«یک لحظه کنارم بنشین، حرف زیاد است
بازار غزل، بعد تو، بدجور کساد است!
کمبود تو بیماری سختی است، کشنده!
بی حسی و بی میلی و کم شعری حاد است
هرچند که من مُرده ام از دوریات اما،
برگرد که آغوش تو یک جور معاد است
اجبار نکردم که کنارم بنشینی؛
یک لحظه ولی، لطف بکن! پیشنهاد است
وقتی که نباشی، به خدا حس غزل نیست
با اینکه دلم لب به لب و حرف زیاد است!»
#منوره_سادات_نمائی
@abadiyesher
هدایت شده از اشعار "عاصی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️شعر خوانی
🌸میلاد حضرت زینب سلام الله علیها
🌹حمید رضا برقعی
ای کاش وصال او مقدر میشد
میآمد و خانهام معطر میشد
از دوری او خواب ندارم ای کاش
با آمدنش دورهٔ غم سر میشد
#رباعی
#جواد_محمدی_دهنوی
@abadiyesher
آن کس که در صبر و صلابت گنج باشد
رفتارِ او معیارِ انسانسنج باشد
میلادِ نابش بهترین ایّامِ بوده است
تاریخِ آن در پنجِ پنجِ پنج باشد.
(۵/۵/۵ هجری قمری)
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
چندی است شدیداً شدهام دربهدرت
خواهان توام باهمهی دردسرت
من منتظر جواب مثبت هستم
قربان تو و فیش حقوق پدرت!🤑
#حسین_لملیکیزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به لطف شاه خراسان، همیشه پربار است
دلی که خالی از نکتههای عرفانی است
#یا_انیس_النفوس
#یا_امام_رضا
#معصومه_مشهدیزاده
@abadiyesher
حسین لملیکیزاده:
چندی است شدیداً شدهام دربهدرت
خواهان توام با همهی دردسرت
من منتظر جواب مثبت هستم
قربان تو و فیش حقوق پدرت! 🤑
خانم ایکس:
فکرش مثل زلزلهٔ بم شده است
آرامشم از پاقدمش کم شده است
یک پولپرستِ آسمانجُل امشب
از بخت بدم خواستگارم شده است
آقای وای:
میخواهی اگر دهی مرا دلداری
برخیز و بگوی در جوابم آری
من خواستگارِ خودتانم بانو
با مال و منالتان ندارم کاری
خانم ایکس:
از طرف پدر اوشون 😁
از دختر ما چه انتظاری داری؟
تا وقتی که بیپول و بیکاری
باید بشوی صاحب یک شغل خفن
فرمانداری، مهندسی، معماری...
آقای وای:
با سکّه و پول هم جدل بسیار است
بی پول هم عشق بیبدل بسیار است
من شاعرم و اگر که قانع باشی
در سفرهٔ من نان و غزل بسیار است
شاید ادامه پیدا کند... 😁😂
گفتم بگویم: «دوستت دارم» که ترسیدم
در پاسخم راحت بگویی: «باز هم ممنون»
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
با حسرت و غم میگذرد هر روزم
دلتنگم و چشم بر حرم میدوزم
هر هفته شب جمعه شبیه آتش
از داغ فراقِ کربلا میسوزم!
#مرضیه_عاطفی
#شب_جمعه
@abadiyesher
زندگی، دنیای تاریکی برایم ساخته
بی سبب، در کارهایم، هی گره انداخته
زد لگد بر بخت من، افسار خود را پاره کرد
اسب مغروری که «او» بر روزگارم تاخته
صبر کردم مَحرمی پیدا شود، اما نشد
پیر/مَردم که همیشه، با «نشد»ها ساخته
خواهرم میگفت: دیشب توی کیف پول خود
مادرم عکس مرا دیده، ولی نشناخته
جُرم او چشم سیاه و جُرم من این بود که
دختری را دیدم و یک دم به او دلباختم!
.
