🍃مددکار لحظههای زندگی
روزگاری بود که احساس میکردم دنیا، دنیای بیدشمن است برایم.
گذشت و خود روزگار به من فهماند
که دنیای بیدشمن خیال اندر خیال است.
احساس میکردم که دشمن دارم، ولی دشمنم که بود، نمیدانستم.
چه روزهای سیاهی را گذراندم، روزهایی که همه را دشمن خودم میدانستم.
لحظههایم پر بود از وحشت و ترس.
گذشت و گذشت، روزهایی آمد که در آنها دشمنانم را کسانی میدیدم
که گفتار و رفتارشان بر مدار میل من نمیچرخید.
فکر و خیالم طرز جنگیدن با آنها شده بود.
یکی دو تا که نبودند.
با این حساب، آنها که دوستم نبودند، انگشت شمار بودند.
چه روزهای تلخ و شبهای پر از کابوسی را طی کردم.
دوست و دشمن، واژههای بیمعنایی شده بودند در زندگیام.
هر چه میگشتم،مصداق آرامشبخشی برای دوست
و معنای درستی برای دشمن نمییافتم.
تا وقتی که کلام خدا نه به گوشم که به دلم نشست
و فهمیدم شیطان، همان دشمن است و دشمن، همان شیطان
دشمنی که هیچ گاه دشمنش نگرفته بودم
ولی خدا گفته بود دشمنش بگیرید.
تازه قصّه شروع شده بود.
دشمنم را شناخته بودم؛ امّا در برابرش احساس ضعف میکردم.
آرامشم کمتر و وحشتم بیشتر شده بود.
التماس کردم و خدا ترحّم کرد و قطرهای از عشق تو را در دلم انداخت.
فهمیدم جز عشق تو هیچ سلاحی برای مبارزه با شیطان وجود ندارد.
باز هم التماس کردم و تو دوست عاشقی را سر راهم گذاشتی و فهمیدم
چه قدر راحت و خوبتر میشود جنگید وقتی همرزمِ همراهی داشته باشی.
هر نفس که پیشم دوستم میمانم
یک روزگار احساس دِین میکنم در برابرت.
شبت بخیر مددکار لحظههای زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیتاب۷
✅ هم بخون📖
✅ هم با صدای نویسنده گوش کن🎧
#طعم_شیرین_خدا
🍃بچشان به کاممان طعم شیرین بی مثالت🍃
📚 #من_با_خدای_کوچکم_قهرم ص۸۸
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🎥 کلیپ با کیفیت اصلی
👇👇👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/f47299
🍃 حضرت زندگی
زیاد شنیدهام که به دوستم میگویند دیوانه.
اگر عاقل بودن همان است که این مردم میگویند
راست است که دوستم دیوانه است.
مردم میگویند دوستم با خودش حرف میزند
و این، نشانهای از جنون است.
راست میگویند که او با خودش حرف میزند.
من حرفهای او با خودش را شنیدهام.
گاهی برای خودش خطّ و نشان میکشد
که اگر بر خلاف میل تو حتّی نفس بکشد
باید منتظر سختترین عِقابها باشد.
او به خودش میگوید سختترین عقاب برای عاشق، فراق است.
گاهی خودش را تسلّی میدهد
و آن، وقتهایی است که دورۀ فراق طول و دراز شده است.
من میشنوم که با خودش میگوید:
هر چه قدر فراق طولانیتر میشود، وصال، شیرینتر میشود.
امّا این گاهیها زیاد نیست.
بیشتر وقتهایی که مردم خیال میکنند که دارد با خودش حرف میزند
دارد با تو حرف میزند.
مردمی که حرف زدن با تو را بلد نیستند
خیال میکنند که او دیوانه شده و با خودش حرف میزند.
کجا میدانند که اگر او با تو حرف نزند
نه این که دیوانه میشود، دق میکند و میمیرد؟
وقتی به او دیوانه میگویند و تیرهای طعنهشان را به سویش نشانه میگیرند
غبطه میخورم به حالش، خوش به حالش!
یعنی میرسد روزی که من هم دیوانه خوانده شوم؟
حالم از عاقل بودن به هم میخورد.
این عاقل بودنها مرگ تدریجی است.
من همیشه از مرگ تدریجی میترسیدم؛ ولی حالا بیشتر.
آقا!
مرا دیوانۀ خودت کن و به زندگی برگردان.
شبت بخیر حضرت زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🎣ماهیگیری🎣
1⃣با خمیر بازی، شکلهای شبیه موجودات دریایی، مثل ماهی 🐠یا ستارۀ دریایی⭐️ بسازید. خمیرها را پس از شکل گرفتن، داخل یک ظرف آب🛢بیندازید. با یک شیء نوکتیز که در خمیرها فرو برود، ماهیها را صید کنید.
⏪وسیلۀ صید، میتواند یک چوب نازک نوکتیز، سیم مسی با کمی ضخامت و ... باشد.
بهتر است این بازیها در جایی باشد که شما نگران خیس شدن محیط نباشید؛ مثل حمّام.🛁
2⃣نوع دیگری از ماهیگیری را میتوان بدون آب، انجام داد. چند عدد ماهی 🐟🐠🐡روی یک کاغذ📝 بکشید و آن را با قیچی✂️ ببُرید. به هر کدام از این ماهیها، یک گیرۀ فلزّی 🖇نصب کنید. ماهیهای گیره زده را در یک ظرف پلاستیکی 🗑بریزد.
⏪یک تکّه آهنرُبا را با نخ به یک چوب🏑 یا میلۀ پلاستیکی وصل کنید. حالا به کمک این قلّاب ماهیگیری، ماهیهای موجود🐠🐟🐡 در ظرف پلاستیکی را صید کنید.
⏪در مراحل مختلف آماده سازی ماهیها🐡🐠، از خود کودک👦👧 هم کمک بگیرید. اگر او توانایی انجام دادن همۀ مراحل را دارد، شما فقط او را راهنمایی کنید.
⏪میتوانید با کمی خلّاقیت، این بازی را تبدیل به یک بازی آموزشی کنید. مثلاً روی کاغذها🗒📄حروف الفبا🅰🅱 را بنویسید و از فرزندتان که به تازگی حروف الفبا را یاد گرفته، بخواهید حروف یک کلمه، مثل «فاطمه» را از میان حروف، صید کند.
♦️این بازی، قدرت متعادل نگاه داشتن دست ✋را در کودک، بالا میبرَد. اگر هم این بازی به صورت مسابقه میان دو یا چند نفر👧👦👧 اجرا شود، هیجان بسیاری دارد.
📚بازی، بازوی تربیت، ص ٥١
#بازی_بازوی_تربیت
#من_دیگر_ما
#تربیت_فرزند
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0207 ale_emran 144.mp3
5.68M
#لالایی_خدا ۲۰۷
#سوره_آل_عمران آیه ۱۴۴
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
(خطر شایعه)
✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب
📣 بچّههای لالایی خدا!
رزمندههای جبهه مواسات!
از لشگر بچّههای صاحب زمانی جا نمونید.
#رزمایش_مواسات
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
@lalaiekhoda
دیر شد امشب.
مرا ببخش.
یادم نرفته بود که شب بخیر بگویم.
دنیا درگیرم کرده بود.
ولی باور کن که در میان گرفتاریهای دنیا
حواسم بود که هنوز شب بخیر نگفتهام.
دلم عجیب در بند شب بخیر گفتنهاست.
شبت بخیر دلبرم!
شبت بخیر نازنین!
شبت بخیر مهربان!
و بگذار برای اولین بار در شب بخیر گفتنهایم خودمانی صدایت بزنم
شبت بخیر مهدی عزیزم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
📛مشکل ما آن است که امروزه، به جهت غلبۀ شیوۀ زندگی مادّیگرایِ غربی، حاشیهها در زندگیمان، متن و متن
🔸وای از ناشکری!
⁉️از سخنان شما بر میآید که در حال حاضر، وضع خوبی دارید. خانهای برای خودتان دارید و حتّی مستأجر هم دارید، صاحبکار هم که هستید، سلامتید و دیندارید. پس چرا ناشکری؟ انسان از این دنیا چه میخواهد؟
✅ چشمت را که میبندی روی داشتههایت، حواست پَرت میشود. مسیری را که پیمودهای تا به این داشتهها برسی، از ذهنت پاک میشود.
✳️ برای همین هم همیشه برای دیروزت، آهنگ گلایه مینوازی و برای امروزت، بر طبل ناسپاسی میکوبی. داشتههای امروز تو از مسیر دشواریهای دیروز تو به دست آمده. کمی دقّت کن. این طور نیست؟
⚠️پس، هم برای دشواریهای دیروز و هم برای داشتههای امروزت، سر به سجدۀ شکر بگذار؛ وگر نه شاید امروزت، نقش فردا را سیاه کند.
❌در جامعۀ ما کم نیستند مردمی که مشکلات پیچیدۀ زندگیشان، ریشه در ناشکری دارد.
🍃خدای مهربان ما، در قرآن زیبایش فرمود:
وَ إِذ تَأذَّنَ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَأزیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ.
و نیز یاد کنید زمانی را که پروردگارتان اعلام کرد اگر سپاسگزاری کنید، قطعاً نعمت خود را بر شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید، بیتردید، عذابم سخت است.
✨پیامبر عزیزمان، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
سریعترین گناهان از نظر عقوبت، کفرانِ نعمت است.
✨سرور خوبیها، امیر مؤمنان علی علیه السلام هم فرمود:
کفران نعمت، نعمتها را از انسان میگیرد.
⬅️ ادامه دارد.....
📚ایران! جوان بمان! ص ۱۱۴
#محسن_عباسی_ولدی
#ایران_جوان_بمان
#جمعیت
@abbasivaladi
🍃خدای را شکر که مرا به خودش وانهاد و کارم را به خلق خویش واگذار نکرد. او مخلوقات خود را میشناسد و میداند اگر مرا به مردم وانَهد، سرمایۀ عزّتم را پایمالِ بخل و منّت و کِبر خود می کنند.
🍃شکر خدایی را که بساط محبّت برایم گسترد در حالی که نیازی به من نداشت. اگر به مهربانی اش ایمان نداشتم، باورم نمیشد که او با عظمت بیمنتهایش، به من که جز فقر، سرمایۀ دیگری ندارم اظهار محبت کرده است.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۳۲
#شب_جمعه
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃یار مهربان
اگر شما روزهای هفته را بر هم برتری نمیدادید
برای ما هیچ روزی برتر از روز دیگر نبود.
ما فرق روز و شبها را نمیفهمیم.
حتماً شمایید که شبهای جمعه حس و حالمان را عوض میکنید
شب رحمت و مغفرت بودنش از یک سو دل میبرد
و شب زیارتی بودنش از سوی دیگر.
دوستم گفت امشب برویم کربلا.
دستم را گرفت.
چشمهایم را بستم.
به لحظه نرسید، که رسیدیم کربلا.
درست همان جایی بودیم که تو دست دوستم را در دستم گذاشتی.
چه خوب است آقا!
که به این خیال اندر خیالهای من نمیخندی!
دوستیِ خیالی، سفری خیالی، کربلایی خیالی، زیارتی خیالی!
تو حتماً میدانی که بی این خیالها
هر لحظه برای من قاتلی بیرحم میشود.
محو حرم بودم و غرق خیالات خاطراتی که از تو در حرم داشتم.
دوستم دستم را گرفت و بر سینهام گذاشت.
گویی جان در بدن نداشتم.
او به من سلام بر حسین را تلقین کرد
و گفت که از طرف تو به حسین سلام بدهم.
من سلام دادم به حسین از طرف تو.
چه خوب است که سلام نیابتیِ خیالی را قبول میکنی از آدم.
اگر این قدر مهربان نبودی، چه کار میکردم؟!
شبت بخیر یار مهربان!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃حضرت کریم
باز هم جمعه بود و با دوستم قرار نالیدن داشتیم.
قراری که زیباتر از آن را در زندگی نداشته و ندارم
جز قراری که شاید یک روز تو با من بگذاری.
با هم رفتیم بیرون شهر.
به صحرا رسیدیم.
او گفت: تو از یک سو برو و من از سوی دیگر.
فاصلههامان که زیاد شد
شروع میکنیم به ناله کشیدن، فریاد زدن و از سر درد مولایمان را صدا زدن
فاصلهمان از هم زیاد شد.
او را به اندازۀ یک سیاهی در دور دست میدیدم.
مثل او بلد نبودم فریاد بزنم.
صادقانهاش این است که مثل او عاشق نبودم.
فریاد فراق کشیدن، بلد بودن نمیخواهد، عاشق بودن میخواهد.
دوستم را به اندازۀ ذرّهای میدیدم
ولی صدای فریادش طوری به گوشم میرسید
که گویی در کنارم ایستاده و فریاد میزند.
پرندههایی که از آن حوالی رد میشدند
طرز پرزدنشان فرق داشت.
دور سر دوستم میچرخیدند و ناله میزدند.
گو این که توان پرواز نداشتند و میخواستند روی زمین بیفتند.
از روی سنگریزهها که رد میشدم
صدای نالهشان را میشنیدم.
بوتههایی که با باد صحرا تکان میخوردند
معلوم بود که دوست دارند از زمین کنده شوند.
برخیشان کنده شدند و با باد رفتند پیش دوستم.
صدای باد هم فرق داشت با همیشه.
چه خوب میشد نالۀ فراق را از باد شنید!
من زبانم بنده آمده بود و توان فریاد کشیدن نداشتم
با باد و بوتهها، به همراه سنگریزهها و پرندهها
به صدای فریاد عاشقت گوش دادم و آب شدم.
مرا ببخش که هنوز عاشقت نشدم.
شبت بخیر حضرت کریم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🏴 مراسم عزاداری شهادت رئیس مذهب شیعه امام صادق علیهالسلام
▪️سخنران: حجتالاسلام عباسی ولدی
🎙 بانوای:
حاج عبدالرضا هلالی
کربلایی محمدحسین حدادیان
کربلایی امین قدیم
📆 شنبه ١۵ خرداد ماه
⏰ ساعت ۲۱:۳۰
📍تهران، بلوار شهید اندرزگو، حسینیه کربلا
@abbasivaladi