سلام
امروز یکشنبه ست و روز تربیت فرزند.
✅اونایی که قبلا تو تلگرام مخاطب ما بودن یادشونه که استاد بحث مهم #شخصیت_محوری رو اونجا مطرح کردن که شکر خدا استقبال خیلی خوبی هم ازش شد.
تو این مدت ما یه عالمه پیام از شما مخاطبای خوبمون دریافت کردیم که مجدد اون بحثا رو تو کانال بذاریم.
اگه خدا بخواد تصمیم داریم یکشنبهها این بحث رو تقدیم حضورتون کنیم.
‼️این بحث خیلی مهمه.
👈شما هم با نشر اون، توی آگاه کردن خونواده ها سهیم باشید.
📖هم بخونید
🎧هم گوش کنید
📱هم نشرش بدید.
#تربیت_فرزند
https://eitaa.com/abbasivaladi
👇👇👇👇👇
🍃مهربانی
چند شب التماس کردم
مرا از خانۀ دلت بیرون کنی، بیرون نکردی.
خواستم بار دوشَت نباشم، خودت نخواستی.
عزم کردم از دلت بروم
تا یکی از دردسرهایت کم شود، نگذاشتی.
گفتم بیخیالم شو، تا خیالت آسوده شود
در را محکم بستی، یعنی نمیخواهی بیخیالم شوی.
گفتم بگذار بروم
اگر به دردت بخورم
خود خدا مرا به دلت برمیگرداند
حرفم را گوش ندادی.
من کار خودم را کردم.
باید تلاش میکردم که راضی کنم تو را
ولی نتوانستم.
گویی من حریف دل تو نیستم.
تو مهربانتر از آنی که در خیالم بگنجد.
باشد، برمیگردم
به همان جایی که در دلت برایم خالی گذاشتهای
زیر عکسم که روی دیوار دلت کوبیده شده.
بر میگردم و باز میشنوم صدای مناجات تو را با خدا
که داری التماس میکنی
راه آدم شدن مرا هموار کند.
بر میگردم و مینشینم زیر باران اشکهایی که
برای خوب شدن من میریزی.
بر میگردم و میسوزم
با داغی که از آدم نشدن من به دلت مانده.
هنوز هم نمیدانم چه قدر مهربانی!
امّا اگر چه میدانی
بگذار راستش را بگویم:
من دوست نداشتم از خانۀ دلت بیرون بروم.
اگر در را باز میکردی
پیش از آن که قدم بیرون خانۀ دلت بگذارم میمردم.
این از بدی من است یا از جهالت و نادانیام نمیدانم
ولی چند شب داشتم امتحانت میکردم.
هر بار که به تو التماس میکردم
هزار بارش را به خدا التماس میکردم
که حتّی برای لحظهای خیال بیرون کردن من از دلت
در سرت نیفتد.
نه این که نمیدانستم مهربانی!
امتحان مهربانی تو
برای اطمینان دلم بود.
ولی حالا که فهمیدهام این قدر مهربانی
بیچارهتر از همیشه شدهام.
باید چه کار کنم با این همه بیچارگی؟
کاش میشد این را به همه فهماند
که این اندازه تحمّل مهربانی
خودش ریاضتی کشنده است.
باید به اندازۀ من بد بود
و مولایی چون تو مهربان داشت
تا فهمید معنای این ریاضت را.
شبت بخیر مولای من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍀 سلام 🍀
🍀 کتاب صوتی تا ساحل، در دو نسخۀ با موسیقی و بدون موسیقی منتشر شده است.
🍀 به یاری خدا از این پس روزهای دوشنبه صوتهای این کتاب در کانال گذاشته خواهد شد.
🍀 در ضمن در آیندهای نزدیک راه ارتباطی با مرکز فروش این کتاب صوتی به اطلاع اعضای کانال خواهد رسید.
کسانی که دوست دارند این کتاب را در فضای عمومی خانواده و با کیفیتی عالی دریافت کنند، منتظر اطلاع ما باشند.
🍀 عوامل این کتاب صوتی
گوینده اصلی: محسن بهرامی
گوینده متنهای ادبی: محمد جواد لطفی و حکیمه لطفی
و قاریان قرآن: کتاب اول: مهدی صیاف زاده
کتاب دوم: دکتر علی اصغر شعاعی
کتاب سوم: مهدی فروغی
کتاب چهارم: حسین یزدان پناه
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_صوتی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃ازدواج که فقط دیدن و پسندیدن نیست.
نه، اصلاً فقط دیدن و پسندیدن است؛
اما دیدن که فقط با چشم نیست،
نه، اصلاً دیدن هم فقط کار چشم است؛
اما چشم که فقط اینهایی نیست که زیر ابرو و دو طرف بینیات جا خوش کردهاند.
🍃مگر بُرد نگاه این چشمها چقدر است که میخواهی همسفرت را با اینها ببینی و بپسندی؟
🍃عقل هم برای خودش چشمی دارد،
به کارش اگر بیندازی، حتی به چشم سرت، درست دیدن را میآموزد.
🍃خیال نکن اگر چشم عقلت را باز کردی، پایش را میگذارد روی سر دلت.
عقل خودش معلم کلاس عشق است.
چشمش را باز کن تا به دلت درست عاشق شدن را یاد بدهد.
🍃چشم عقل را که میبندی، فقط به عاشق شدن فکر میکنی، چشم عقل را که باز میکنی، عاشق شدن را کنار عاشق ماندن میبیند.
🍃تو که عقل کل نیستی، چشمان عقلت را هم که تا آخر باز کنی، باز هم نمیتوانی همه جا را ببینی
پس یادت باشد که از چشمهای بازی که پاک هستند استفاده کنی، چشمهایی که دنیا را خوب دیدهاند و برد نگاهشان چند قدمی بیشتر از توست، از حرص و حسد پاکند و نگاهشان بند زمین نیست.
🍃اگر خودت را بند زمین نکنی و چنگ بزنی به ریسمانی که خدای مهربان، از آسمان فرستاده تا ما اهل زمین نمانیم، عقد تو را هم میشود در آسمانها خواند و میشود برای فرشتهها نامۀ دعوت نوشت.
اصلاً میزبان جشن تو، میشود خود خدا باشد.
🍃انتخابت آسمانی باد!
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص15
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#مهارتهای_انتخاب_همسر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃خانه دل تو
همیشه وقتی که از خانهام بیرون میرفتم
و بعد از چند روز، حتّی بعد از یک روز بر میگشتم
همه میشنیدند که تا میرسیدم به خانه میگفتم:
هیچ کجا، خانۀ آدم نمیشود.
عجب آرامشی دارد خانه!
حالا که برگشتهام به دلت که تنها خانۀ من است
با همۀ وجودم دوباره میگویم:
هیچ کجا خانۀ آدم نمیشود.
عجب آرامشی دارد خانه!
آقا!
ممنونم که در را باز نکردی.
من فقط خیال رفتن داشتم
ولی همین خیال چنان بلایی بر سرم آورده بود
که خودم را آن سوی درِ خانه تصور میکردم.
من نمیخواستم بروم.
فقط میخواستم ببینم تو چه قدر مرا دوست داری
و چه قدر از دستم خسته شدهای
امّا همین قدر که سر سوزنی احتمال میدادم
که نکند در را باز کنی و مرا از خانه بیرون کنی
گویی که سالهاست از خانه بیرون بودهام.
هیچ کجا خانۀ آدم نمیشود.
عجب آرامشی دارد خانه!
یک چیز بگویم باورت میشود؟
به قدری خیال بیرون کردنم از خانه
برایم وحشتناک بود
که هنوز هم دارم از ترسش میلرزم.
چه کار کنم هنوز هم باور نمیکنم که این قدر مهربانی!
و هنوز هم میترسم یک روز از دستم خسته شوی
و مرا از خانه بیرون کنی.
من در این عالم فقط یک خانه میشناسم
آن هم خانۀ دل توست.
من اگر از دلت بیرون بروم
در کاخ باشم یا کوخ، در بهشت یا جهنّم
دیگر هیچ فرقی نمیکند.
کسی که در خانۀ دل تو جایی برای خودش باز نکرده
بیخانمان است، حتّی اگر سند شش دانگ همۀ خانههای روی زمین
به نامش خورده باشد
و حتّی اگر همۀ بهشت را در اختیارش گذاشته باشند.
من روی قول تو حساب باز میکنم.
یک مرد اگر در این عالم باشد، آن یکی تویی.
مرد است و قولش.
کاش به من قول میدادی
هیچ گاه مرا از دلت بیرون نخواهیکرد.
خودت میدانی که این قول چه قدر دلم را آرام میکند.
قول من قول نیست
امّا تو که جنس بیبها را گران میخری!
قولم را قول حساب کن و این حرفم را بشنو:
من هم قول میدهم کمتر آزارت دهم.
شبت بخیر صاحبخانۀ مهربانم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi