محسن عباسی ولدی
Rozehaye_khanegi_27.mp3
1.9M
▪️السلام عليك يا ابا عبدلله الحسین
▪️روضه های خانگی
🍃در میان روضههایت زندگی کردن خوش است🍃
#محسن_عباسی_ولدی
#روضه_های_خانگی
#در_میان_روضه_هایت
#مداحی
@abbasivaladi
🍃مایۀ آرامش دلها
چگونه میتوان به تو فکر کرد و آتش نگرفت؟
کافی است تو و تنهاییات را تصوّر کرد
و ذرّه ذرّه سوخت و آتش گرفت.
کاش میتوانستم از همین امروز
از بردن نام تو در میان مردم دست بردارم!
وقتی نام تو میشود ورد زبان من
کارهای من میشود عار نام تو.
پس چه بهتر که نامت را از روی زبانم پاک کنم
تا عار من از روی نام تو پاک شود.
اصلاً حکم شریعت مگر در دست تو نیست؟
تو ولیّ همۀ عالمی.
حکم خدا همان است که تو امر میفرمایی.
معروف، دستور توست و منکر، همان است که تو از آن نهی میکنی.
پس از همین امروز فرمان بده
هر کسی مایۀ زینت تو نیست، حق ندارد نام تو را بر زبانش جاری کند!
به دوستانت هم بگو امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنند.
سخت است، ولی ما برای آبروی تو باید هر سختی را به جان بخریم.
آقای مهربان!
فقط لطفی کن و وقتی خواستی این حکم را صادر کنی
ما را از بردن نامت در خلوت خویش منع نکن.
بردن نامت در خلوتمان هم اگر حرام باشد
به گمانم باید خودکشی را حلال کنی.
نام تو اعجاز آرامش زندگی است.
این اعجاز را اگر از ما بگیری
در هر لحظۀ زندگی، هزار زلزله بر پا میشود.
ما از زلزله میترسیم، به دادمان برس آقا!
شبت بخیر مایۀ آرامش دلها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃یار باوفا
کاش میشد ما را از ذهنت پاک کنی!
مگر شما قدرتش را ندارید که هر وقت که بخواهید، بدانید.
پس ما را از دایرۀ معلوماتت حذف کن.
ما هر چه قدر بیشتر در یاد تو باشیم
بیشتر مایۀ آزارت خواهیم بود.
ما سنگ تو را به سینه میزنیم
و در مسیر بدیها قدم بر میداریم
تو به ما فکر میکنی و غمگین میشوی.
غمگینی تو میشود بلای زندگی ما.
آن وقت تو باید به خدا التماس کنی
تا بلا را از سر زندگیهایمان بردارد.
مگر تو غم و غصه کم داری؟
به یک باره ما را فراموش کن
تا بار غصّههایت سبکتر شود.
ما بال تو نشدیم، پس خودت کاری کن که بارت هم نباشیم.
میدانم اگر تو ما را فراموش کنی
ما از روی زمین محو خواهیم شد.
ولی بودن و نبودن ما مهم نیست.
برای سبک شدن بار غم تو
عالمی را باید فدا کرد.
آقا!
تو عادت داری به دو تا شدن حرفهای من!
همۀ وجودم شده وحشت.
کمی دیگر مهلت بده و ما را فراموش نکن.
خدا را چه دیدی، شاید خوب شدیم و مایۀ شادیات.
یک بار دیگر امتحانمان کن
از کجا معلوم
شاید شدیم از آنهایی که دیدنمان حالت را خوب میکند.
شبت بخیر یار باوفا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
May 11
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : ارزش صداقت را به خاطر اشتباه فرزندان، کم نکنیم!
👤 #حجت_الاسلام_عباسی_ولدی
💠 #سمت_خدا
@abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🔰مشاوره را کمک بدانیم، نه دخالت. ❌برخی از مردم خیال میکنند مشاوره، یعنی دخالت سوم شخص در زندگی؛ در
⚠️ برخی نمیخواهند بپذیرند که خامی، یکی از ویژگیهای جوانان است. جوانی که تا به حال تجربۀ زندگی مشترک را نداشته، نیازمند راهنماییهای کسی است که بتواند خامی او را جبران کند.
❌ این، بدان معنا نیست که بزرگترها نیازمند مشاوره نیستند؛ بلکه به این معناست که جوانترها، نیاز بیشتری به مشاوره دارند.
💢 منظور ما از سفارش به مشاوره، این نیست که یک پای زن و شوهر در خانه و پای دیگرشان در اتاق مشاوره باشد.
✳️ اوّل باید تلاش کنیم با مطالعه و گفتگو با اهل فن، قواعد زندگی مشترک را بیاموزیم و سپس در مواردی که به مشکل برخورده و توان حلش را نداشتیم، به مشاور مراجعه کنیم.
✅ باید بپذیریم ما در تمام ابعاد زندگی، کارشناس نیستیم تا بتوانیم همۀ مشکلات را با اتّکا به نظر خویش، حل کنیم.
❇️ اگر کسی بنای چنین کاری را داشته باشد، زندگی خود را در معرض خطر قرار داده است. در حقیقت، مشاوره، ایمن کردن کانون خانواده از افتادن در پرتگاه نیستی است.
🔰بارها در زندگی خود، تجربه نموده و در زندگی دیگران هم مشاهده کردهایم که کاری را بدون مشورت انجام دادهایم، امّا پس از مدّتی که نتیجه را دیدهایم، پشیمان شدهایم. پس بدون شک، یکی از اصلیترین پشتوانهها در زندگی مشترک، مشاوره است.
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول،ص ۲۴۲
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0171 ale_emran 81-82.mp3
7.08M
#لالایی_خدا ۱۷۱
#سوره_آل_عمران آیات ۸۲ - ۸۱
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
#نمایشنامه
«فضائل پیامبر»
✅ شنبهها و چهارشنبهها، ساعت ۹شب
منبع قصّه این برنامه👇
📚 برگرفته از کتاب «بحارالانوار، جلد ۱۶، صفحه ۳۴۱» اثر علامه محمد باقر مجلسی
📣 بچّههای لالایی خدا!
رزمندههای جبهه مواسات!
از لشگر بچّههای صاحبزمانی جا نمونید.
🔴 بچههای سحری لالایی خدا!
کسایی که دوست دارن عمو عباسی شب جمعه بهشون زنگ بزنن و قرار بچههای سحری رو یادآوری کنن، اسمشون رو به همراه شماره تلفن به این آدرس ارسال کنن👇👇👇👇👇
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSceo3c6E4RaXJp9vGI0QRANsN-vI1ufr4ieLuzLhb5gYc-IPw/viewform?usp=sf_link
#رزمایش_مواسات
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#لبیک_یا_خامنهای
@lalaiekhoda
🍃همۀ هستیام
چه خوب است که تو را دارم.
دلم را میبینی
بی آن که واهمه داشته باشم آنچه میبینی را در میان مردم فریاد بزنی.
اسرار مرا میدانی
بی آن که وحشت داشته باشم رسوایم کنی.
درخواستهایم را با تو در میان میگذارم
بی آن که بترسم روزی چوب منّتش را بر سرم بکوبی.
من نمیتوانم بیتو بودن را حتّی در خیالم تصوّر کنم.
خودت را از من نگیر آقا!
شبت بخیر همۀ هستیام!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
10.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : چرا نمی توانیم بر سرکشی های نَفْس غلبه کنیم؟
👤 #حجت_الاسلام_عباسی_ولدی
💠 #سمت_خدا
@abbasivaladi
🔰داستان واره 🔰
🍂چند روز است که مادر، اجازه نداده با ظرفها بازی کند. حسابی کلافه است. او بازی با ظرفها را خیلی دوست دارد. دیشب، مهمان داشتند. ظرفهای میوهخوری و لیوانها، هنوز در پذیرایی است.
🍂مادر به قدری خسته بود که دیگر حال جمع کردن آنها را نداشت. از صبح تا حالا هم مشغول کارهای متفرّقه بوده. چشم دخترک به ظرفها خیره است؛ امّا مادر از اتاق، بیرون نمیرود. اگر هم میرود، خیلی زود بر میگردد.
🍂 مادر، تصمیم میگیرد که به یکی از همسایهها سری بزند. دخترک، خیلی خوشحال میشود. مادر، تذکّرات خود را به دخترک میدهد و به خانۀ همسایه میرود.
