هدایت شده از احمدحسین شریفی
🟡دوست عزیز و دانشمندم جناب حجتالاسلام استاد احمد اولیائی، مطلب بسیار ارزشمندی تحت عنوان «اشتباهی که باید جبران شود» منتشر کرده است که مطالعه و دقت در آن و مطالبه بیشتر آن از اولیای تبلیغ دینی میتواند فصل جدیدی از فعالیتهای تبلیغی را شکل دهد: (متن ایشان را با برخی تغییرات تقدیم میکنم)
🔹ما یک خطای راهبردی در تبلیغ داشتیم؛ «تبلیغ خطابی» به جای «زیست مشترک».
یعنی گزارههای دینی را دائماً و غالباً از شبکههای تلویزیون و منبر و ... مستقیماً و مکرراً بیان کردیم؛ اما بسیاری از ما «زیست مشترک» یعنی همزیستی اخلاقی بلند مدت در زندگی روزمره در کنار مردم را فراموش کرده یا اهمیت آن را نادیده گرفتهایم.
شما الان تلویزیون را ببین ...
سمت خدا، محفل، معلی، عموروحانی، سخنرانیهای صبحگاهی، شبکه قرآن
در کنار اعزام مبلغ
رادیو معارف
تریبونهای نماز جمعه
و... (همه بیان دین به صورت لخت و مستقیم)
همه اینها خوب، مفید و لازمند اما هرگز کافی نیستند،
قدم زدن روزمره یک روحانی در محله و سلام کردن به کسبه و ...، اثر دیگری دارد.
🔸سفری که به روسیه داشتم، یک امام جماعت در بزرگترین مسجد سن پترزبورگ توجه ما را به خود جلب کرد. اصالتا تاجیکی بود.
دو ساعت با او بودیم. یک گزاره دینی بیان نکرد! فقط ادب و متانت و تواضع و پذیرائی و ...
نهایتاً او را به حرف آوردیم. گفت ایران با این شکل و شیوه تبلیغی به سمت سکولاریسم میرود!
گفتیم: چرا؟
گفت: «شما گزارههای دینی را دائماً به مردم میگویید. در حالی که پیامبر فقط روز جمعه خطبهای داشت؛ اما در طول هفته با مردم زندگی میکرد.»
#تبلیغ
#حوزه_علمیه
@Ahmadhoseinsharifi
🌹
در این باره تجربه ای در این مدت کسب کردم که در اولین فرصت خواهم نوشت
هدایت شده از حیات طیبه| سیدریحانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفهای ذوقی و بی اساس نباید در هیئات راه پیدا کند.
اولا سینه زنی و عزاداری ربطی به نماز ایستاده یا نشسته ندارد.
ثانیا نماز نشسته غروب عاشورای حضرت زینب س در قرن ۱۳ و ۱۴ نقل شده و پیش از آن چیزی نقل نشده.
ثالثا نماز واجب را واجب است ایستاده بخوانیم و نماز نافله را حتی بدون عذر هم می شود نشسته خواند.
بعد چطور شد دهه اول به نماز واجب امام حسین ع اقتدا می کنیم بعد به نماز مستحبی حضرت زینب س ؟
رابعا با این حرف های بی مبنا و ذوقی بیشتر ضربه می زنیم و ضرر می کنیم تا تربیت نسل کنیم.
@dehban_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
در این ده سالی که توفیق خوردن نان و نمک امام زمان را داشتم، از همان ابتدا بسیار علاقه مند به امر تبلیغ بودم.
لذا از همان اول، تجربه های تبلیغی متنوعی را به اندازه توان داشته ام.
ادعای موفقیت در هیچ کدام را هم ندارم
چون خود را مأمور به وظیفه میدانم نه نتیجه.
اساسا با دو دوتا چهارتای ما، موفقیت در تبلیغ موسمی امری است بسیار سخت.
چون اساسا یک مبلغ می آید، نهایتا خوب سخنرانی می کند، خوب روضه می خواند و می رود....
می رود تا سال بعد ....
در طول سال دین و ایمان و احکام و.... مردم چه می شود؟ خدا می داند؟؟؟
از همان کودکی بزرگ ترین روحانی که می دیدم مرحوم شیخ جلال عبدالهی نیا بود.
کسی که ماندن در قم را رها کرده بود و با مردم هم زیست شده بود...
کسی که با پدرم به خانه او می رفتم و از نزدیک می دیدم که یک روحانی زندگی ساده ای دارد،
درست مثل خانه ما ... .
او روحانی تاثیر گذاری بود...
خیلی خانواده ها را او به راه آورده بود
خیلی ها را او در راه دین نگه داشته بود
هنوز این افراد هستند و گواهی می دهند.
پدر همسرم عکسی از او دارد که او با آنها در دریا در حال آب بازی بود...
او تاثیر گذار بود
چون با مردم زندگی می کرد
اما مردم زده نشد
در عین حال راه خدا را می رفت
او یک نمونه است
یک الگو ..
اما این حرف که مهم ترین چیز زیست مشترک است را امسال با گوشت و پوست احساس کردم.
ادامه دارد ...
قسمت اول
#زیست_مشترک
هدایت شده از کانال رسمی شهید گمنام محله سلسبیل(کرمان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید فعالیت پسر های نوجوان در مراسمات عزاداری دهه اول و دوم در جوار مزار شهید گمنام محله سلسبیل
#محرم
#اربعین
#شهید_گمنام
💢کانال مردمی شهید گمنام ((محله سلسبیل ))
@shahid_gomnam_salsabil_kerman
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
بسم رب الشهدا و صدیقین
امروز جایی بودم...
سر گرم کار روزانه...
برای خرید چیزی...
امروز در فروشگاهی که بودم، بانویی را دیدم که جای مادرم به نظر می رسید.
ماسک به صورت داشت...
کمی که به او دقت کردم دیدم مادر شهید علیرضا محمدی پور است.
تسبیحی به دست داشت و سر نخ های آن عکس علیرضا چسبیده بود..
همان علیرضایی که بار ها در حجره اش با هم حجره ای هایمان غذا خورده بودیم و او سر تعارف ظرف های ما رو شست.
همان علیرضایی که جز ادب و احترام و متانت و سنگینی در گفتار و رفتار از او به یاد نمی آورم.
همان علیرضایی که هنوز داغش به دل هرکسی که او را می شناخته مانده
می خواستم جلو بروم ....
دلم لرزید....
چه بگویم به مادرش؟؟؟؟
احتمالا او هم مرا قدری می شناخت
چون همین اربعین دوسال قبل با هم در یک کاروان بودیم
و منِ روسیاه، مسؤل فرهنگی کاروان بودم...
راستی چقدر ما ادعا داریم؟؟؟
چقدر اسیر عناوین هستیم؟؟؟
داشتم می گفتم!
چه بگویم به مادرش ؟؟؟
بگویم پسرت رفت، اما ما که ماندیم کاری نکردیم؟؟؟
یا بگویم پسرت رفت و داغ دلش را تازه کنم
چون نازین پسری زیبا روی را از دست داده بود؟
یک سوال:
به راستی چه جوابی به شهدا بدهیم؟؟؟
#شهدا_شرمنده_ایم
هدایت شده از اعلام برنامه هیئات قم
▪️تجمع مردم انقلابی قم جهت محکومیت جنایت رژیم صهیونیستی در ترور رهبر مقاومت فلسطین شهید اسماعیل هنیه
چهارشنبه10مرداد_ بعدازنمازعصر
حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام_ شبستان امام خمینی ره
برادران و خواهران
@heyaaty
هدایت شده از بینش راهبردی
♦️چند توصیه برادرانه به طلاب عزیز
1- طلبگی شغل نیست، رسالت است، لذا به هیچ وجه نگران آینده شغلی و این مسائل نباشید. چند صباحی است که برخی طلاب با بنده تماس میگیرند و بر مبنای نگرانی از آینده شغلی خود مدام می پرسند کدام رشته برویم و کدام حوزه را ورود کنیم تا آینده شغلی مان تامین شود.
عزیزانم طلبه کارمند نیست که ساعت هفت صبح کارت بکشد 2 عصر برگردد منزل و روز از نو روزی از نو
گاه شاید مجبور باشد ساعتها بدون اینکه کارتی بکشد و رزومه ای برایش ساخته شود، قرار باشد کار کند، مشاوره دهد، مطالعه کند، تدریس کند، تحقیق کند، بحث کند، فحش و ناسزا بشنود.
لذا خاضعانه خواهش می کنم یک لحظه به فکر آینده شغلی و این دست مسائل نباشید که اگر قرآن را مطالعه کنید و رسالت انبیا را ببینید متوجه خواهید شد که رسالت طلبگی چیست و انبیاء دنبال اجر مادی و دنیوی نبودند اما خداوند قطعا
رزق آنها را می رساند. (یا قوم لا اسئلکم علیه مالا //هود 29)
2- رسالت طلبگی برای سه گروه از انسانهاست: مردم عادی، نخبگان و حاکمیت، لذا طلبه باید توانمندی ارتباط گیری با هر سه گروه را داشته باشد. نه آنقدر نخبه گرا شود که فقط حرفش را نخبگان خاصی بفهمند، نه آنقدر عوامگرا شود که فقط توده ها حرفش را بپسندند و نتواند با نخبگان زبان مشترک پیدا کند
نه آنقدر حکومتی شود که هیچ ارتباطی با مردم و نخبگان نداشته باشد و نه آنقدر از حاکمیت دور شود که فقط کف میدان را ببیند و از پیچیدگی های حکومتی غفلت کند.
3- در این رسالت طلبگی هر ابزاری که لازم است، باید کسب کند. اگر قرار به مدرک است تا بتواند به محیط علمی و دانشگاهی وارد شود، حتما بگیرد اما مدرک برایش موضوعیت نداشته باشد اگر قرار به داشتن مهارت خطابه و روضه خوانی و این مسائل است حتما بیاموزد تا بتواند به مجالس مردمی راه یابد، اگر قرار به فهم مسائل پیچیده حکومتی و کلان جهانی است حتما بیاموزد تا بتواند ایده حکمرانی بدهد، کمک حاکمیت باشد، به نظام کمک کند. و در بسط حکومت اسلامی و مبارزه با حکومت طاغوتی تلاش کند.
4- طلبه باید بداند که تحصیل و تالیف و تدریس و خطابه و قال الصادق و قال الباقر گفتن همه طریقی است و بعضا پوششی برای انجام رسالت اصلی اش، گو اینکه امام صادق و امام باقر علیهما السلام نیز رسالت اصلی شان کادرسازی برای مبارزه با طاغوت بود نه اینکه درس و بحث برایشان موضوعیتی داشته باشد و تعداد شاگردان فضیلتی برایشان باشد. عجیب اینکه ما این حیث ائمه را گرفته ایم و حیث اصلی را رها کرده ایم.
پس بدانید طلبگی شغل نیست بلکه رسالت است و اگر غیر از این فکر می کنید همین امروز عطایش را به لقایش ببخشید.
#اربعین
🆔 @Binesh_Rahbordi
هدایت شده از طریق الشهدا
شهيد اسماعیل هنيه با اصرار به زیارت مزار شهید سلیمانی در کرمان رفت و این نامه را به خط خود نوشت و بر مزار گذاشت.
حان اللقاء ". وقت دیدار رسیده ...
هدایت شده از ندای سعادت
📌امكان وصول غير شيعه به كمالات معنوى؟!
💠غير از شيعه نيز ممکن است به كمالات معنوى برسند؛ البته اگر در تشخيص اين كه راهنما فلان كس است يا ديگری - [آنطور] كه شيعه مى گويند - عناد نداشته باشند.
