eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من زنده‌ام و به عشق وصل است دلم خوش آب و هواست ؛ چارفصل است دلم یکرنگی من شهره‌ی خاص و عام است آیینه‌ی اصل اصل اصل است دلم ...
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
او را برنگ و بوی نگویم نظیر نیست گلبن نظیر اوست ولی دلپذیر نیست روی نکو به طینت ساقی نمی رسد گل را صفای شبنم روشن ضمیر نیست
شِعر در بسترِ دل گاه چنان بِنشینَد ڪه غم از دل بروَد، سوز فراموش شَود... گاه یک مصرعَش آنی زَند آتش به دلت ڪه به صد بَحر، مَحال است ‌ڪه خاموش شَود...
اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم تو را نمی‌دهم از دست تا توان دارم .
و در معراجِ آغوشت پر از حالِ خوشایندم...♥️ | | ♥
از تو همین که می شوم آزرده بیشتر، میبینم عشق، دل ز دلم بُرده بیشتر! تنها تویی که می کشی ام سمت زندگی من نیستم بدون تو یک مُرده بیشتر آه از غم، آه! صبر مرا کاشکی خدا می کرد در فراق تو یک خرده بیشتر تو آفتاب چشم منی، تا نیامدی من می شوم بدون تو پژمرده بیشتر ای تو که هر چی می روم، انگار می شوی از هر چه بی نهایت نشمرده، بیشتر… بیچاره من، که از همه ی عاشقان شهر کار دلم همیشه گره خورده، بیشتر… | | ♥
فکر کن! حبس ابد باشی و یکبار فقط به مشامت نَمی از بوی خیابان برسد سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنی هی زمستان برود، "باز زمستان برسد"! | | ♥
سپید... تور سپیدی که بر سرم زده ای سپید... مثل گلی که به دفترم زده ای سپید...مثل شکوفه، شکوفه های سپید که دانه دانه به اعماق باورم زده ای به واژه های غریبم سپیده پاشیدی سپس به آینه های برابرم زده ای سپس تمام نفس های مهربانت را در امتداد نفس های آخرم زده ای سلام...صبح قشنگت بخیر...آرامش که سر به دلهره های مکررم زده ای چه اتفاق سپیدی... سپید یعنی این کبوتری که به قلب کبوترم زده ای... | | ♥
تا که در چشم تو ای مـــــــاه ترین ریز شدم عشق را دیدم و از قــــــــافیه لبــــریز شدم بعد از آن بود که شعــــر از ته جانم جوشید ناگــــهان رود شدم چشمه و کاریــــــز شدم خش خش پای تو بر برگ عجب زیبـــــا بود عـــــاشق خشکی و بی جـــــانی پاییز شدم خنده و چــــــــال لپت حالت گیرایی داشت غرق هـــر قهقهه‌ی وسوسه انگیــــــــز شدم من کــــــــــه آرام ترین آدم دنیــــــــــا بودم بر سرت با دل و با عقـــــل گــــــلاویز شدم رفتم و چله گرفتـــــــم بشوم کامــــــــــروا خواب‌ صبح‌ از ســر من‌رفت سحرخیز شدم چه بگویم که همه زندگی ام ریخت به هـم تا که در چشم تو ای مــــــاه ترین ریز شدم ✍
به هر دل بستنم عمری پشیمانی بدهکارم نباید دل به هرکس بست اما دوستت دارم! ♥️
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران اول به دام آرم تو را وآنگه گرفتارت شوم🌱✨
این زخم خورده رابه ترحم نیاز نیست لطف شما رسیده به ما مرحمت زیاد 💔
هر شب به‌ یادت می‌کشم از سینه آهی آتش بیارِ شعرهایم، رو به راهی...؟! 💟
شک ندارم یار من سر رشته‌اش موسیقی است بس که با احوال من ساز مخالف می‌زند! 💟
"ساکن میخانه ام تا حلقه بر در میزنم" با خیالِ مستی از عشق تو ساغر میزم دیگران مست میِ انگور و من مست توام جام آنها زهر مار و من میِ تر میزنم با تو معنا میشود مستانگی هم یا علی یا علی میگویم و هی جامِ دیگر میزنم تا قیامت در وجودم نام زیبای تو را مثل مهر نوکری بر سینه و سر میزنم هرکسی مشغول دنیایی و من مشغولِ تو هرکجا هستم به لب یاهو و حیدر میزنم یاصاحب صبر
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
چو تویی، شادی و عیدم چه نکوبخت و سعیدم دل خود بر تو نهادم به خدا نیک نهادم چو بسازیم چو عیدم چو بسوزیم چو عودم ز تو گریم ز تو خندم ز تو غمگین ز تو شادم 🕯🌺
ز پس پرده ی دل دوش بدیدم رخ یار شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار کار من شد چو سر زلف سیاهش درهم حال من گشت چو خال رخ او تیره و تار گفتم ای جان شدم از نرگس مست تو خراب گفت در شهر کسی نیست ز دستم هشیار گفتم این جان به لب آمد ز فراقت گفتا چون تو در هر طرفی هست مرا کشته هزار گفتم اندر حرم وصل توام مأوی بود گفت اندر حرم شاه که را باشد بار گفتم از دست ستم‌های تو تا کی نالم گفت تا داغ محبت بودت بر رخسار گفتم ای جان جهان چون که مرا خواهی سوخت بکشم زود وزین بیش مرا رنجه مدار در پس پرده شد و گفت مرا از سر خشم هرزه زین بیش مگو کار به من بازگذار گر کشم زار و اگر زنده کنم من دانم در ره عشق تو را با من و با خویش چه کار حاصلت نیست ز من جز غم و سرگردانی خون خور و جان کن ازین هستی خود دل بردار..
جوونی بود و بی تابی، دلم جایی فدایی شد نفس در سینه خشکش زد، دلم با تو هوایی شد نگاهت نور خورشیدی، که چشمان مرا می زد نشستم بر سر راهت، هوس با تو خدایی شد به تیر تیز مژگانت، دلم صدبار می لرزید نشستم رو به چشمانت، نگاهت ماورایی شد .. ❤️❤️
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟ گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است داستان‌هایی که مردم از تو می‌گویند چیست؟ خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست این سرآشفته و این قلب ناخرسند چیست؟ چند روز از عمر گل‌های بهاری مانده است ارزش جان‌کندن گل‌ها در این یک چند چیست؟ از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟ عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست..؟
من آن شمعم که با سوز دل خویش فروزان می‌کنم ویرانه‌ای را اگر خواهم که خاموشی گزینم پریشان می‌کنم کاشانه‌ای را
دل به صورت ندهم ؛ ناشده سیرت معلوم بنده‌ی عشقم و هفتاد و دو ملت معلوم زاهدا ! هول قیامت مَفِکن در دل ما هول هجران گذراندیم و قیامت معلوم ...
مثل دیوانی که خلق آن را تفأل میزنند بین دستان گرفتاران ، گرفتاریم ما دردهای ما به غیر از ما ندارد مرهمی ساکن شهر طبیبانیم و بیماریم ما !
کردیم هعی یاد بندازیم کسی میاد،،،😐😊