eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست من نشاطی را نمی‌جویم به جز اندوه عشق من بهشتی را نمی‌خواهم به غیر از کوی دوست...
🖋️ ورود بی اجازه به خانه حضرت زهرا : سلیم می گویند : به سلمان گفتم آیا بدون اجازه به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها وارد شدند ⁉️ گفت : آری به خدا قسم ، و این در حالی بود که « خمار » نداشت . حضرت زهرا سلام الله علیها صدا زد : « وابتاه ورسول الله » [ ای پدر ، ابوبکر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بد رفتاری کردند در حالیکه هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است ] این سخنان را حضرت با بلندترین صدایش ندا می نمود . سلمان می‌گویند : ابوبکر و اطرافیانش را دیدم که می گریستند و صدای شان به گریه بلند شده بود . در میان آنان کسی نبود مگر آنکه گریه میکرد ، جزء عمر و خالد بن ولید و مغیرة بن شعبه . عمر می گفت : ما را با زنان و رای آنان کاری نیست ‼️ 📗 سلیم بن قیس هلالی ، ص ۲۲۹ - ۲۳۰ . ┅═✼@Hedayate_fekri_va_dini✼═┅
نوشید چه عاشقانه از جام اَلست در آتش کینه چشم هایش را بست یک جمعه ی انتظار لبیک به لب روح ملکوتی اش به اعلی پیوست
هفتاد و دو تن سواره بر می گردید با یک بغل از ستاره بر می گردید بی شک که میان آتش و خاکستر ققنوس شده دوباره بر می گردید
دل فاخته‌ای در آسمان شهداست شرمنده‌ی لطف بیکران شهداست هنگام نماز عاشقی سجده‌ی ما بر چادر پاک مادران شهداست
امام_هادی_النقی_ع تسلیت🏴 شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد * عمامه و عبای تو سهم عدو نشد با سُمِّ اسب پیکر تو زیر و رو نشد * شکر خدا به پیرهنت نیزه‌ای نخورد شکر خدا که بر بدنت نیزه‌ای نخورد *** تو دست و پا زدی، نه ولی زیر دست و پا بال تو وقت پر زدنت نیزه‌ای نخورد شاعر: آجرک الله یا صاحب الزمان 🏴
رفتنـد نصیب شـان سعـادت بشود کار من جـا مانـده حسادت بشود ای کـاش شناسـنامـه ام جای وفات یک روز ، مزین بـه شهـادت بشود
به ختـم بخیر ، عافیت می گویند من عاشق آنچه موهبت می گویند روزی که به خانواده ام ،مردم شهر تبریـک کنـار تسـلیت می گویند
[ سیب سرخ ] زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم بایداین بار به غوغای قیامت برسم من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟ طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم سیب سرخی سر نیزه ست... دعا کن من نیز اینچنین کال نمانم به برسم
رفتنـد نصیب شـان سعـادت بشود کار من جـا مانـده حسادت بشود ای کـاش شناسـنامـه ام جای وفات یک روز ، مزین بـه شهـادت بشود
تا که در پیکر ما اهل ولا جان باشد عهد در پیروی از ماه خراسان باشد مرگ در راه ولایت چقدر شیرین است «دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد»
نبین بر گونه‌ام حکّاکیِ ذکرِ عقیقت را به دستِ ساربان یک شب شدم بیدار، چیزی نیست
وقتي كه آمدي به برم نو ر ديده ام گفتم كه بازهم نكند خواب ديده ام بابا منم شكوفه سيب سه ساله ات حالا ببين چه سرخ و سياه و رسيده ام خيلي ميان راه اذيت شدم ولي رنج سفر به شوق وصالت كشيده ام اينرا بدان كه بين تو و تازيانه ها عشق تو را به قيمت جانم خريده ام در بين اين مسير پر از غصه بارها از آسمان ناقه چو باران چكيده ام پايم سرم تمام تنم درد مي كند از بس كه زجر در دل صحرا كشيده ام كم سو شده دو چشم من از ضربه هاي او حتي به زور صوت رسا را شنيده ام چادر ز عمه قرض گرفتم كه زير آن پنهان كنم ز روي تو گوش دريده ام بشنو تمام خواهش اين پير كودكت من را ببر كه جان تو ديگر بريده ام
از بس به خاکِ بی کسی‌اش پا کشیده‌است سر را به رویِ دامن زهرا کشیده‌است در را ببند اباصلت ، نشنوند دادی که مادر از غم آقا کشیده‌است انگورِ زهر‌دار چه کرده است ، واضح است آتش تمامیِ جگرش را کشیده‌است آه ای جوادِ شهر کمی زودتر بیا کارش  خدای من به تقلا کشیده‌است خواهر ندارد اینکه چنین می‌زند نفَس خود را به حُجره‌اش تک و تنها کشیده‌است معصومه خوب شد که ندیده‌است حالِ او این دست و پا زدن به درازا کشیده‌است این گوشه قتلگاه حسین است ، نه رضا از سینه بس‌که  وای حُسینا کشیده‌است زینب اگرچه بود   ولی کاشکی نبود گودال هست و کار به دعوا کشیده‌است سهمش میانِ اینهمه غم ، تازیانه است سهمش میان غارت و بلوا کشیده‌است نگذاشت تا حسین بگوید برو حرم... بی غیرتی که روی لبش پا کشیده‌است دَرهَم شده‌است خونِ دو دستش به خونِ او از بسکه تیغ از تَنِ آقا کشیده است....
از بس به خاکِ بی کسی‌اش پا کشیده‌است سر را به رویِ دامن زهرا کشیده‌است در را ببند اباصلت ، نشنوند دادی که مادر از غم آقا کشیده‌است انگورِ زهر‌دار چه کرده است ، واضح است آتش تمامیِ جگرش را کشیده‌است آه ای جوادِ شهر کمی زودتر بیا کارش  خدای من به تقلا کشیده‌است خواهر ندارد اینکه چنین می‌زند نفَس خود را به حُجره‌اش تک و تنها کشیده‌است معصومه خوب شد که ندیده‌است حالِ او این دست و پا زدن به درازا کشیده‌است این گوشه قتلگاه حسین است ، نه رضا از سینه بس‌که  وای حُسینا کشیده‌است زینب اگرچه بود   ولی کاشکی نبود گودال هست و کار به دعوا کشیده‌است سهمش میانِ اینهمه غم ، تازیانه است سهمش میان غارت و بلوا کشیده‌است نگذاشت تا حسین بگوید برو حرم... بی غیرتی که روی لبش پا کشیده‌است دَرهَم شده‌است خونِ دو دستش به خونِ او از بسکه تیغ از تَنِ آقا کشیده است....
در آرزوی به‌مناسبتِ هفته کجا گل‌های پرپر می‌فروشند شهادت را مکرر می‌فروشند دلم در حسرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می‌فروشند
دردست علم داشت و جان بر کف دست در صحنه همیشه بود و از پا ننشست در قرعـه ی امـروز شهیـدان وطن دیدیم کـه سیـد رضی موسوی است
