eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از تلـخی‌هات خـسـتـه و دلگیرم در ظاهر اگر جوان، ولیکن پیرم گفتند که: آه در فراقت نکشم! من آه نمی‌کشم فقط می‌میرم!
عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند فاضل نظری
جای مهتاب،به تاریکی شب ها تو بتاب من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند فریدون مشیری
مهتاب نتاب غصه دارم امشب ای چشم نخواب غصه دارم امشب بعد از کم و جمع و ضرب و تقسیم خودم بی حد و حساب غصه دارم امشب
بین ما «خطی است قرمز»، پس تو با ما نیستی یک قدم بردار، می‌بینی که تنها نیستی خیرخواهان توایم ای شیخ! ما را گوش کن، فرصت امروز را دریاب، فردا نیستی یک سخن کافی است گفتن، گر در این خانه کَس است یا نشانی را غلط دادی به ما، یا نیستی! هیچ می‌ترسی ز هول روز رستاخیز؟ نه! از مسلمانی هم‌این داری که «ترسا» نیستی! ای که با یک سنگ کوچک، خاطرت گِل می شود، مشکل از اطفال شیطان نیست، دریا نیستی! نیل در پیش و عصا در دست و فرعون از عقب، فرق دارد آخر این قصه، موسی نیستی  
عمریست به نرخ روز یا نان خوردیم یا از سـر سفـره ی ریا نان بردیم ما دغدغه مان همیشه نان بوده، نه تو... تعجیل نمـا کـه از غـم نان مردیم!
"من برگ گلم باغ شبستان من است وآن‌ بلبل خوش‌ لهجه غزلخوان من‌ است نوباوهٔ شب که شبنمش می‌ خوانند هر صبح به نیم‌ بوسه مهمان من است
"صبح است و هوای دل من مثل بهار است پلکی بزن و صبــح بخیر غــــزلم باش "
هرچه باداباد! تو هم بخند، جهانِ خراب می‌خندد!
مرا یاد تو هر دم آتشی در دل برافروزد نگشته شعله از یکجا بجای دیگر افروزد
بگیر دست مرا مثل كودكی‌هایم بگیر دست مرا... پا به پات می‌آیم بگیر و پاره ‌كن این روزهای‌ زشت مرا به دست حادثه نسپار سرنوشت مرا...
بوسیدن پیشانی ماهت با من تقدیم سلام در پگاهت با من تابیدن خنده بر لبانم با تو افتادن غصه از نگاهت با من 🌸🍀
"آمدی از راه دور بردل غمگین من مرهمی از عشق تو زد به دل پیرِ من من که غمین بودم وخسته از این روزگار تشنه ی یک جرعه ای تا که بیاید بکار این دل غم دیده ام عمر همه سر به زیر خسته و درمانده و در غم دوران اسیر کودکی افسانه ای لیک تنم زرد و پیر عاشق بازی شدم حیف کمی گشته دیر از صفت روزگار عمر نیامد بکار کودکی عاشق شده بی خبر و بی قرار من به فلک داده ام دست و دل بی قرار دست و دلم زد گره زلفِ سر و عشق یار چشم ودلم گشته خون از غم عشق و جنون خنجری ازچشم یار کرده دلم پر زخون چشم و دل خون شده کی دگر آید بکار؟ گر بُوَدم دیگری خون کُنمش بهرِ یار"
"باید یاد گرفت  با تو گُل گفت، گُل شِنُفت! یا با تو زیر تگرگ حتی شِکُفت! باید یاد گرفت حرف‌ که میزنی از لبهایت سبد سبد گل همیشه بهار از چشم هایت دریا دریا مروارید و از دست هایت آسمان آسمان پرواز برداشت پا در میانی کن تا امشب که خاطره‌ات داشت  اتاقم را زیر و رو می‌کرد کمی بیشتر بماند! به خوابم بیاید! و رفتن را از یاد ببرد! بشنو سخنم را بد عادتم کن به آمدن به نرفتن، به ماندن، به دوست داشتن؛ بد عادتم کن به عشق!
ليلي گذشت و مجنون حالي خراب دارد گفتم نگريم امّا ديدم ثواب دارد مجنون منم كه ماندم، اين خاك،‌ خاك ليلي‌ست اي كاروان بياييد، اين چاه، آب دارد چرخي زنيم در خود، بي خود ز خود،  بچرخيم دنيا پر است از چرخ، دنيا شتاب دارد سر مي گذارم امشب بر بالش قيامت مژگان سر به زیرم، عمري‌ست خواب دارد از وحشت قيامت، زاهد مرا مترسان ترس از قيامتم نيست، دنيا حساب دارد  
"رفيق جان ،مرا دوره ي رفاقت نيست سر گلايه ندارم که جاي صحبت نيست يکي به مفتي شهر از زبان ما گويد اطاعتي که تو را مي کنند طاعت نيست چگونه نقشه ي آسايش جهان بکشيم به خانه اي که در آن جاي استراحت نيست همه به سايه ي هم تير مي زنند اينجا ميان سايه و ديوار هيچ الفت نيست چقدر بي تو در اين شام ها دلم خون شد چقدر بي تو در اين روزها صداقت نيست مجو عدالت از اين تاجران بازاري که در ترازويشان نيم جو مروّت نيست حراميان همه دولت شدند و دولتمند گناه دولتيان و گناه دولت نيست... به جز سکوت و تبسم چه مي توانم گفت به واعظي  که گمان مي کند قيامت نيست هواي کعبه به سر دارد و دلش گرم است که در طريق هوي سختي و جراحت نيست "کجا روم چه کنم چاره از کجا يابم" هزار سينه سخن مانده است و رخصت نيست.."
هر لحظه به اوج هنرش می‌نازد هر جا برود به دخترش می‌نازد صد رنگ‌ هنر ریخته از انگشتش پاییز فقط به آذرش می‌نازد
وقتی‌که با خورشید چشمانت شدم مأنوس در هر طرف از قلب من رویید صد فانوس از کوچکی اصلا ندارد شرم یا اندوه وصل است وقتی قلب این قطره به اقیانوس هر قدر گشتم دور شمع این‌وآن کافی است دیگر مرا در پیلۀ عشقت بکن محبوس وقتی تویی منظور، پس دیگر ندارد فرق در گوش من بانگ اذان یا نغمۀ ناقوس فریاد تو پیچیده در عالم ز هر خلقی کوه و درخت و رود و ماه و لاله و طاووس یا ربّ و یا سبحان و یا غفران و یا رضوان یا واحد و یا ماجد و یا نور و یا قدّوس @eitaaparvanegi
هوا کبود شد، این ابتدای باران است دلا دوباره شب دلگشای باران است نگاه تا خلاء وهم می‌کشاندمان مرا به کوچه ببر، این صدای باران است اگرچه سینه من شوره زار تنهایی است ولی نگاه ترم آشنای باران است دلم گرفته از این سقف های بی روزن که عشق رهگذر کوچه‌های باران است بیا دوباره نگیریم چتر فاصله را که روی شانه‌ی گل، جای پای باران است نزول آب حضور دوباره برگ است دوام باغچه در های‌های باران است
"بیا با من تو همکاری کن  ای  دل و در این امر خیر یاری کن ای دل بکش خط دور مهرویان ازین پس بشین  و  آبروداری  کن ای دل...
"شاهی و به درگاه شما بنده غلامم خورشید خراسانی و هستی تو امامم از دور سلامت کنم و واجب شرعی است آقا که دهی پاسخ گرمی به سلامم ده روز کنار حرمت خانه گرفتم تا بوی غذای تو بیاید به مشامم گفتند که این سفره فقط جای خواص است یک لقمه ندادند به من بنده عوامم بین من و تو فرق زیاد است رضا جان تو ضامن آهویی و من ضامن وامم عطار گذشت از در و دروازه هشتم جا مانده‌ام از غافله، من تربت جامم در حسرت پابوس تو آواره ترینم آقا نظری کن تا شود قرعه به نامم"
ازهرچه بگذرم سخن از کربلا خوش است صحبت از آن جلالت بی انتهاخوش است دلــدادهٔ کـــلام حسینـــیم و بــی گمـــان بر گوش آشنـا سخن از آشنا خوش است زیبـاتر است عشــق ، نگردد عیـــان ، ولی عشق حسین اگرکه شود برملاخوش است دردیست درد عشق حسین و سعادتیست هرکس برعشق اوبشود مبتلا خوش است باید شبیـــه قطـــره به دریـای او رسیـــد دراین مسیر دیدن هر نوع بلا خوش است وقتی هـدف، رضـای خــدا باشد و حسین خدمت برای خلق خدا بی ریا خوش است در خــانهٔ حســین ، گدا ، شــــاه می شود نِعــمَ الامیــر بودنِ او بر گـدا خوش است در آستــان قدسـیِ او هـــر که پا گذاشت دانست تحــت قبه برای دعا خوش است رخـــت سیــــاه مـاتم مــــاه محــــرمش بر قـامت تمــــامی اهل ولا خــوش است عیــن سعـــادتست که خــاک درش شویم وقتی شدیم با نظرش"کیمیا"خوش است رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۲/۶/۳۰
🌼ابر و باد و من و خورشید و فلک حیرانت پنجره پنجره یک شهر هواخواهانت دم به دم منتظر سر زدن چشمانت تا قدم رنجه کنی رخ بنمایی هر شب دل بیداردلان بی سر و بی سامانت یازده ماه به امید طلوعت تا صبح چشم ها پنجره ها آینه ها گریانت یازده ماه زمین منتظر این لحظه ست یازده ماه در این دایره سرگردانت در دل حوض تو در جلوه ای و هر لحظه ابر و باد و من و خورشید و فلک حیرانت عاقبت خاک سر کوی تو خواهم بود و دیگر آن روز فقط دست من و دامانت
. 💢 ضربه‌فنی صهیون، به‌سر آمد شب عیّاشی تو نزدیک شده روز فروپاشی تو با دست حماس ضربه‌فنی شده‌ای جبران شکست نیست فحّاشی تو ✍️، ۱۴۰۲/۰۹/۰۲ 🌸 حضرت امام خامنه‌ای روحی‌فداه: رژیم صهیونیستی در حادثۀ «طوفان الاقصیٰ» ضربه‌فنی شد... تا امروز هم نتوانستند از زیر بار فشار و ننگی که این شکست بر آنها وارد کرده، خودشان را خارج کنند. بله، قدرت‌نمایی می‌کنند؛ اما کجا؟ در بیمارستان... در مدرسه‌... روی سر مردم بی‌پناه غزه. این قدرت‌نمایی ارزشی ندارد. این مثل این است که یک ورزشکاری در میدان شکست بخورد، بعد برای تلافی آن شکست به طرف‌دارهای تیم مقابل حمله کند، به آنها فحاشی کند و آنها را کتک بزند (۱۴۰۲/۰۹/۰۱).
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است در شأن او غزل ننویسیم بهتر است او فاطمه‌ست معنی این نام را هنوز از هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل مرز بهشت و دوزخ از آن روز این "در" است با پهلوی شکسته هم از کوه، کوه‌تر با قامت خمیده هم از آسمان سر است لبخند می‌زند که بخندند بچه‌ها مادر اگر که جان بدهد باز مادر است مولا هنوز اوّل بی‌هم‌نفس شدن بانو در انتظار نفس‌های آخر است!