بعد شعرِ آخرش، دیوان خود را پاره کرد
شاعری که بیت آخر، قافیه را باخته.
#حسن_رحمانینکو
@abadiyesher
آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور
عشق در سینهی من هست و در آغوشم نیست
#اصغر_معاذی
@abadiyesher
من جهنم زده ام، حسرت سیبی دارم
باز نسبت به شما، حس غریبی دارم
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
ﻭﻩ ﭼﻪ ﺷﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺷﺒﯽ؟ ﺑﺮ ﻟﺐِ ﻣﻦ ﻧﻬﯽ ﻟﺒﯽ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻟﺐِ ﺗﻮ ﺑﺴﭙﺮﻡ، ﺟﺎﻥ به لب ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺭﺍ..!!
#ﻋﻄﺎﺭ
@abadiyesher
دوست داشتن که تمام نمیشود!
فی المثل تا هر موقع که شعر هست
من دوستت دارم…
#یزدان_عظیمى
@abadiyesher
عمری کشیده نازِ نگاه تو را غزل
برخاسته به حرمت عشقت بهپا غزل
این قابها برای نگاه تو کوچکاند
باید سرود عشق تو را در فراغزل
وقتی که در هوای تو درد و دوا یکی است
هم درد من غزل شده و هم دوا غزل!
من قول داده بودم عزیزم که بعد از این
دیگر مزاحمت نشوم گرچه با غزل
من را ببخش -اگرچه مقصر نبودهام-
پای تو را کشیده به این ماجرا غزل!
گفتند ابتدا تو غزل را سرودهای
اما سروده است گمانم تو را غزل
اینبار هم نشد بشود شاعری کنم؛
از من چقدر فاصله افتاده تا غزل
تسلیم آیه آیهٔ قرآنِ چشمهات
در پیشگاه عشق تو ما هیچ، ما غزل!
#رؤیا_باقری
با خنده دل دوست تصرف بکنید
در کوچه ی همدلی توقف بکنید
شور و شعف و نشاط و آرامش را
هر صبح به یکدگر تعارف بکنید
#مجتبی_باقی
@abadiyesher
گفتند که ای امید جان! میآیی
یک روز برای نصرمان میآیی
امروز بیا مقدمه لازم نیست
داریم خبر که؛ ناگهان میآیی
#اللهمعجللولیکالفرج
#اسماعیلعلیخانی
@abadiyesher
ای زلیخای محبّت تا گذشتی از دلم
یوسفِ عقلم دو دستِ احتیاطش را بُرید...
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
در یاد منی! حاجت باغ و چَمنم نیست
جایی که تو باشی، خَبر از خویشتنم نیست
#شفیعی_کدکنی
@abadiyesher
اوایل عاشق هم بودیم، بعد از مدتی همدیگر را دوست داشتیم، حالا به هم احترام میگذاریم.
📚 پری فراموشی
#فرشته_احمدی
@abadiyesher
جمعه را با غزلی، چای و کتابِ شعری
میشود بود، اگر تنگیِ دل بگذارد ...!
#فاطمه_معصومی
@abadiyesher
بخوان دعبل
بخوان قصیده، بخوان دعبل، کنار پنجرۀ فولاد
بچرخ تا به سماع آیند، کبوتران حرم در باد
بخوان نفس نفس اینجا تا گلاب گریه بیفشانم
که بر ضریح تماشایت، ستاره دست تکان می داد
بخوان «مدارس آیاتت» که قطعه قطعه دراندازد
هزار ولوله در مشهد، هزار زلزله در بغداد
پر از جراحت تاریخی، به خون حادثه گل پوشی
دلت شقایق آتش نوش، بهار حنجره ات فریاد
بخوان بخوان که نفس هایت، غزل کند کلماتم را
در اقتدای گلوی تو، به سبک لهجۀ توفان زاد
بچرخ، همهمه برپاکن وَ رقص نور تماشا کن
بخوان قصیده بخوان دعبل، کنار پنجرۀ فولاد
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
@abadiyesher