eitaa logo
عباس موزون.کانال رسمی
51هزار دنبال‌کننده
901 عکس
1.9هزار ویدیو
3 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفتم فصل دوم) 🔸زمان تولد فرزندم نزدیک شد و با هماهنگی پزشک دارویی دریافت شد (از هر صد هزار نفر یک نفر به این دارو حساسیت داره و آن یک نفر من بودم). 🔸وارد یک موقعیت جدید شده بودم که اصلا یادم رفته بود که من در بیمارستانم و قرار بوده پسرم به دنیا بیاد، وقتی با دقت نگاه کردم شبیه یک تونل بود (حس تونل مانند داشت). فکر می‌کردم من کجا دارم میرم و چه اتفاقی داره برام میفته اینجا کجاست؟؟!! 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/yI1Mh 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفتم فصل دوم) 🔸 قبل از تجربه از مرگ می‌ترسیدم الان خیر؛ وقتی یکی از نزدیکان فوت می‌کردم الان چه اتفاق بد و ناگواری داره براش میفته، ولی الان این حس را ندارم. 🔸یک مسافر به این فکر نمی‌کنه که حتماً همه چیز باید خوب پیش برود، من زندگی را سخت نمی‌گیرم می‌دانم اینجا قرار نیست بمانم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ICfno 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم) 🔸تابستان سال نود و پنج بود خانه پدریم، شب وقتی رفتم به رختخواب لحظه‌ای که سر بر بالش گذاشتم، روح از بدنم جدا شد خودم را در یک خیابان عریضی دیدم. 🔸آنجا روز بود از خیابان که خواستم رد بشم جوی آب بود وقتی از روی آن پریدم یک کویر خشک بزرگ و خیلی تاریک بود، بوته‌های خشک همه آتش بودند که با روشنایی آتش آنجا روشن بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/qDyme 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم) 🔸علت مشاهده آن آتش‌ها را می‌دانستم چون زندگی سختی داشتم اقدام به خودکشی کرده بودم وقتی پسرم مدرسه بود گفتم الان بهترین موقع است که خودم را نجات بدم، کلافه و سردرگم و ناامید بودم آمدم اقدام کنم پشیمان شدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/BxsRb 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم) 🔸هیچ‌ کس صدای من را نمی‌شنید، اصلا نمی‌فهمید خیلی دردناک و‌ وحشتناک بود حتی از آن آقایی که همراهم بودند درخواست کمک کردم ایشون گفتند: هیچ کمکی به شما نمی‌توانم بکنم این مسیری هست که خودت باید طی کنی و به راهم ادامه دادم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/LUopx 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم) 🔸آبی که آنجا دیدم متفاوت‌تر از این آبی بود که استفاده می‌کنیم، وقتی سمت آب می‌رفتم حس آرامش در آن آب بود، خیلی پاک بود مثل آینه. 🔸آقایی که کنارم بودند گفتند: باید سمت راست بری، سمت راست رو که دیدم دشت پُر از گل را دیدم که با گل‌های زمینی فرق داشت حس کردم درخت‌ها به من خوش آمد می‌گویند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/CJLiN 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم) 🔸وقتی از خواب بیدار شدم خانه مادرم بودم برای صرف صبحانه که از اتاق بیرون رفتم مادرم گفت: چرا موهای تو سپید شده؟ 🔸وقتی کنار آن بانو بودم به من گفتند: تو رسالتی داری که باید برگردی و آن رسالت را انجام بدی و بعد برگردی اینجا... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/0L1yJ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم) 🔸سال 85 مراغه بودم و در آنجا شاطر نانوایی بودم، با آقایی موتور فروش آشنا شدم و از موتوری خوشم آمد و خریدم و به خانه رفتم، بار اول سالم بود رسیدم مشکلی نبود 🔸آقای فروشنده تماس گرفت و گفت: موتور را بیاور تا آچارکشی کنم، از مراغه (منزلمان مراغه بود) تا میاندوآب آهسته آمدم، از میاندوآب به طرف شاهین دژ سر پیچ سردخانه است، به سردخانه که رسیدم سرم پایین بود راه خودم را می‌آمدم یک ماشین جلوی من سبز شد، برخورد کردیم و دیگر هیچ چیز متوجه نشدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/bp0yq 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم) 🔸آن دنیا جهنم اینطور است وقتی رهایت کنند خیلی سخت است، بی توجهی خیلی سخت است (وقتی آن هیبت توجهی نمی‌کرد) 🔸صورت من سفیدی نداشت، اصلا در آن جهنم کل موهای سر و صورتم سفید شد (بر اثر سختی آنجا) 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/GUwFR 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم) 🔸اول باید به این دنیا پی ببرید این را نداشته باشی آن قشنگی‌ها را نمی‌بینی، تا لذت این دنیا را نَبَرید هیچ‌ وقت به آنجا هم نمی‌رسید 🔸همینطور که ایستاده بودیم این نگاهم که مستقیم می‌رفت سبزی، زردی، درختان و... دم به دم هر قشنگی می‌رفت باز قشنگی دیگری بود 🔸یک صدای زیبایی با من احوالپرسی کرد و به من یک جوری اجازه داد گفت: برگرد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/D58nT 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم) 🔸قبل از کُما رفتن خیلی چیزها را می‌خواستم بدانم از هر که می‌پرسیدم جوابی می‌داد که خودم می‌دانستم مثلاً معنی (اهدنا الصراط المستقیم) یعنی چه؟ من با این سیر نمی‌شدم خدا مرا بُرد که راه مستقیم را به من نشان دهد 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/1dU2s 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نهم فصل دوم) 🔸آن نور انگار مادر تمام انوار بود، نورهایی که برای این دنیا نیست و ما نمی‌بینیم آنجا زنده بود و به صورت موّاجی درهم تنیده می‌شدند همراه با آن نور یک صوتی می‌شنیدم (مادر تمام اصوات؛ صدای تمام پرندگان، خنده‌های بچه، صدای ناله، رعد و برق و...) همه اینها را نشانم دادند و کشیده شدم بالا... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Rh9Si 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نهم فصل دوم) 🔸زمانی که مرور زندگی می‌کردم آن بزرگتر مرا دربرگرفته بود (حمایت وجودی) مثل یک معلمی که غلط گیری می‌کند و می‌گوید این رفتار اشتباه بود. 🔸من شرم از عمل خودم داشتم، یعنی در شأن من نبود (چون از خداییم و به خدا بر می‌گردیم) آن شرم از ندانم کاری‌های خودم بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/vwoET 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نهم فصل دوم) 🔸خودم را در جایی دیدم بین یک جاده مانند که تا چشم کار می‌کرد در امتداد افقی که آفتاب نداشت ولی همه جا روشن بود و یک راه طولانی بود خود آن فضا به خودی خود روشن و نورانی بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/lCzvN 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نهم فصل دوم) 🔸ما عصمت نداریم، ممکن است گاها در کار صدایم بالا رفته باشه ولی از خداوند می‌خوام که مرا ببخشد و شامل لطفش قرار دهد. 🔸الان دیگر از مرگ نمی‌ترسم حساسیتم روی اعمالم است، سعی می‌کنم توکل داشته باشم من مخلوقم و امید دارم به بخشش و کرم خدا... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/xKm7f 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 پناه می‌دهد حتی درون زخم‌های وجودش زخم‌هایی که یادگار دفاع از خود است. پی‌نوشت: خانه‌ای که این کوچولو یافته چند ویژگی دارد. ۱.گرم است چون زمین این واحد آپارتمانی اینچ کشی شده با خون گرم بزکوهی ۲.نرم است چون از همان بیرون تمام محوطه حیاطش با پوست بزکوهی فرش شده ۳.محکم است چون دیوارهایش ازشاخ بزکوهی ساخته شده ۴.امن است چون شکارچیان برای هجوم به لانه موش باید از دژبانی شاخ‌های تیز بزکوهی گذرکنند ۵.پربرکت است چون بز میزبان برای یافتن آب وعلف مدام سفر می‌کند ومهمان رانیز همراه خود به رستوران‌های گونه‌گون می‌برد برای نوشیدن وخوردن دانه‌هاوگیاهان تازه و موش هربار پیاده می‌شود می‌نوشد ومی‌جودومیل می‌کندوباز از حیاط موکت شده خود گذرمی‌کند ودر قلعه محکم خود سوار می‌شود پی‌نوشت دوم: همین که موش هرباربرای نوشیدن آب وخوردن غذا ازمرکب راننده‌اش پیاده می‌شود وبیرون می‌رود اما دوباره بز اورا برای بازگشتن به خانه راه می‌دهد بیانگر این است که این همزیستی یک دوستی دوسویه است.زیرا با سکونت موش درون حفره این شاخ شکسته، دیگر از راه گشوده شده این دالان، سرما به درون نقطه بی محافظ سر بز نفوذ نمی‌کند وضمناً نخالات و زبالات احتمالی هم از طبیعت پیرامون وارد شاخ انباشته در چاله‌اش نمی‌شوند چرا که جثه نرم وپشمالوی موش همچون یک شیشه شور نرم (که پستانک نوزاد را می‌شوید) مدام با ورود و خروجش باعث تمیز ماندن این شاخ از یکسو و پیشگیری از ورود اشیای زاید به این حفره می‌شود خداوند بسیاربزرگ،دانا و شگفتی آفرین است. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 یا فاطمه الزهرا صل الله علیک سلام ای عصمت شمس الضحی ای عفت بدر الدجی ای تاج سر انبیاء ای رتبه شناس علی ای اصل و اساس علی ای سایه دست خدا... ایام شهادت خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 🕯️🥀 تسلیت باد.🕯️🥀 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دهم فصل دوم) 🔸شش سال راه بیمارستان را به سختی طی کردم شاید بشود گفت: هفته‌ها او در بیمارستان جان می‌داد و منم کنارش جان می‌دادم. 🔸در اصفهان پزشک گفت: کلیه‌اش خراب است آب و هوای اصفهان خوب نیست، به زادگاهش ببریدش اگر قرار است بمیرد در وطنش بمیرد. از اصفهان به شمال آمدیم تا اینکه بیماری زیاد شد ساعت ۱ شب رفتیم بیمارستان و گفتند: کلیه‌اش از کار افتاده و باید دیالیز شود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/t9QxY 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دهم فصل دوم) 🔸باور نمی‌کردم خانمم برگشته با سِرُم و دارو بهتر شد و به (آی-سی-یو) منتقل شد یک‌ روز آنجا بود، اولین کلمه‌ای که گفت: یافاطمه زهرا(سلام الله علیها) بود پرسیدم خانم خوبی: گفت بله تو چرا مرا برگرداندی؟؟ 🔸اذان می‌دادند خانم گفت: خدایا اگر می‌خواهی مرا ببری سر اذان ببر، همینطور هم شد با دومین الله اکبر اذان ظهر از دنیا رفت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/AoWSZ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دهم فصل دوم) 🔸یک روز رفتیم بیمارستان حشمت دکترها گفتند دو تا از رگ‌های قلب خانمم گرفته باید آنژیو بشه، گفتند هزینه ۲۶۰ یا ۲۷۰ میشه و من اون موقع ۲۰۰ همراهم بود به همسرم گفتم: خانومی بنشین در خانه پول داریم باقی‌ش رو میرم میارم. 🔸وقتی برگشتم دیدم جلوی درب نشسته و گفت: دکتر گفته که فعلاً دستگاه‌هایمان خرابه هفته دیگه بیاید، در راه رسیدن به خانه گفت: رضا می‌خوام مطلبی را بگم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/7Q8qt 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links