eitaa logo
محسن عباسی ولدی
59هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
350 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃روضه خوان غریب با نقّاشی‌های انتظار می‌شود طعم انتظار را به کسانی که تا به حال منتظرانه زندگی نکرده‌اند چشاند. باید با این نقّاشی‌ها کاری کنم که هیچ کسی با مفهوم انتظار غریبه نماند. مردی با همسر و فرزند کوچکش به دیاری غریب سفر کرده. در میان راه هر چه داشت گم کرد حالا در شهر، بی‌کس و تنها مادر و کودک را در گوشه‌ای رها کرده و رفته سراغ لقمه‌ای نان برای کودکی که گرسنگی تاب از کفَش ربوده. مردم شهر، دست بسته‌اند نگاهشان به غریب، چونان دشمن است. از سویی مادر نمی‌داند با رعب نگاه‌های ترسناک چه کند و از سویی گریه‌های مدام کودک، بی‌قرارش کرده. من می‌خواهم این مادر و کودک را در گوشه‌ای از این شهر بکشم و مردانی را در نزدیک او نقّاشی کنم که چشمشان هیز است و تیز به سوی این زن و کودک را در دامانش چنان بکشم که معلوم باشد در حال فریاد زدن و گریه کردن است چشم مادر را هم منتظرانه می‌کشم تا معلوم باشد لحظه‌ها را می‌شمارد تا مردش سر برسد. آقا! به ما بفهمان که وقتی تو نیستی چشم‌های زیادی به سوی ما تیز شده و در باورمان بگنجان که در دل صاحبان این چشم‌ها رحم و مروتی نیست. کاش می‌فهمیدیم که کورکنندۀ این چشم‌ها تویی این طور که اگر فکر می‌کردیم همۀ نگاهمان خیره می‌شد به مسیر آمدنت ما این طور فکر نمی‌کنیم، پس منتظر نیستیم ولی من می‌خواهم منتظر تو باشم پس باید شبیه تو شوم. هیچ زیبایی و هیچ عطری نیست که تو زبانت را از آن محروم کنی امّا در این میانه وقتی زبان باز می‌کنی به روضه خواندن کارت می‌شود کشتن آدم‌ها. به قدری دلت متصل به خداست که وقتی روضه می‌خوانی گویی واژه‌هایی که از دهانت بیرون می‌آید روضه را در مقابل نگاه آدم به تصویر می‌کشد. دیدن این تصویر و شنیدن وصفش از زبان تو اگر با مردن ما همراه نشود یا نشان از جان سختی ما دارد یا از نگاه عنایت تو خبر می‌دهد. تو هیچ گاه روضه را کنار نمی‌گذاری روضه روزی توست و با آن زندگی می‌کنی. روضه اگر نباشد، به گمانم از غصّه دق کنی. ما روضه می‌رویم؛ ولی با روضه زندگی نمی‌کنیم. روضه می‌خوانیم؛ اما روضه را در روضه‌خانه جا می‌گذاریم ما روضه را به خانه نمی‌آوریم. کسی که روضه می‌خواند و آن را به خانه می‌آورد بعد از هر روضه‌ای، یک قدم نزدیک‌تر شدن به صاحب روضه روزی‌اش می‌شود. من می‌خواهم با روضه زندگی کنم تا مثل تو شوم و منتظرت. یک بار برایم روضه بخوان شاید روضه همۀ زندگی‌ام شد! شبت بخیر روضه‌خوان غریب! @abbasivaladi
ماهی‌گیری🎣🎣 ✅با خمیر بازی، شکلهای شبیه موجودات دریایی🦀، مثل ماهی 🐠یا ستارۀ دریایی بسازید. خمیرها را پس از شکل گرفتن، داخل یک ظرف آب بیندازید. با یک شیء نوک‌تیز📌 که در خمیرها فرو برود، ماهیها را صید کنید. ✔️وسیلۀ صید، میتواند یک چوب نازک نوک‌تیز، سیم مسی با کمی ضخامت و ... باشد. بهتر است این بازیها در جایی باشد که شما نگران خیس شدن محیط نباشید؛ مثل حمّام🛁. 🔰نوع دیگری از ماهیگیری را میتوان بدون آب، انجام داد. چند عدد ماهی روی یک کاغذ📄 بکشید و آن را با قیچی ✂️ببُرید. به هر کدام از این ماهیها، یک گیرۀ فلزّی🖇 نصب کنید. ماهیهای گیره زده را در یک ظرف پلاستیکی بریزد. 🔆یک تکّه آهن‌رُبا را با نخ به یک چوب یا میلۀ پلاستیکی وصل کنید. حالا به کمک این قلّاب ماهیگیری🎣، ماهیهای موجود در ظرف پلاستیکی را صید کنید. ✅در مراحل مختلف آماده سازی ماهیها، از خود کودک 👦👧هم کمک بگیرید. اگر او توانایی انجام دادن همۀ مراحل را دارد، شما فقط او را راه‌نمایی کنید. 💟میتوانید با کمی خلّاقیت، این بازی را تبدیل به یک بازی آموزشی کنید. مثلاً روی کاغذها، حروف الفبا را بنویسید و از فرزندتان که به تازگی حروف الفبا 🔠را یاد گرفته، بخواهید حروف یک کلمه، مثل «فاطمه» را از میان حروف، صید کند. 💟این بازی، قدرت متعادل نگاه داشتن دست✋ را در کودک، بالا میبرَد. اگر هم این بازی به صورت مسابقه میان دو یا چند نفر اجرا شود، هیجان😃 بسیاری دارد. 📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۵۱ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
safhe 005-006.mp3
5.87M
صفحه ۵-۶ # سوره_بقره آیات ۲۵- ۳۷ روزهای زوج، ساعت ۹ شب 🌹بچه‌های لالایی خدا! کمک به سیل‌زده‌های عزیز یادتون نره @lalaiekhoda
هدایت شده از لالایی خدا
003 mesala va monafegha.mp3
3.37M
۳ : مثالا و منافقان روزهای زوج، ساعت ۹ شب 🌹بچه‌های لالایی خدا! کمک به سیل‌زده‌های عزیز یادتون نره @lalaiekhoda
🍃دغدغه بزرگ هستی خیلی به قطره فکر می‌کنم من در زندگی مدیون قطره‌ام او با این که قطره است ولی برای من به اندزۀ یک دریا فکر و خیال تراشیده من از قطره درس‌های زیادی یاد گرفته‌ام. او یک بار برایم درس انتظار گذاشت و چه شیرین بود درس انتظار قطره. از آن روز تا امروز دیگر نمی‌توانم پای رودی بنشینم و یادی از درس انتظار قطره نکنم. امشب ایدۀ نقّاشی انتظار را از درس انتظار قطره می‌گیرم. قطره‌ای را که می‌کشم که به سنگی خورده و کمی از رود فاصله گرفته همۀ وجودش اضطراب است. دارد خیال می‌کند اگر از رود بیرون بیفتد در کنار رودخانه زیر نور آفتاب از میان می‌رود و به دریا نمی‌رسد سرزنش می‌کند خودش را چرا در مسیر رودخانه حواسش به این تخته سنگ نبود. با خودش عهد می‌کند اگر وقتی که پایین افتاد در رودخانه فرود بیاید دیگر حواسش را در مسیر رودخانه تا دریا به سنگ‌های کوچک و بزرگی که شاید او را از رودخانه جدا کنند جمع کند. قطره از همان اوّلی که به رودخانه افتاد، به فکر دریا بود هر چه او را از رسیدن به دریا باز بدارد، به همَش می‌ریزد. دریای من! من قطره‌ای هستم که هوای انتظار تو در سرم نیست زیرا در مسیر رودخانه با تخته سنگ‌هایی که مرا از تو دور می‌کند دوست شده‌ام. من حواسم جمع قشنگی‌های کنار رودخانه است حسابی از تو غافل شده‌ام آقا! پس من منتظر تو نیستم، ولی می‌خواهم منتظر تو باشم برای همین هم باید شبیه تو شوم. آقای مهربانم! تویی که حواست هست عمرت را جز در مسیر بندگی جای دیگری خرج نکنی فراموش نمی‌کنی که دغدغه‌های پست کارشان مشغول کردن آدم به خویش و غافل کردن آنها از بندگی است. در میان دغدغه‌های تو هر چه بگردیم حتی یک دغدغۀ کوچک هم پیدا نمی‌کنیم. ما را کشتند این دغدغه‌های کوچک و عمرمان را پای خودشان قربانی کردند. میان دغدغه‌های ما تا دغدغه‌ها تو فاصله از زمین تا آسمان، نه کهکشان کهکشان فاصله است میان دغدغه‌های ما و تو. با این همه فرقی که میان دغدغه‌های ما و توست چگونه می‌شود ما هم چون تو از عمر خویش تنها در مسیر بندگی استفاده کنیم؟ و کسی که عمرش را خرج دغدغه‌های بیخود می‌کند مگر می‌تواند شبیه تو باشد؟ خدا را شکر که اگر درگیر دغدغه‌های کوچکیم ولی این قدر زنده هستیم که خسته شده باشیم از این دغدغه‌ها وای به روزی که با این دغدغه‌ها خوش باشیم! تا حال و روزمان این اندازه خراب نشده، به فریادمان برس. شبت بخیر دغدغۀ بزرگ هستی! @abbasivaladi
