eitaa logo
یاوران‌جبههٔ‌انقلاب(آبادی شعر) 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زيباتر از اين خواب نديدم خوابی بيدار شدم دست تو در دستم بود
هر کجا رفتی یقینا در پی‌ات جان و ایمان و خیالم میرود
صد شکر که بارگاه تو ملجا ماست هر گوشه‌ی این حرم پر از سوز و نواست بیگانه و آشنا چه فرقی دارند وقتی که دل شکسته، محبوب رضاست
دست عشق از دامن دل دور باد مى‌توان آيا به دل دستور داد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خسته ام مثل زنی از شاعری شوهرش مثل مردی مانده در احقاق حق همسرش مثل مجنونی که لیلی در دلش باشد ولی شور شیرین ناگهان افتاده باشد در سرش... خسته‌ام... چون شاعر ِ از شعر خنجر خورده ای که دهان وا کرده باشد زخم‌های دفترش خستگی دارد... ندارد؟! اینکه عطرت هست و باز هرچه می گردد نمی بیند تو را دور و برش... سمتی از این شهر باران دیده پیدایت شد و سمت دیگر گم شدی در پشت چشمان ترش از خیابان‌های شهر لاابالی خسته‌ام از خیانت‌های هر سمتش به سمت دیگرش... مثل سربازی که در جنگ است با معشوقه اش سر به راهی دارد و جا مانده اما باورش لاجِرَم فرجام این جریان عشق و عاشقی بستگی دارد به جنگ مرد با همسنگرش... خسته‌ام... مثل ِ... شبیهِ... خسته‌ام! خسته! همین! خسته‌ای را، خستگی را، فرض کن... خسته ترش
خسته‌ام از این همه عشق دروغین و غلط دردِ شیرین مرا، فرهاد می فهمد فقط..!
به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟ سر به تایید تکان دادی و گفتی آری! عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود او که از جان خودت دوست‌تَرَش میداری...
گر بدانم که سحر می‌ آیی همراه طلوع شب اگر سالی کشد تا صبح بیدارم تو را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
غم‌های مرده در دل من زنده کرد هجر گویی شب فراق تو صبح قیامت است
پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید من که رفتم بنشینید و هوارم بزنید باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید من از آیین شما سیر شدم، سیر شدم پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید دست‌هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟! خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید آی! آنها! که به بی‌برگی من می‌خندید! مرد باشید و بیایید و کنارم بزنید
هرچه را داشته‌ام ریخته‌ام دور و برم مثلا کار زیاد است و شلوغ است سرم مثلا تنگِ کسی نیست دلم اصلا هم خستهٔ مشغله‌ها هستم اگر هم پکرم چقدر این دو سه هفته نرسیدم به خودم وضعم آن‌قدر شلخته است که گویی پسرم یوسفم رفته و درها همگی بسته شده من در این قصرِ دراندشت پی‌اش در به درم نه که دلتنگی و این مسأله‌ها! می‌خواهم تکهٔ پیرهنش مانده برایش ببرم لاأقل کاش که زخمی زده بودم کاری تا اگر تازگی‌ام رفت بماند اثرم چقدر کار کشید از دل شیرازی من «پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم» باز هم بوی غذایی که دلش سوخت برام می‌روم باز سر کوچه فلافل بخرم باز هم بین غزل مسخره‌بازی کردم تا غرورم مثلا حفظ شود خیر سرم من که بانویم و پا‌پیش‌گذارم زشت است تو هم آن‌قدر نیا تا که بیاید خبرم
با بستن موهات، هوا گشت سپید بوی گل مریم از نفسهات وزید لبخند تو امید به دنیا بخشید خورشید ز پشت چشم‌های تو دمید ()
دلخواه‌تر از هر چه توان دید تویی در آینه‌ انعکاس امّید تویی صبح آمدنش را به تو پیونده زده انگیزه‌ی تابیدن خورشید تویی
از قفس عشق رها شد دلم پر شدم از لذت پرواز باز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخت است اگر در عشق بی‌پروا نباشی هرجا بدانی یار هست، آنجا نباشی در گوشة تنهایی‌ات از غم بمیری با اینکه آسان می‌شود تنها نباشی! دل خوش کنی عمری به اشعارت که تنها حرف است و روی حرف پابرجا نباشی آنقدر از غم‌های این و آن بگویی تا بلکه در شعر خودت پیدا نباشی خواهی گذشت از خیر مضمون‌های بکرت وقتی که عاشق باشی و رسوا نباشی هم دوست داری گاه رویت را ببیند هم می‌هراسی آنقدر زیبا نباشی با دوری‌اش می‌سوزی و می‌سازی آری عشق است و می‌ترسی که با تقوا نباشی @folanipoem
کانال خانم هاشمی 👌
یک دشت پر از یاس و صنوبر دارد از فرش به عرش آسمان در دارد دارد همه ی لطف خدا را یک جا آن کس که درون خانه دختر دارد محمد درّودی https://eitaa.com/darroudishaer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من، تو شدم و تو، من شدی... خدا را شکر عاقبت من و تو "ما" شدیم
جلوه چون مریم و انسیه‌ی حورا دارد دخت موسی است، دم گرم مسیحا دارد سایه‌ی رحمت او بر سر عالم جاری است شهر قم از قدمش این همه شیدا دارد او که در آل علی فاطمه‌ی ثانی شد فضل خوبان جهان را همه یک‌جا دارد خواهر شمس شموس و لقبش معصومه است خط به خط جلوه‌ای از زینب کبری دارد او علیمه است که هر سالک و علامه‌ی شهر در کلاس ادبش مشق الفبا دارد مست بین الحرمینیم ولی ایران هم جاده ‌ی مشهد و قم با دو حرم را دارد آه... دلتنگ زیارت شده‌ام بانو جان حرمت باز برای من بد جا دارد؟
استقبال از غزل مقام معظم رهبری مد ظله العالی❤️ به وقتِ حادثه‌ها از کفِ قضا مگریز به سانِ کوه بمان و چنان صبا مگریز به عهدِ روزِ الَستت وفا کن ای انسان میان معرکه‌ها از بدِ بلا مگریز به پای عهدِ خودت ترکِ جان و سر باید که آشکار شود صدقِ ادعا مگریز سپاه ابرهه با سنگ تار و مار شود ز بیمِ خدعه‌ی ارباب فیل‌ها مگریز زمانِ فتنه و آشوب‌های فرعونی به ناامیدیِ نیلت بزن عصا، مگریز کنون تمامیِ شر آمده مقابلِ خیر از ابتدای نبردی خوش‌انتها مگریز چو بیمه‌نامه‌ی ما صادر از خراسان است به پشتگرمیِ مولایمان رضا مگریز (مهرآفرین)
یا مرا آرام کن با حرف، با یک مشت شعر یا صدایت را بیا در این مُسَکّن‌ها بریز