eitaa logo
عباس موزون.کانال رسمی
51هزار دنبال‌کننده
901 عکس
1.9هزار ویدیو
3 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل دوم) 🔸مادرم مُدام مرا صدا می‌کرد و می‌گفت: زهره زهره، گریه می‌کرد و من هیچ احساسی نسبت به صدا کردن نداشتم. 🔸پدرم را می‌دیدم که سردرگم بود، دکتر می‌گفت: اگر این تزریق جواب نده دیگه از بیمارستان ما هیچ توقعی نداشته باشید کار دیگه‌ای از ما ساخته نیست... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/T3a0t 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم؛ به مناسبت شهادت حضرت زهرا «سلام الله علیها») 🔸صدای یک خانمی آمد گفت: این بخاطر پسر من گریه کرده، می‌فهمیدم چه کسی هستند، می‌فهمیدم صدای کیست... 🔸لباسی که پوشیده بودند سفید بود، اگر تمام دنیا جمع شوند نمی‌توانند یک نخ از آن لباس را درست کنند. وقتی آن خانم آمد همه چی قشنگ‌ بود قشنگ‌تر شد، آنجا سرسبز بود سرسبزتر شد نورانی بود نورانی‌تر شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/OCD76 ایام شهادت خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 🕯️🥀 تسلیت باد.🕯️🥀 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸صبح تابستان ۱۳۶۹ ساعت ۸ صبح در اتوبان افسریه با یک موتور یاماها با تمام سرعت در حال حرکت بودم به سه راه تختی که رسیدم احساس کردم آن لحظات سرعت و عجله و هیجان وجود ندارد و همه چی آرام شد. 🔸یک تونلی، حفره.ای باز شد پُر از نور و روشنایی که من وارد آن شدم از حفره که خارج شدم روی تپه‌ای افتادم؛ عده‌ای خاص آنجا ایستاده بودند. ابتدا فکر می‌کردم عده‌ای انسان هستند بعد دقت کردم دیدم انسان نیستند. همه چیز از جنس نور نوری که قابل توصیف نیست و هیچ منبعی نداشت هر چه می‌دیدم به آن سفیدی ربط داشت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ykNGs 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸تاریکی وجود داشت که در انتهای دور افرادی را می‌دیدم که آنها منتظرمون بودند در قد و قواره انسان، اولین نفری که جلوی آنها بود، گویی از رئیس آنهاست که ارجحیت داشت بر باقی افراد و ۲ متر با آنها فاصله داشت، آنها برای پیشواز آمده بودند... 🔸یک مقدار زمان گذشت دیدم همزمان می‌توانم در مکان دیگری باشم هر جا اراده می‌کردم (هنوز نمی‌دانستم مُردم) 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/a3L1W 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸یک فایلی شروع کرد از گذشته پخش کردن از سن ۸،۹ سالگی که خوب و بد را تشخیص می‌دادم به صورت فیلم می‌دیدم (خودم تشخیص می‌دادم که خودمم) هرجا که به خوبی و خوشی بود می‌گذشت ولی جاهایی که شیطنت داشتم برای اینکه متوجه شوم یک مکث روی آن می‌شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/cShUP 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸در محیط بعدی افرادی بودند که کارشان سخت‌تر بود، زمینشان نمناک بود محیط زندگی‌شان سخت‌تر بود، متهم شده بودند مثلاً در محیط ۶۰ درجه زندگی کنند. 🔸چند مرحله عبور کردیم انتهای این تاریکی و ظلمات آخرین مرحله‌ای بود که دیدیم، عده‌شان زیاد نبود. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/V47Dd 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸جلوی درب بیمارستان دوباره به کُما رفتم محیط اطرافم را تله پاتی (ذهن‌های افراد که دور و برم بودند می‌توانستم ببینم چی هست) اما اینکه حرکتی کنم که به اینها بفهمانم من زنده‌ام نمی توانستم، می‌ترسیدم در آن طرف که نجات پیدا کردم، نکند اینجا مرا به سردخانه ببرند و از سرما یخ بزنم و بمیرم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/9BKPp 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸یک پرستار بالای سرم آمد دید من چشم را باز کردم دید و رفت بعد با دکتر آمد و دکتر تست‌هایی انجام داد و گفت: حالش خوب است و مرگ مغزی نشده... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/xLSyC 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸در سال ۱۳۹۰ برای مأموریتی در اسلام آباد پاکستان به سر می‌بردم که این اتفاق برایم افتاد، از قبل علائم گرفتگی قلب داشتم. روز ولادت خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) آن سال قرار بود حج تمتع مشرف شویم. شب قبل اتفاقا خواب دیدم همه رفته‌اند و من نمی‌توانم بروم، در خواب ناراحت بودم و گریه می‌کردم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ApOGX 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸چند ثانیه‌ای شد نظاره‌گر بودم و بعد از تونل دیگری به طرف بالا رفتیم، تونل سیاه مطلق که چیزی دیده نمی‌شد و من از آن بالا می‌رفتم. 🔸مسیر که طی شد به دهانه‌ای رسیدیم که نوری و سفیدی بود، بالا که رسیدیم آرامش گرفتم که تاریکی تمام شده... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/TdEuy 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸آن نورانیت آرامشی به من داد، آنجا را مثل ابر می‌دیدم (ابر صاف) آنجا به زبان می‌گفتم خدایا من نمی‌خواهم برگردم می‌خواهم بمانم. 🔸چون در روز ولادت خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اتفاق رخ داد، احساس می‌کردم آنجا جشنی به این مناسبت برجاست و عده‌ای شادی و سرور می‌کنند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/uOXV3 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸هرکس بگوید از مرگ نمی‌ترسد دروغ است. آن ترسی که قبلاً داشتم دیگر ندارم خیلی راحت قبول می‌کنم. 🔸زندگی خوب است و شیرین اما نباید جذبش شوی که تو را غافل کند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/uthBp 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سیزدهم فصل دوم) 🔸از قبل ناراحتی قلبی داشتم و قرص‌های تپش قلب و زیر زبانی به دستور پزشک مصرف می‌کردم، اواخر هم غده سرطانی که مشخص نبود خوش خیم هست یا بدخیم داشتم که همه پزشکان می‌گفتند که باید جراحی شود تا از طریق پاتولوژی مشخص شود. 🔸بخاطر داروهای زیادی که داشتم قرص‌های قلبم را قطع کردم و یک شب که رفتم بخوابم هنوز سَرَم به بالش نرسیده بود حس کردم از بدنم جدا شدم و به سقف چسبیدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/2zCGK 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سیزدهم فصل دوم) 🔸گفتم نمی‌خوابم کتابی دیگر برداشتم که خوابم نبرد، هنوز لای کتاب را باز نکرده بودم اینبار خروج از بدنم را ندیدم به خودم آمدم دیدم یک گنجشک تپلی رنگی رنگی شدم داخل تونلی هستم، به قدری این تونل زیبا بود که درگیر رنگ‌ها شدم و بالا رفتنم را متوجه نمی‌شدم. 🔸 همینطور که نگاه می‌کردم گوی کوچک طلایی را دیدم که از دور می‌آید توجهم جلب آن شد و نزدیک‌تر که می‌شد بزرگتر می‌شد لبخند می‌زد حالت خوش آمد گویی... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/GWTiv 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سیزدهم فصل دوم) 🔸یک حسی به آدم آنجا می‌دهد که تمام اینطرف را فراموش می‌کنی حتی اگر نقش یک پادشاه را داشته باشی و‌ در اوج ناز و نعمت و خوشبختی باشی خوشبختی آنجا طوری است که از این می‌گذری. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/mZNfD 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سیزدهم فصل دوم) 🔸من آنجا نگاه می‌کردم آدم‌های زیادی می‌دیدم که پشتشان به من بود، برایم جالب بود آنها آنجا کار داشتند، می‌دانستم آن آقا در زمان حیات نامش چه بوده، چند تا بچه داشته، خوب بوده یا بد؟ به هر که نگاه می‌کردم اطلاعات زندگی او به من داده می‌شد. 🔸 مادربزرگ و عمه‌ام خوشحال منتظرم بودند و در حال مشک زدن بودند، باورم نمی‌شد آنها را دیدم، خیلی سرحال بودند مادربزرگ ۳۰ سال جوان‌تر از زمان حیاتش شده بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/GQ5zl 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خودت را به بال‌هایت سنجاق کن، سنجاقک بمان! به بال‌هایت سنجاق شو! عباس موزون بیست و هشتم آذر ۱۴۰۲ پی‌نوشت: بالهایت= خدا و فرشتگان، روحت و فرشتگانش 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهاردهم فصل دوم) 🔸ما فقط گیاه و حیوان و انسان را موجوده زنده می‌دانیم؛ ولی من از هرکدام از اجزای هستی یک نوا و یک مفهومی دریافت می کردم که دائما در حال چرخش و در حال تکامل بود و هرگز تکراری نمی شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/2rwMD 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهاردهم فصل دوم) 🔸من انگار صدها هزار چشم بودم و این چشم‌ها در تمام ذرات هستی وجود داشت... 🔸مثل قطره جوهری که از یک قطره چکان بچکانی در یک ظرف بزرگ مثلا استخر که آن قطره می‌رود و همه جا پخش می‌شود؛ 🔸حالا آن قطره آب که من بودم و بصورت روح از جسمم بیرون آمده بودم، من اینطور در تمام کائنات منتشر شدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Ncbpw 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links