eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
«یک لحظه کنارم بنشین، حرف زیاد است بازار غزل، بعد تو، بدجور کساد است! کمبود تو بیماری سختی است، کشنده! بی حسی و بی میلی و کم شعری حاد است هرچند که من مُرده ام از دوری‌ات اما، برگرد که آغوش تو یک جور معاد است اجبار نکردم که کنارم بنشینی؛ یک لحظه ولی، لطف بکن! پیشنهاد است وقتی که نباشی، به خدا حس غزل نیست با اینکه دلم لب به لب و حرف زیاد است!» @abadiyesher
هدایت شده از اشعار "عاصی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️شعر خوانی 🌸میلاد حضرت زینب سلام الله علیها 🌹حمید رضا برقعی
ای کاش وصال او مقدر می‌شد می‌آمد و خانه‌ام معطر می‌شد از دوری او خواب ندارم ای کاش با آمدنش دورهٔ غم سر می‌شد @abadiyesher
آن کس که در صبر و صلابت گنج باشد رفتارِ او معیارِ انسان‌سنج باشد میلادِ نابش بهترین ایّامِ بوده‌ است تاریخِ آن در پنجِ پنجِ پنج باشد. (۵/۵/۵ هجری قمری) @abadiyesher
چندی است شدیداً شده‌ام دربه‌درت خواهان توام باهمه‌ی دردسرت من منتظر جواب مثبت هستم قربان تو و فیش حقوق پدرت!🤑
حسین لملیکی‌زاده: چندی است شدیداً شده‌ام دربه‌درت خواهان توام با همه‌ی دردسرت من منتظر جواب مثبت هستم قربان تو و فیش حقوق پدرت! 🤑 خانم ایکس: فکرش مثل زلزلهٔ بم شده است آرامشم از پاقدمش کم شده است یک پول‌پرستِ آسمان‌جُل امشب از بخت بدم خواستگارم شده است آقای وای: می‌خواهی اگر دهی مرا دلداری برخیز و بگوی در جوابم آری من خواستگارِ خودتانم بانو با مال و منالتان ندارم کاری خانم ایکس: از طرف پدر اوشون 😁 از دختر ما چه انتظاری داری؟ تا وقتی که بی‌پول و بیکاری باید بشوی صاحب یک شغل خفن فرمانداری، مهندسی، معماری... آقای وای: با سکّه و پول هم جدل بسیار است بی‌ پول هم عشق بی‌بدل بسیار است من شاعرم و اگر که قانع باشی در سفرهٔ من نان و غزل بسیار است شاید ادامه پیدا کند... 😁😂
گفتم بگویم: «دوستت دارم» که ترسیدم در پاسخم راحت بگویی: «باز هم ممنون» @abadiyesher
با حسرت و غم می‌گذرد هر روزم دلتنگم و چشم بر حرم می‌دوزم هر هفته شب جمعه شبیه آتش از داغ فراقِ کربلا می‌سوزم! @abadiyesher
زندگی، دنیای تاریکی برایم ساخته بی سبب، در کارهایم، هی گره انداخته زد لگد بر بخت من، افسار خود را پاره کرد اسب مغروری که «او» بر روزگارم تاخته صبر کردم مَحرمی پیدا شود، اما نشد پیر/مَردم که همیشه، با «نشد»ها ساخته خواهرم می‌گفت: دیشب توی کیف پول خود مادرم عکس مرا دیده، ولی نشناخته جُرم او چشم سیاه و جُرم من این بود که  دختری را دیدم و یک دم به او دلباختم! . بعد شعرِ آخرش، دیوان خود را پاره کرد شاعری که بیت آخر، قافیه را باخته. @abadiyesher
آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور عشق در سینه‌ی من هست و در آغوشم نیست @abadiyesher
من جهنم زده ام، حسرت سیبی دارم باز نسبت به شما، حس غریبی دارم @abadiyesher
ﻭﻩ ﭼﻪ ﺷﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺷﺒﯽ؟ ﺑﺮ ﻟﺐِ ﻣﻦ ﻧﻬﯽ ﻟﺒﯽ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻟﺐِ ﺗﻮ ﺑﺴﭙﺮﻡ، ﺟﺎﻥ به لب ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺭﺍ..!! @abadiyesher
دوست داشتن که تمام نمی‌شود! فی المثل تا هر موقع که شعر هست  من دوستت دارم… @abadiyesher
عمری کشیده نازِ نگاه تو را غزل برخاسته به حرمت عشقت به‌پا غزل این قاب‌ها برای نگاه تو کوچک‌اند باید سرود عشق تو را در فراغزل وقتی که در هوای تو درد و دوا یکی است هم درد من غزل شده و هم دوا غزل! من قول داده بودم عزیزم که بعد از این دیگر مزاحمت نشوم گرچه با غزل من را ببخش -اگرچه مقصر نبوده‌ام- پای تو را کشیده به این ماجرا غزل! گفتند ابتدا تو غزل را سروده‌ای اما سروده است گمانم تو را غزل این‌بار هم نشد بشود شاعری کنم؛ از من چقدر فاصله افتاده تا غزل تسلیم آیه آیهٔ قرآنِ چشم‌هات در پیشگاه عشق تو ما هیچ، ما غزل!
آبادی شعر 🇵🇸
#شبت_بخیر 💚
حالا شبت به‌خیر 😊🦋
با خنده دل دوست تصرف بکنید در کوچه ی همدلی توقف بکنید شور و شعف و نشاط و آرامش را هر صبح به یکدگر تعارف بکنید @abadiyesher
گفتند که ای امید جان! می‌آیی یک روز برای نصرمان‌ می‌آیی امروز بیا مقدمه لازم نیست داریم خبر که؛ ناگهان می‌آیی @abadiyesher
ای زلیخای محبّت تا گذشتی از دلم یوسفِ عقلم دو دستِ احتیاطش را بُرید... @abadiyesher
در یاد منی! حاجت باغ و چَمنم نیست جایی که تو باشی، خَبر از خویشتنم نیست @abadiyesher
اوایل عاشق هم بودیم، بعد از مدتی همدیگر را دوست داشتیم، حالا به هم احترام می‌گذاریم. 📚 پری فراموشی ‌ @abadiyesher
جمعه را با غزلی، چای و کتابِ شعری می‌شود بود، اگر تنگیِ دل بگذارد ...! @abadiyesher
بخوان دعبل بخوان قصیده، بخوان دعبل، کنار پنجرۀ فولاد بچرخ تا به سماع آیند، کبوتران حرم در باد بخوان نفس نفس اینجا تا گلاب گریه بیفشانم که بر ضریح تماشایت، ستاره دست تکان می داد بخوان «مدارس آیاتت» که قطعه قطعه دراندازد هزار ولوله در مشهد، هزار زلزله در بغداد پر از جراحت تاریخی، به خون حادثه گل پوشی دلت شقایق آتش نوش، بهار حنجره ات فریاد بخوان بخوان که نفس هایت، غزل کند کلماتم را در اقتدای گلوی تو، به سبک لهجۀ توفان زاد بچرخ، همهمه برپاکن وَ رقص نور تماشا کن بخوان قصیده بخوان دعبل، کنار پنجرۀ فولاد @abadiyesher