ادامه گزارش جلسه با دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و عرایض بنده👇
2️⃣از 3️⃣
5️⃣قدری جزییتر و با اشاره به مصادیق خاص اگر بخواهم تأکید کنم بحث هویتیابی موفق نوجوانان وجوانان به نظرم چالش ما است. حضرت آقا هم ایدهها و نکاتی دارند اما به نظرم پرونده هویت و هویتیابی موفق حتماً روی میز شورا باید فعال باشد.
6️⃣نیروی انسانی و فرهنگیان را مطرح کردید. ما اساسا تعدادی نیروی انقلابی داریم که اوایل انقلاب حجم زیادی از آنها وارد جهاد سازندگی و آموزش و پرورش و دفاع مقدس شدهاند. اما بعداً سپاه پاسداران و برخی نهادهای دیگر باعث جذب زیاد اینها شد و درعمل و ناخواسته سایر عرصهها مثل آموزش و پرورش از این نیروی انسانی فعال انقلابی خالی شد.
6️⃣ بعضی از عرصه های فرهنگ بالمعنی الخاص را باید بگویم که بهشدت مسئلهمند شدیم با آنها.
مثلاً حیطه موسیقی؛ با حجم مخاطبانی که پیدا کرده و محتوای آهنگهایی که خوانده می شود مسئله مهمی است.
7️⃣نکتهای راجع به بحث فرهنگ عمومی؛ چون شورا با واسطه شورای فرهنگ عمومی مرتبط با استان ها میشود و این شورا در استان ها وضع مطلوبی از حیث توان تحقق مطلوب ندارد، باید چارهای اندیشید. یعنی اگر شورای عالی فرهنگی به صورت ستاد میخواهد حاضر باشد یا باید شورای فرهنگ عمومی استانها را اصلاح بکند و بهبود ببخشد یا اقدام دیگری انجام دهد.
8️⃣این شبکه عقلانیت متصل به شورای عالی انقلاب فرهنگی خیلی مهم است که گردش اطلاعات در آن فعال باشد. مثلاً بعضی موارد عنوان محرمانه میخورد و وقتی گردش اطلاعات در این موارد راحت اتفاق نمیافتد و لذا عناصر انقلابی و نبخگان نمیتوانند حضور فعال داشته باشند.
🔚پایان عرایض بنده.
⏬جمعبندی درباره مواجهه ایشان بعد از شنیدن بیانات پایانی ایشان و گفتوگوهای دیگر حضار با ایشان در بخش زیر👇
@abbas_heidaripour
3️⃣از 3️⃣
🌿باسمهتعالی
برخی نکات و جمعبندیها مرتبط با جلسه استاد خسروپناه در روز نیمه شعبان:
1️⃣ رویکرد استاد در اخذ بخش «ایجابی» و وانهادن هرگونه استفهام و تذکر و یادآوری و بیان ضرورت و مانند آن به لحاظ «منطق موقف عمل» کاملاً قابل درک است؛ اینکه ایشان به دنبال مجموعهها یا افرادی است که آشنایی خوبی با برخی مسائل صحنه کشور داشته باشند و تاحدی به راه حلها فکر کرده باشند و سخنی در چنته داشته باشند اصلاً در ذاتش چیز بدی نیست بلکه حتی مستحسن هم هست. اما:
2️⃣ با لحاظ اینکه:
اولاً) حوزه مادر انقلاب اسلامی است و ریشه و زادگاه حوزه و ارائه پاسخهای قویم باید از این دامن برخیزد زیرا حوزهها هستند که به میراث ما وصلاند و بالاخره باید میان میراث و پاسخ تناسبی وجود داشته باشد والا پاسخها از پارادایمها و نظامات اندیشهای دیگری تغذیه کردهاند و چندان به ما تعلق ندارند؛ یعنی حتی اگر پاسخ کارآمد باشد ضرورتاً درست نیست و بسیاری از تجارب قبلی اداره کشور به خوبی همین را نشان میدهد؛ وقتی که تعارضات ناشی از تدابیر بدون توجه و لحاظ بنیادهای بومی با فرهنگ بومی برجسته شده است.
ثانیاً) حوزه به هیچ وجه به شکل تمام عیار و فعال در میدان اداره کشور و حتی فهم نیازهای آن نیست و اصلاً مسئلهشناسی دقیقی ندارد و حس و برداشتی از حجم، تنوع، ماهیت و ارتباطات انواع نیازهای اداره کشور به شکل انضمامی و عینی و اجرایی ندارد. البته:
- رویشهای خوبی در میان حوزویان شکل گرفته است؛ بالاخص نسل جدید بهواسطه رفتوآمد با بخشی از محیط اداره کشور فهمی پیدا کردهاند و حتی درصدد ارائه پاسخهایی هم هستند ولی ایشان نه همه حوزه و نه حتی همه جوانان فاضل حوزویاند.
🔰بنابراین:
- اگر بخواهیم کار را با حوزه هم جلو ببریم(که این یک ضرورت است) باید راهی برای درگیر کردن دستکم جوانان فاضل حوزوی در مسائل دستکم مورد ابتلای شورای عالی انقلاب پیدا کنیم. ازقضا حیطه فرهنگ مرتبطترین مسئله به حوزه است. به عبارت دیگر اگر حوزه بخواهد در میان سهگانه سیاست، فرهنگ و اقتصاد جایی را برای انتخاب و تمرکز انتخاب کند، آنچه به هویت ذاتی او نزدیک است همان عرصه فرهنگ است. اما اینکه
- رهبر انقلاب از ورود شورای عالی به حیطه حوزه منع کردهاند، باید گفت:
📍آنچه به نظر منع شده است، دخالت شورای عالی در تصمیمگیریها و مدیریتها و طراحیهای خود حوزه است، اما اینکه شورای عالی از حوزویان برای حل مسائلش استمداد بخواهد و برای این استمداد تمهید و زمینهچینی و فکر داشته باشد غیرمجاز نیست، همچنانکه بسیاری جاهای دیگر از حوزه که البته از هویت حوزه هم آن جاها و امور بسی دورترند، استمداد دارند و اگر بلد باشند کمکهایی میگیرند و بعید است کسی پشتیبانی حوزه از نظام را حتی در آن عرصههای دور منع کرده باشد، چه رسد به حیطه فرهنگ که از قضا به نظر میرسد مأموریت حوزه در این ناحیه بسیار برجسته و محوری است.
3️⃣یک مشکل جدی این است که نگاه مذکور در بندِ 1 بالا، باعث میشود برخی عرصهها که حوزویان و حتی دیگران (مثلاً دانشگاهیان) در آن حیطه کاری نکردهاند، از مدار توجه خارج شود یا تمرکزی کمی بر آن صورت بگیرد. به عبارتی عرصههای نیازی در فضای کاری و مأموریتی شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد که کسی به آنها توجه نکرده است. پرسش این است که آیا اولاً) قبول داریم چنین عرصههایی وجود دارد؟ ثانیاً) اگر قبول داریم چنین عرصههایی ممکن است وجود داشته باشد، فکری برای دستکم احصاء و توصیف اولیه و وجه مسئلهبودگیشان کردهایم؟ ثالثاً) اگر به یک فهرست حتی دو سه موردی از این مسائل و عرصهها برسیم، چگونه میخواهیم ضمن تحفظ بر موضع ستادی شورای عالی، سعی کنیم دیگرانی را در حوزه و یا دانشگاه به حل این مسائل یا توجه به این عرصهها فرا بخوانیم؟
4️⃣در پاسخ به اینکه آنچه در بند نتیجهگیری 2 بالا ذکر گردید(یعنی درگیر کردن حوزویان فاضل جوان با نیازهای شورای عالی) چگونه میتوان این را عملیاتی کرد، قدر متیقن و دستکم یک گام اولیه آن است که مسئلههای فرهنگی کشور در محیطهای رفتوآمد و استقرار حوزویان فاضل جوان واگویه شده و شرح و بسط داده شود؛ یعنی مسیر اعلام نیاز با تشریح نیاز شروع میتواند شود. البته درباره بیش از این را هم باید تأمل کرد و پیجویی نمود، ازجمله نسبت اندیشکدههای بالفعل و بالقوه حوزوی با شورای عالی و نیازهای عرصه فرهنگ است که باید روی آن تأمل جدی شکل گیرد.
والسلام
@abbas_heidaripour
درباره کتاب «عملیات احیا؛ روایت صعود یک مجموعۀ دانشبنیان به قلۀ دانش و فناوری الکتروموتور»
1️⃣از 2️⃣
📗روزهای ۲۵ و ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ کتاب فوق به قلم آقای محمد حکمآبادی را از مجموعه تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب که کار نگارشش در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ تمام شده است و توسط انتشارات راهیار به تازگی از زیر چاپ خارج شده، تماماً خواندم.
از خواندن این کتاب لذت فراوان بردم و به تعجب افتادم که چگونه امید، مدیریت درست، پشتیبانی حداقلی، استعداد و همت ایرانی و از همه مهمتر لطف و تدبیر الهی میتواند یک اکسیر فوقالعاده بسازد. اکسیری که از یک مجموعه ورشکسته با زیان خالصی حدود ۱۰ میلیارد تومان و کارکنان و کارگرانی که حقوق چندین و چندماهشان را نگرفتهاند، با پایمردی و صبر و خستهنشدن یک کارخانه نامدار و صاحب ویژند آتیهدار با سود خالص ۱۰۰ میلیارد تومان طی ۵ سال بسازد.
🏭حکایت، حکایت شرکت صنایع ماشینهای الکتریکی ایران یا همان جِمکو است و قصه یک قصه واقعی است ولی بیشتر به خواب و خیال شبیه است!
🥊کار با قصه دست به یقه بودن با مأمور آب و برق و بدهی ۶۰ میلیارد تومانی و دستور پلمپ کارخانه شرع میشود...🥇اما با خلق افتخار رسیدن به تکنولوژی موتورهای سنکرون، موتورهای ضد انفجار، عبور از بالاترین استاندارد کیفیت تعریفشده اتحادیه اروپا، برخط کردن نظارت بر موتورهای فعال در خطوط کاری و کارخانهها و ساخت جعبه سیاه به اوج میرسد.
پیشنهاد حتی قدیمیهای جمکو در وضعیت بحرانی و بعد از تحمل سالیانی بدحسابی شرکتشان و مشکلات عدیده، استفاده از موشک نقطهزن برای تخریب کل کارخانه است، اما بدون اینکه کارخانه شخم زده شود، با شخمزدن انگیزهها و روشها و با اهمیت دادن به نیروی انسانی و انگیزههای او، نه تنها کارخانه به روال عادی برمیگردد بلکه پیشتاز نام و عنوان در جهان میگردد و ایران را در برخی موارد به شمار کشورهای معدود دارنده فناوری خاص برمیکشد.
قصه، قصه یک دهه قبل نیست بلکه قصه چندسال قبل متصل به سال ۱۴۰۱ است. قصه کارخانهای است که در تأمین موتورهای لازم برای پمپاژ آب در شریانهای حیات خوزستان و همدان و نیز پمپاژ سوخت در نازلهای CNG در همین امسال مشارکت فعال داشته است. قصه، قصه زندگی ما و فناوری است.
🤔با خواندن این کتاب میتوانیم به این پرسشها بهتر فکر کنیم:
۱) آیا آنچه که به طعن خصولتی نامیده میشود، مشکلش از همین عنوان برمیخیزد؟ اینجا هم ظاهراً با یک خصولتی طرف هستیم اما کار و نگاه جهادی آن را زیروزبر کرده است و از بسیاری خصوصیها زندهتر و پویاتر شده است.
۲) اینکه دانشبنیان شدن بهراستی نیازمند نیروهای آنچنانی و نخبه است یا نه! پروبال دادن به همین نیروهای فنی و علاقهمند دوروبرمان را میخواهد؟ نکند دانشبنیان را به معنای آوردن نیرو از زمین و زمان دیگری فهم کنیم. استعداد ایرانی در هر نقطهای از ایران در دسترس است حتی آنقدر نزدیک که باورمان نمیشود؛ چرا در بسیاری جاهای دیگر این نیروی آماده هنوز میداندار نشده است؟
۳) اینکه چگونه نگاههای اخروی و الهیاتی میتواند مدیریت را متحول کند؟؛ از مدیریت ژاپنی و امریکایی شنیده بودیم اما ظاهراً میتوان چیزی به نام مدیریت ایرانی را هم به رسمیت شناخت. خصوصیات و خاستگاههای فکری و روحی مدیریت ایرانی کدام است و کدام دانشکده مدیریت در ایران سعی کرده است این تجارب موفق را به رشته دانش بکشاند؟
۴) آیا دانشگاهها نمیخواهند از توان نیروهای فنی و طراح این مجموعه و مجموعههای مشابه در آموزش دانشجویان رشتههای مرتبط بهره بگیرند؟ دانش ضمنی فنی( و نه مدیریتی) که اینجا شکل گرفته است چگونه در دانشگاه ما بهسرعت قرار است جاری شود؟ کرسی تدریس تکنیسینهای کاردان کارخانههای ما در دانشگاه خالی نیست؟! دانشگاه و نظام آموزش عالی ما آیا بلوغ و تحرک کافی برای جذب این دانشهای ضمنی در خود را دارد یا میخواهد فقط به متن کتابها و حتی جزوات رنگورو رفته قبلی همچنان اکتفاء کند؟
۵) با توانی که در امثال این ویژند در حوزه الکتروموتورها وجود دارد و نیز سویههایی که در دنیا بهسمت بهرهمندی از موتورهای برقی بهجد دیده میشود، نقشه آیندهنگارانه ما و طراحی آیندهنگر ما برای سمتوسو دادن فعال جهت پیشتازی هرچه بیشتر این ویژندها در گشایش چنین افقهایی چیست؟ چقدر براین اساس توان امثال این کارخانه در توان سایر اجزاء و عناصر دیگر صنعت بهشکل طراحیشده قرار است ضرب شود؟ مراکز تحقیق و توسعه صنعتی کشور تا چه میزان در کار این ضربکردنها و همافزاییهای هوشمند آیندهنگرند؟
۶) چرا ظرفیت و توان زنان فعال در حوزههای فناورانه کشور که در بستر همین کشور و همین شرایط بالیدهاند، به چشم رسانههای دنیا و گاه خودمان نمیآید و به جایش در فضای جنسیتزده به طرح مسائل کج و معوج میپردازند؟
ادامه در بعدی...👇
@abbas_heidaripour
2️⃣از 2️⃣
ادامه از قبل....
1️⃣خواندن و لذت بردن از این کتاب را دوستانه به همه جوانان دانشگاهی بهویژه جوانان رشتههای فنی-مهندسی توصیه میکنم. البته مدیران صنعت کشور هم اگر لطف کنند و نگاهی بیاندازند شاید بد نباشدو البته مدیران شاخههای تولیدی در خصولتیها!
2️⃣ساخت سریال و بلکه فیلم با موضوع سوژه این کتاب قطعاً یک ضرورت است.
____________________________
اول)دیدن دو نام «ایلام» و نیز «دانشگاه صنعتی اصفهان» در متن همذاتپنداری بیشتری برای من ایجاد کرد. (معلوم است هنوز در بند عصبیت! ☺️هستم)
دوم) به جز یک یا دو اشکال املایی در متن، باید از کار خوب ناشر و مجموعه پشتیبان و نیز مؤلف تجلیل کرد. و البته سرعت عمل فراوان در نگارش متن و فاصله اندک چاپ و ورود به بازار از پایان نگارش که شاید در نوع خود یک رکورد محسوب شود.
@abbas_heidaripour
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. چهار دقیقه پایانی مستند هشت قسمتی «آقا مرتضی»
@ravayatefathavini
هدایت شده از بر پا
درباره کشف حجاب
۳
🔹در مواجهه با این وضع زننده کشف حجابها، دوستانم میپرسند تذکر بدهیم؟ نهی از منکر بکنیم؟ آنها شجاعت تذکر دادن را دارند و غیرتش را هم. اما ابهامشان ناشی از نکته دیگری است که خواهم گفت. به هر حال سوال ساده است. «تذکر بدهیم یا نه؟». جواب من هم روشن است، بله تذکر بدهیم. غیرت دینی ما اگر باقی مانده، باید به چشم بیاید.
(من در این یادداشت درباره بلاتکلیفی مسوولین و رسانه ای ها و همینطور دیگر وظایف و مسوولیتهای خود ما بحث نمیکنم.)
🔹اما یک نکته امروز جدی تر از قبل شده، عمل به امر به معروف و نهی از منکر، مثل هر واجب دیگری در فضایی از تزاحمات و تعدد عنوانها انجام میشود و مکلف باید عقلانیت لازم برای انجام آن را کسب کند.
اهمیت توجه به این نکته، امروز بیشتر از گذشته است. فرض کنید به اشتباه با کسی از فامیلتان در یک جلسه و جمع خانوادگی، میانه تان بهم خورده باشد. در این فضا کوچکترین رفتار ناشی از تقابل شما باعث برداشت بد طرف مقابل و دیگران و بدتر شدن اوضاع میشود. از یک سو باید برای پوششش مثلا، به او تذکر دهید، در حالیکه موظفید رابطه خود را با او ترمیم کنید. کدام را مقدم میکنید؟ به من باشد میگویم اگر میتوانید تذکر بدهید اما تذکری که همزمان رابطه شما را نیز با او ترمیم کند. بلدید؟ اگر نه، کار را خراب تر نکنید.
🔹ما معتقدیم با این رفتار آدمها مخالفیم نه با خودشان. عمق ارتباطمان با کسانی که خطاکارشان میدانیم به اندازه عمق ایمانمان است. این ارتباط عمیق ایمانی مستحکم تر از رابطه فامیلی است. آیا بلدیم به گونه ای تذکر دهیم که این رابطه فامیلی و ایمانی ما مخدوش نشود؟ آیا بلدیم کاری کنیم که جمع زیادی از ضعیف الحجابها خود را بیرون از جبهه دینی ما به حساب نیاورند؟ بله دشمن روی این کشف حجابها حساب کرده، اما آیا روی اختلافات و دو گانگی ها حساب نکرده؟ خطر این شکن اجتماعی و دشمنی که بین ما ایجاد کرده اند، را احساس میکنیم؟ متوجه هستیم که بخواهیم یا نه ما نماینده نظام دینی هم به حساب میآییم و این جدایی به جدایی خیلی ها از نظام هم کشیده میشود.
🔹من تذکر دادن با این بلوغ و کیفیت را میپسندم. اگر ببینم نمیتوانم انجامش دهم. انجام نمیدهم. تذکری که دلم را خنک کند، جگرم را حال بیاورد نه. تذکری که احساس جدایی مرا از آدمها ایجاد کند نه رفتارشان، نه. تذکری که باعث تضعیف ارتباطات هویتی اجتماعی شود نه.
🔹به گونه ای تذکر بدهیم که ناظر سوم در درونش با ما همراه باشد. ولو به ظاهر همراهی نکند. دوست طلبه ای دارم که در فرودگاه هر چه یک دختر بد دهن و بی ادب به او میگفت و فیلمبرداری هم میکرد، او با احترام و ادب و منطق پاسخ میداد. طوری که مخاطبین دیگر همه به واسطه این ادب و اخلاقش با او همراه شده بودند. سخت است؟ بله سخت است. بله امروز ما هم نیاز به رشد داریم. امر به معروف و نهی از منکر را باید ارتقا دهیم، نیاز به یک فهم کلان و چند ضلعی داریم و نیاز به اخلاق و مهارت اعمال این فهم و بصیرت.
🔹حرف در این باره زیاد است . باز هم خواهم نوشت.....
@ali_mahdiyan
🚩 تمایز بین #فیزیکالیسم و #دوئالیسم براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار میدهد. پیش از این البته #ماتریالیسم بجای فیزیکالیسم مطرح میشد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، #مادی_انگاری (ماتریالیسم) به #فیزیکی_انگاری (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد.
🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در #فلسفه_ذهن را بیاثر میساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح #علیت_ذهنی. این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود.
امروزه اما آنچه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی میشود نیز در تئوریهای مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است.
🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریهای اساسی در #فیزیک_کوانتوم به شمار میرود که #ذرات_بنیادین بر مبنای آن تعریف میشود.
فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه #کوانتوم - نشان دادهاند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارکها) اِعمال میکنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند.
🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوریهای #فیزیک امروز دانستهاند و آن را میدان روح (ghost field) نامیدهاند (روح در اینجا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با اینکه به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرامهای اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور مییابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای میگذارد. این نه یک بحث حاشیهای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد.
🚩 بدینترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده میشود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف میگردد یا علم فیزیک کامل (ایدهآل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبهرو شود.
🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر میگیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در #فلسفه_اسلامی میتوان در تعریف و تحلیل #ملاصدرا از #تشکیک_وجود پیگیری کرد.
@PhilMind
🚩 تمایز بین #فیزیکالیسم و #دوئالیسم براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار میدهد. پیش از این البته #ماتریالیسم بجای فیزیکالیسم مطرح میشد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، #مادی_انگاری (ماتریالیسم) به #فیزیکی_انگاری (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد.
🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در #فلسفه_ذهن را بیاثر میساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح #علیت_ذهنی. این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود.
امروزه اما آنچه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی میشود نیز در تئوریهای مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است.
🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریهای اساسی در #فیزیک_کوانتوم به شمار میرود که #ذرات_بنیادین بر مبنای آن تعریف میشود.
فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه #کوانتوم - نشان دادهاند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارکها) اِعمال میکنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند.
🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوریهای #فیزیک امروز دانستهاند و آن را میدان روح (ghost field) نامیدهاند (روح در اینجا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با اینکه به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرامهای اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور مییابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای میگذارد. این نه یک بحث حاشیهای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد.
🚩 بدینترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده میشود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف میگردد یا علم فیزیک کامل (ایدهآل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبهرو شود.
🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر میگیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در #فلسفه_اسلامی میتوان در تعریف و تحلیل #ملاصدرا از #تشکیک_وجود پیگیری کرد.
@PhilMind
1️⃣از 5️⃣
🔰پاسخ به رشتوی آقای علیرضا دوستدار درباره تلقی جمهوری اسلامی از حجاب بهمثابه امر نمادین
پیشینه👇
در حدود یک ماه اخیر رشتویی به قلم آقای علیرضا دوستدار منتشر شده که در برخی گروهها و کانالهای جامعهشناسانه هم به صورت یادداشت بازارسال شده است.
ایشان با اشاره به نحوه تلقی انسانشناسی آئینی در تلاشش برای یافتن معنای مناسک و آئینها و نیز نقدهایی که بر این چارچوب نظری-تحلیلی برای این خوانشش از دین از جمله اینکه «دینداران با کنش خود قرار نیست «معنایی» به کسی برسانند بلکه رفتارهای دینی در بسیاری از موارد (که قبلا «تفسیر» نمادین میشد) هدف متفاوتی دارد: ایجاد تحول در جسم و روح دیندار تا از این راه او را به خدا نزدیک کند یا کمک کند که به فضایلی دست پیدا کند و غیره. مثلا فرد نمازگزار به کسی پیامی مخابره نمیکند بلکه با نمازخواندن قصد دارد اطاعت امر خدا کند و روح خود را پالایش دهد تا از اینراه پرهیزکارتر شود و توانایی دوری از گناهان را در خود ایجاد کند. هیچکدام از این رفتارها را نباید به «معنا» تقلیل داد، چون اینجا چیزی برای تفسیر وجود ندارد و صرفا تحلیلگر است که دغدغه معنا دارد.»، مینویسند:
«این دو نگاه را میتوان در رابطه با حجاب نیز مشاهده کرد. از یک طرف، نگاهی هست که حجاب را حکم الهی میداند و میگوید اطاعت از این حکم موجب تربیت جسم و روح، و به تبع آن تنظیم جامعه در جهت ترویج فضایلی مثل عفت و حیا و غیره است. از طرف دیگر، نگاهی میگوید که حجاب نماد و پرچم است. یعنی فرد محجبه با پوشیدن حجاب به خود و دیگران پیامی مخابره میکند که نیازمند تفسیر است.»
ایشان با تمهید این مقدمات معتقد است که جمهوری اسلامی ایران حجاب را بهمثابه پرچم و نماد اخذ کرده است و سپس دلایلی در صحیح نبودن این رویکرد ذکر میکنند. اشکالات او طبق این مبنا موارد زیر است:
1) حد پوشش و الزام افراد معاف شرعی مانند زنان مسیحی و یائسه و غیره در دو تلقی متفاوت است.
2) نگاه پرچموار به حجاب متضمن برخی تناقضات است: یکم- مسیحیان ایران و توریستهای کافر ملزم به رعایت حجاب هستند اما نمایش مسیحی یا کافر بدون روسری در تلویزیون دولتی ایرادی ندارد. دوم- اجبار به حجاب بهمثابه پرچم نتیجهای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است، زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است. سوم- وقتی وجه نمادین پیدا میکند میتواند در سایه وجوه نمادین بزرگتر قرار بگیرد و اصالتش را از دست بدهد مانند نمادی از اسلامیت باشد یا نشانی برای جبران ناکارآمدیهای دولت یا بالعکس عدم اقبال به آن نشانهای از تهاجم فرهنگی باشد. یا حتی بالعکس شرکت بیحجاب در راهپیمایی 22 بهمن اشکالی پیدا نکند.
او نمونهای دیگر از این تقابل و تفاوت تلقی از دوگانه را در بحث ممنوعیت حجاب در فرانسه و جابجایی طرفداران و حکومت در نحوه استدلال ذکر می کند؛ حکومت فرانسه حجاب را نمادی مذهبی متعلق به سپهر خصوصی میداند که نباید در عرصه عمومی به نمایش درآید ولی بعضی از مسلمانان فرانسوی و انسانشناسان حامیان آنها استدلال میکنند که حجاب نماد چیزی نیست بلکه لباسی برای اطاعت امر خداست.
.⏬
...🔗2️⃣ از 5️⃣
پاسخها 👇
این ورود و نتیجهگیری هم حاوی اشکالات مبنایی است و هم بنایی:
اشکالات مبنایی این است که:
◀️اولاً- معنا اعم از نماد است. نمادهای حاوی معنا هستند ولی چنین نیست که امرغیرنمادین فاقد معنا باشد. به عبارت دیگر نمیتوان هویت نماد را تنها در وجه معنایی آن جستوجو کرد. در یک تعبیر دیگر میتوان گفت که نماد را به دو معنای خاص و عام میتوان در نظر گرفت. پرچمها، مُهرها، تابلوهای راهنمایی و رانندگی و مانند اینها نماد به معنای خاص کلمه هستند ولی نماد به معنای عام شامل هرچیزی میشود که از طریق آن خود فرد یا مخاطب یا جامعه، معنایی را میسازد، احضار میکند یا با آن کار و زندگی میکند. بدینترتیب هیچ عرصهای و هیچ کنشی از کنشهای انسانی خالی از معنا نیست. درواقع سرّ معناداری به وجه نمادین برنمیگردد، بلکه به هویت انسانی برمیگردد؛ هویت انسان هیچگاه خالی از عقل و اراده نیست و هرجا عقل و اراده در کار باشد «معنا» وجود دارد.
◀️ثانیاً- معنا منحصر در جایی نیست که فرد بخواهد پیامی را مخابره کند بلکه در جایی است که حتی تخاطبی در کار نباشد، همینکه شعور و اراده در کار باشد، معنا محقق خواهد بود. زیرا صاحب شعوری که انتخاب میکند ولو اینکه این انتخاب او گذران وضع قبلی باشد این انتخاب بروزی خواهد داشت و این بروز و تحقق حاوی معنا است؛ در مثال اخیر معنا عبارت است از گذران و امتداد وضع قبل بدون تغییر. بدینترتیب همه افعال عبادی حتی اگر به شکل نمادین فهم و تفسیر نشوند و حتی اگر غرض انجامدهنده کسب فضیلت یا ثواب یا هرچیز دیگر باشد، از آن حیث که او امری را اختیار و انتخاب کرده ولو اینکه این را بر سبیل عادت انتخاب کرده باشد، دارای معنا خواهند بود.
◀️ثالثاً- هیچ دینداری با فرض فقدان امر قدسیِ آگاه به فعلش، کنش دیندارانه ولو در خلوت خود انجام نمیدهد؛ به عبارتی فعل دیندارانه همواره با فرض آگاهی ساحت قدس به فعلی است که در حال انجام آن است و در اینجا به وضوح تخاطب وجود دارد و در این تخاطب هم معنایی در میان است. او نماز میخواند چون نماز را وسیله تقرب یا اطاعت خداوند یا پاکشدن از گناهان میداند؛ با هر غرضی که او مشغول عبادات است همزمان ساحت قدس شامل حضرت حق، اولیاء الهی و ملائکه را حاضر و ناظر میداند. تأکید باید نمود هیچ دینداری کنش دیندارانه را بهمثابه انجام حرکات ورزشی در خلوت تلقی نمیکند که به صرف انجام یک سری افعال فیزیکی یک سری خواص و نتایج مانند خروج از کسالت، یا سلامت بدن و مانند آن بر این کار مترتب میشود. نیت هویت اصلی عمل عبادی است و نیت، طرف تعلق دارد و به صرف خود فعل و کنش عبادی تعلق نمیگیرد و طرف تعلق این نیت هم ساحت قدسی است و این نیت در تخاطب با این ساحت قوام مییابد. بهترین کلمه برای توصیف این پدیده همان تعبیر «حس حضور» است و در این حضور تخاطب قطعی است. این همه در شرائطی است که گفته شد حتی آن کنش ورزشی در خلوت شخصی هم معنامند است.
◀️رابعاً- وقتی انسان در خلوت قرار میگیرد چه خلوتی که به قصد انجام فعلی دینی مانند نماز شب انتخاب کرده است و چه خلوتی که به قصد آسودن از غوغای جهان برگزیده است؛ او باز هم با هویت و داشتههای اجتماعیاش در این خلوت حضور به هم خواهد رساند. یکی از داراییهای او که هیچگاه از او تفکیک نمیشود، زبان است. زبان چنان در تاروپود هویت انسانی نفوذ یافته است که حتی تفکر هم با واسطه زبان شکل میگیرد چنانکه در تفکر درونی واضح است و اما خود زبان یک پدیده اجتماعی و مشحون از معانی است. به عبارتی با اینکه ممکن است که غرض اولیه جعل زبان تخاطب بوده باشد، اما این ابزار اینک چنان در هویت انسانی جذب شده است که حتی در فقدان هرگونه تخاطب هم حضور دارد و با حضورش عالم معنایی همچنان با شدت و حدت فراوان جولان خواهد داد. بله! میتوان از حوزه خصوصی و فردی سخن گفت ولی چنین نیست که در این حوزه امر اجتماعی هیچ رسوب و تأثیری نداشته باشد؛ ازقضا مهمترین اثر حوزه اجتماعی بر حوزه فردی از طریق هویت زبانی انسان حمل میگردد و هویت زبان هم پدیدهای معنامند و معناساز است. و بیافزاییم که عبادات در اسلام به شدت با پدیده زبان و تکلم گره خوردهاند؛ مهمترین عبادت، نماز است و مخ و مغز دین یعنی دعا هم تاروپودش با کلمه و معنا گره خورده است. با اینکه در عباداتی مانند روزه، زکات، خمس، نذر و جهاد زبان بالاصاله و مستقیم بروز ندارد ولی ضمن این عبادات و در اعمالی که به این عبادات وزن استحبابی میدهد همچنان حضوری قدرتمند دارد و البته در همهشان همچنان نیت و هویت زبانی آن ساری و جاری است و از این حیث هیچ عمل عبادی خالی از زبان نیست.
⏬
...🔗3️⃣ از 5️⃣
ادامه پاسخها👇
◀️خامساً- این پیشفرض که معنای نماد امری کاملاً برساختی، جعلی و قراردادی است محل مناقشه جدی است. این جملات ایشان که مینویسد:«اجبار به حجاب به مثابه پرچم نتیجهای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است. زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است.» یا میگوید:«وقتی وجه نمادین پیدا میکند میتواند در سایه وجوه نمادین بزرگتر قرار بگیرد و اصالتش را از دست بدهد» به خوبی این پیشفرضشان را از دو سو آفتابی میسازد. سویه اول جایی است که معتقد است برای پدیدهای مانند حجاب که حسب فرض ایشان توسط حکومت بهعنوان نماد اخذ شده است، این معنای برساختی جدای از بستر و تاریخ و تبار خود حجاب جعل شده است. سویه دوم جایی است که تغییر و چرخش از یک معنا به معنای دیگر در حجابی را که نماد شده، ممکن میدانند و مرادشان این است که در حجابی که نماد نیست، این چرخش ممکن نیست و این به معنای آن است که از نظرشان معنای نمادین بریده از هویت اجتماعی و تاریخ و تبار و از جمله تبار دینی نماد است زیرا اگر از نظرشان این بریدگی امکان نمیداشت این جعل جدید هم امکان نمیداشت والّا اگر این بریدگی را فرض نگرفته باشند اساساً نمیتوانند تقابل خویش بین معنای نمادین حجاب و وجه شرعی آن را که در تاریخ حیات اجتماعی ما حضور داشته است را سامان دهند. سخن اکنون در این است که فرض این بریدگی محل مناقشه جدی است زیرا اگر این بریدگی جدی باشد باید بتوان هر پدیدهای را به مثابه نماد بر هر معنایی حمل نمود و حال آنکه بهوضوح نمادها ظرفیت دلالتی محدودی دارند. بله! پدیده جعل و برساخت در حیات انسانی اعم از فردی و اجتماعی وجود دارد ولی چنین نیست که بتوان هر چیزی را دال بر هر چیزی قرار داد. این محدودیت در اموری که تبار تاریخی جدی و حضور محتشم اجتماعی و فرهنگی داشتهاند، بسیار جدیتر است. نکته این است که اگر نویسنده و دیگران از حجابی که توسط جمهوری اسلامی تعقیب میشود معنایی نمادین دریافت میکنند و در این معنای نمادین ردی از حجاب به معنای شرعی نمییابند لابد باید پذیرفت جمهوری اسلامی توانسته است آن همه بستر تاریخی و فرهنگی و دینی را به کناری بزند و معنایی بهکلی دیگر را برای حجاب جعل کند. واضح است که ادعای فهم یک پدیده در بستر اجتماعی به معنای اجتماعی شدن آن است ولو این اجتماعیشدن شامل همه جامعه نشده باشد و همهگیری رخ نداده باشد. طبعاً نمیتوانند ادعا کنند که جمهوری اسلامی از طریق یک عملیات بخشنامهای و جعلی به معنای حقوقی و کاغذی و رسمی درصدد تثبیت این معنای نمادین (بهزعم ایشان) قراردادی و برساختی است زیرا استناد ایشان در دریافتشان، سندی نیست بلکه مبتنی بر استنباط از کنش و واکنش میان حاکمیت و بستر عمومی اجتماعی در بیش از وضعیت سندی و حقوقی است.
◀️سادساً- اینکه بهصورت ضمنی با تقابل میان امر نمادین و امر عبادی و دینی پذیرفتهاند در نماد گردش معنایی وجود دارد ولی در امور عبادی و دینی بالاصاله چنین چیزی وجود ندارد نادرست است. خود فقه اسلامی بهوضوح در پیشینه و تبار خود بر اساس چرخش موضوعی دست به بار کردن احکام متعدد زده است یا احکامی را برداشته است یا وضع کرده است و حتی در این چرخش پای تشخیص مکلف را به میان میکشد. مثلاً اگر ایستادهخواندن نماز ضرر داشته باشد مجوز نشستهخواندن داده است و اگر آب به قدر کافی برای نوشیندن نباشد، اجازه داده است که به جای آن تیمم کنند. یا فروش اسلحه به غیرمسلمانان را گاه اجازه داده و گاه رد کرده است. به این روایت جالب توجه بفرمایید: «بـه امام باقر ع گفتم: من همواره براى شاميان ابزار جنگى مىبردم، چون خداوند مذهب اهل بيت ع را به من شناساند، در تنگنا قرار گرفتم و با خود گفتم: ديگر براى دشمنان خدا اسلحه نمىبرم.
امام ع فرمود: برايشان اسلحه ببر؛ زيرا خداوند به وسيله شاميان دشمن ما و شـمـا؛ يـعـنى روميان را واپس مىزند. و سلاح به شاميان بفروش. اگر مـيـان ما و شاميان جنگ درگرفت سلاح براى آنان نبريد که هر کس دشمنان ما را با سلاح نظامى يارى کند مشرک است.»(من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۱۷۵، دارالتعارف، بیروت.)
در این روایت آشکارا حسب معنا و بستر اجتماعی، حکم دینی مطلب و موضوع معین شده و البته این تعیین، تعیین مطلق نیست بلکه با چرخش وضعیت اجتماعی حکم هم تبدل یافته است. این موارد در اسلام اندک نیست و میتوان الی ماشاءالله مثال عرضه نمود. بنابراین اینکه افعال دینی دارای یک معنای ثابت و یک حکم ثابتاند، فقط یک پیشفرض نادرست است. به علاوه اینکه افعال دینی فارغ از بستر اجتماعی و فرهنگی و تاریخی در دنیایی انتزاعی و در یک خلسه شخصی جاری میشوند هم تلقی نادرست دیگری است.
⏬
....🔗4️⃣از 5️⃣
حال به اشکالات بنایی میپردازیم: 👇
منشأ اشکالات بنایی دو چیز است هم اشکالات مبنایی که گذشت و هم نشناختن خود فقه اسلامی. همین دو امر است که باعث شده هم شواهد ایشان و هم استدلالهایی که نمودهاند دچار مشکل باشد تا آنجا که ولو ناخواسته تا سرحد تمسک به مصادره به مطلوب و مغلطه هم پیش رفتهاند. به چند مورد برجسته اشاره میشود:
یکم) درباره تفاوت نظر شرع و نگاه نمادین به حجاب در موضوع زنان اهل کتاب: این تلقی که همه فقهای تاریخ تشیع یک نظر واحد داشتهاند درست نیست. برخی فقها قائل به تفاوت جواز نگاه به زنان مکشفه مسلمان و غیرمسلمان هستند و برخی فقها چه از قدما(ابن ادریس) و چه از متأخرین(فاضل هندی) قائل به تفاوت نیستند و در نتیجه از نظر این دسته، زنان اهل کتاب هم در سرزمین اسلامی باید حجاب را رعایت کنند. از جمله دلایل کسانی که قائل به تفکیک بودهاند این تعلیل در روایت است که لانهم اذا نهوا لا ینتهون(یعنی اگر نهی شوند، رعایت نمیکنند) و حال آنکه گروه مقابل با استناد به همین تعلیل میتواند بگوید اگر نسبت به نهی پذیرش داشته باشند طبعاً هم رعایت حجاب از ایشان باید خواسته شود و هم اینکه دیگر نگاه به ایشان به صورت مکشفه صحیح نیست. درواقع خود این تعلیل ضرورت رعایت حجاب ایشان را اثبات میکند.
دوم)به بحث پخش تصاویر افراد مکشفه از تلویزیون جمهوری اسلامی اشاره کرده و آن را متناقض با الزام به حجاب در عالم بیرون دانسته و شاهد خویش بر تأکید جمهوری اسلامی بر تلقیاش از حجاب بهمثابه نماد و پرچم دانستهاند و حال آنکه این مسئله به بحث فقهی تفاوت میان تصویر و خود فرد برمیگردد(حتی اگر آن فرد زن مسلمان باشد)؛ یعنی در فتاوای فقهی گفته شده است که عدم جواز نگاه به زنان مکشفه به تصاویر این زنان سرایت نمیکند. این یک فتوای فقهی است و در این فتوا تفاوتی بین فقها چه فقهای همراه و چه غیرهمراه با جمهوری اسلامی نیست.
سوم) اما مصادره به مطلوب و مغالطه ولو ناخواسته آنجاست که میگویند: «اجبار به حجاب بهمثابه پرچم نتیجهای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است. زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است.»؛ بنابر این استدلال ،تشریع حجاب برای ترویج عفت بوده است اما چون در حجاب نمادین، این غرض دنبال نمیشود میبینیم که عفت به دست نیامده است! مشکل آنجاست که اگر با مقدمه این استدلال به سراغ زمان پیامبر ص و حضرت امیر ع یا حتی زمان خلفای عصر اول برویم دچار مشکل میشویم زیرا طبق فرض نویسنده که در آن زمان جمهوری اسلامی در کار نبوده است و زمان هم زمان تشریع بوده است و فلسفه عفت دنبال میشده و طبق فرض ایشان وجه نمادین در کار نبوده است علیالقاعده جامعه باید به آن عفت دست مییافته است و حال آنکه اجرای حدود در آن زمان برای اعمال منافی عفت نشان میدهد که معیار ایشان بسیار تنگنظرانه بوده است. درواقع نویسنده مورد بحث حجاب را شرط لازم و کافی برای تحصیل عفت پنداشتهاند و حال آنکه اولاً حجاب شرط لازم است و نه کافی و ثانیاً در بستر اجتماعی تسهیلگر عفاف است نه عامل قطعی تحقق آن. اما وجه مصادره به مطلوب این سخنان آنجاست که گفته است با عملکرد جمهوری اسلامی عفاف به دست نیامده است! مسئله این است که بله عفاف صددرصدی در کار نیست کما اینکه در صدر نخستین هم نبوده است اما چه کسی روند را بررسی کرده است؟ و روند را باید با کدام معیار بسنجیم و آیا نباید وضع عفت را با کشورهای دیگر که حجاب ندارند مقایسه کنیم؟ و آیا در این بررسی نباید به بررسی تکبعدی اکتفاء نکنیم؟ مثلاً مقایسه ایران با یک جامعه شیعی با بافت عشایری تا چه میزان درست است؟ صرفنظر کردن از این شقوق و حکم سهل صادر کردن که سیاست جمهوری اسلامی باعث عدم تحقق موارد بیعفتی بوده یا دستکم باعث برچیده نشدن آنها شده است، از یک جامعهشناس چه مسلمان، چه سکولار، چه بیدین بسیار عجیب است؛ درواقع صدور چنین حکم سهلگیرانهای که تمام شقوق و پیچیدگیها را کنار گذاشته است دورترین حکم از طبع جامعهشناسانه و فرهنگشناسانه است.
⏬