وعده ی عشق آن را که ذکر دوست برلب صبح و شام است ظهرِ عروجِ کربلایش عصرِ شام است در کربلای عشق سربازِ حسین (ع)است با هر سلامِ خویش ،همراهِ امام است در هر نفس لبیک گویِ دعوتِ اوست هر لحظه در این راه مشغولِ قیام است دلدادگانِ آستانِ معرفت را یک لحظه دور از راه حق بودن حرام است کی بیم دارند از تبِ سرخِ شهادت در عشق سَر دادن ،یقین سِرِّ دوام است با شوق جان نوشیدن از جامِ شهادت شیرین ترین افطاریِ ماهِ صیام است سردار ها را از سرِ بر دار غم نیست جانهایِ شان مشتاق این شُرب مدام است صهیونِ درمانده از این حجمِ جنایت بر زخمهای خویش فکر التیام است اما نخواهد بست از این ظلم، طَرفی والله،کارِ دولتِ صهیون تمام است والله نزدیک است روز وعده ی عشق پایانِ کارِ دشمنان بد مرام است ای صاحبِ میخانه لب تر کن به امری جان‌هایمان لبریزِ شورِ انتقام‌ است
آیینه باشیم... با خون خود شعر وفا را می‌نگارند سردارهایی که تنِ صدپاره دارند آنان که تا آید زمانِ پر کشیدن در جبهه‌هایِ عاشقی چشم‌انتظارند در جان خود بیمی ندارند از شهادت آنان که هر دم در پیِ دیدار یارند آزادگانی که به بذل هستی خویش در جبهه‌ی حق بهر ایران اعتبارند مردانِ مردی که شبیه حاج‌قاسم در شورِ امیّد‌آفرینی چون بهارند دل‌دادگانی که چنان سیدرضی‌ها در جاده‌هایِ عشق‌بازی رهسپارند شیرانِ بی‌پروا که مثلِ زاهدی‌ها هر آن دمار از دشمنان از دون درآرند مثل رحیمی‌ها پر از شوقِ شهادت مشتاقِ کسبِ این مدالِ افتخارند فرقی ندارد عرصه‌ی جنگ است یا صلح هر جا که کاری هست با جان پایِ کارند بشکست از آیینه‌ها ،دشمن، غمی نیست عمری‌ست این آیینه‌ها در انتشارند ای جان تو هم آیینه باش، آیینه‌هامان میراثِ ایران را به ماها می‌سپارند وقت است ما هم تن‌به‌تن آیینه باشیم دنباله‌ی این قصه‌ی دیرینه باشیم
🏴🏴🏴🏴🏴 بسم‌الله الرحمن الرحیم 🥀انا لله‌ و‌ انا الیه‌ راجعون رئیس‌جمهور مکتبی وخستگی ناپذیر از جنس شهیدان رجایی و بهشتی و سلیمانی؛ 🏴 دکتر آیت‌الله سیدابراهیم‌رئیسی  و همراهان : 🏴 آیت الله محمدعلی آل هاشم، امام جمعه تبریز 🏴حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه 🏴مالک رحمتی، استاندار آذربایجان شرقی در سانحه سقوط بالگرد حامل رئیس‌جمهور در نزدیکی ورزقان را به ساحت مقدس امام زمان (عج) و مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای و خانواده گرامیشان و ملت شهید پرور ایران تسلیت عرض می کنم... شادی روحشان صلواتی عنایت فرمایید 😭😭😭😭😭😭😭😭
در آرزوی مائیم و همین حسرت در خون نتپیدن ماندن وسط راه و به مقصد نرسیدن آنان که دویدند، رسیدند به مقصود مائیم و زمین خوردن و دیگر ندویدن بازار غریبی است، ضرر کرده‌ام ای عشق از آمدن و دیدن و یوسف نخریدن شمعی است شهادت که به سوسو زدن افتاد از پیله خوشا! لحظه‌ی پروانه پریدن زنده است شهادت که پیاپی شده کارش در کالبد مُرده‌ی ما روح دمیدن پرواز، تو را می‌طلبد! فرصت خوبی است از لانه نیفتادن و از شاخه پریدن از شمع و گل و ناله‌ی پروانه بیاموز «افروختن و سوختن و جامه دریدن» آزادگیِ بی تنِ بر نیزه چگونه است؟! برخیز که حیف است چنین قد نکشیدن قد قامتِ ظهرِ عطش از پا نفتاده است ای سرو! خوشا پا شدن و قد نخمیدن مائیم و قراری که قرار است بیاید مائیم و همین حسرت دلدار ندیدن بگذار بمیریم و بسوزیم و برآییم از آتشِ خاکسترِ ققنوس شنیدن
