eitaa logo
عباس موزون
50.9هزار دنبال‌کننده
903 عکس
2هزار ویدیو
3 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل سوم) 🔸شهریور سال ۹۹ هشتم بستری شدم، از پنج شهریور علائم بیماری شروع شد، آزمایشات و سی تی اسکن که دادم منفی بود و علائم معمول کرونا را نداشتم. 🔸وقتی برگشتم خانه روز به روز حالم بدتر می‌شد و روز تاسوعا شد که شب قبلش اصلا نتوانستم بخوابم، احساس می‌کردم قرار است اتفاقی بیفته که دم اذان صبح حالت نشسته خوابیده بودم که خواب دیدم (حالتی بین خواب و بیداری) بیماریم بستری شدنم و اینکه دیدم تمام کردم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Oj2X0 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل سوم) 🔸خیلی گریه کردم، بیدار شدم؛ انگار آن لحظه آخر متوسل می‌شوی به همه جا که از آن مرگ فرار کنی! امّا اجتناب ناپذیر است و شما نمی‌توانید فرار کنید. 🔸من خیلی گریه می‌کردم و التماس که (از بیمارستان) به پدر و همسرم زنگ بزنی به پزشکم زنگ بزنید که بیاد دیگه نمی‌تونم نفس بکشم بیاد نجاتم بدهد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/JdzB2 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل سوم) 🔸آن لحظه نمی‌دانستم از چه کسی باید کمک بگیرم و آنها به من نزدیک می شدند و من بیشتر می‌ترسیدم، آن لحظه شخصی را دیدم که چهره و نگاهش آشنا بود چهره‌ای ترسناک داشت و من از او می‌ترسیدم (بعداً فهمیدم چون به ائمه اطهار علیهم السلام توهین می‌کرد آن چهره را آنجا داشت)... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/vi30x 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل سوم) 🔸آن صحنه را به من نشان دادند که ما تو را بخاطر همسرت بخشیدیم و من آنجا با تمام وجودم عذاب می‌کشیدم که اینها را نمی‌دانستم و الان بیش از هر موقع دوست دارم. 🔸انگار آن لحظه رفتند چون من به اسم امام حسین(ع) قسم‌شان دادم، انگار ایستادند ولی طوری مرا نگاه می‌کردند که گویی بارها از ترس می‌مُردم و زنده می‌شدم، با دور شدن آنها درّه و سقوط رفت و همه جا سفید شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/E0p4O 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل سوم) 🔸در ۱۱ سال زندگی مشترک بخاطر موقعیت شغلی همسرم به لحاظ جغرافیایی همیشه از هم دور بودیم و چون از شهری (اردبیل) به شهری با مسافت زیاد از هم (تنکابن) آمده بودم این دوری اذیتم می‌کرد، وقتی بودند موقع خداحافظی و رفتن با ناراحتی بود خداحافظی‌های ما... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/hezX0 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل سوم) 🔸دیدم تل زینبیه است و من همانجا ایستادم ولی باز حالت سرگردانم، انگار دارم دنبال کسی می‌گردم و خیلی حالم بد است، استرس، نگرانی، بیقراری انگار دنبال فرد خاصی می‌گردم، آنجا پُر از آدم بود که هم می‌شناختم هم نمی‌شناختم آن لحظه سردار سلیمانی را دیدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/lGwZu 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل سوم) 🔸منزل دایی همسرم همیشه روضه ست و من در این سال‌ها گه‌گاهی شرکت می‌کردم و در مراسم‌ها همیشه زیارت عاشورا خوانده می‌شود، آنجا مادر همسرم و خواهر همسرم مرا به اسم یاد کردند که به نیابت از شفای من دعا خوانده شود که حال مادر همسرم بد می‌شود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/qdQ5H 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل سوم) 🔸من در آن لحظه خسته‌ترین آدم دنیا بودم انگار تا آن لحظه آزاد و رها بودم این صحنه را که دیدم انگار دل از دنیا بریدم. 🔸در تصویرهای زمینی پسر خواهرم (امیر حسین) را هم دیدم. وقتی بهوش آمدم اولین چیزی که به همسرم گفتم این بود که: پسر خواهرم را دیدم به دنیا آمده که واقعاً همان روز با بهوش آمدن من به دنیا آمده بود و هنوز اسم برایش نگذاشته بودند، همسرم فقط لبخند می‌زد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/OcjzS 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: تجربه‌گری که تاثیر دعای پدر را مشاهده نمود 🌸میلاد با سعادت امام المتّقین حضرت علی علیه السلام و روز پدر مبارک🌸 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تبریک دوستانه روز پدر توسط مخاطب محترم جناب آقای شاهین پروازه هشت و نیم ساله متولد 1394/01/01 متولد شیراز ساکن کرج کلاس سوم ابتدایی مدرسه فرهنگ کرج 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل سوم) 🔸رمضان سال ۱۳۹۱ در شب قدر همراه با شِفا از یک بیماری مهلک تجربه اتفاق افتاد. در یک خانواده مذهبی متوسط که گهگاهی با‌ پدر نماز می‌خواندم، دوران راهنمایی را با نمرات خیلی خوب و عالی گذراندم، دبیرستان خوارزمی بهترین دبیرستان آن زمان تحصیل کردم و با معدل ۲۰ دیپلم گرفتم که با شکل گیری انقلاب دانشگاه‌ها بسته شد و تمام رویاهایم از بین رفت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/QyN9B 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل سوم) 🔸دوره تخصصی بیهوشی‌ام تمام شد و بورد هم گرفتم و در دانشگاه به عنوان استادیار تدریس را شروع کردم، حدود ۲۷ سال برای رزیدنت‌ها، دانشجویان بیهوشی، اَنتِرن‌ها تدریس می‌کردم... 🔸یادم است با اتوبوس از بیمارستان حضرت علی اصغر(ع) به منزل‌مان می‌رفتم که دیدم نمی‌توانم راه بروم انگار زیر پای من شیشه بود بعد چند ماه دیدم دستانم کاملا سِرّ شده بود درد شدیدی دست و پایم داشت، نزد پزشکان و همکاران متعددی رفتم و همکاران راهنمایی کردند که نزد رئیس بخش مغز و اعصاب بروم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/XIghd 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل سوم) 🔸در سال ۱۳۹۰ شب قدر تلویزیون تماشا می‌کردم اصلاً به فکر مرگ و اینکه چه اتفاقی قرار است بیفتد نبودم، همسرم در اتاق نماز می‌خواند و یادم است سوره قدر را می‌خواند من با خودم گفتم بخوان! هیچ اتفاقی نمی‌افتد. 🔸چند دقیقه‌ای گذشت، آخر شب گفتم برم بخوابم و چون نمی‌توانستم راه بروم خانمم را صدا کردم آمد زیر بغلم را گرفت و مرا به اتاق خواب بُرد، ناخودآگاه گفتم دارم می‌میرم؛ تشنه‌ام برو آب بیار، همسرم که رفت یک‌دفعه تصویر مات شد و بعد شروع به روشن شدن کرد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/9d4At 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل سوم) 🔸با خودم گفتم: پس اینطور نیست که دکتر گفت شش ماه یکسال، ممکن است همان لحظه اتفاق بیفتد و زمانی نداشته باشی بدون اینکه خودت بدانی زمان رفتنت است. 🔸وقتی آن ابر از جسمم سه متر بالاتر رفت از اتاق خارج شدم، رفتم به آسمانی که آبی مایل به سبز بود، خورشید نداشت ابر هم نداشت. مرحله بعد انگار از بالا پایین را نگاه می‌کردم یک قبرستانی دیدم که همه‌اش کَنده شده بود خالی بود و فرق بین این قبرها با قبرهای بهشت زهرا چمن بین آنها بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/1hjCx 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل سوم) 🔸از بالای آسمان داشتم زمین را می‌دیدم قبرهای آماده و چمن کاری، لحظه بعد دیدم خودم در یکی از قبرها که عمق سه متر داشت خوابیده بودم و از آنجا آسمان را نگاه می‌کردم. 🔸همینطور که نگاه می‌کردم یک زلزله شدیدی آنجا اتفاق می‌افتاد، زمین سرباز کرد رفتم داخل، دیدم ابری که بالای جسمم بود به من چسبیده وارد جسمم شدم، چشمم را باز کردم دیدم همسرم بالای سَرَم هست... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/1aoHn 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل سوم) 🔸پیش خودم فکر می‌کردم از نظر پزشکی که من با این اتفاق باید دچار مرگ بالینی شده باشم. با خودم گفتم: بیمارانی که بلوک عصبی می‌کنیم رگ‌‌ها گشاد می‌شود بازگشت وریدی به قلب مشکل می‌شود و خیلی از بیماران بخاطر اینکه متخصص بیهوشی حواسش نبوده و پیشگیری لازم را نکرده بیمار فوت می‌شود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/J6Bck 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links