📡 پیامدهای ماهواره در خانواده ⁉️چه شد که پای ماهواره به خانه‌هایمان باز شد؟ فصل3️⃣ : بهانه هایی شبیه دلیل (توجیهات سطحی) 1️⃣ شبکه های دینی و مذهبی ◀️ فلسفۀ راه‌اندازی شبکه‌های مذهبی 🔸شاید برخی از شما بپرسید که اگر این اندازه ماهواره📡 خطرناک است، چرا می‌گویید برخی به نیّت خیرخواهانه، شبکه‌های ماهواره‌ای خوب، راه انداخته‌اند؟ راه‌اندازی این شبکه‌ها، موجب شده ما به بهانۀ نگاه کردن👀 به برنامه‌های این شبکه‌ها، ماهواره بگیریم و بعد، آنچه نباید، اتّفاق بیفتد. 🔹در پاسخ به شما باید گفت: راه‌اندازی شبکه‌های ماهواره‌ای📡، به معنای مجوّز خریدن ماهواره به وسیلۀ شما نیست. مگر استقرار تیم امداد و نجات در جاده‌ها، به این معناست که شما با خیال راحت، تصادف کنید؟! این تیم‌ها در جادّه‌ها مستقر شده‌اند که اگر کسی تصادف کرد، به دادش برسند. اینها می‌دانند که هر اندازه هم که به مردم بگویند در رانندگی🚗 احتیاط کنند، باز هم عدّه‌ای هستند که بی‌احتیاطی کرده، جان خود و دیگران را به خطر می‌اندازند. 🔸 شبکه‌های ماهواره‌ای📡 خوب هم تیم امداد و نجاتِ رسانه هستند. دنیایی از شبکه‌های ماهواره‌ای دست به دست هم داده‌اند تا اخلاق و عقاید مردم ما را از بین ببرند. هر چه هم که به مردم بگویی، باز هم عدّه‌ای گوششان👂 بده‌کار این حرف‌ها نیست و پای برنامه‌های ماهواره‌ای می‌نشینند. تیم امداد و نجات رسانه‌ای، به وسیلۀ شبکه‌هایی که پاسخ‌گوی حملات شبکه‌های انحرافی🔞 هستند، به داد مصدومان می‌رسند. 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 157 - 159 #بشقابهای_سفره_پشت_باممان #ماهواره #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🍃ساقی تشنه خدا داشتم دنبال ایده‌ای می‌گشتم برای نقّاشی انتظار امشب. یادم افتاد به نگاه منتظر کودکی که پردۀ خیمه را کنار زده و دارد از دور، سمت شریعه را نگاه می‌کند. مادرش را درون خیمه می‌کشم که دارد کودک منتظرش را نگاه می‌کند آن هم با اشک‌های جاری که کار هزار شعلۀ آتش را می‌کند برای سوزاندن دل. لب کودک، تکیدۀ عطش است و اشکش می‌ریزد روی لب تکیده‌اش و لبش شور می‌شود و مثل دل به شور افتاده‌اش می‌سوزد. برادرش را درون گهواره می‌کشم که دارد با هق هق گریه‌اش انتظار عمو را فریاد می‌زند عمه را باید کجا بکشم که بچه‌ها را به وعدۀ آمدن عمو آرام می‌کند؟ کاش می‌شد نقش دل همه را طوری بکشم تا خلایق بدانند آنها منتظر عمو هستند، نه آب. کاش دلهرۀ این بچه‌ها کشیدنی بود تا با دیدن این نقّاشی مردم می‌فهمیدند بچّه‌ها منتظر برگشتن نگهبان خیمه‌ها هستند من این دلهره را این گونه به تصویر می‌کشم: بچّه‌های خردسال را در حالی می‌کشم که دست‌هایشان را روی گوشواره‌هایشان گذاشته‌اند و بزرگ‌ترها را در حالی می‌کشم که با هر دو دست چادرشان را محکم گرفته‌اند. منتظرانه‌ترین نگاه به گمانم نگاه مادر شیرخواره است و شاید هم منتظرانه‌تر از او، نگاه باباست. بوم نقاشی امشبم را باید بزرگ‌تر بگیرم زیرا می‌خواهم منتظری را به تصویر بکشم که همه منتظر او هستند. می‌روم سمت شریعه و سقّا را می‌کشم سقّا منتظر آمدن برادر است روی زمین افتاده و گوشش را تیز کرده تا صدای پای اسب برادر را بشنود. سقّا کنار آب افتاده کاش می‌شد انتظار به بن بست‌ رسیدۀ آب را هم بکشم. آب،‌ منتظر خروشید و خروشید تا به لب سقّا برسد ولی امیدش ناامید شد و به لب نرسید. مَشک را هم می‌کشم پر از تیرهایی که سینه‌اش را دریده‌اند این تیرها پیش از آن که مشک را بدرند انتظارش را تکه تکه کرده‌اند چه قدر منتظر ماند تا به خیمه‌ها برسد ولی نرسید انتظار در چشم‌ها خودش را نشان می‌دهد سقّا منتظر برادر است ولی چگونه می‌شود نگاه منتظر را از چشم به خون نشسته تماشا کرد؟ شکر خدا در میان همۀ‌ این انتظارها، یک انتظار به مقصد رسید و برادر به برادر رسید. امشب از میان این انتظارها نمی‌خواهم پلی بزنم به انتظار خودم. امشب شبیه تو شدم و برای سقّا گریستم. شبت بخیر ساقی تشنه‌های خدا! @abbasivaladi
هستی همه، سر به فرمان تو دارد. برای همین است که خورشید در صبح ظهورت، از همان جا طلوع می‌کند که غروب کرده است. ای کاش من هم مانند خورشید گوش به فرمان تو بودم! #بهانه_بودن #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi