eitaa logo
290 دنبال‌کننده
76 عکس
56 ویدیو
3 فایل
کانالی برای بیان تأملات عباس حیدری‌پور در موضوعات فرهنگی و اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷پیام تسلیت استاد عالم زاده نوری در درگذشت حجت‌الاسلام والمسلمین سید مصطفی مدرس مصلی بسم الله الرحمن الرحیم خبر ناگوار ارتحال سید مجاهد و فاضل انقلابی «سید مصطفی مدرس» قلب ارادتمندان نهضت امام و مکتب انقلاب اسلامی را سوزانید. مجاهد غیوری که سوز و حرارت و درد و دغدغه‌ی گفتمان انقلاب و رهبری را با پشتکار و مجاهدت و سربازی جمع کرده بود و مصداق التقای بصیرت و جدیت و ایمان و عمل مخلصانه‌ی اسلامی بود. تعلق خاطر سید، به دغدغه‌های ولیّ خدا و نایب امام زمان عج و تلاش برای تحقق آرمان بلند اسلام در پدید آوردن تمدن نوین اسلامی و رصد هوشمندانه‌ی موقعیت کنونی این حرکت اجتماعی بزرگ و این منازعه‌ی تاریخی تمدنی از او یک مؤمن آرمان‌جوی حاضر در میدان پدید آورده بود و او را در خط مقدم حرکت انقلابی نگاه می‌داشت. بسط ایمان و معنویت در ساحت تمدن‌، اندیشه جامعه‌سازی و مهندسی اجتماعی بر مدار مکتب اهل بیت و معارف امامین نهضت و این اواخر کلیدواژه‌ی اصلاحگری و تعالی اجتماعی او را در امتداد افقی قرار داده بود که خمینی کبیر نشان می‌داد. آتش افروخته درون او برای قیام لله زبانزد همه دوستان بود و از او نه تنها یک همراه مطیع که یک سرباز شیفته و یاور پاکباخته‌ی مسئول، برای نایب امام زمان ساخت و او را مجاهد گام دوم انقلاب قرار داد. امید که ارتحال ملکوتی او در شب شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام او را در سایه‌سار عنایت جدش رسول خدا قرار دهد و خدای متعال به لطف و کرمش این ضایعه جانسوز را بر خاندان مکرمش که خاندان علم و فضیلت است و دوستان و اساتیدش خصوصا فاضل اندیشمند حجت‌الاسلام فلاح شیروانی تسلیت و التیام بخشد. ان شاء الله محمد عالم‌زاده نوری
پیام تسلیت حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا فلاح شیروانی مدیر موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی، به مناسب رحلت حجت الاسلام و المسلمین «وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِينَ، اَلَّذِينَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ، قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ»(البقرة، 155 و 156) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️رخنه می‌جویی خلاص خویشتن ▫️رخنه‌ای جز مرگ ازین زندان که یافت بامداد ۲۷ بهمن مصادف با شهادت امام موسای کاظم علیه السلام، فاضل ارجمند حجت‌الاسلام سیدمصطفی مدرس مصلی در راه زیارت امام رؤوف از میان ما پر کشید و به دیار باقی شتافت. برادر بسیار عزیزی را از دست دادیم. به او امیدهای بسیاری بود و هرچند هنوز در موقف خود به طور کامل نشکفته بود، ولی انسان بزرگی بود. باید درباره سیدمصطفی کمی تفصیلی سخن گفت. شخصیت او باید برای جوان امروز بازنموده شود تا بیاندیشد که در این زمانه چنین هم می‌توان بود. اندیشه‌ها و ایده‌هایش برای جوان امروز جذاب است و افق‌گشاست. خاطرات زندگیش نیز الهام‌بخش است. سالهای سال بود که تلاش می‌کرد کار بزرگی برای انقلاب بکند. کارهای متنوعی کرده بود و دائما می‌آموخت و میشنید تا عملیات خود را دقیقتر کند. نقطه عملیات او تیزتر شده بود و سرعت رشدش خیلی بالا رفته بود. اقلا تنها یکی دو سال لازم بود تا بخش خوبی از ثمرات تلاش‌های این سالهایش را ببیند. دریغ که خدای بی‌نیاز او را در همین مقطع طلبید و ظاهراً این کارها بدون مجری ماند. از همه چیز و همه کس می‌آموخت. با سرعت زیادی در حال اندوختن بود. نکته‌های دقیق را درمی‌یافت و پس از آن نزدش حاضر بود. اهل یقین بود، اهل توقف‌ها و تردیدهای بی‌جا و از سر کاهلی نبود، در هدف و مسیر تردید نداشت. منطق داشت، منطق او پیشرفت کار بود و برای آن بسیار می‌سوخت و می‌کوشید و تواضع و فداکاری می‌کرد. مهمترین و بارزترین خصلت او این بود که عظمت انقلاب اسلامی را درک کرده بود. انقلاب اسلامی همه وجودش را تسخیر کرده بود. ریشه‌های انقلاب را یافته بود و همه آنها را جدی می‌گرفت. دانش‌های حوزوی را از ریشه‌های قطعی انقلاب یافته بود و با جدیتی مثال زدنی هر محفل علمی وزینی می‌یافت خود را به آن می‌رساند تا از تراث معرفتی اسلامی چیز بیشتر و سنگین‌تری بیاموزد. باز هم شیرین‌ترین گفتگوها برای او گفتگوی عالمانه درباره گذشته، حال و آینده انقلاب بود. غیر از عشق به اهل‌بیت که شاید از کودکی با او همراه بود، دردهای معنوی را از ابتدای حیات حوزوی برگزیده بود و علاقه داشت همه چیز را به این افق بکشد و با این رائحه بشنود. شاید زیباترین رائحه حضور و بروز او اخلاص و صداقتش بود. اگر دردها و غصه‌ها رهایش می‌کرد او را بسیار اهل رفاقت می‌یافتی، با گام‌های سریعی به سمت رفیق می‌آمد و در زمان کمی حجم عظیمی از عواطف ناب را به رفیق خود هدیه می‌کرد. حجم فعالیتش بالا بود و تنوع آنها تعجب دوستان را برمی‌انگیخت. اهل ارتباط بود. در ذهن و سینه وسیعش اشخاص و گروه‌های زیادی جا می‌شدند و هر کدام سهمی داشتند. نگاه او به اشخاص و مجموعه‌ها و حرکت‌ها احترام‌آمیز بود و هرچه می‌گذشت این خصلت در او برجسته‌تر می‌شد. جالب این بود که این ارتباطها او را منفعل و صرفا اهل رفیق‌بازی نمی‌کرد. ارتباط‌ها همه با معنا بود. خدا جابر است و به او صد امید و هزاران طمع داریم، ولی می‌پرسیم چگونه این ثلمه جبران خواهد شد؟! ┄┅••؛••┅┄ درگذشت این عزیز را به خانواده مکرم، اساتید معزز و دوستان ارجمند ایشان صمیمانه تسلیت می‌گوییم و روح شریف ایشان را در حشر اصفیای الهی و در جوار امام رؤوف ع می‌خواهیم. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ◾️◾️@faslefarhang —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
پیام تسلیت حجت الاسلام و المسلمین محمد قمی، ریاست سازمان تبلیغات بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون اولین بار نیست عزیزی از دست می‌دهم اما سختی‌اش برایم کم نشده؛ من که خود را از صاحبانِ عزا می‌شمارم و برادر از دست داده‌ام، باید برای پاره‌ی تنم پیام تسلیت بنویسم. در رثای صدیق مجاهد و سخت‌کوش و مهربانم آقاسیدمصطفای دوست‌داشتنی که رفتنش جگرم را سوزانده و بغض راه نفسم را تنگ کرده است. از میان مضامین بسیاری که جلوی چشمان اشک‌بارم جلوه‌نمایی می‌کنند، به اندکی بسنده می‌کنم؛ اولین بار در اواخر شهریور ۱۴ سال پیش در اردوی ورودی‌های دانش‌گاه صنعتی شریف که از دارالولایه محضر امام رئوف مشرف شده بود و از مهر همان سال در مسجد دانش‌گاه یا خوابگاه شهید شوریده‌ و دیگر مجال‌ها، از پرسش‌هایش سر کلاسِ درس و انگیزه‌ها و مسئله‌هایش در مقام مشاوره، بارها و بارها از سطح دغدغه‌های او به وجد آمده‌ام تا امروز که در ایام زیارتی، سمت نورِ شمس‌الشموس دوید و پرگرفت و آسمانی شد و منِ متحیر، سوگ‌مندانه؛ سیّد را ملحق به رفقا و شاگردان شهیدم می‌بینم و به عظمت مکتبی که هم‌چون ایشان، بسیار پرورش می‌دهد می‌اندیشم و سرزنش‌گر خویشم که هم‌چنان پای در گِل گرفتار مانده‌ام. سال‌ها به حسبِ ظاهر منِ کم‌ترین، مربّی‌اش بوده‌ام و اویی که از همه می‌آموخت، هوشمندانه و مؤدبانه در قالب مشاوره و سوال و رفتار، به من تذکر می‌داده و من از تخلق، ادب، بی‌تکلف‌بودن، نجابت، و دل‌سوزی‌اش دور از هر تعارفی درس‌ها گرفته‌ام. مهم‌ترین ویژگی این جوان مومن انقلابی و مبارز، اما، یقین او بود به حقانیت اسلام ناب و مکتب امام رضوان‌الله تعالی علیه و انقلاب عظیم اسلامی. بخشی از تجلیات این باورمندیِ با تمام وجود و به تبع، دغدغه‌مندی و دردمندیِ از عمق جان، حرارت و شور صادره از وجودش و گرمابخشی محافل حوزه و دانش‌گاه بود. در زمانه‌ی جهادتبیین، تدوین و عرضه‌ی سطور مورد نیاز امروز از اسلام ناب بیش از پیش وجهه‌ی همّتِ او بود. فقدان ناگهانیِ فاضل اندیشه‌ورز و محقق انقلابی، ضایعه‌ای تأسف‌برانگیز بود و برای جبرانش چشم به آسمان دوخته‌ام و به دادار جبّار برای تکوّن بسیج دانش‌جو و طلبه امید بسته‌ام. رحلت این نهال قدکشیده‌ی بوستان ولایت را به خانواده‌ی شریف و پاک‌طینت او و عموی عالم و بزرگوار ایشان و نیز دوستان و هم‌سنگران وی، علی‌الخصوص به حضرت استاد فلاح شیروانی زیدعزه تسلیت عرض می‌کنم و برای همه‌ی بازماندگان، صبر و شکیبایی و استواری بر طریق‌ش مسئلت دارم و علوّ درجات را از حضرت حق خواستارم. محمد قمی —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
عضوی از خانواده سفری کاری-تفریحی تعریف شد، مدیران کارگروه‌های پژوهشکده با خانواده‌ها عازم شدیم؛ هدف انسجام محتوایی کارها و ایجاد انس و پیوند میان اضلاع کار و افراد بود. سیدمصطفی هم مسؤل یکی از کارگروه‌های مکتب امامی پژوهشکده بود.مجرد بود و صلاح نبود تنها بیاید... او سهم خانواده ما شد. رفت‌وبرگشت و مسیرهای درون‌شهری با هم بودیم...همین بس بود که علقه دیگری ایجاد شود... همسر یکی از همکاران به همسرم گفته بود ایشان با شماست و همسرم جواب داده بود آره، فرزند بزرگ ماست☺️... حالا ما سه فرزند داشتیم؛ محمدحسین، زینب و سیدمصطفی... ....اما الان ما مانده‌ایم و یک قاب عکس، عکسی که همه ما در آن هستیم؛ سیدمصطفی، محمدحسین، زینب، همسرم و من. حالا این قاب را در میانه خانه‌مان گذاشته‌ایم؛ به عکس می‌نگریم... همسرم برادری را از دست داده است، بچه‌هایم عمویی را و من رفیقی را. همه ما عزادار عضوی از خانواده‌مان شده‌ایم....او را عضوی از خانواده می‌دانیم....شاید روزی هم جدش ختم الرسل ص و جده‌اش زهرای اطهر س ما را از خانواده خود دانستند...
📲تماس تلفنی با استاد سیدیدالله یزدان‌پناه علاوه بر پیامی که جناب استاد یزدان‌پناه به مناسبت درگذشت سیدمصطفی مدرس مصلی دادند، طی مکالمه تلفنی درباره درگذشت سیدمصطفی نکاتی را مطرح فرمودند، نکات برای بنده جالب بود و از حال‌وهوا و برخی نکات هم تعجب کردم؛ یعنی انتظار این میزان تمرکز و ابراز تأثر را نداشتم. مطالب را گاه یکی دو بار تکرار می‌فرمودند. طبعاً در این گزارش معانی گزارش می‌شود، شاید کلمات و جملات قدری جابجا و غیردقیق شده باشد و نتوانسته باشم امانت کامل در نقل عین بیانات را حفظ کرده باشم. اول) با نگاهی که تدبیر دنیا را جدی می‌گیرد، از جزییات حادثه جویا شدند و فرمودند: نباید نیروهایمان را به این راحتی از دست بدهیم. دوم) با نگاهی تربیتی، آن هم ناظر به تربیت نیروهای انقلاب فرمودند: باید هزاران نفر نیرو تربیت شود تا از میان ایشان یکی این‌گونه دغدغه‌مند و صاحب شور و حرارت و ناظر به انقلاب به میان آید. سوم) بعد از اینکه جایگاه سیدمصطفی را مختصری در نسبت با استاد فلاح توضیح دادم(مطلبی که شاید به‌وضوح می‌دانستند) فرمودند: خداوند ان‌شاءالله جبران می‌کند؛ هم برای خود سید و هم برای ما و انقلاب. در تماس تلفنی، تأثر و غم استاد کاملاً واضح بود و حس کردم در آستانه جاری شدن اشک‌اند... استاد فلاح هم پس از شنیدن گزارش حقیر به تماس مشترکشان با استاد اشاره کردند و تعبیری ویژه از ایشان نقل کردند؛ اینکه فرموده بودند گمان نکن فقط تو دچار مصیبت یار و کمک‌کار شده‌ای...من هم یاری برجسته را از دست داده‌ام و دچار مصیبت شده‌ام...در این گفت‌وگو هم تکرارها و تأثرات استاد یزدان‌پناه کاملاً هویدا بوده است.(ان‌شاءالله گزارش دقیق‌تر این گفت‌وگو را به قلم خود استاد فلاح دریافت کنیم) آری! استاد یزدان‌پناه سید مصطفی را نه فقط نیروی خدوم استاد فلاح، بلکه نیروی خدوم و مؤثر خود و بلکه نیروی انقلاب می‌دانند. .
🤲 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ‏ خدایا از تو درخواست مى‌كنم «صبر شكرگزارانت» و «عمل خداترسان از تو» و «يقين اهل عبادتت» را! این فراز نخستین از یکی از دعاهای هر روزه ماه رجب است؛ دعایی که از امام صادق ع، وارد شده است. در این فراز صبر، خوف و یقینی خاص و ممتاز خواسته شده است. طبیعی است که وقتی در محضر حق تعالی هستیم، و او را دریای بی‌کران بخشش و اعطاء می‌دانیم می‌توانیم بالاترین‌ها را بخواهیم؛ توضیح آنکه: 🌾بسیاری از حقایق مانند اسلام، ایمان، صبر، شکر، سعی و مانند آن‌ها و حتی مسائل سوء مانند کفر، شرک، حسد و ... دارای مراتب و شدت و ضعف‌اند. مثلاً درباره شرک و انواع آن، پیامبر ص، دربیان برخی مراتب مخفی‌اش تمثیلی زیبا دارند؛ صدای راه رفتن مورچه سیاه، در شب ظلمانی بر سنگی سیاه. اما همین شرک می‌تواند شدت بیابد و آدمی را از دایره دین‌داری خارج سازد. 🌾حال طبیعی است که وقتی در محضر خدای منان و رزاق قرار می‌گیریم و چیزی را می‌خواهیم، شایسته است که اعلاءترین آن را بخواهیم. در این دعا هم وقتی امام صادق ع صبر، عمل و یقین را خواسته است؛ جنس برترشان را خواسته است. 🌿جنس اعلای صبر را امام ع صبر شاکر، جنس اعلای عمل را عمل خائف و جنس اعلای یقین را یقین عابد معرفی کرده است. ⚡️اما چرا صبر شاکر اعلاءترین صبر است؛ 🔹خود صبر درحقیقت به معنای تحمل و پذیرش است؛ خواه در گناه که خواهش هوای نفس را علی‌رغم فشاری که وارد می‌کند، کنار بزنیم، یا خواه در طاعت که نیازمند پایمردی است و خلاف راحت‌گیری و راحت‌طلبی است یا خواه در مصائب که جزع و فزغ نکنیم و استقرار و ثبات نفس خود را از دست ندهیم. به‌طور کلی صبر وقتی مطرح است که امری غیرملائم با طبع اولی فرد پیدا می‌شود و او این امر غیرملائم را تحمل می‌کند و سکون و استقرار نسبی خود را از دست نمی‌‌دهد یا به سرعت آن را بازمی‌گرداند. 🔹و شکر نیز درحقیقت اظهار عملی یا زبانی تقدیر در قبال نعمت و خوبی است که به او رسیده است. 🌿بدین‌ترتیب روشن می‌شود که شاکر برترین صبر را دارد؛ زیرا یا شکر زبانی می‌کند یا شکر عملی؛ در شکر زبانی وقتی که مکروه و ناملائمی به او رسیده است، او این‌ها را نه تنها گرفتاری نمی‌بیند بلکه چون نعمت دیده است نسبت به آن، زبان شکر دارد. یا در عمل و حال او، این شگرگزاری مشخص است و آن این‌که آن فشار و ناملائم را نه تنها ناملائم نمی‌داند بلکه با کاربست درست آنچه بر او وارد شده است، سعی می‌کند بهترین بهره‌برداری را از موقعیت دشوار پیش‌آمده داشته باشد. طبیعی است که در شکر زبانی اگر بین آنچه بر زبان جاری ساخته است و آنچه در قلبش می‌گذرد تفاوت داشته باشد، هنوز او به آستان شکر حقیقی نائل نشده است گرچه همان شکر زبانی با پشتوانه کمتر قلبی، می‌تواند وضع قلب را هم ارتقاء دهد. 🌿خلاصه آنکه، موقعیت دشوار در نزد شاکر حقیقی، نه تنها دشوار نیست بلکه چون آن را موجب رشدش می‌داند، خود را مدیون این لطف الهی به خاطر این موقعیت دشوار می‌داند تا آنجاکه دشواری موقعیت در نظرش محو می‌شود و بدهکاری خود به خدای متعال به‌واسطۀ فرصت سازنده این موقعیت، تمام ذهن و ضمیر او را پر می‌کند و حالِ او از صبر و تحملْ به حالِ شکر و سپاس و بهره‌مندی تبدل می‌یابد. 🔰البته اگر او پیش از این‌ها به مقام شکر رسیده باشد، چون حقیقت شکر کاربست نعمت‌هاست، اگر مکروه و ناملائمی که در چشم ما ناملائم است به او برسد، او این را ناملائم نمی‌داند بلکه آن را فرصتی برای رشد می‌داند و خود را بدهکار تلقی می‌کند و اساساً حال او دروقت وارد شدن آنچه از نظر ما دشوار است با آنچه از نظر ما مطلوب و خواستنی است، تغییر نمی‌کند؛ این البته حال درونی است؛ و در هر موقعیتی به تناسب موقعیت از آن برای بهبود و رشد استفاده می‌کند. ⚡️اینکه شهید سعید ما، حاج قاسم سلیمانی در چالش‌ها فرصت می‌دید با همین حال‌وهوا سازگار است؛ این همان شکر صابر است. بارخدایا صبر شاکران حقیقی‌ات را روزی ما هم بفرما. ________________________________ پ.ن: این یادداشت را پیش از درگذشت برادرم سیدمصطفی مدرس مصلی نوشته بودم. هم این یادداشت را به روحش تقدیم می‌کنم و هم اعتراف می‌کنم با اینکه در متن آورده‌ام که صبر شاکر، صبر اعلا و ورای هر صبری است، اما در این مصیبت متوجه شدم حتی خواستن صبر شاکر و تمنای آن هم چندان آسان نیست؛ این فراز دعا را بارها با خود از سر محبت و خواستن مضمونش خوانده بودم ولی در این مصیبت متوجه شدم حتی تمنای شکر هم یک امر وجودی است و گاه موقف وجودی فرد می‌تواند مانع تمنای جدی‌اش باشد چه رسد به نوشیدن و چشیدن بلکه استقرار در آن مقام. @abbas_heidaripour
🤲 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ‏ یادداشت دوم 🌿در یادداشت قبل به تفکیک بین دو امر اشاره واضح نشده بود؛ یکی شکر صابر و دیگری صبر شاکر؛ یادداشت ناظر به صبر شکور و شاکر بود ولی به شکر صبور هم اشاره‌ای شده بود. صابر می‌تواند شاکر باشد اما اگر کسی در مقام شکر مستقر باشد، او در مقامی برتر از صبر نشسته است؛ طبیعی است که با استقرار در مقام شکر، صبری اعلاء و برتر جلوه می‌یابد که عملاً با صبر متعارف که ناملائم و ناخواستنی به چشمش می‌آید متفاوت می‌شود؛ اساساً منظر او منظری است که در آن ناملائمی دیده نمی‌شود؛ هرچه هست خدایی خدا و لطف و هدایت و رحمت سرشار و مالامال اوست که ذره‌ای ناخواستنی و ناپسندیدنی باقی نگذاشته است و امام صادق ع خواستن این منظر و استقرار در آن را به ما آموخته است. ⚡️اما درباره عمل خائف که حضرت آن هم را خواستنی دانسته است باید پرسید: چرا عمل خائف برترین عمل است؟ 🔹برای فهم در مقام تمثیل می‌توان بنده‌ای را تصور کنیم که عظمت و جلالت مولایش بر تمام وجودش مستولی شده و دائم نگران است که مبادا مولا از او ناراضی باشد و او را عقوبت کند یا از او کاری سرزند که موجب نارضایتی مولا شود یا آنچه که او می‌خواهد را فراهم نکرده باشد؛ او دائم در تکاپو است و تمام مشغله‌اش انجام کارها بر اساس تشخیصی است که از میل و خواستۀ مولایش یافته است. او هیچ‌گاه نمی‌تواند بی‌تحرک باشد و نمی‌تواند کارها را تمام‌شده تلقی کند و حتی وقتی کارها در معرض و منظر مولا قرار می‌گیرد، آرام و قرار ندارد؛ خوف و ترس از همان عظمت و مقام مولا و سطوت و هیبتش لحظه‌ای فتور و سستی برایش باقی نمی‌گذارد...اگر واقعاً این عظمت و جلالت در نظرش بزرگ باشد، آن خوف هم کنار نخواهد رفت و لذا در کاری که مولا حتی ایرادی از آن نگرفته، جنبه‌ای از کمال نمی‌بیند که "من این کار را خوب انجام دادم." یا بدتر اینکه "این من بودم که این کار را خوب انجام دادم." چون در این فرض‌ها او هیبت و جلالت مولا را به‌واقع فراموش کرده است و به خود و محسناتی از خود(واقعی یا توهمی) مشغول شده است و لذا خوف در ذهن و ضمیرش زائل شده است و همین لحظاتِ آرام و قرارِ به خود مشغول شدن باعث می‌شود که جانب مولایش را فراموش کند و در همین لحظات یادش رفته است که او باید مشغول خدمت و انجام کارهایی باشد که مقام بندگی‌اش اقتضای آن را دارد. 🔰بنابراین خائف دو خصوصیت می‌یابد؛ دائم مشغول کار است و در کار سستی ندارد و مهم‌تر اینکه به هیچ جنبه کمالی در کارش و در خودش که کاری کرده است، بیهوده مشغول نمی‌‌شود یعنی ذهنش وارد این وادی نمی‌گردد و به همین خاطر عمل او عملی توأم با عجب و استکبار نیست زیرا به محض اینکه در عملش و در خودش جنبه‌ای از کمال ببیند به آن خشنود خواهد شد و همین باعث فتور عمل و نیتش در رعایت جانب جلالت و عظمت مولا می‌گردد؛ این هیمنه مولا در ذهن و ضمیرش و خوف ناشی از آن، عملش را خالص می‌گرداند زیرا هر عملی در نزد او نارسا و ناقص است و تناسبی با آن عظمت ندارد. ای‌بسا صرف انجام عمل مطابق خواست مولا تمام ذهن و ضمیرش را پر کرده باشد و سکوت مولا در نظرش هم باعث رضایت به آن عمل حتی از این باب که مولا چیزی نگفت و سکوتش علامت رضایت بود هم نشود، زیرا این میزان هم یعنی توقف در عمل و او اگر خوف از مولا داشته باشد، نمی‌تواند این میزان هم در عملی که گذشته، توقف داشته باشد و نسبت به آن چنین محاسبه پسینی اِعمال نماید زیرا اکنون و پس از گذشت آن عمل، همان خوف وجود دارد و این خوف، آرامشی برای رضایت به عمل قبلی که مورد سکوت مولا بوده است هم باقی نمی‌گذارد، چون اکنون که کاری گذشته است، وقت کاری دیگر است نه پرداختن به کاری که گذشته است و حتی اگر قرار باشد به آن بپردازد از این جهت که ناقص و نارسا و لایق شأن مولا نبوده است به آن می‌پردازد و راهی می‌جوید که در اَعمال بعدی و کارهای دیگر، این میزان قصور و نقص را هم تدارک و جبران کند، گرچه در برآوردن این آرزو هم ترسان است. 🌿بدین‌ترتیب مشخص می‌گردد در عمل خائف نسبت به خدای متعال به‌عنوان مولایی بی‌نقص و البته در اوج جلالت و ورای هر جلالت ظاهری، چه میزان اتقان و خلوص و عدم توجه به منیّت می‌تواند جلوه کند؛ عملی که در آن ریا و سمعه و مانند آن هم جایی ندارد زیرا خائف از خدای متعال، غیری نمی‌بیند والّا باید خوفش را بین خدا و آن دیگری توزیع کند و این خلاف فرض است. 🔸طبیعی است که اگر منشأ خوفِ خائف، درک ناقص از عظمت حق تعالی باشد، خوفش هم خوفی نارسا خواهد شد و عملش نیز به همان میزان در معرض فساد قرار خواهد گرفت. پس عمل خائف زمانی خواستنی است که خوف خائف از سر فهم درست و جدی عظمت حق تعالی و کوچکی و نارسایی خود و کارش باشد نه چیز دیگر. @abbas_heidaripour
هدایت شده از شرح حال
✍ منتظر رزق خودت باش... 🔻 در دستگاه خدا و اهل بیت وقتی وارد می‌شوی، باید کار را بسپاری به آنها و جلو برویی ببینی چه می‌شود. در مناجات شعبانیه به خدا می‌گوییم: 👈«أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِى إِلاَّ اَلْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ» خدایا هرچه نگاه می‌کنم هر آنچه از امورم را سرپرستی کرده‌ای خیلی زیبا و عالی بوده است؛ خدایا امورم را آنطور که شایسته تو است، سرپرستی کن، نه آنطور که من شایستگی دارم. وقتی می‌توانی این طور سخن بگویی که بفهمی همه بدی‌هایت از خودت است و همه خوبی‌هایت از خداست‌. 🔻 پنجشنبه گذشته شهادت امام کاظم(علیه السلام) در حرم آقا امام رضا (علیه السلام) بودم. نزدیک ظهر رفیقم عجله می‌کرد تا موقع نماز به آنجایی که می‌خواست برسد ولی من آرام می‌رفتم تا ببینم چه می‌شود و کجا روزیمان می‌شود. موقع نماز رسیدیم به یکی از مساجد گوهرشاد و همانجا بعد از زیارت جای دنجی برای استراحت پیدا کردم. 🔻 شب که شد زودتر رفتیم تا از برنامه‌های حرم به ویژه مناجات شبانه حاج منصور ارضی جا نمانیم. تا شروع برنامه حاج منصور خیلی طول کشید و خواب آلود شده بودم و یاد آن کنج دنج افتادم. رفتم کمی استراحت کنم که دیدم از آنجای دنج صدای جمعیتی و روضه خوانی می‌آید. حالم گرفته شد و گفتم آمدیم استراحت کنیم! ولی باشد اشکالی ندارد یک جایی پیدا می‌کنم چُرت می‌زنم، هرچه جلوتر رفتم دیدم جمعیت بیشتری هستند و صدای روضه واضح‌تر و خوش‌تر است. شاید ۳۰۰ جوان آنجا بودند که میانگین سنی‌ آنها بیشتر از ۲۰ سال نمی‌شد. معلوم بود اکثرا از جنوب شهر مشهد هستند و چهره‌ها کمی غلط انداز، دعای کمیل بود ولی هر یک خط یک روضه داشت، چه روضه‌ای و چه گریه‌هایی! از بهترین جلساتی بود که در عمرم تجربه کردم، حال جلسه کیفیت روضه خوانی و گریه‌ها بی‌سابقه بود. روضه خوان روضه را عالی می‌خواند اما در خواندن متن دعا چندجایش را اشتباه خواند. جمعیت هم معلوم بود سیم‌هایشان موقع روضه خیلی وصل است ولی موقع دعا آن شور را ندارند. وسط دعا خواندن نفر بغلی‌ام که کتاب دعایش باز و گویش رویش بود حوصله‌اش سر رفت و ظاهرا سری به اینستا زد، یک لحظه چشمم به گوشی‌اش افتاد، خانمی مشغول حرکات موزون بود. چند لحظه بعد همان طرف با تمام وجود مشغول یا الله و یا رحمان گفتن و گریه زیاد همراه روضه بود! اینها برخلاف آنهایی که خودشان را خیلی قبول دارند اصلا خودشان را قبول نداشتند و راحت می‌گفتند: خدایا غلط کردم، خدایا من بدم اما دوستت دارم. 🔻 اگر در مجلس حاج منصور بودم و خیلی هم حال می‌کردم، تهش از نفسم راضی می‌شدم اما «شَرُ الاُمُورِ الرِّضا عَنِ النَفسِ» متکبر می‌شدم و «َمقَتُ النّاسِ المُتِکبِّرُ» اما حال و هوای اینها را که می‌دیدم هم حال می‌کردم هم می‌فهمیدم چقدر کوچکم. 🔻 ما اگر کوچکی بلکه هیچ بودن خودمان در درگاه الهی را بفهمیم، گناهمان، هرچه هم بزرگ باشند در مقابل عفو و رحمت الهی ناامیدمان نمی‌کند و عمل‌مان هم هرچه هم بزرگ باشد در درگاه عظمت و جلال الهی امیدوارمان نمی‌کند. پیامبر خدا با آن عباداتش می‌گوید: «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ» حالا من چه بگویم! ما هرچه هم عبادت کنیم اگر فکر کنیم کاری کرده‌ایم، مصداق این آیه هستیم که: «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء» 📌 خداوندا ما به تو پناه می‌بریم از سنت اضلالت و از تو می‌خواهیم به فضل و رحمتت ما را در سنت هدایت خود قرار دهی.🤲 https://eitaa.com/sharhe_hal
جامع‌ترین پرتال تمدن نوین اسلامی موسوم به «آمِنٰا» (http://amena.bou.ac.ir) در دانشگاه باقرالعلوم ع رونمایی شد. پرتال تمدن نوین اسلامی در پی گفتمان‎سازی و نهادینه کردن بینش تمدنی با استفاده از«دانش تمدن» و «پژوهش‌های تمدنی» در ایران امروز، جهان معاصر اسلام، و دنیای کنونی غرب است. رویکرد اصلی این پرتال، نگاه نو به تمدن در اکنون و آینده جهان اسلام است. در این رویکرد، علاوه بر مطالعات تاریخی تمدن که پیش از این وجود داشته است، مطالعات نظری تمدن، مطالعات اسلامی (و الهیاتی)ِ تمدن، مطالعات راهبردی تمدن، مطالعات تطبیقی تمدن، و مطالعات تمدن در ایران امروز مورد توجه و تمرکز قرار می‌گیرد. @Habibollah_Babai
🔰 آنچه در جشن شب نیمه شعبان و در بخشی از مسیر حرم تا حرم دیدم: ۱) وجود ملیت‌های مختلف از پاکستانی،افغانستانی، و هندوستانی و غیره به چشم می‌آمد به‌ویژه افغانی‌های عزیز مقیم ایران. ۲) پیرزنان و پیرمردانی که مشتاقانه با وجود دشواری مسیر ولو سوار بر صندلی چرخ‌دار یا دست به عصا به سوی مسجد مقدس جمکران راهی شده بودند، زیبا و دلکش بود. ۳) کودکان و نوجوانانی که مشتاقانه سرودخوانی می‌کردند؛ البته دو دسته بودند: نوجوانانی که در قالب گروه‌های سرود ساماندهی شده بودند و به‌صورت پیوسته اجرا داشتند و دیگرانی که بدون ساماندهی دعوت برگزارکنندگان سرودهای سلام فرمانده۱ و سلام فرمانده۲ را اجابت می‌کردند و خیلی‌هایشان روان و از حفظ و البته با شور فراوان آن را اجرا می‌کردند؛ اینکه یک سرود جدید مانند سلام فرمانده۲ به این سرعت توسط کودکان سرزمین‌مان حفظ و استقبال می‌شود برایم جالب بود. البته صدای گریه مخاطبانی از حضار هم که احساس و فهمشان به هم دوخته شده بود، حال را دگرگون می‌کرد. ۴) در میان همه مواکبی که من دیدم، یکی از مواکب با نظم و ترتیب و دقتش در انجام جزییات کارها و پذیرایی بسیار جذاب می‌نمود؛ از یک‌سو طراحی بصری موکب و پاکیزگی آن چشم‌نواز بود، از دیگر سو تدابیری که برای کنترل فشار جمعیت و پاسخ‌گویی به‌موقع حین پذیرایی شده بود جالب می‌نمود. حتی برای ارتباط بعدی با مخاطبان موکب، طراحی صورت گرفته بود. پاکیزگی و تدابیر مربوط به آن از حیث هدایت پس‌آب نظافتی و مانند آن هم دیدنی بود. درباره کنترل فشار جمعیت من را به یاد قصه خروجی مرز مهران در موسم اربعین و بسیاری از بی‌تدبیرهای مرتبط با هدایت و کنترل جمعیت انداخت و به نظرم آمد چقدر عقل عمومی پرداخت‌شده در حیطه هیئت‌های مذهبی می‌تواند به کار تدبیر عمومی کشور و افزایش عقلانیت اداره هم بیاید. ۵) برخی بدسلیقگی‌ها در روند اجرای مراسم خود مسجد که حوصله مخاطب عمومی را سر می‌برد و در چهره و کلام اطرافیان می‌دیدم، هم جزیی از این مراسم بود! ۶) رفت‌و‌آمد نسبت به سال‌های پیشین در این سال‌ها با توجه به افزوده‌شدن مسیر حرم به حرم و امکاناتی که می‌تواند بر این بستر سوار شود(مانند سرویس‌های بهداشتی) بهبود یافته است اما هنوز مشکلات جدی وجود دارد که گاه کار را برای کودکان و افراد مسن خیلی دشوار می‌سازد. ۷) از منظر مطالعات فرهنگی، نشانه‌شناسی و معناشناسی فرهنگی مسیر حرم به حرم بالاخص در چنین موسم‌هایی از اهمیت بالایی برخوردار است که فقر پرداخت به آن را حس می‌کنیم. گویی زبان ما الکن و چشمان صاحبان ادبیات علمی این عرصه‌ها از دیدن اصل پدیده کور است. البته نمی‌دانم به لحاظ نقشه جامع شهری آیا در آینده این مسیر زیر آوار ساخت‌و‌ساز مراکز فروش آن‌چنانی و هتل‌های خاص و مانند آن در دو سوی مسیر، مدفون خواهد شد یا آنکه این دلالت‌های فرهنگی تقویت می‌گردد. ۸) نوجوانان و جوانان رهاشده در عرصه تربیت که هریک با ترکیبی از انواع اغراض مثبت و منفی نوعاً به صورت «گروه دوستان» حضور یافته بودند و البته به سرعت از یک جا به جای دیگر سرک می‌کشیدند هم جزء دیگری بود که آدمی را وادار می‌کرد از خود بپرسد من برای این‌ها چه کاری کرده‌ام؟ یا برای ایشان چه بر عهده دارم؟ ۹) وقتی در صحن مسجد به یادمان آمد که چیزی برای پهن کردن نیاورده‌ایم و من برای نشستن اعضای خانواده عبایم را به زمین انداختم، خانواده دو نفری کناری(زن و شوهر جوان) کریمانه ما را دعوت به نشستن بر زیرانداز دیگری کردند که همراه داشتند و آن زن جوان خطاب به من گفت:«این لباس حرمت دارد». این جمله واقعاً برای من جالب بود؛ اینکه از منظر بسیاری از مردم عادی و دین‌دار، این میزان احترام به لباس روحانیت در عمق وجودشان نشسته است، تلنگری جدی برایم بود. من مشغول نماز شده بودم که این خانواده خواستند بروند، در دلم خداخدا می‌کردم که پیش از پایان نماز من، راهی نشوند تا بتوانم محبتشان را با جمله‌ای پاسخ دهم. همین‌طور هم شد، خطاب به مرد جوان ضمن تشکر از لطف و صمیمیتشان گفتم: ان‌شاءالله سال آینده با فرزندانتان در این مراسم حاضر شوید... و چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم از این جمله استقبال کرد. ۱۰) در مسیر برگشت وقتی به خودرو رسیدیم و شروع به حرکت آهسته کردیم، خانمی میان‌سال دلسوزانه به من با خطاب حاج آقا(آن چنان که از لباسم پیدا بود) توصیه کرد که خودرو را خاموش کنم و منتظر باشم تا بعد از ساعتی ترافیک سبک شود. این خیرخواهی‌ها هم در این مراسم شیرین بود. @abbas_heidaripour
خداوند غریق رحمتش کند و به خانواده اش صبر دهد ، این نوشته شان بیش از نوشته های دیگرشان به جانم نشست ؛ در آن لذت انقطاع و بریدن و پیوستن به کانون و مرکز برجسته است. بی خودی و خود را رها کردن و سپردن و تسلیم همه در این متن تلألویی خاص خود دارد... انیس النفوس انیسش باد.
📝گزارشی از جلسه با استاد خسروپناه دبیرجدید شورای عالی انقلاب فرهنگی 1️⃣از 3️⃣ عصر روز نیمه‌شعبان جلسه‌ای در منزل یکی از دوستان با حضور برخی روحانیون جوان و قبول دعوت حضور توسط استاد خسروپناه دبیر محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی شکل گرفت که هریک از حضار نکاتی تقدیم کردند. ابتدای جلسه ایشان نکاتی بیان کردند که از جمله آن وقت‌گذاری فراوان و مهم‌تر از آن متمرکزشان بر دبیرخانه بود که جای شکر دارد. بنده هم مواردی را به شرح ذیل بیان نمودم: 📌احتمالا خیلی مطالب تکراری باشد و شاید بهتر بود تقدیم نشود اما از باب تأکید یا ذکر نحوه رویکرد متفاوت به مسئله شاید نکته کوچکی هم قابل بهره باشد. 1️⃣در فرمایشات حضرت عالی اخبار خیلی خوبی بود و بعضی مطالب را که فرموده بودید من هم یادداشت کرده بودم مثلا اهمیت بسیار بالای اقدام در حوزه آموزش و پرورش. 2️⃣اساسی‌ترین نکته‌ای که می‌توانم تقدیم کنم این است که دو تلقی می توان از فرهنگ داشت یکی فرهنگ به‌‌مثابه یک امر در کنار سایر عرصه‌ها یکی هم فرهنگ به‌عنوان امر دمیده و دویده در سایر عرصه‌ها. در فرمایشات آقا و امام این دومی برجسته می‌شود اما در ذهنیت ساختاری ما این اولی جا خوش کرده است و البته در اسناد خود شورای عالی وقتی تفکیک می‌کنیم مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی را، مشخص می‌شود که به این دو جنس همزمان عنایت داشته‌اند. اما نکته من این است که در قصه فرهنگ به معنای دوم چون دسترسی و اخذ و تجزیه و تحلیل آن سخت است خیلی به آن نمی‌پردازیم درحالی‌که به نظر می‌رسد اگر به تأثرات فرهنگ از سایر عرصه‌ها توجه نکنیم گاهی وقت‌ها تصمیماتی که در حوزه فرهنگ مستقیم و مباشر می‌گیریم تبدیل به یک شوخی می‌شود چون جای دیگری سیلی می‌آید و تأثیرش را می‌گذارد و ما می‌بینیم تصمیمات ما زیر یک سیل مدفون می‌شود. لذا به نظرم در کلان ساختار شورا این دو توجه همزمان باید فعال باشد. یعنی یک بخش از شورا باید به آثار فرهنگی این جریان در سایر حیطه‌ها توجه کند و یک بخشی هم باید به فرهنگ بالمعنی الاخص توجه کند. این نکته مهم است و توجه به آن بسیار ضروری است. 3️⃣چند نکته درباره رصد فرهنگی کشور است: الف)خود رصد هم خیلی عریض و دقیق نیست، یعنی ما در رصد مشکل داریم علی‌رغم این رصدهایی که انجام می شود اما اشراف لازم و کافی نیست یعنی حتی در سفارش رصد به دستگاه‌ها باید ورود کرد یعنی مثلاً یک تکه رصد خالی است و در آن رصدی نداریم، این را باید به عنوان قرارگاه ستادی از دستگاه‌ها بخواهیم یا به مأموریت‌های دستگاه‌ها اضافه کنیم. ب)دیگر اینکه در یک نگاه اولیه دو جنس رصد فرهنگی ضروری است که در کشور توجه کافی به آن نشده است: اول- یکی رصد های مکان‌محور؛ بر اساس اینکه چه تحولاتی در چه نقطه‌ای اتفاق می‌افتد این رصد را دقیق ناظر به آن نقطه گزارش می‌کند. گاهی رصد‌ها و گزارش‌هایمان کلی است و وقتی نسبت به آن می‌خواهیم گزارش بدهیم چون رصد کلی است به‌صورت تخت گزارش می‌دهیم درحالی‌که در یک استان این مشکل نیست و در فلان استان این مشکل هست. در تعدادی از دهستان‌ها هست و در تعدادی از دهستان‌ها نیست. تلاش‌هایی مثلاً وزارت کشور انجام داده است اما به نظرم سامانه‌ها هنوز فعال و کامل نیست. دوم- جنس دیگر رصد، رصدهای روندی است. یعنی به صورت استاتیک گزارش‌هایی می‌شود اما چون رصدها منسجم و منظم نبوده روندها را نداریم. ج) مقابل این ها سومی هم عرض کنم؛ چیزی داریم به نام بحث هشدارهای ضروری فرهنگی . یعنی چراغ قرمزها و آژیرهایی باید داشته باشیم که به‌موقع باید آژیر بزند. چند مثال را تقدیم می‌کنم که مرادم در این‌باره مشخص شود: مثال —عدم اقبال به علوم پایه. این را آقا تذکر دادند. مثال—سال 89 تا 96 روند ورودی های کنکور به سمت علوم تجربی غلطیده. این یک فاجعه است یعنی توازن نیروی انسانی و استعدادی شما نامتقارن پیش می‌رود. این هم بر می‌گردد به تصمیماتی که در فلان دولت گرفته شد و تأثیر خاصش را گذاشت. مثال— کاهش ورودی‌های حوزه علمیه؛ راجع به این چندبار هشدارهایی داده شده است ولی مسئله این است که چه طراحی‌هایی باید اتفاق بیفتد؟ مثال—در همین حوزه علمیه بحث خالی‌شدن حوزه قم به خاطر برخی سیاست‌ها از طلبه را داریم. میزان رفت و آمد افراد به دروس خارج خیلی کم شده است و وضعیت رو به نزولی را شاهدیم.(مثل سوق‌دادن طلاب به شهرستان‌ها با منع ایشان از امکان ثبت‌نام در طرح‌های ملی مسکن قم) ______________ به طور کلی راجع به توزیع نیروی انسانی متناسب با استعداد توازن نیست. 4️⃣از این جا می‌خواهم بگویم که قصه پیوست فرهنگی که بارها و بارها در شورا مطرح شده باید به آن بیشتر توجه کرد. • باید مزاج ماجرا را به دست آورد به لحاظ فرهنگ‌شناسی. ادامه👇 @abbas_heidaripour
ادامه گزارش جلسه با دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و عرایض بنده👇 2️⃣از 3️⃣ 5️⃣قدری جزیی‌تر و با اشاره به مصادیق خاص اگر بخواهم تأکید کنم بحث هویت‌یابی موفق نوجوانان وجوانان به نظرم چالش ما است. حضرت آقا هم ایده‌ها و نکاتی دارند اما به نظرم پرونده هویت و هویت‌یابی موفق حتماً روی میز شورا باید فعال باشد. 6️⃣نیروی انسانی و فرهنگیان را مطرح کردید. ما اساسا تعدادی نیروی انقلابی داریم که اوایل انقلاب حجم زیادی از آن‌ها وارد جهاد سازندگی و آموزش و پرورش و دفاع مقدس شده‌اند. اما بعداً سپاه پاسداران و برخی نهادهای دیگر باعث جذب زیاد این‌ها شد و درعمل و ناخواسته سایر عرصه‌ها مثل آموزش و پرورش از این نیروی انسانی فعال انقلابی خالی شد. 6️⃣ بعضی از عرصه های فرهنگ بالمعنی الخاص را باید بگویم که به‌شدت مسئله‌مند شدیم با آن‌ها. مثلاً حیطه موسیقی؛ با حجم مخاطبانی که پیدا کرده و محتوای آهنگ‌هایی که خوانده می شود مسئله مهمی است. 7️⃣نکته‌ای راجع به بحث فرهنگ عمومی؛ چون شورا با واسطه شورای فرهنگ عمومی مرتبط با استان ها می‌شود و این شورا در استان ها وضع مطلوبی از حیث توان تحقق مطلوب ندارد، باید چاره‌ای اندیشید. یعنی اگر شورای عالی فرهنگی به صورت ستاد می‌خواهد حاضر باشد یا باید شورای فرهنگ عمومی استان‌ها را اصلاح بکند و بهبود ببخشد یا اقدام دیگری انجام دهد. 8️⃣این شبکه عقلانیت متصل به شورای عالی انقلاب فرهنگی خیلی مهم است که گردش اطلاعات در آن فعال باشد. مثلاً بعضی موارد عنوان محرمانه می‌خورد و وقتی گردش اطلاعات در این موارد راحت اتفاق نمی‌افتد و لذا عناصر انقلابی و نبخگان نمی‌توانند حضور فعال داشته باشند. 🔚پایان عرایض بنده. ⏬جمع‌بندی درباره مواجهه ایشان بعد از شنیدن بیانات پایانی ایشان و گفت‌وگوهای دیگر حضار با ایشان در بخش زیر👇 @abbas_heidaripour
3️⃣از 3️⃣ 🌿باسمه‌تعالی برخی نکات و جمع‌بندی‌ها مرتبط با جلسه استاد خسروپناه در روز نیمه شعبان: 1️⃣ رویکرد استاد در اخذ بخش «ایجابی» و وانهادن هرگونه استفهام و تذکر و یادآوری و بیان ضرورت و مانند آن به لحاظ «منطق موقف عمل» کاملاً قابل درک است؛ اینکه ایشان به دنبال مجموعه‌ها یا افرادی است که آشنایی خوبی با برخی مسائل صحنه کشور داشته باشند و تاحدی به راه حل‌ها فکر کرده باشند و سخنی در چنته داشته باشند اصلاً در ذاتش چیز بدی نیست بلکه حتی مستحسن هم هست. اما: 2️⃣ با لحاظ اینکه: اولاً) حوزه مادر انقلاب اسلامی است و ریشه و زادگاه حوزه و ارائه پاسخ‌های قویم باید از این دامن برخیزد زیرا حوزه‌ها هستند که به میراث ما وصل‌اند و بالاخره باید میان میراث و پاسخ تناسبی وجود داشته باشد والا پاسخ‌ها از پارادایم‌ها و نظامات اندیشه‌ای دیگری تغذیه کرده‌اند و چندان به ما تعلق ندارند؛ یعنی حتی اگر پاسخ کارآمد باشد ضرورتاً درست نیست و بسیاری از تجارب قبلی اداره کشور به خوبی همین را نشان می‌دهد؛ وقتی که تعارضات ناشی از تدابیر بدون توجه و لحاظ بنیادهای بومی با فرهنگ بومی برجسته شده است. ثانیاً) حوزه به هیچ وجه به شکل تمام عیار و فعال در میدان اداره کشور و حتی فهم نیازهای آن نیست و اصلاً مسئله‌شناسی دقیقی ندارد و حس و برداشتی از حجم، تنوع، ماهیت و ارتباطات انواع نیازهای اداره کشور به شکل انضمامی و عینی و اجرایی ندارد. البته: - رویش‌های خوبی در میان حوزویان شکل گرفته است؛ بالاخص نسل جدید به‌واسطه رفت‌وآمد با بخشی از محیط اداره کشور فهمی پیدا کرده‌اند و حتی درصدد ارائه پاسخ‌هایی هم هستند ولی ایشان نه همه حوزه و نه حتی همه جوانان فاضل حوزوی‌اند. 🔰بنابراین: - اگر بخواهیم کار را با حوزه هم جلو ببریم(که این یک ضرورت است) باید راهی برای درگیر کردن دست‌کم جوانان فاضل حوزوی در مسائل دست‌کم مورد ابتلای شورای عالی انقلاب پیدا کنیم. ازقضا حیطه فرهنگ مرتبط‌ترین مسئله به حوزه است. به عبارت دیگر اگر حوزه بخواهد در میان سه‌گانه سیاست، فرهنگ و اقتصاد جایی را برای انتخاب و تمرکز انتخاب کند، آنچه به هویت ذاتی او نزدیک است همان عرصه فرهنگ است. اما اینکه - رهبر انقلاب از ورود شورای عالی به حیطه حوزه منع کرده‌اند، باید گفت: 📍آنچه به نظر منع شده است، دخالت شورای عالی در تصمیم‌گیری‌ها و مدیریت‌ها و طراحی‌های خود حوزه است، اما اینکه شورای عالی از حوزویان برای حل مسائلش استمداد بخواهد و برای این استمداد تمهید و زمینه‌چینی و فکر داشته باشد غیرمجاز نیست، همچنان‌که بسیاری جاهای دیگر از حوزه که البته از هویت حوزه هم آن جاها و امور بسی دورترند، استمداد دارند و اگر بلد باشند کمک‌هایی می‌گیرند و بعید است کسی پشتیبانی حوزه از نظام را حتی در آن عرصه‌های دور منع کرده باشد، چه رسد به حیطه فرهنگ که از قضا به نظر می‌رسد مأموریت حوزه در این ناحیه بسیار برجسته و محوری است. 3️⃣یک مشکل جدی این است که نگاه مذکور در بندِ 1 بالا، باعث می‌شود برخی عرصه‌ها که حوزویان و حتی دیگران (مثلاً دانشگاهیان) در آن حیطه کاری نکرده‌اند، از مدار توجه خارج شود یا تمرکزی کمی بر آن صورت بگیرد. به عبارتی عرصه‌های نیازی در فضای کاری و مأموریتی شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد که کسی به آن‌ها توجه نکرده است. پرسش این است که آیا اولاً) قبول داریم چنین عرصه‌هایی وجود دارد؟ ثانیاً) اگر قبول داریم چنین عرصه‌هایی ممکن است وجود داشته باشد، فکری برای دست‌کم احصاء و توصیف اولیه و وجه مسئله‌‌بودگی‌شان کرده‌ایم؟ ثالثاً) اگر به یک فهرست حتی دو سه موردی از این مسائل و عرصه‌ها برسیم، چگونه می‌خواهیم ضمن تحفظ بر موضع ستادی شورای عالی، سعی کنیم دیگرانی را در حوزه و یا دانشگاه به حل این مسائل یا توجه به این عرصه‌ها فرا بخوانیم؟ 4️⃣در پاسخ به اینکه آنچه در بند نتیجه‌گیری 2 بالا ذکر گردید(یعنی درگیر کردن حوزویان فاضل جوان با نیازهای شورای عالی) چگونه می‌توان این را عملیاتی کرد، قدر متیقن و دست‌کم یک گام اولیه آن است که مسئله‌های فرهنگی کشور در محیط‌های رفت‌وآمد و استقرار حوزویان فاضل جوان واگویه شده و شرح و بسط داده شود؛ یعنی مسیر اعلام نیاز با تشریح نیاز شروع می‌تواند شود. البته درباره بیش از این را هم باید تأمل کرد و پی‌جویی نمود، ازجمله نسبت اندیشکده‌های بالفعل و بالقوه حوزوی با شورای عالی و نیازهای عرصه فرهنگ است که باید روی آن تأمل جدی شکل گیرد. والسلام @abbas_heidaripour
درباره کتاب «عملیات احیا؛ روایت صعود یک مجموعۀ دانش‌بنیان به قلۀ دانش و فناوری الکتروموتور» 1️⃣از 2️⃣ 📗روزهای ۲۵ و ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ کتاب فوق به قلم آقای محمد حکم‌آبادی را از مجموعه تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب که کار نگارشش در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ تمام شده است و توسط انتشارات راه‌یار به تازگی از زیر چاپ خارج شده، تماماً خواندم. از خواندن این کتاب لذت فراوان بردم و به تعجب افتادم که چگونه امید، مدیریت درست، پشتیبانی حداقلی، استعداد و همت ایرانی و از همه مهم‌تر لطف و تدبیر الهی می‌تواند یک اکسیر فوق‌العاده بسازد. اکسیری که از یک مجموعه ورشکسته با زیان خالصی حدود ۱۰ میلیارد تومان و کارکنان و کارگرانی که حقوق چندین و چندماه‌شان را نگرفته‌اند، با پایمردی و صبر و خسته‌نشدن یک کارخانه نامدار و صاحب ویژند آتیه‌دار با سود خالص ۱۰۰ میلیارد تومان طی ۵ سال بسازد. 🏭حکایت، حکایت شرکت صنایع ماشین‌های الکتریکی ایران یا همان جِمکو است و قصه یک قصه واقعی است ولی بیشتر به خواب و خیال شبیه است! 🥊کار با قصه دست به یقه بودن با مأمور آب و برق و بدهی ۶۰ میلیارد تومانی و دستور پلمپ کارخانه شرع می‌شود...🥇اما با خلق افتخار رسیدن به تکنولوژی موتورهای سنکرون، موتورهای ضد انفجار، عبور از بالاترین استاندارد کیفیت تعریف‌شده اتحادیه اروپا، برخط کردن نظارت بر موتورهای فعال در خطوط کاری و کارخانه‌ها و ساخت جعبه سیاه به اوج می‌رسد. پیشنهاد حتی قدیمی‌های جمکو در وضعیت بحرانی و بعد از تحمل سالیانی بدحسابی شرکتشان و مشکلات عدیده، استفاده از موشک نقطه‌زن برای تخریب کل کارخانه است، اما بدون اینکه کارخانه شخم زده شود، با شخم‌زدن انگیزه‌ها و روش‌ها و با اهمیت دادن به نیروی انسانی و انگیزه‌های او، نه تنها کارخانه به روال عادی برمی‌گردد بلکه پیشتاز نام و عنوان در جهان می‌گردد و ایران را در برخی موارد به شمار کشورهای معدود دارنده فناوری خاص برمی‌کشد. قصه، قصه یک دهه قبل نیست بلکه قصه چندسال قبل متصل به سال ۱۴۰۱ است. قصه کارخانه‌ای است که در تأمین موتورهای لازم برای پمپاژ آب در شریان‌های حیات خوزستان و همدان و نیز پمپاژ سوخت در نازل‌های CNG در همین امسال مشارکت فعال داشته است. قصه، قصه زندگی ما و فناوری است. 🤔با خواندن این کتاب می‌توانیم به این پرسش‌ها بهتر فکر کنیم: ۱) آیا آنچه که به طعن خصولتی نامیده می‌شود، مشکلش از همین عنوان برمی‌خیزد؟ اینجا هم ظاهراً با یک خصولتی طرف هستیم اما کار و نگاه جهادی آن را زیروزبر کرده است و از بسیاری خصوصی‌ها زنده‌تر و پویاتر شده است. ۲) اینکه دانش‌بنیان شدن به‌راستی نیازمند نیروهای آن‌چنانی و نخبه است یا نه! پروبال دادن به همین نیروهای فنی و علاقه‌مند دوروبرمان را می‌خواهد؟ نکند دانش‌بنیان را به معنای آوردن نیرو از زمین و زمان دیگری فهم کنیم. استعداد ایرانی در هر نقطه‌ای از ایران در دسترس است حتی آن‌قدر نزدیک که باورمان نمی‌شود؛ چرا در بسیاری جاهای دیگر این نیروی آماده هنوز میدان‌دار نشده است؟ ۳) اینکه چگونه نگاه‌های اخروی و الهیاتی می‌تواند مدیریت را متحول کند؟؛ از مدیریت ژاپنی و امریکایی شنیده بودیم اما ظاهراً می‌توان چیزی به نام مدیریت ایرانی را هم به رسمیت شناخت. خصوصیات و خاستگاه‌های فکری و روحی مدیریت ایرانی کدام است و کدام دانشکده مدیریت در ایران سعی کرده است این تجارب موفق را به رشته دانش بکشاند؟ ۴) آیا دانشگاه‌ها نمی‌خواهند از توان نیروهای فنی و طراح این مجموعه و مجموعه‌های مشابه در آموزش دانشجویان رشته‌های مرتبط بهره بگیرند؟ دانش ضمنی فنی( و نه مدیریتی) که اینجا شکل گرفته است چگونه در دانشگاه ما به‌سرعت قرار است جاری شود؟ کرسی تدریس تکنیسین‌های کاردان کارخانه‌های ما در دانشگاه خالی نیست؟! دانشگاه و نظام آموزش عالی ما آیا بلوغ و تحرک کافی برای جذب این دانش‌های ضمنی در خود را دارد یا می‌خواهد فقط به متن کتاب‌ها و حتی جزوات رنگ‌ورو رفته قبلی همچنان اکتفاء کند؟ ۵) با توانی که در امثال این ویژند در حوزه الکتروموتورها وجود دارد و نیز سویه‌هایی که در دنیا به‌سمت بهره‌مندی از موتورهای برقی به‌جد دیده می‌شود، نقشه آینده‌نگارانه ما و طراحی آینده‌نگر ما برای سمت‌وسو دادن فعال جهت پیشتازی هرچه بیشتر این ویژندها در گشایش چنین افق‌هایی چیست؟ چقدر براین اساس توان امثال این کارخانه در توان سایر اجزاء و عناصر دیگر صنعت به‌شکل طراحی‌شده قرار است ضرب شود؟ مراکز تحقیق و توسعه صنعتی کشور تا چه میزان در کار این ضرب‌کردن‌ها و هم‌افزایی‌های هوشمند آینده‌نگرند؟ ۶) چرا ظرفیت و توان زنان فعال در حوزه‌های فناورانه کشور که در بستر همین کشور و همین شرایط بالیده‌اند، به چشم رسانه‌های دنیا و گاه خودمان نمی‌آید و به جایش در فضای جنسیت‌زده به طرح مسائل کج و معوج می‌پردازند؟ ادامه در بعدی...👇 @abbas_heidaripour
2️⃣از 2️⃣ ادامه از قبل.... 1️⃣خواندن و لذت بردن از این کتاب را دوستانه به همه جوانان دانشگاهی به‌ویژه جوانان رشته‌های فنی-مهندسی توصیه می‌کنم. البته مدیران صنعت کشور هم اگر لطف کنند و نگاهی بیاندازند شاید بد نباشدو البته مدیران شاخه‌های تولیدی در خصولتی‌ها! 2️⃣ساخت سریال و بلکه فیلم با موضوع سوژه این کتاب قطعاً یک ضرورت است. ____________________________ اول)دیدن دو نام «ایلام» و نیز «دانشگاه صنعتی اصفهان» در متن همذات‌پنداری بیشتری برای من ایجاد کرد. (معلوم است هنوز در بند عصبیت! ☺️هستم) دوم) به جز یک یا دو اشکال املایی در متن، باید از کار خوب ناشر و مجموعه پشتیبان و نیز مؤلف تجلیل کرد. و البته سرعت عمل فراوان در نگارش متن و فاصله اندک چاپ و ورود به بازار از پایان نگارش که شاید در نوع خود یک رکورد محسوب شود. @abbas_heidaripour
هدایت شده از بر پا
درباره کشف حجاب ۳ 🔹در مواجهه با این وضع زننده کشف حجابها، دوستانم میپرسند تذکر بدهیم؟ نهی از منکر بکنیم؟ آنها شجاعت تذکر دادن را دارند و غیرتش را هم. اما ابهامشان ناشی از نکته دیگری است که خواهم گفت. به هر حال سوال ساده است. «تذکر بدهیم یا نه؟». جواب من هم روشن است، بله تذکر بدهیم. غیرت دینی ما اگر باقی مانده، باید به چشم بیاید. (من در این یادداشت درباره بلاتکلیفی مسوولین و رسانه ای ها و همینطور دیگر وظایف و مسوولیتهای خود ما بحث نمیکنم.) 🔹اما یک نکته امروز جدی تر از قبل شده، عمل به امر به معروف و نهی از منکر، مثل هر واجب دیگری در فضایی از تزاحمات و تعدد عنوانها انجام میشود و مکلف باید عقلانیت لازم برای انجام آن را کسب کند. اهمیت توجه به این نکته، امروز بیشتر از گذشته است. فرض کنید به اشتباه با کسی از فامیلتان در یک جلسه و جمع خانوادگی، میانه تان بهم خورده باشد. در این فضا کوچکترین رفتار ناشی از تقابل شما باعث برداشت بد طرف مقابل و دیگران و بدتر شدن اوضاع میشود. از یک سو باید برای پوششش مثلا، به او تذکر دهید، در حالیکه موظفید رابطه خود را با او ترمیم کنید. کدام را مقدم میکنید؟ به من باشد میگویم اگر میتوانید تذکر بدهید اما تذکری که همزمان رابطه شما را نیز با او ترمیم کند. بلدید؟ اگر نه، کار را خراب تر نکنید. 🔹ما معتقدیم با این رفتار آدمها مخالفیم نه با خودشان. عمق ارتباطمان با کسانی که خطاکارشان میدانیم به اندازه عمق ایمانمان است. این ارتباط عمیق ایمانی مستحکم تر از رابطه فامیلی است. آیا بلدیم به گونه ای تذکر دهیم که این رابطه فامیلی و ایمانی ما مخدوش نشود؟ آیا بلدیم کاری کنیم که جمع زیادی از ضعیف الحجابها خود را بیرون از جبهه دینی ما به حساب نیاورند؟ بله دشمن روی این کشف حجابها حساب کرده، اما آیا روی اختلافات و دو گانگی ها حساب نکرده؟ خطر این شکن اجتماعی و دشمنی که بین ما ایجاد کرده اند، را احساس میکنیم؟ متوجه هستیم که بخواهیم یا نه ما نماینده نظام دینی هم به حساب میآییم و این جدایی به جدایی خیلی ها از نظام هم کشیده میشود. 🔹من تذکر دادن با این بلوغ و کیفیت را میپسندم. اگر ببینم نمیتوانم انجامش دهم. انجام نمیدهم. تذکری که دلم را خنک کند، جگرم را حال بیاورد نه. تذکری که احساس جدایی مرا از آدمها ایجاد کند نه رفتارشان، نه. تذکری که باعث تضعیف ارتباطات هویتی اجتماعی شود نه. 🔹به گونه ای تذکر بدهیم که ناظر سوم در درونش با ما همراه باشد. ولو به ظاهر همراهی نکند. دوست طلبه ای دارم که در فرودگاه هر چه یک دختر بد دهن و بی ادب به او میگفت و فیلمبرداری هم میکرد، او با احترام و ادب و منطق پاسخ میداد. طوری که مخاطبین دیگر همه به واسطه این ادب و اخلاقش با او همراه شده بودند. سخت است؟ بله سخت است. بله امروز ما هم نیاز به رشد داریم. امر به معروف و نهی از منکر را باید ارتقا دهیم، نیاز به یک فهم کلان و چند ضلعی داریم و نیاز به اخلاق و مهارت اعمال این فهم و بصیرت. 🔹حرف در این باره زیاد است . باز هم خواهم نوشت..... @ali_mahdiyan
🚩 تمایز بین و براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار می‌دهد. پیش از این البته بجای فیزیکالیسم مطرح می‌شد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، (ماتریالیسم) به (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد. 🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در را بی‌اثر می‌ساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح . این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود. امروزه اما آن‌چه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی می‌شود نیز در تئوری‌های مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است. 🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریه‌ای اساسی در به شمار می‌رود که بر مبنای آن تعریف می‌شود. فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه - نشان داده‌اند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارک‌ها) اِعمال می‌کنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند. 🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوری‌های امروز دانسته‌اند و آن را میدان روح (ghost field) نامیده‌اند (روح در این‌جا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با این‌که به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرام‌های اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور می‌یابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای می‌گذارد. این نه یک بحث حاشیه‌ای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد. 🚩 بدین‌ترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده می‌شود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف می‌گردد یا علم فیزیک کامل (ایده‌آل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبه‌رو شود. 🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر می‌گیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در می‌توان در تعریف و تحلیل از پیگیری کرد. @PhilMind
🚩 تمایز بین و براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار می‌دهد. پیش از این البته بجای فیزیکالیسم مطرح می‌شد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، (ماتریالیسم) به (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد. 🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در را بی‌اثر می‌ساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح . این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود. امروزه اما آن‌چه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی می‌شود نیز در تئوری‌های مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است. 🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریه‌ای اساسی در به شمار می‌رود که بر مبنای آن تعریف می‌شود. فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه - نشان داده‌اند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارک‌ها) اِعمال می‌کنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند. 🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوری‌های امروز دانسته‌اند و آن را میدان روح (ghost field) نامیده‌اند (روح در این‌جا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با این‌که به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرام‌های اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور می‌یابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای می‌گذارد. این نه یک بحث حاشیه‌ای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد. 🚩 بدین‌ترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده می‌شود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف می‌گردد یا علم فیزیک کامل (ایده‌آل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبه‌رو شود. 🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر می‌گیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در می‌توان در تعریف و تحلیل از پیگیری کرد. @PhilMind
