eitaa logo
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
1.3هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
181 فایل
اَلسّلامُ عَلیک یاأبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ یابْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ 🌺اینستاگرام https://instagram.com/abalfazleeaam?igshid=je9syv0r6w83 ارتباط باادمین👇تبادل @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 حکایت واقعی ✍️در زنی جوان و خوش چهره وجود داشت، اندام زن به قدری زیبا بود که هر# مردی را به گناه آلوده میکرد. روزی زیبا برای خرید پارچه به مغازه پارچه فروش رفت، چشمش به که در مغازه بود افتاد و از او خوشش آمد. از پسرک خواست ها را تا خانه حمل کند. هنگامی که به خانه رسیدند خانه را قفل کرد و به پسر جوان گفت: میخواهم را با تو سر کنم، اگر مانع شوی با دادو بیداد مردم را خبر میکنم پسرک که آبروی خود را در خطر دید مجبور به قبول کردن پیشنهاد او شد. زن زیبارو که قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پسرک را به خواب خود برد و با شهوت زیاد شروع به در آوردن لباس های خود کرد. فکری به سر پسرک خطور کرد. فکر کرد یک راه باقی است، کاری کنم که این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضای حاجت از اتاق بیرون رفت، با آلوده به مدفوع برگشت و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی در هم کشید و او را از منزل خارج کرد. 📚منبع: الکنی و الالقاب، ج۱ ،ص۳۱۳ 🌹 @abalfazleeaam
‍ عابد و زن زیبارو 🔹 در اسرائیل زنی زیبارو بود، که هرکس با دیدن او، به گناه آلوده می شد درب خانه اش به روی همه باز بود، در نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و عابد را به دام می کشید. هرکس به نزد او می آمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او می داد! از آنجا می گذشت، چهره حیرت انگیز زن را مشاهده کرد و به هوس افتاد، پول نداشت، ای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست و هنگام همبستر شدن با زن زیبارو، ناگهان چشمانش به اندام خیره کننده زن افتاد و آه از نهادش برآمد که ای وای بر من که ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! 🔻 با این عمل خوبی هایم از بین خواهد رفت!!رنگ از صورت عابد پرید، پرسید این چه وضعی است. گفت: از می ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند. گفت: ای زن! من از خدا می ترسم، مال را به تو کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش و حسرت می خورد و سخت می گریست! زن را در ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می خواست مرتکب شود، این گونه به افتاد؛ من سال هاست در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید ترس من خیلی شدیدتر از او باشد؛ 🔻 در همان حال کرد و در را بست و جامه کهنه ای پوشید و روی به آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد می دهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد. و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: دارد که مرد خداست ولی از تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق فرزند عطا کرد که همه از کنندگان دین خدا شدند! 📗 : عرفان اسلامی / حسین انصاریان •┈┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈┈• 🌹 @abalfazleeaam
🌷🌷🌷 در بودم که میز بغلی توجه‌م را جلب کرد. و مردی حدود ۴۰ ساله روبه‌روی هم نشسته بودند و مثل یک و پسر وجوان چیزهایی می‌گفتند و زیرزیرکی می‌خندیدند. بدم آمد. با خودم گفتم چه معنی دارد؟ شما با این باید بچه دبیرستانی داشته باشید. نه مثل بچه دبیرستانی‌ها و دختربازی کنید. داشتم نگاهشان می‌کردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر خط گفت: آره عزیزم. بچه‌ها رو گذاشتیم خودمون اومدیم. واسه‌شون کتلت گذاشتم تو یخچال. خوشم آمد. کردم. گفتم چه پدر و مادر باحالی. چه زنده‌ای که بعد از این همه سال مثل روز اول همدیگر را دوست دارند. خوب است که زن و شوهرها گاهی اوقات یک دوتایی بروند. چقدر رویایی. قطعا اگر روزی پدر شدم همین کار را می‌کنم. داشتم با و ذوق نگاهشان می‌کردم که ناگهان مرد به زن گفت: پاشو بریم تا نفهمیده اومدی بیرون. اَی تُف. حالم به هم خورد. زنیکه تو شوهر داری آن‌وقت با غریبه آمدی ددر دودور؟ ما خیر سرمان . اسلام‌تان کجا رفته؟ زن و مرد نامحرم با هم چه غلطی می‌کنند؟ بی‌شرف‌ها. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که مرد بلند شد رفت به سمت تا پول غذا را حساب کند. زن هم دنبالش رفت و بلند گفت: داداش بذار من حساب کنم. اون دفعه مامان اینا تو حساب کردی آخییی. آبجی و داداش بودن. الهی الهی. چه قشنگ. چه قدر خوبه و برادر اینقدر به هم نزدیک باشند. داشتم با ذوق و شوق نگاه‌شان می‌کردم و لبخند می‌زدم که آمدند از کنارم رد شدند و در همان حال مرد با لبخندی گفت: از کی تا حالا من شدم داداشت؟ زن هم زد و گفت: این‌جوری گفتم که مردم فکر کنن خواهر و برادریم. تو روح‌تان. از همان اول هم می‌دانستم ریگی به کفش‌تان هست. زنیکه و مردیکه عوضی آشغال بی‌حیا. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که خواستند خداحافظی کنند. زن به مرد گفت: به سلام برسون. مرد هم گفت: باشه دخترم. تو هم به گلم... _ وای خدا. پدر و دختر بودند. پس چرا مرد اینقدر جوان به نظر می‌رسید؟ خب با داشتن چنین دوست‌داشتنی باید هم جوان بماند. هرجا هستند باشند. ناگهان یادم افتاد یک ساعت است در رستوران دوست‌دخترم هستم. چرا نیامد این دختر؟ ولش کن. بگذار بروم تا شک نکرده است. ✍️پی نوشت: این داستان بسیاری از ماست. هرکدام‌مان به یک شکل. سرمان در دیگران است. زود قضاوت می‌کنیم و خودمان را برای دیگران می‌دانیم. ┄┄┅━🍃🌹🍃━┅┄┄ ❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣ 🌹 @abalfazleeaam
⭕️ چرا علیه‌السلام ساکت ماند و حضرت زهرا(سلام الله علیها) باحکومت درگیر شد؟ زهرا سلام الله علیها در ایام پایانی عمرش با جسمی از به درب منزلش، روزها به نشانه اعتراض، زیادی را طی میکرد و به عمویش حمزه میرفت و گریه می‌کرد، محمودبن ولید می‌گوید: روزی از فاطمه (سلام الله علیها) پرسیدم چرا علی (علیه السلام) نشسته و از حق خودش دفاع نمی‌کند، و فقط شما درحال و درگیری با غاصبین حق علی هستید و همه دنبال کردن شماهستن؟ حضرت زهرا فرمود:ای ابا عمرو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ، اذ تُوْتی وَ لَا تأتی»؛ « همچون کعبه است که باید به سویش حرکت کنند، نه این که او به جانب مردم رود» 🔻یعنی مهم نیست که منِ ، دختر رسول خدا و زنِ علی(علیه السلام) هستم، مهم اینه که علی من است، من باید امامم بچرخم، من باید از امامم کنم، این وظیفه من و هرانسانی‌ست چه و چه مرد. 📚منبع: بحارالا نوار، ج 36، ص 352، ح 224، به نقل ا ز کفايه الاثر، ص 26. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 🖤 @abalazleeaam
⭕️ و های مردم آخرالزمان از دیدگاه امام صادق(ع) 🔹و دیدی كه پستهای حساس دولتی به گذارده شود. 🔹و دیدی كه مردم با خود نزدیكی كنند. 🔹و دیدی كه به حرف و سوء ظن مردم را بكشند. 🔹و دیدی كه مرد به خاطر آمیزش با زنان مورد سرزنش قرار گیرد.(همجنس بازی رواج می یابد) 🔹و دیدی كه مرد از كسب زنش از نان می خورد و آن را می داند و به آن تن در میدهد. 🔹و دیدی كه زن بر مرد خود می شود و كاری را كه مرد نمی خواهد انجام می دهد و به شوهر خود خرجی می دهد. 🔹و دیدی كه مرد، و كنیزش را كرایه می دهد و به خوراك و پوشیدنی پستی تن در می دهد. 🔹و دیدی كه های بناحق بنام خدا بسیار گردد. 🔹و دیدی كه آشكار گردد. 🔹و دیدی كه را بدون مانع علنا بفروشند. 🔹و دیدی كه مسلمان خود را در اختیار كافران می گذارند. 📚منابع: 🔸بحار الانوار،"علامه مجلسي"،ج ۵٢ ، صص ٢۵۴ - ٢۶٠ 🔸ترجمه روايت برگرفته از كتاب "عدل منتظر"، گفتار هفتم، "ص١٧٠ نقل از» وبلاگ موسسه آخرالزمان 🌹 @abalfazleeaam
🌹 راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را کرده و به سرزمین خود باز میگردیم ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به علی (ع) (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید نامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ امام (ع )فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم) پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد امام علی (ع) پاسخ دادند: آنچه خدا ندارد ، و فرزند است آنچه نزد خدا نیست ، است و آنچه خدا نمیداند ، و همتا برای خود است (فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی ع را به فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد .پیامبر(ص)فرمود:(هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)رادرمیان مردم نشردهد، (گناهان غیرحق الناس )اوبخشیده می شود. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 🌹 @abalfazleeaam
⁉️ میدونی دشمنامون چرا باحجاب مشکل دارن؟🤔 🛑 وزیر مستعمرات انگلیس میگه: باید با شراب و 🍷💃 کشورای اسلامی رو مشغول کنیم، تا بتونیم استعمارشون کنیم و منابعشونو غارت کنیم!! 🔻جاسوسشون میگه: باید و رو یه عادت معرفی کنیم و سعی کنیم زنها رو بمرور از اون دور کنیم! 🔺حجاب زنان غیر مسلمون رو برداریم تا بانوان مسلمون هم یاد بگیرن! و بعد مردها رو مشغولِ خانوما کنیم! ◀️خانم های محجبه ای که حواسشون به بقیه اعمالشون نیست، باید بدونن چادر و حجاب یه عقیده سازنده وجهاد علیه دشمنه! ◀️اونها نباید با دیدن خانم های کم حجاب، یا بخاطر شگردهای روانی دشمن تو فضای مجازی از حجابشون دست بکشن و سست بشن. 📝منبع : خاطرات مستر همفر ص ۱۰۷ و ۱۰۸