درحال و هوایش... در سینه ام گل کرد شوقِ کربلایش پر شد دوباره جانم ازحال وهوایش در جان ما تنها نه در عالم، خداوند... کرده ست برپا خیمه ی ماتم برایش اویی که سیل دوست دارانش روانند دنبالِ راهِ نهضت بی انتهایش اویی که باز از حلقِ رگهای بریده گل می کند فریاد سرخ ربنایش دنیا سراسر مال دنیا دوست ها باد کافیست ما را سُکرِ چای روضه هایش آزادگانِ دهر سرتاسر اسیرش وارستگان از خاک یکسر خاک پایش هرگز نخواهد برد یک جو بهره از عشق هرکس که در عالم نباشد مبتلایش ای کاش یک جان نه هزاران جان مرا بود تا می شدم با آن هزاران جان فدایش
ما را بُکُش... ما را بُکُش لب تشنه ی شرب مدامیم فکرِ میِ ساغر به ساغر،جام جامیم در مرگ ما رازِ حیاتی جاودانه ست با خون مان سِرِّ بقایِ این قیامیم درپیکری دیگر مُصمم تر ،قوی تر وقتِ وداعِ سرخ، گویایِ سلامیم قاسم ،هنیه،صادق،ابراهیم،محسن، عمریست داری می کُشی، ما ناتمامیم بر دشمنان دینِ حق کابوسِ مرگیم تا بر ستیغِ خاکریزی می خرامیم بیگانه با خاکیم و این آرام ماندن سیمرغِ قافِ آسمانِ نیل فامیم پایان اسراییل نزدیک است ،عمری است در صیقلِ مادامِ تیغِ انتقامیم تعطیل خواهد شد بساطِ ظلم یک روز مشتاقِ فریادِ ظهور آن امامیم
🕊تو شهادت را به جان و عشق، بافته آمدی با گلوی پاره و فرق شکافته آمدی🥀🕊 💫🌷💫🌷💫🌷💫 نام تو اَسماء‌ِ حُسنی، در مقام انبیا ای‌ تو سردار رشید جبهه‌های بی‌ریا مادرت‌ احساس‌ پاکت‌ را‌ به‌ چشمش‌ دیده‌ بود در‌ وجودت‌عشق‌ را‌ با‌ جان‌ و‌ دل‌ بخشیده‌ بود ای‌ به‌ زیباییِ شب‌های‌ مناجات‌ و‌ دعا در‌ نگاهت‌ موج‌ می‌زد‌ گفتن‌ یا ربنا هرکجا نام‌ بلندت بر‌زبان جاری شود از غم تو هر‌ دو چشمانش‌ عزاداری‌ شود دستهایت‌ در‌ میان‌ جبهه‌ها‌ جا‌ مانده‌ است پیکرت‌ اینجا‌ و‌ دستان‌ تو‌ تنها‌ مانده‌ است قلب‌ خمپاره‌ برای‌ با‌ تو‌ بودن‌ پر‌ کشید چون‌ شهادت‌ را‌ میان‌ اشک‌ چشمان‌ تو‌ دید بر صراطِ مستقیمی‌ روشن‌ از نور خدا در شهادت نامه‌ات مهر‌ شهید کربلا در میان جبهه‌ها قرآن همیشه با تو بود تا زمانه ماندنی‌، بر تو‌ سلام، بر تو‌ درود 💫🌷💫🌷💫🌷💫 🥀در‌ میان‌ سیزده‌ تن‌ یار‌ خود‌ بودی‌ ولی قلب‌ خمپاره‌ برای‌ با‌ تو‌ بودن‌ پر‌ کشید🥀 🥀گفته‌ بودی‌ خانه‌ات‌ شبهای‌ قد‌ر یا‌ علی‌ست مثل‌ آن‌ حضرت‌ شهادت‌ نامه‌ات‌ تقدیر‌ شد🥀 ❤️ امروز سالروز سردار شهیدی است که سرزمین مقدس شلمچه شاهد است بر حیات مظلومانه‌اش، شهیدی که به حالت سجده و رو به قبله به لقاءالله پیوست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزاران بار الطاف تو را در خود عیان دیدم ستاره در ستاره نور در این آستان دیدم مریض و دلشکسته آمدم اما گل طاها نگاه مهربانت را چو مادر مهربان دیدم خریدارم شدی ای ماه با جرم و خطاهایم به وقت معصیت مهر تو را چون سایبان دیدم رضایی و رضای حق به لبخند تو وابسته به هنگام بلا، نزدیک‌تر از این و آن دیدم همه گفتند می‌باشی رئوف از جنس مرغوبش صدایت کرد‌ه‌ام آری دقیقا هم همان دیدم به گوهرشاد و سقاخانه و صحن عتیق تو تو را زیباتر از باران میان قلب و جان دیدم