1️⃣از 5️⃣ 🔰پاسخ به رشتوی آقای علیرضا دوستدار درباره تلقی جمهوری اسلامی از حجاب به‌مثابه امر نمادین پیشینه👇 در حدود یک ماه اخیر رشتویی به قلم آقای علیرضا دوستدار منتشر شده که در برخی گروه‌ها و کانال‌های جامعه‌شناسانه هم به صورت یادداشت بازارسال شده است. ایشان با اشاره به نحوه تلقی انسان‌شناسی آئینی در تلاشش برای یافتن معنای مناسک و آئین‌ها و نیز نقدهایی که بر این چارچوب نظری-تحلیلی برای این خوانشش از دین از جمله این‌که «دین‌داران با کنش خود قرار نیست «معنایی» به کسی برسانند بلکه رفتارهای دینی در بسیاری از موارد (که قبلا «تفسیر» نمادین می‌شد) هدف متفاوتی دارد: ایجاد تحول در جسم و روح دین‌دار تا از این راه او را به خدا نزدیک کند یا کمک کند که به فضایلی دست پیدا کند و غیره. مثلا فرد نمازگزار به کسی پیامی مخابره نمی‌کند بلکه با نمازخواندن قصد دارد اطاعت امر خدا کند و روح خود را پالایش دهد تا از این‌راه پرهیزکارتر شود و توانایی دوری از گناهان را در خود ایجاد کند. هیچ‌کدام از این رفتارها را نباید به «معنا» تقلیل داد، چون این‌جا چیزی برای تفسیر وجود ندارد و صرفا تحلیل‌گر است که دغدغه معنا دارد.»، می‌نویسند: «این دو نگاه را می‌توان در رابطه با حجاب نیز مشاهده کرد. از یک طرف، نگاهی هست که حجاب را حکم الهی می‌داند و می‌گوید اطاعت از این حکم موجب تربیت جسم و روح، و به تبع آن تنظیم جامعه در جهت ترویج فضایلی مثل عفت و حیا و غیره است. از طرف دیگر، نگاهی می‌گوید که حجاب نماد و پرچم است. یعنی فرد محجبه با پوشیدن حجاب به خود و دیگران پیامی مخابره می‌کند که نیازمند تفسیر است.» ایشان با تمهید این مقدمات معتقد است که جمهوری اسلامی ایران حجاب را به‌مثابه پرچم و نماد اخذ کرده است و سپس دلایلی در صحیح نبودن این رویکرد ذکر می‌کنند. اشکالات او طبق این مبنا موارد زیر است: 1) حد پوشش و الزام افراد معاف شرعی مانند زنان مسیحی و یائسه و غیره در دو تلقی متفاوت است. 2) نگاه پرچم‌وار به حجاب متضمن برخی تناقضات است: یکم- مسیحیان ایران و توریست‌های کافر ملزم به رعایت حجاب هستند اما نمایش مسیحی یا کافر بدون روسری در تلویزیون دولتی ایرادی ندارد. دوم- اجبار به حجاب به‌مثابه پرچم نتیجه‌ای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است، زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است. سوم- وقتی وجه نمادین پیدا می‌کند می‌تواند در سایه وجوه نمادین بزرگتر قرار بگیرد و اصالتش را از دست بدهد مانند نمادی از اسلامیت باشد یا نشانی برای جبران ناکارآمدی‌های دولت یا بالعکس عدم اقبال به آن نشانه‌ای از تهاجم فرهنگی باشد. یا حتی بالعکس شرکت بی‌حجاب در راهپیمایی 22 بهمن اشکالی پیدا نکند. او نمونه‌ای دیگر از این تقابل و تفاوت تلقی از دوگانه را در بحث ممنوعیت حجاب در فرانسه و جابجایی طرفداران و حکومت در نحوه استدلال ذکر می کند؛ حکومت فرانسه حجاب را نمادی مذهبی متعلق به سپهر خصوصی می‌داند که نباید در عرصه عمومی به نمایش درآید ولی بعضی از مسلمانان فرانسوی و انسان‌شناسان حامیان آن‌ها استدلال می‌کنند که حجاب نماد چیزی نیست بلکه لباسی برای اطاعت امر خداست. .⏬
...🔗2️⃣ از 5️⃣ پاسخ‌ها 👇 این ورود و نتیجه‌گیری هم حاوی اشکالات مبنایی است و هم بنایی: اشکالات مبنایی این است که: ◀️اولاً- معنا اعم از نماد است. نمادهای حاوی معنا هستند ولی چنین نیست که امرغیرنمادین فاقد معنا باشد. به عبارت دیگر نمی‌توان هویت نماد را تنها در وجه معنایی آن جست‌وجو کرد. در یک تعبیر دیگر می‌توان گفت که نماد را به دو معنای خاص و عام می‌توان در نظر گرفت. پرچم‌ها، مُهرها، تابلوهای راهنمایی و رانندگی و مانند این‌ها نماد به معنای خاص کلمه هستند ولی نماد به معنای عام شامل هرچیزی می‌شود که از طریق آن خود فرد یا مخاطب یا جامعه، معنایی را می‌سازد، احضار می‌کند یا با آن کار و زندگی می‌کند. بدین‌ترتیب هیچ عرصه‌ای و هیچ کنشی از کنش‌های انسانی خالی از معنا نیست. درواقع سرّ معناداری به وجه نمادین برنمی‌گردد، بلکه به هویت انسانی برمی‌گردد؛ هویت انسان هیچ‌گاه خالی از عقل و اراده نیست و هرجا عقل و اراده در کار باشد «معنا» وجود دارد. ◀️ثانیاً- معنا منحصر در جایی نیست که فرد بخواهد پیامی را مخابره کند بلکه در جایی است که حتی تخاطبی در کار نباشد، همین‌که شعور و اراده در کار باشد، معنا محقق خواهد بود. زیرا صاحب شعوری که انتخاب می‌کند ولو اینکه این انتخاب او گذران وضع قبلی باشد این انتخاب بروزی خواهد داشت و این بروز و تحقق حاوی معنا است؛ در مثال اخیر معنا عبارت است از گذران و امتداد وضع قبل بدون تغییر. بدین‌ترتیب همه افعال عبادی حتی اگر به شکل نمادین فهم و تفسیر نشوند و حتی اگر غرض انجام‌دهنده کسب فضیلت یا ثواب یا هرچیز دیگر باشد، از آن حیث که او امری را اختیار و انتخاب کرده‌ ولو اینکه این را بر سبیل عادت انتخاب کرده باشد، دارای معنا خواهند بود. ◀️ثالثاً- هیچ دین‌داری با فرض فقدان امر قدسیِ آگاه به فعلش، کنش دین‌دارانه ولو در خلوت خود انجام نمی‌دهد؛ به عبارتی فعل دین‌دارانه همواره با فرض آگاهی ساحت قدس به فعلی است که در حال انجام آن است و در اینجا به وضوح تخاطب وجود دارد و در این تخاطب هم معنایی در میان است. او نماز می‌خواند چون نماز را وسیله تقرب یا اطاعت خداوند یا پاک‌شدن از گناهان می‌داند؛ با هر غرضی که او مشغول عبادات است هم‌زمان ساحت قدس شامل حضرت حق، اولیاء الهی و ملائکه را حاضر و ناظر می‌داند. تأکید باید نمود هیچ دین‌داری کنش دین‌دارانه را به‌مثابه انجام حرکات ورزشی در خلوت تلقی نمی‌کند که به صرف انجام یک سری افعال فیزیکی یک سری خواص و نتایج مانند خروج از کسالت، یا سلامت بدن و مانند آن بر این کار مترتب می‌شود. نیت هویت اصلی عمل عبادی است و نیت، طرف تعلق دارد و به صرف خود فعل و کنش عبادی تعلق نمی‌گیرد و طرف تعلق این نیت هم ساحت قدسی است و این نیت در تخاطب با این ساحت قوام می‌یابد. بهترین کلمه برای توصیف این پدیده همان تعبیر «حس حضور» است و در این حضور تخاطب قطعی است. این همه در شرائطی است که گفته شد حتی آن کنش ورزشی در خلوت شخصی هم معنامند است. ◀️رابعاً- وقتی انسان در خلوت قرار می‌گیرد چه خلوتی که به قصد انجام فعلی دینی مانند نماز شب انتخاب کرده است و چه خلوتی که به قصد آسودن از غوغای جهان برگزیده است؛ او باز هم با هویت و داشته‌های اجتماعی‌اش در این خلوت حضور به هم خواهد رساند. یکی از دارایی‌های او که هیچ‌گاه از او تفکیک نمی‌شود، زبان است. زبان چنان در تاروپود هویت انسانی نفوذ یافته است که حتی تفکر هم با واسطه زبان شکل می‌گیرد چنان‌که در تفکر درونی واضح است و اما خود زبان یک پدیده اجتماعی و مشحون از معانی است. به عبارتی با اینکه ممکن است که غرض اولیه جعل زبان تخاطب بوده باشد، اما این ابزار اینک چنان در هویت انسانی جذب شده است که حتی در فقدان هرگونه تخاطب هم حضور دارد و با حضورش عالم معنایی همچنان با شدت و حدت فراوان جولان خواهد داد. بله! می‌توان از حوزه خصوصی و فردی سخن گفت ولی چنین نیست که در این حوزه امر اجتماعی هیچ رسوب و تأثیری نداشته باشد؛ ازقضا مهم‌ترین اثر حوزه اجتماعی بر حوزه فردی از طریق هویت زبانی انسان حمل می‌گردد و هویت زبان هم پدیده‌ای معنامند و معناساز است. و بیافزاییم که عبادات در اسلام به شدت با پدیده زبان و تکلم گره خورده‌اند؛ مهم‌ترین عبادت، نماز است و مخ و مغز دین یعنی دعا هم تاروپودش با کلمه و معنا گره خورده است. با اینکه در عباداتی مانند روزه، زکات، خمس، نذر و جهاد زبان بالاصاله و مستقیم بروز ندارد ولی ضمن این عبادات و در اعمالی که به این عبادات وزن استحبابی می‌دهد همچنان حضوری قدرتمند دارد و البته در همه‌شان همچنان نیت و هویت زبانی آن ساری و جاری است و از این حیث هیچ عمل عبادی خالی از زبان نیست. ⏬
...🔗3️⃣ از 5️⃣ ادامه پاسخ‌ها👇 ◀️خامساً- این پیش‌فرض که معنای نماد امری کاملاً برساختی، جعلی و قراردادی است محل مناقشه جدی است. این جملات ایشان که می‌نویسد:«اجبار به حجاب به مثابه پرچم نتیجه‌ای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است. زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است.» یا می‌گوید:«وقتی وجه نمادین پیدا می‌کند می‌تواند در سایه وجوه نمادین بزرگتر قرار بگیرد و اصالتش را از دست بدهد» به خوبی این پیش‌فرضشان را از دو سو آفتابی می‌سازد. سویه اول جایی است که معتقد است برای پدیده‌ای مانند حجاب که حسب فرض ایشان توسط حکومت به‌عنوان نماد اخذ شده است، این معنای برساختی جدای از بستر و تاریخ و تبار خود حجاب جعل شده است. سویه دوم جایی است که تغییر و چرخش از یک معنا به معنای دیگر در حجابی را که نماد شده، ممکن می‌دانند و مرادشان این است که در حجابی که نماد نیست، این چرخش ممکن نیست و این به معنای آن است که از نظرشان معنای نمادین بریده از هویت اجتماعی و تاریخ و تبار و از جمله تبار دینی نماد است زیرا اگر از نظرشان این بریدگی امکان نمی‌داشت این جعل جدید هم امکان نمی‌داشت والّا اگر این بریدگی را فرض نگرفته باشند اساساً نمی‌توانند تقابل خویش بین معنای نمادین حجاب و وجه شرعی آن را که در تاریخ حیات اجتماعی ما حضور داشته است را سامان دهند. سخن اکنون در این است که فرض این بریدگی محل مناقشه جدی است زیرا اگر این بریدگی جدی باشد باید بتوان هر پدیده‌ای را به مثابه نماد بر هر معنایی حمل نمود و حال آنکه به‌وضوح نمادها ظرفیت دلالتی محدودی دارند. بله! پدیده جعل و برساخت در حیات انسانی اعم از فردی و اجتماعی وجود دارد ولی چنین نیست که بتوان هر چیزی را دال بر هر چیزی قرار داد. این محدودیت در اموری که تبار تاریخی جدی و حضور محتشم اجتماعی و فرهنگی داشته‌اند، بسیار جدی‌تر است. نکته این است که اگر نویسنده و دیگران از حجابی که توسط جمهوری اسلامی تعقیب می‌شود معنایی نمادین دریافت می‌کنند و در این معنای نمادین ردی از حجاب به معنای شرعی نمی‌یابند لابد باید پذیرفت جمهوری اسلامی توانسته است آن همه بستر تاریخی و فرهنگی و دینی را به کناری بزند و معنایی به‌کلی دیگر را برای حجاب جعل کند. واضح است که ادعای فهم یک پدیده در بستر اجتماعی به معنای اجتماعی شدن آن است ولو این اجتماعی‌شدن شامل همه جامعه نشده باشد و همه‌گیری رخ نداده باشد. طبعاً نمی‌توانند ادعا کنند که جمهوری اسلامی از طریق یک عملیات بخشنامه‌ای و جعلی به معنای حقوقی و کاغذی و رسمی درصدد تثبیت این معنای نمادین (به‌زعم ایشان) قراردادی و برساختی است زیرا استناد ایشان در دریافتشان، سندی نیست بلکه مبتنی بر استنباط از کنش و واکنش میان حاکمیت و بستر عمومی اجتماعی در بیش از وضعیت سندی و حقوقی است. ◀️سادساً- اینکه به‌صورت ضمنی با تقابل میان امر نمادین و امر عبادی و دینی پذیرفته‌اند در نماد گردش معنایی وجود دارد ولی در امور عبادی و دینی بالاصاله چنین چیزی وجود ندارد نادرست است. خود فقه اسلامی به‌وضوح در پیشینه و تبار خود بر اساس چرخش موضوعی دست به بار کردن احکام متعدد زده است یا احکامی را برداشته است یا وضع کرده است و حتی در این چرخش پای تشخیص مکلف را به میان می‌کشد. مثلاً اگر ایستاده‌خواندن نماز ضرر داشته باشد مجوز نشسته‌خواندن داده است و اگر آب به قدر کافی برای نوشیندن نباشد، اجازه داده است که به جای آن تیمم کنند. یا فروش اسلحه به غیرمسلمانان را گاه اجازه داده و گاه رد کرده است. به این روایت جالب توجه بفرمایید: «بـه امام باقر ع گفتم: من همواره براى شاميان ابزار جنگى مى‌بردم، چون خداوند مذهب اهل بيت ع را به من شناساند، در تنگنا قرار گرفتم و با خود گفتم: ديگر براى دشمنان خدا اسلحه نمى‌برم. امام ع فرمود: برايشان اسلحه ببر؛ زيرا خداوند به وسيله شاميان دشمن ما و شـمـا؛ يـعـنى روميان را واپس مى‌زند. و سلاح به شاميان بفروش. اگر مـيـان ما و شاميان جنگ درگرفت سلاح براى آنان نبريد که هر کس دشمنان ما را با سلاح نظامى يارى کند مشرک است.»(من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۱۷۵، دارالتعارف، بیروت.) در این روایت آشکارا حسب معنا و بستر اجتماعی، حکم دینی مطلب و موضوع معین شده و البته این تعیین، تعیین مطلق نیست بلکه با چرخش وضعیت اجتماعی حکم هم تبدل یافته است. این موارد در اسلام اندک نیست و می‌توان الی ماشاءالله مثال عرضه نمود. بنابراین این‌که افعال دینی دارای یک معنای ثابت و یک حکم ثابت‌اند، فقط یک پیش‌فرض نادرست است. به علاوه این‌که افعال دینی فارغ از بستر اجتماعی و فرهنگی و تاریخی در دنیایی انتزاعی و در یک خلسه شخصی جاری می‌شوند هم تلقی نادرست دیگری است. ⏬
....🔗4️⃣از 5️⃣ حال به اشکالات بنایی می‌پردازیم: 👇 منشأ اشکالات بنایی دو چیز است هم اشکالات مبنایی که گذشت و هم نشناختن خود فقه اسلامی. همین دو امر است که باعث شده هم شواهد ایشان و هم استدلال‌هایی که نموده‌اند دچار مشکل باشد تا آنجا که ولو ناخواسته تا سرحد تمسک به مصادره به مطلوب و مغلطه هم پیش رفته‌اند. به چند مورد برجسته اشاره می‌شود: یکم) درباره تفاوت نظر شرع و نگاه نمادین به حجاب در موضوع زنان اهل کتاب: این تلقی که همه فقهای تاریخ تشیع یک نظر واحد داشته‌اند درست نیست. برخی فقها قائل به تفاوت جواز نگاه به زنان مکشفه مسلمان و غیرمسلمان هستند و برخی فقها چه از قدما(ابن ادریس) و چه از متأخرین(فاضل هندی) قائل به تفاوت نیستند و در نتیجه از نظر این دسته، زنان اهل کتاب هم در سرزمین اسلامی باید حجاب را رعایت کنند. از جمله دلایل کسانی که قائل به تفکیک بوده‌اند این تعلیل در روایت است که لانهم اذا نهوا لا ینتهون(یعنی اگر نهی شوند، رعایت نمی‌کنند) و حال آنکه گروه مقابل با استناد به همین تعلیل می‌تواند بگوید اگر نسبت به نهی پذیرش داشته باشند طبعاً هم رعایت حجاب از ایشان باید خواسته شود و هم این‌که دیگر نگاه به ایشان به صورت مکشفه صحیح نیست. درواقع خود این تعلیل ضرورت رعایت حجاب ایشان را اثبات می‌کند. دوم)به بحث پخش تصاویر افراد مکشفه از تلویزیون جمهوری اسلامی اشاره کرده و آن را متناقض با الزام به حجاب در عالم بیرون دانسته‌ و شاهد خویش بر تأکید جمهوری اسلامی بر تلقی‌اش از حجاب به‌مثابه نماد و پرچم دانسته‌اند و حال آنکه این مسئله به بحث فقهی تفاوت میان تصویر و خود فرد برمی‌گردد(حتی اگر آن فرد زن مسلمان باشد)؛ یعنی در فتاوای فقهی گفته شده است که عدم جواز نگاه به زنان مکشفه به تصاویر این زنان سرایت نمی‌کند. این یک فتوای فقهی است و در این فتوا تفاوتی بین فقها چه فقهای همراه و چه غیرهمراه با جمهوری اسلامی نیست. سوم) اما مصادره به مطلوب و مغالطه ولو ناخواسته آنجاست که می‌گویند: «اجبار به حجاب به‌مثابه پرچم نتیجه‌ای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است. زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است.»؛ بنابر این استدلال ،تشریع حجاب برای ترویج عفت بوده است اما چون در حجاب نمادین، این غرض دنبال نمی‌شود می‌بینیم که عفت به دست نیامده است! مشکل آنجاست که اگر با مقدمه این استدلال به سراغ زمان پیامبر ص و حضرت امیر ع یا حتی زمان خلفای عصر اول برویم دچار مشکل می‌شویم زیرا طبق فرض نویسنده که در آن زمان جمهوری اسلامی در کار نبوده است و زمان هم زمان تشریع بوده است و فلسفه عفت دنبال می‌شده و طبق فرض ایشان وجه نمادین در کار نبوده است علی‌القاعده جامعه باید به آن عفت دست می‌یافته است و حال آنکه اجرای حدود در آن زمان برای اعمال منافی عفت نشان می‌دهد که معیار ایشان بسیار تنگ‌نظرانه بوده است. درواقع نویسنده مورد بحث حجاب را شرط لازم و کافی برای تحصیل عفت پنداشته‌اند و حال آنکه اولاً حجاب شرط لازم است و نه کافی و ثانیاً در بستر اجتماعی تسهیل‌گر عفاف است نه عامل قطعی تحقق آن. اما وجه مصادره به مطلوب این سخنان آنجاست که گفته است با عملکرد جمهوری اسلامی عفاف به دست نیامده است! مسئله این است که بله عفاف صددرصدی در کار نیست کما اینکه در صدر نخستین هم نبوده است اما چه کسی روند را بررسی کرده است؟ و روند را باید با کدام معیار بسنجیم و آیا نباید وضع عفت را با کشورهای دیگر که حجاب ندارند مقایسه کنیم؟ و آیا در این بررسی نباید به بررسی تک‌بعدی اکتفاء نکنیم؟ مثلاً مقایسه ایران با یک جامعه شیعی با بافت عشایری تا چه میزان درست است؟ صرف‌نظر کردن از این شقوق و حکم سهل صادر کردن که سیاست جمهوری اسلامی باعث عدم تحقق موارد بی‌عفتی بوده یا دست‌کم باعث برچیده نشدن آن‌ها شده است، از یک جامعه‌شناس چه مسلمان، چه سکولار، چه بی‌دین بسیار عجیب است؛ درواقع صدور چنین حکم سهل‌گیرانه‌ای که تمام شقوق و پیچیدگی‌ها را کنار گذاشته است دورترین حکم از طبع جامعه‌شناسانه و فرهنگ‌شناسانه است. ⏬
...🔗5️⃣ از 5️⃣👇 چهارم)درباره تقابلی که بین وضع جمهوری اسلامی و شباهت و تفاوتش با فرانسه و قصه حجاب مورد تأکید قرار داده‌اند هم فقط به یک نکته اشاره می‌کنم و می‌گذرم و آن اینکه ایشان گویا منطق دین و قرآن را در تمسک به مبانی خصم و مخالف به کلی فراموش کرده است. اگر با مبنای ایشان بخواهیم سخن حضرت ابراهیم را با نمرودیان که از او درباره شکننده بت‌ها پرس‌وجو کردند و گفت آنان را بزرگ‌شان شکسته است! باید العیاذ بالله مورد طعن و سرزنش قرار دهیم که چرا سخن دروغ گفته است یا چیزی گفته است که صحیح نیست! طبیعی است که مسلمان فرانسوی باید به حکومت لیبرال فرانسه بگوید من بر اساس آزادی‌هایی که مدعی آن هستی باید حق برخورداری از حجاب را داشته باشم. از منظری دیگر پرسش بنیادین در قبال دولت فرانسه و بسیاری دولت‌های غربی این است که آیا آزادی بدن‌نمایی خود یک ایدئولوژی نیست و این بدن‌نمایی فاقد وجه معنایی است؟ این پرسشی است که نویسنده محترم هم شایسته است درباره آن تأمل کنند که مگر فقط حجاب دارای معناست و مگر بی‌حجابی و بدن‌نمایی به معنای فقدان معناست؟ ممکن است در پاسخ بگویند به همین خاطر من مدعی هستیم نباید دستورات دین را معناگرایانه و نمادین پی گرفت و حال آنکه باید در مقابل پاسخ داد: مسئله اینجا معنامندی و بی‌معنایی نیست بلکه انتخاب میان این معنا یا معنایی دیگر یا به تعبیر ایشان انتخاب میان این نماد یا آن نماد است. ✅خلاصه اینکه نه نماد مساوی معناست و نه معنا در گرو تخاطب است نه در فعل عبادی انسان فارغ از تخاطب حضور می‌یابد نه حوزه خصوصی می‌تواند خالی از بعد اجتماعی و پدیده‌های معنامند و معناگر اجتماعی باشد نه اینکه همواره معنای نماد بریده از وضع و ظرفیت فرهنگی، اجتماعی و بستر تاریخی و حتی وضع تکوینی نماد است. به‌علاوه در خود دین اغراض و معانی کنش‌های دین‌دار متعدد و متفاوت است و حتی گاه دچار چرخش و گردش هم می‌شود. 🔚