نگشتـه ســزاوار، بــاز هــم
یک تـکه از نـگاه ِ تــو در آب، مــانده بود
صف بسته پشت ِچشمه، خریدار بـاز هــم
#علی_سعادتخانی
"بادا سپید، روی تو ای سرزمین سبز
هر گوشه از تو رشک بهشت برین سبز
هر سو نهاده دست زمرد نشان حسن
در جای جای دامن تو نقطهچین سبز
در حلقهی ظریف تراش طلای زرد
آنجا نشانده زرگر هستی نگین سبز
هر سال با تجلّی خورشید لاله ها
داغی چو لعل ناب نهد بر جبین سبز
از بهر صید مرغ دل من نهادهای
گاهی کمان سرخ و زمانی کمین سبز
هر جا سخن ز بیش و کم سبز گفتهاند
اینجا حکایتیست چنان و چنین، سبز
یاقوت سرخ و لعل مذاب و عقیق ناب
در آستین تاک بوَد همنشین سبز
کم نیست در بساط جهان خوب دلنشین
دارد ولی صفای دگر دلنشین سبز
دل میبَرد ز عارف شوریده در خزان
آنگه که رنگ زرد شود جاگزین سبز
ای لالههای سرخ سرافراز باغ عشق
دستی بر آورید از این آستین سبز
عمری (سعید) در خط خونین لالهها
همواره دل نهاده به عشق قرین سبز
#سعید_بداغی
خواستم باغ رُخَش را،به ادب داد پیام:
«به فلانی برسانید که آدم باشد»
#معنی_زنجانی
صدای استکان و قند و چایی
هوایِ دلخوشِ گلخند و چایی
تمامِ تلخیِ صبحِ مرا بُرد
همین شیرینیِ لبخند و چایی!
#صفيه_قومنجانی
با یهودی کردن ما اهل قبله بی صدا
تازه میفهمم چرا با پنبه، شنبه قافیهست
#نفوذ
#اصحابسبت
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh