eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بس کن سکوت مرگبارت عشق لعنتی دیگر به انتظار کدامین رسالتی از معجزات عشق با ایمان نگشته ای باید چگونه گویمت دارم شکایتی دیوانه آمدم سراغت،ذوق نکرده ای به به،عجب توفیقِ نالایق سعادتی تا آتشش زبانه از جان میکشید رفت خاکسترش گذاشت رویم داغ حسرتی اما هنوز هم برایش شعر گفته ام هرچند بر سرش ندارم هیچ منتی آخر مگر نه اینکه یادش تا همیشه هست زنجیر میکشم تورا تا در اسارتی پی برده ام به آخرین ترفند دشمنم میخواهمت بدان عزیزم با چه قیمتی آنقدر خیره سر شدم پایان عاشقی وجدان خفته گفت،مردی بد حماقتی یا مرگ در برابرم یا جنگ در دلم درگیر دشمنم،کم از قدری جسارتی او قصد جان من،تو بدتر می‌کنی فقط زخمی که خورده ام جدا،حرفت وخامتی تیری زدین شما به قلبم مستقیم چرا یکجا نشانه رفته این،آخ که چه شباهتی گفتم که میروم فوری با عطسه گفت،ای جان خیر پیش هرطوری عشقم تو راحتی سرباز خسته از نبردی بی نظیرم پیروز گرچه شد ولی باختش سعادتی آن هم سعادتی که آخر سهم عشق شد بیچاره را فقط مگر با سنگ قسمتی
کجای این جهانی تو؟! دلٍ دیوونه می خوادت..♥️
بی عشق زيستن را جز نيستی چه نامم؟ يعنی اگر نباشی كار دلم تمام است...
کاش‌یک شب‌وسط صحن‌بزرگ‌رضوی تا سحر دوش‌به‌دوش بنشینی 😌🦋
یک شعر تمیز و تازه تحویل بگــــــیر! ازسنگ بیاگــــــدازه تحویل بگـــیر! هرکس به توگفت:پشت چشمت ابروست تو اسم بده؛جنازه تحویل بگـــــیر..
بَعْد از دیدنـ 👀 #|طُ|👉🏻 فَهْمیدَمـ❕بِہِـشٺـ💐یڪ باغ نیسْت❎ بِہِشٺـــ🌺 یڪ آدمـ اسٺـــ😍🍃
می شود ســجده ڪنم بر سرِ زانوی شما 🙈 می شود من بشوم هــمدم و بـانـوی💪 شما گر جــسارت نشود، عاشـقتان💔 گشته دلم می شود تڪیه👀 دهم گـاه به بــازوی شما از ســرم آب گـذشــته دگــر اقــرار ڪنم🙏 دل مــن گشته اســیر خــَمِ اَبــروی😅 شــما  خواهشم خواهش* بیجاست ولی ڪاش شود ڪه به جز من ننشیند ڪسی پهلوی شما💓💓💓💓 #💓💓💓ببین-قلبم-فرکانس-دارد
به هرکجا بروی در دلم هراسی نیست ؛ به بازگشت مال حلال سخت معتقدم...!
مادرم❗️ميان قنوت نمازت براي من😇🙏 در ربنا بخواه،، بمن ....آتنا دهد☺️☺️ ☺️☺️☺️
لبش مثل عقیق سرخ چون لعل بدخشان بود نگاهش خانه ی ارواحِ شاعرهای کاشان بود تنش چون خاکِ باران خورده بوی آشنایی داشت که لبریزِ شمیمِ کوچه های صبحگاهان بود و لبخند ملیحش سوی خود من را فرا می خواند دقیقا خوب یادم هست بعد از ظهرِ آبان بود سلامش کردم و با لهجه ی یزدی سخن گفتم سلامی گفت و یک شیراز در چشمش غزل خوان بود مدام این سو و آن سو را نظر می کرد انگاری شبیه بچه آهویی لب چشمه هراسان بود به زیر شال آبی رنگِ گلدارش یقین دارم که باغی سبز از نعنا و آویشن پریشان بود مرا از ریشه کند و وقت رفتن مست می رقصید و نام کوچکِ این دختر مغرور طوفان بود
دل ندادی تا بفهمی درد دل‌دادن چه است حالت دل‌داده را دلدار میداند که چیست ...!
دلتنگ کسی باش که دلتنگ تو باشد این جمله صحیح است ولی دل چه بفهمد؟!
بایــد برایتـ😌 یڪ غـ🎼ـزل از ســر بگیرم👌🏻 با دستہ گلـ💐آیم تــ♥️ــو را همسـ💍ـر بگیرم 🙈
وقتی نباشی، خیر و شَر معنی ندارد این واژه های بی اثر معنی ندارد گیرم که دنیا رو به نابودی ست، باشد بی تو برای من خطر معنی ندارد من گریه های مادری غم دیده ام که دنیا برایش بی پسر معنی ندارد خوب و بدم را جای خالیِ تو سوزاند آتش برایش خشک و تَر معنی ندارد حالا چه موسیقی، چه نقاشی، چه این شعر اصلا بدونِ تو، هنر معنی ندارد با یک نگاهت توی چایِ تلخِ کافه دیگر تقاضای شِکَر معنی ندارد وقتی نباشی که نباشی که نباشی این واژه های بی اثر ...
بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارم هنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینک امید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم هزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندم که سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدن به جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفته کجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟
آمدم تا به نفسهای تو عادت بکنم هر نفس گرم تر از قبل صدایت بکنم آمدم آیه شوی واژه به واژه تا من از همه غیر تو اعلام برائت بکنم بی تو دلگیر ترین ثانیه ها سهم من است حقم این نیست که با گریه رقابت بکنم کارم این است که سرگرم خیالت شَوَم و به هر آن کس که تو را دید حسادت بکنم " بی تو من شعر ندارم بنویسم " ٬ باید همه ی ثانیه ها ذکر مصیبت بکنم منتظر باشم و یک هفته به پایان برسد گله از تلخی و بی رحمی ساعت بکنم جمعه یعنی دلم از غصه بگیرد اما به همین بودنت از دور....قناعت بکنم
چه باشم و چه نباشم، بهار در راه است بهار، همنفس ذوالفقار در راه است نگاه منتظران، عاشقانه مي خواند كه: آفتاب شب انتظار، در راه است به جاده هاي كسالت، به جاده هاي تهي خبر دهيد كه: آن تكسوار در راه است كسي كه با نفس آفتابي اش دارد سر شكستن شب هاي تار، در راه است كدام جمعه؟ ندانسته ام! ولي پيداست كه آن وديعه پروردگار در راه است دلم خوش است ميان شكنجه ی پاييز چه باشم و چه نباشم، بهار در راه است
دل شکستن یک گناه و جرمِ نابخشودنی‌ست عاقبت صیّادِ ماهر خود به دام افتادنی‌ست برّه‌ها را گرگ اگر هم برده باشد، غم مخور لحظه‌ی صیدش به دستِ چشم آهو، دیدنی‌ست روی یک پلّه، گدا و روی دیگر پلّه، شاه عاقبت شاه و گدا از نردبان افتادنی‌ست گر بخوابی روی پَر یا روی یک خشتِ سیاه عاقبت این تن به زیر یک‌وجب جا خفتنی‌ست هرچه بودی، هرچه هستی، هرچه باشی، می‌رود نامِ نیکو -گر خودت باشی، نباشی- ماندنی‌ست روی سقفِ آسمان، افتادگی حک می‌شود گَردِ خودخواهی به‌دستِ‌مرده‌شوران شستنی‌ست بر شما خوش باشد اما اندکی آهسته‌تر! یادتان باشد که این دنیایتان، ناماندنی‌ست... 💔❄️💙❄️ 🌾🌹🌾🌹🌾💞
در بهشتِ تازه‌ی اردیبهشت حالِ دنیا هست بهتر از بهشت! حالِ ما خوب است از بارانِ تو از بهارِ جاریِ دستانِ تو  این بهارِ ناب، چون شعرِ تَر است مثل یک دیدارِ تازه، نوبر است آسمان، آیینه کاری می شود در زمین، آیینه، جاری می شود  می شود با خطّی از باران نوشت: بهترین ماهِ جهان، اردیبهشت...
بچین میز قمارت را دل از من روی ماه از تو بیا بردار بازی کن سفید از من سیاه از تو
به ياد ان كسى كه چشم هايش برده جانم را تفال ميزنم هر شب مَفٰاتيحُ الجَنانَم را من آن آموزگارم كه سوال از عشق ميپرسم وليكن خود نميدانم جواب امتحانم را كمى از درد ها را با بُتم گفتم مرا پس زد دريغا كه خدايم هم نمى فهمد زبانم را به قدرى در ميان مردم خوشبخت بدنامم كه شادى لحظه اى حتى نمى گيرد نشانم را تو دريايى و من يك كشتى بى رونقِ كُهنه كه هى بازيچه ميگيرى غرورم ، بادبانم را شبيه قاصدك هاى رها در دشت ميدانم لبت بر باد خواهد داد روزى دودمانم را دلم مى خواهد از يك راز كهنه پرده بردارم امان از دست وجدانم كه مى بندد دهانم را
دل ندادی تا بفهمی درد دل‌دادن چه است حالت دل‌داده را دلدار میداند که چیست ...!
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است توی قرآن خوانده ام... يعقوب يادم داده است: دلبرت وقتی کنارت نيست کوری بهتر است نامه هايم چشمهايت را اذيت مي کند درد دل کردن براي تو حضوری بهتر است چای دم کن... خسته ام از تلخي نسکافه ها چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است من سرم بر شانه ات ...؟ يا تو سرت بر شانه ام...؟ فکر کن خانم اگر باشم چه جور بهتر است ...؟
بختم اگر تلافی شب‌های غم کند یک روزِ خوش به مردم عالم نمی‌رسد...! ♥️
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد ♥️