آماج تمام فتنه ها خواهد شد
به درد عظیم مبتلا خواهد شد
این کشور شیعه تا ظهور مهدی(عج)
هر بار زمین نخورده پا خواهد شد
#محمدجواد_منوچهری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دریا شده، هر قطره به تو رو زده است
ایـوب، مقـابلِ تـو زانـو زده است
ایثار و صداقت و حیا، حضـرت صبر
در قلـبِ حسینی تو اردو زده است
صلی الله علیک یا عقیله العرب یا زینب
محمدجواد منوچهری
#حضرت_زینب
#مظهر_حجب_و_حیا
#ماه_محرم
میلاد محمد است و باقر(ع) لقبش
دنیا شده مات علم و حلم و ادبش
خوشبخت کسی که در نزول برکات
ذکر صلوات است دمادم به لبش
#محمدجواد_منوچهری
─═༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═─
#مدح
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#سرودهٔ_رقیه_سعیدی_کیمیا
دختـــری از تبـــــار کــوثـــرهـا
اعتبـــــار تمـــــام گــوهـــرهـــا
آسمــانی ترین ستــارهٔ عشـــق
ســورهٔ نــور ، بیـــن اختــــرها
دختــری بـا شکـــوه زهـــرایی
عشـــق بابا در اوج شیـــدایی
بعد از او باب شد که بنویسند
قصــــهٔ دختــــران بــابــایی
صــــورتی مــاه و دلربــا دارد
در دلــش شــور نینــــوا دارد
رسم باب الحوائجی در اوست
دستهـــایی گـــره گشــــا دارد
اعتبــار دمشـق و عشاق است
نام او جلـوه گر در آفاق است
سفره داری که با کرامت خود
صاحب بابهـــای انفــاق است
صـبر ، زانو زده به رسـم ادب
پیش پای چنیــن شکیبـــایی
خــادمِ کمتـــرین درگاهـــش
مهتــری مثــل حــاتم طــایی
بارگاهــش بهشــتی و والاست
مایهٔ رشـک جنــــت الاعلاست
گنج پنهــان شــام ویران است
اشک پیدای چشم او دریاست
فـــرق دارد رقیــــهٔ زهــــرا
با تمام ســه ســاله های جهان
خون دل خورده اند از داغش
یاسمــن ها و لاله های جهــان
خاک درگاه او شدن فخر است
او که بر ما گشـــوده باب کرم
با عنــایات و ذره پــروری اش
"کیمیا" می شود غبـــار حـرم
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۱/۱۲/۲۵
امید به من ز سوی تو گر مانده؟
از لطف نگاه کن به این درمانده
از تو طلبم زیارت کرب و بلا
حسرت به دل غمین و مضطر مانده
#حضرت_باران
#سلام
#اربعین
از سمت صراطِ مخلصین می آیم
مشتاق و پر از عشق و یقین می آیم
این بار نه با جسم پر از عصیانم
با پای دلم به اربعین می آیم
#آمنهآلاسحاق_مهرآفرین
در جـادهی عشق با یقین میآیم
صـد بار بیـفـتم به زمین، میآیم
حتی شده سینهخیز تا کربوبلا
با عشق حـسـیـن اربـعین میآیم
#محمدحسنمحمدی
در کنجِ دلم عشقِ کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کفِ هر که دهم باز پس آرد
کَس تابِ نگهداری دیوانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد..؟
در انجمنِ عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سرِ صحبت فرزانه ندارد!
#پژمان_بختیاری
حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هرچه هست
صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟
#هلالی جغتایی
تا که در پیکر ما اهل ولا جان باشد
عهد در پیروی از ماه خراسان باشد
مرگ در راه ولایت چقدر شیرین است
«دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد»
#محمدجواد_منوچهری
#فدائی_سید_علی
#شهادت
🍃🏴 در عزای ماه صفر به امید آمرزش
#نذر_شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها 🏴🍃
-لطفا حق روضه ادا شود-
به قلبم از ازل مُهر و نشان خورد
سر و کارم به اهلِ آسمان خورد
خدا را شکر قلبم شد حسینی
خدا را شکر با نامش تکان خورد
خودم دیدم میانِ روضه اش؛ دل-
نشست و غصه هایِ بیکران خورد
توانِ جنگِ با ابلیس را یافت
از این سفره هر آنکس آب و نان خورد
بمیرم باید از این غم که ارباب-
به جای آب؛ زخم ِ بیکران خورد
گرسنه بود و جایِ لقمه ای نان
زمین خورد و چه شمشیر از سنان(لع) خورد
کمان ها از غمش قامت کمانند
به جسمش بسکه تیرِ بی امان خورد
تمام کهکشان ها را تکان داد
به رویِ نیزه تا مویش تکان خورد
فدای دخترِ دردانه اش که
کتک در آشکارا و نهان خورد
چهل منزل میان خواب حتی
لگدهایِ بدی از ساربان خورد
امان از شام، آنجایی که سنگ از
زنِ رقاصه و دیگر-زنان خورد
شبانه قتلگاهش شد خرابه
طَبَق وارد شد و لطمه به جان خورد
رقیه(س) قبلِ رفتن بوسه برداشت
از آن لب ها که چوب خیزران خورد!