💠[یعنی] اين شخص در اين كه بايد پيشوايى داشته باشد، شك نداشته؛ امّا اشتباه در مصداق نموده است [که در این صورت] وقت مرگ اين شبهه براى وى حل شده و مى فهمد در مصداق، اشتباه داشته است.
📚برگرفته از کتاب #ثمرات_حیات، ج1، ص 155🌱
#علامۀ_طباطبائی
#آیة_الله_سعادت_پرور
#ثمرات_حیات
#ندای_سعادت
🆔@nedayesaadat
🌐ketabrah24.ir
.
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 معرفی شنیدنی یحیی سنوار به رهبر انقلاب توسط شهید هنیه
🔹️ لحظاتی از حضور شهیدان سلیمانی، هنیه، امیرعبداللهیان، در حیاط بیت رهبری، پیش از دیدار با رهبر انقلاب
📥 نسخه کامل را ببینید👇
khl.ink/f/57316
هدایت شده از حیات طیبه| سیدریحانی
#شهدا
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد.
🌷سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی👉
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی.
۱۸مردادشهادت شهیدحججی
هدایت شده از کانال نشر آثار آیت الله فیاضی
حالا که فرمایشات استاد فیاضی منتشر شده چند نکته عرض میکنم:
۱) رویه جناب استاد، تبری شدید نسبت به غرب و غربگراست و بر این مساله دلیل و برهان دارند. چنین نیست که از روی تعصب یا لجبازی برائت بجویند
۲) از گذشته به ایشان گفته میشد تبری علنی موجب مفاسدی است و ایشان هم اخیرا پذیرفته بودند ولی این شیطنتها و خیانتها در امانت مجالس به این انتشار کمک کرد.
۳) من مدتها شاگردی ایشان را کردم و خوب میدانم ایشان همواره مبتنی بر مبانی سخن میگویند نه بر اساس عصبانی شدم یه چیزی گفتم و امثال آن.
خوب است منتقدین ایشان مبانی را نقد کنند نه آن که هو کنند و سخنان درشت نصیب ایشان کنند.
۴) اگر مدائحی که شریعتی نسبت به خلفا دارد منتشر شود و اگر عموم مومنین بدانند دینداری پوپری که خاتمی و سروش ترویج میکردند یعنی چه؟ مواضع سادهتری از جناب استاد نخواهند گرفت.
@Mousavi_Fard
بسم رب الشهداء و الصدیقین
کسی که اینجا را ندیده، چگونه می خواهد لذت تنفس در این اتمسفر رو جبران کنه؟
#اردوگاه_شهید_سلیمانی
اهواز
محل استقرار لشکر ۴۱ ثارالله کرمان در زمان دفاع مقدس در اهواز.
فضایی وصف نشدنی
فقط می توان گفت اینجا حضور شهدا بیشتر حس میشه
الحمدلله بدرقه اربعین امسال ما با شهداست ...
عاجزانه طلب حلالیت دارم
التماس دعا از همه عزیزان
دعا گوی شما در اربعین خواهم بود.
هدایت شده از دل نگار🍃|یادداشت های یک طلبه
کاش همه لحظات زندگی ما
مثل سفر اربعین اینقدر زیبا بود
تا جزء به جزء روایتش می کردیم...
هدایت شده از شیخ حســین عسکری | فـاتـح
نامه جانکاه حاجقاسم
خطاب به یار همیشگی خود
شهید پورجعفری: قول میدهم که اگر رفتم و آبرو داشتم،بدون تو وارد بهشت نشوم
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیز برادرم حسین، پس از سی سال خصوصا در این بیست سال که نفس تو پیوسته تنفسم بود، اولین سفر را بدون تو درحال انجام هستم. در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت کردم. همه تعجب کردند، در هواپیما، ماشین و . . بارها نگاه کردم،جایت خالی بود، معلوم شد خیلی دوستت داشتهام.
حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی که حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند. همیشه نه تنها از جسمم مراقبت می کردی، بلکه مراقب روحم هم بودی. اصرار به استراحت، اصرار به خوردن، خوابیدن و . . بیش از احساس یک فرزند به پدرش بود. بیست سال اخیر پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود.
