eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما برای دفن شاه کربلا آماده‌ایم رو به سوی قتلگاه و علقمه بنهاده‌ایم یک بدن صد پاره از شمشیر و تیر خنجر است این گل دامان لیلا یا علی اکبر است یک بدن بی‌دست و سر مانده کنار علقمه مثل مادر اشک ریز و در عذایش فاطمه سیزده ساله گلی افتاده در دریای خون از حنای خون شده سر تا به پایش لاله‌گون لاله‌ها پیداست اما غنچه پرپر کجاست پیکر سرباز ششماهه علی‌اصغر کجاست جسم یاران حسین ابن علی بر روی خاک از دم شمشیر و خنجر قطعه قطعه چاک از کنار علقمه آید صدای زمزمه می‌چکد بر جسم ثارالله اشک فاطمه
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن چشم امید من به دوتا قطره اشک بود این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن هرشب بساط ساز من آماده بوده است امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن فرزند هیأتی مرا زیر پرچمت از چشم شور مردم بی روضه دور کن ما مُرده‌ایم بی تو و بی کربلای تو فکری به حال مردم اهل قبور کن کردی سفارش آن دو ملک را؛ ولی حسین گاهی هم از کنار مزارم عبور کن پرونده‌ام پُر است از اعمال بد؛ ولی تو صفحه‌های نوکری‌ام را مرور کن
‌ تو دل‌ بستی به معشوقی ‌که خود، معشوق ها دارد رها کن ای دل غافل، خدای بت پرستت را
. ▪️آجَرَکَ الله یا بَقیّةَ الله آقا مرا به چادر خاکی آن زنی که مثل مادر تو زمین می‌خورد ببخش ما را به آن عفیف که در راه دین تو از یک لئیم سیلی کین می‌خورد ببخش
وقتی‌که به نفس خویش می‌پردازم هر آینه شرم می‌شود هم‌رازم تا خانه‌ی هر گناه ویران بشود موج صلوات راه می‌اندازم
با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟ ای وفادارِ رقیبان، بی‌وفایی بیش از این؟ گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران، من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این؟ موجی و بر تکه‌سنگی خُرد، سیلی می‌زنی با به‌خاک‌افتادگان، زورآزمایی بیش از این؟ زاهد دلسنگ را از گوشه‌ی محراب خود ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟ پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود حال، تنها بنده‌ی عشقم، رهایی بیش از این؟
توان گفتن آن راز جاودانی نیست تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست!   پر از هراس و امیدم ، که هیچ حادثه‌ای شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست ز دست عشق به‌جز خیر، برنمی‌آید وگرنه پاسخ دشنام مهربانی نیست   درختها به من آموختند فاصله‌ای میان عشق زمینی و آسمانی نیست   به روی آینه پرغبار من بنویس بدون عشق جهان جای زندگانی نیست  
هرگز از گردش ایام دل‌آزرده مباش! بامدادی‌ست پیِ هر شبِ تاری، آری! 🍃🌺🍃
بهشت قسمت ما میشود اگر که رقیه به دست کوچکش امضا کند حواله ی ما را...
🖤🍃 # برای حضرت رقیّه( س) پدر بی تو به صحرا آه و افغان ماند و من ماندم بیابان در بیابان جسمِ عریان ماند و من ماندم نشانی از مسلمانی در این لشکر نمی بینم!! به دل کینه ز خلقِ نامسلمان ماند و من ماندم سرت را از تنت وقتی در این صحرا جدا کردند خودم دیدم که دنیا بی سلیمان ماند و من ماندم ز سوز تشنگی آتش چنان در جان من افتاد که از داغش به سینه آه سوزان ماند و من ماندم به ویرانه نشستم تا بیایی تو به بالینم ولی بی تو به سینه داغِ هجران ماند و من ماندم پس از هجران تو بابا خودم دیدم در این صحرا که زینب( س) بی برادر بااسیران ماند و من ماندم به هنگامی که سرها را فراز نیزه ها کردند به دشتِ کربلا اجساد عریان ماند ومن ماندم ( شایق)