#صلی_الله_علیک_یاأباعبدالله_الحسین
#ألسلام_علیک_یا_ریحانة_الحسین_ع
#دخیلک_یا_عزیزة_الحسين_ع
#مرضیه_عاطفی
#اربعین
مثل وابستگی عاشق و پاییز بهم
قلبشان داشت گره مثل دو دهلیز بهم
وقت آرامش اگر دلخوشی هم بودند
دل سپردند در این معرکه ها نیز به هم
از دلاشوبه ی طوفان چه غمی ، تا این دو
تکیه دارند در امواج بلاخیز به هم
"روز هجران و شب فرقت یار آخر شد"
تا رسیدند دوتا حسرت لبریز بهم
با لبانی که ترک خورده ی صبر است و سکوت
چه بگویند از احوال غم انگیز بهم
حاکی از داغ چهل روز پریشان حالی است
بغض سر رفته و الفاظ گلاویز بهم
#عالیه_رجبی
💦
🍃🖤
🖤🍃💦
دردتنهایی درون استخوان پیچیده است
شرح درد از من مخواه این داستان پیچیده است
#حسین_دهلوی
تهمت نالایقی بر ما زدی رفتی، قبول
در پی لایق برو، ما هم تماشایش کنیم
- شاهین پور علی اکبری
بازیچه ی هر ایل و تباری شد عشق
انگیزه ی هر خلافکاری شد عشق
حافظ ! تو عروج عشق را دیدی و من
دیدم چه دروغ شاخداری شد عشق
#میلاد_عرفان_پور
«زبان حال حضرت رقیه س»
قبل از این من طفل بودم حال اما پیرزن
غصه بعد از رفتنت بر قلب من آوار شد
اینقدَر غم دیدهام از دست من خارج شده
کی به دنیا آمدم صدسالِ من انگار شد
این خدانشناسها انگار عادت کردهاند
بی جهت سیلی زدن عادت سپس رفتار شد
مادرت در پشت آن در مثل گل پژمرده شد
باز هم این ماجرا در کربلا تکرار شد
مادرت در کوچه من در کربلا خوردم کتک
باز هم تکرار آن از کوفه تا بازار شد
آه من دیدم که دیگر خواهرت محرم نداشت
خوب شد رفتی ندیدی دیدنش دشوار شد
بارها جان کنده ام تا اینکه اینجا بینَمت
راه رفتن با سرت بابای من کِشدار شد
جان بابا واقعا جانی ندارم پا شوم
در زمانی آمدی پیشم که تن بیمار شد
راستی بابا ببخشم اینکه من هم زندهام
اینکه باشم زنده بعداز رفتنت اجبار شد
جان زهرا مادرت زودی مرا با خود ببر
دیگر از دنیای بی تو روح من بیزار شد
#ناهیدخلفیان
دردِ فراق آمد و آشفته حالی اش
باید گلایه کم کنم از جای خالی اش
صیاد من که بال و پرم را شکست و رفت
دیگر چگونه پر بکشم در حوالی اش
گفتم که در خیال منی، گفت : بی خیال
آتش به جان من زده این بی خیالی اش
گاهی به یک اشاره گلآلود می شود
یک برکه نیز با همهی آن زلالی اش
من آن کویر چشم به راهم که سالهاست
دیگر کنار آمده با خشک سالی اش
#غلامرضا_خدارحمی
نمیداند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریهام فهمید مدتهاست مدتهاست
به جای دیدن روی تو در «خود» خیرهایم ای عشق!
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بیعشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل میکنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست
#فاضل_نظری🌱
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شهادت
نبین بر گونهام حکّاکیِ ذکرِ عقیقت را
به دستِ ساربان یک شب شدم بیدار، چیزی نیست
#رضا_قاسمی
گم گشته ام به شوق ؛ که پیدا کنی مرا !
دیوانه گشته ام ، که مداوا کنی مرا ...
دیریست کنجِ خلوتِ غم ها نشسته ام
شاید ز چشم های غم ، امحا کنی مرا
پوشانده ام تمامِ خودم را زِ عالمی ؛
با این خیالِ خوش ، که تماشا کنی مرا
هرگز نبوده شورِ کسی جز تو در سرم
جانا چه می شود که تمنا کنی مرا ؟!
من قطره ام ، تو برکه ، نه ! دریاچه ی منی !
نزدیک تر بیا ، که غرقه ی دریا کنی مرا ...
خورشیدِ من ! بدون تو سرد است زندگی
من شب شدم ، بتاب ، که فردا کنی مرا ...
دیگر مرا نشانی از احساس و شور نیست
آماده ام ، که باز ، تو شیدا کنی مرا ...
من بی بهانه «بودم» و من را ندیدی و ؛
گم گشته ام به شوق ، که پیدا کنی مرا ...
#نرگس_صرافیان