eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما دو پیاله‌ایم که لبریز باده‌ایم این دو پیاله را به ملک هم نداده‌ایم تا وقت می‌کنیم حسینیه می‌رویم ما سالهاست شیعه‌ی گریان جاده‌ایم با هر سلام صبح به آقای بی‌کفن انگار روبروی حرم ایستاده‌ایم با رعیتیِ خانه‌ی ارباب با وفا احساس می‌کنیم که ارباب زاده‌ایم شکر خدا که نان شب ما حسین شد ممنون لطف مادر این خانواده‌ایم بال ملائک است که ما را می‌آورد یعنی سواره‌ایم اگر چه پیاده‌ایم داریم با حسین حسین پیر می‌شویم خوشحال از این جوانی از دست داده‌ایم        علی اکبرلطیفیان........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شدّت این عشق در شعرم نمی‌گنجد چرا بی خیال شعر اصلا ، دوستت دارم حسین
باید که عمر را به سجده ء شُکری تمام کرد آن هم به شُکر خلقت اربابمان حسین(ع) "عاصی" 🍃🖤🍃😭
سلام بر سنگ صبور مادر سادات، آقا جانم امام حسن تا دمم گفت حسین بازدمم گفت حسن مهرش افتاد به قلبم جگرم گفت حسن نَفَسم گفت حسین نبض دلم گفت حسن خون جاری شده در بین رگم گفت حسن لحن طوفانی هر شاعر اگر گفت حسین به خود «نون و قلم، نون و قلم» گفت حسن مادرم شیر به من داد وَ می گفت حسین شیر نوشیدم و این چشم ترم گفت حسن پدرم سینه زنم کرد وَ می گفت حسین هر زمان سینه زدم هم پدرم گفت حسن کربلا در وسط معبر بین الحرمین دو حرم دیدم و ناگاه دلم گفت حسن خواهرم، آب که نوشید دلش رفت حرم وسط راه حرم، رو به حرم، گفت حسن مضطرب بودم و در فکر قیامت ناگاه یک نفر در دل پر تاب و تبم گفت حسن همه گفتند حسین و همه خواندند حسین وَ فقط مادر او با قد خم گفت حسن شاعر نصیر‌ حسنی
عجیب نیست که دائم سر زبان من است حسن قشنگ‌ترین واژه درجهان من است اگر به گفتن ذکرش همیشه مشغولم زبان برای همین کار در دهان من است همیشه أشهَدُ أَنّ حسن کریم الله پس از علی ولی الله در اذان من است گدای سفره ‌ی او بوده اند اجدادم همین بزرگترین فخر خاندان من است به تیره روزی شب های خویش مفتخرم برای اینکه حسن ماه آسمان من است غم نداری خود را نمی‌خورم هرگز چرا که مُهر حسن پای آب و نان من است مرا به شاعر درگاه او شناخته اند هزار شکر که در شهر این نشان من است قبول اگر غزلم در خور مقامش نیست ولی محبت او برتر از توان من است اگر چه جان جهان شد برای ما اما همیشه گفته حسن جان حسین جان من است
آیه آیه آب در گوش علی آواز خواند قصه شرمندگی و قصه پرواز خواند گریه های او صدای رزم خوانی های اوست آنکه بابا نام او را آخرین سرباز خواند