هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
صبح است، چرا شاد نباشی ای دل
از دست غم آزاد نباشی ای دل
امروز چرا معتکف گوهرشاد
یا پنجره فولاد نباشی ای دل
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
پاگیر کسی هم که شدی، ازهمه بگذر
چون برکه فقط، آینه دارِ مَه خود باش
#مهنازنجفی
در انتها به تو خواهد رسید جادهی من
رمق اگر چه ندارد دل پیادهی من
مرا به خنده چه نسبت؟! که رفتهای و شده است
غمِ نبودنِ تو عضو خانوادهی من
سوال کردم از او می رسم به تو یا نه؟!
جواب خیر ندارد امامزادهی من
من از نگاه تو مستم نه از شراب خودم
حریفِ چشم تو هرگز نبوده بادهی من
نفس نمیکشم و دم به لب نیاورده
به احترام شما قلب ایستادهی من
هر آنچه بود گذشتم هر آنچه بود گذشت
خدا کند که نخواند غزل نوادهی من
#علی_سمرقندی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سحر نوید دهد، صبح نور نزدیک است
زمان غم به سر آمد، سرور نزدیک است
شفق زده است ز مشرق، فروغ صبح امید
دهید مژده که روز ظهور نزدیک است
گذشته موسی عمران از آن سوی دریا
بگو به لشکر فرعون، گور نزدیک است
#غلامرضا_سازگار
در گوش عشقبازان، چون مژدهٔ وصالیم
در چشم میپرستان، چون قطرهٔ شرابیم
با خاص و عام یکرنگ، از مشرب رساییم
بر خار و گل سمن ریز، چون نور ماهتابیم
#صائب_تبریزی
13.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش عُذرم را بخواهـــی، با توام ای زندگـــــــی
من برایت بعد او، اسباب زحمت می شوم...
#طلا_کاظمی
خوش میروی بر صبح دل ای جان و دل غوغا مکن
کاین روشنی شمس را از چشم تو داند جهان
#هما_کشتگر
چند وقتی هست تنها همنشینم با خودم
فارغ از هفت آسمان من هشتمینم با خودم
خلوتی خود خواسته با خود فراهم کرده ام
منزوی شاعرم خلوت گزینم با خودم
می روم تا دشت و دریا ، تا ستاره تا خدا
می روم تا آسمان پروین بچینم با خودم
آه را می گیرم از چشم خودم با آستین
هم خودم میگریم و هم آستینم با خودم
دوست دارم میز و خودکار و خیال و ماه را
در کنار شعرهایم بهترینم با خودم
دور تا دور خودم آجر به آجر -سنگ سنگ
میگذارم روی هم دیوار چینم با خودم
آه ای تنهایی ای دنیای خوب پر سکوت
لب فروبستم چرا که نقطه چینم با خودم
عاشقی دیوانه ام دیوانه تر از هر چه هست
شاعرم مجنون تر از لیلا همینم با خودم
دور باید بود از هرچه شلوغی هر چه هست
هر که دارد منطقی من اینچنینم با خودم
#زینب_حسامی
تا کی به هوای تو بر این در بزنم؟
از دوری تو چقدر پرپر بزنم؟
در پیله که تاابد نمیشد باشم!
پروانه شدم به شانهات سر بزنم
#زینب_نجفی
کوچه تا دلگیر شد از درد کودکهای تنها
شهر پر شد از مترسکها ، عروسکهای تنها
در خیابانهای خالی از وجود عشق رفتن
مجلس ختم است جمع نامبارکهای تنها
خنده گم شد لابه لای سردی تلخ بزکها
گریه شد مرهم برای زخم دلقکهای تنها
خستهام از بوق سرسامآور شهر شلوغ و
نیست آواز قشنگی از چکاوکهای تنها
باز دلتنگم برای دشت مخمل گونه سبز
باز دلتنگم برای بوی میخکهای تنها
اهل شالیزار عشقم اهل تهران نیستم پس
او نمیفهمد مرا همچون مترسکهای تنها
روسری سر میکنم با برق پولکهای رنگی
میروم دنبال باغ ترد پیچکهای تنها
#پریسامصلح
تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت...
غیر از تو، من به هیچ کس انگار هیچ وقت...
اینجا دلم برای تو هی شور میزند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچ وقت...
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمیشود اخبار هیچ وقت...
حیفند روزهای جوانی نمیشوند
این روزها دومرتبه تکرار، هیچ وقت
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بودهام برات سزاوار؟ هیچ وقت!
بگذار من شکسته شَوَم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچ وقت...
#نجمه_زارع