حسین عزیز!خوشحالم از من جدا شدی، خیلی خوشحالم. اگر چه مدتی از لحاظ روحی گمشده ای دارم، اما از جدا شدن تو خوشحالم، چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم. من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم، لحظه ای نمی توانم بدون آنها شاد باشم. هر وقت خواستم زندگی کنم و آرامش داشته باشم، یک صف طولانی از دوستان شهیدم که همراهم بودند، مثل پروانه دورم می چرخیدند و جلو چشمم هستند.
حسین! بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم. اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی،حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم.
حسین جان!شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر.
حسین!پسرم، عزیزم، برادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با برکت داشته باشی و حسین پورجعفری را همانگونه که بود، با همان خصوصیت تا آخر حفط کنی.
حسینی که برای هر مجاهدی اعم از عراقی، سوری، لبنانی، افغانی و یمنی، آشنا بود. او نشانه و نشانی من بود. چه زیبا بود در این چند روز سراغت را از من می گرفتند و کسی باور نمی کرد همراهم نباشی.
حسین عزیز!فقط قیامت است که حقیقت ارزش اعمال معلوم میشود و چه زیباست آنوقتی که همه حیران و متحیرند و تو خوشحال و خندانی.
اجر این خستگی ها را آنوقت دریافت خواهی کرد، کآنوقت که خانواده و وابستگان به تو نیازمندند و به تو توسل می جویند،خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر شهید قرار دهد. به تو قول می دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم.
حسین عزیزم!سعی کن پیوسته تر و تازه بودن جهادی را در هر حالتی در خودت حفظ کنی، اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا یاد دوستان شهیدت را از یادت ببرد. یاد حسین اسدی، یاد حسین نصرالهی، یاد احمد سلیمانی، یاد حسین بادپا، یاد که را بگویم و چند نفر را بجویم؟چرا که فراموشی آنها حتما فراموشی خداوند سبحان، است.
حسین جان!عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می شود، ما همه به سرعت از هم پراکنده می شویم و بین ما و عزیزانمان فاصله می افتد. ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که می گذارند،در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست. چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد.
حسین عزیز!اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند.
برادر خوبم!اگر می خواهی دردمند نشوی، دردمند شو! دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است.
دردی که گرمای وجودت در سرمای جانکاه باشد،عزیز برادرم همه دردها، درد نیستند و همه بلاها، بلا نمی باشند. چه بسیار دردهایی که دوای دردند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت خودت را به او بسپار و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدان.
حسین!می دانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. می دانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب می دانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظه ای رهایم نمی کند. اما نه ترس از دشمن و نه ترس از نداشتن،نه ترس از از مقام و مکان. تو می دانی!چون پاره ای از وجودم بودی،ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم! دعایم کن و در دعایت رهایم نکن.
انشالله تو و خانواده مجاهد و صبورت همیشه موفق و موید باشید. خداحافظ برادر خوب و عزیزم، دوست و یار باوفاو مهربان و صادق سی ساله ام.
خداحافظ، برادرت قاسم سلیمانی
۱۰ / ۸ /۱۳۹۵ سفر حلب
@Q_fateh
@hossienaskarinia69 |فاتحـ
به نام خدا
#ادامه
امسال که برای بار دوم وارد همان محلی که ماه رمضان بودم شدم خیلی چیز ها دستم آمد.
مثلا برخی بچه هایی که ماه رمضان همیشه برای کمک در موکب حاضر بودند، این ماه محرم و صفر خیلی تحویل نمی گرفتند ( به قول ما کرمانی ها مَعْلَم نمیدادن)
معلوم بود که ناراحتند از اینکه رفتم و بعد از سه ماه پیدام شده و باز می گویم بیاید در موکب کار داریم...
چه بسا کار منظم هفتگی بازدهی بسیار بالا تری نسبت به این کار های مقطعی داشته باشد.
زیست مشترک یعنی انسان خودش را بسازد، آماده کند و در اجتماع حضور مستمر پیدا کند
در اجتماع باشد اما از خدا جدا نشود..
کار دنیایی بکند اما مشغول دنیا و روزمرگی هایش نشود...
درست مثل شهدا، مثل حاج قاسم
همیشه رضایت خدا را مد نظر داشته باشد.
اگر فردی به اینجا رسید آنوقت به آن زیست مشترک رسیده
آن زیست مشترکی که پیامبر اکرم (ص) آنگونه می زیست.
برای هدایت مردم و «برای مردم» کار می کرد...
اما هدف او رضایت خدا بود نه مردم.
آنچه آفت زیست مشترک برای برخی از ما شده همین است....
رضایت مردم و دیگران را در نظر می گیریم اما کاری به خدا و رضای او .....
#ادامه_دارد
#قسمت_دوم
#زیست_مشترک
هدایت شده از KHAMENEI.IR
29.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: باید در فضای مجازی حکمرانی قانونمند وجود داشته باشد. اگر فضای مجازی قانونمند شود، تبدیل به فرصت خواهد شد. ۱۴۰۳/۶/۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
ولی فقیه حزبی نیست ....
ما در جمهوری اسلامی معتقد به ولایت فقیه هستیم
و رهبری را از آن ولی فقیه می دانیم
اما هر چند ولی فقیه ابتدا شخصی دینی و مذهبی است
اما او شخصیتی فرا دینی و فرا مذهبی و فرا حزبی دارد.
هیچ وقت رهبری کاری نمی کند که حس شود او با فلان دولت موافق نیست
چون او رهبر همه مردم است
همان مردمی که اکثریت شان به دولت های رو کار آمده رای دادند.
لذا رهبری همیشه و در همه ادوار حامی همه دولت ها بودند، زیرا ایجاد ذره ای دوگانگی و شکاف، موجب طمع دشمنان می شود.
خصوصا امروزه که کشور ما و جبهه مقاومت در درگیری و رویارویی مستقیم با صهیونیست ها است، طبیعی است این همبستگی و اتحاد باید بیشتر باشد.
رهبری حتی اینگونه نیست که مثلا مذهبی ها را بیشتر تحویل بگیرد و آنانی که مذهبی نیستند را کمتر. این از دیدار های ایشان کاملا پیداست. چون ایشان رهبر همه هستند نه فقط رهبر یک قشر خاص.
لذا از حمایت تمام قد رهبری از دولت آقای پزشکیان تعجب نکنید.
این مشی رهبری و امام امت بوده و هست.
بسم الله الرحمن الرحیم
امروزه نحله ها و مکتب های خودساخته انسانها در انجمن های مختلف اعم از NA و ... تاکید بر شکر گذاری در هر لحظه دارند.
البته بماند که تفسیر آنها از شکر گذاری غلط است و به همین بهانه بر نماز خواندن تاکیدی ندارند فقط معتقدند که باید شاکر بود.
(برای اینکه سوء تفاهم نشود باید بگویم که نماز خواندن هم نوعی شکر گذاری است و از شکر گذاری بالا تر چون امر خدا است. چگونه کسی می خواهد هر لحظه شاکر خدا باشد اما امر خدا را اطاعت نکند؟)
مشکل ما در شکر گذاری در چیست؟
در اینجاست که ما معمولا حتی اگر شاکر باشیم، وقتی احساس خوبی داریم یا مثلا مشکلی از ما حل شده یا چیزی به ما رسیده خدا را شکر می کنیم.
اما یک سوال: آیا زمانی که خداوند حکیم در زندگی ما چیزی خلاف میل ما پدید می آورد باز هم شکر می کنیم یا نه؟
بیایید خودمان را گول نزنیم...
می دانیم که خدا حکیم است...
اگر در این حال شاکر بودیم آن وقت می توان گفت که مقداری حرکت کرده ایم و راکد نشدیم.