🍂در که بسته میشود، دخترک، لحظهای هم مکث نمیکند. به سراغ ظرفها میرود و شروع میکند به چیدن آنها در کنار یکدیگر. بشقابهای میوهخوری را که در کنار هم چید، منتظر نمیمانَد. به سراغ لیوانها میرود.
🍂لبخند، یک لحظه از لبهای او جدا نمیشود؛ امّا چشمش به در است که نکند مادر، سر برسد. لیوانها را روی هم میگذارد. اوّلین لیوان را که روی لیوان دیگر میگذارد، کمی عقب میکشد. نگاهش به این دو لیوان که میافتد، از تهِ دل، خوشحال میشود. به سراغ لیوان سوم میرود. زبانش را بین دندانهایش کمی فشار میدهد و آرام، لیوان سوم را روی لیوان دوم میگذارد. میترسد که دستش را از لیوان جدا کند.
🍂 هنوز دستش را از لیوان جدا نکرده که صدای در میآید. قلب دخترک، چند برابر تندتر میزند و در یک لحظه، به سرعت دستش را بر میدارد؛ امّا دست برداشتن همان و افتادن لیوان و شکستن آن، همان.
🍂 مادر، وارد میشود. دختر، کمی از صحنۀ حادثه، فاصله میگیرد. مادر، هنوز متوجّه شکسته شدن لیوان نشده؛ امّا از رنگ پریدۀ دخترک میفهمد که اتّفاقی افتاده. رو به دختر میگوید: چیزی شده؟
🍂دخترک با زبانی شیرین و با لحنی لرزان میگوید: داشتم میرفتم، پایم خورد به لیوان و شکست.
مادر میگوید: خودت طوری نشدی؟
دختر میگوید: نه.
🍂مادر به سمت لیوان شکسته میرود. وقتی ترتیب چینش بشقابها را میبیند، میفهمد که دخترک، باز هم به سراغ بازی مورد علاقهاش رفته. برای همین هم با اخم به دخترک نگاه میکند و میگوید: باز هم دروغ؟
دخترک میگوید: نه به خدا، پایم خورد و شکست.
مادر میگوید: پس کی این بشقابها را کنار هم چیده؟!
🍂دخترک، از این که لو رفته، ناراحت است؛ امّا از این که مادر اجازه نمیدهد که او با ظرفها بازی کند، بیشتر ناراحت است.
📚منِ دیگرِ ما، کتاب سوم، صفحه ۶۸
#من_دیگر_ما
#کتاب_سوم
#گزارههای_رفتاری
#تربیت_فرزند
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃همۀ ایمانم
ابتلا انتخاب من نیست
تصمیم خدا برای زندگی است.
ابتلا را نمیشود رد کرد.
فقط نوع پذیرش ابتلا با من است.
در برابرش همان باشم که خدا میخواهد
یا با گلایه و شِکوه به آمدنش اعتراض کنم.
این که ابتلا چه قدر بماند هم دست من نیست.
تا هر وقتی که خدا بخواهد، میماند
وقتی هم که خدا فرمان رفتن داد، میرود.
من باید همیشه آماده باشم برای ابتلا.
ولی آقا!
نمیتوانم از بیان یک حقیقت چشم بپوشم.
ابتلا هر اندازه سخت، وقتی در کنار تو باشد، آسان است
و ابتلا هر اندازه آسان، وقتی دور از تو باشد، سخت است.
حالا که در ابتلاهای زمانه، کم آوردهام
چه خوب میفهمم فاصلۀ خودم تا تو را
و میترسم از کم آوردنهای پی در پیَم.
کاری برایم کن آقا!
کاش میشد تا وقتی این ابتلاها هست
مرا به خودت نزدیک کنی
ابتلاها که رفتند ...
نه، ابتلاها که رفتند باز هم مرا پیش خودت نگه دارم
قول نمیدهم؛ ولی تلاش میکنم خوب شوم.
عزیز دلم!
من به تو نیاز دارم، بیشتر از ماهی به آب.
مرا به خودت نزدیک کن!
ابتلاها دارند بلای ایمانم میشوند.
شبت بخیر همۀ ایمانم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi