eitaa logo
محسن عباسی ولدی
55هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
345 فایل
زیر مجموعهٔ کانون فرهنگی_تبلیغی آیین فطرت توحیدی کانال ‌زیر نظر مستقیم حاج آقا عباسی ولدی اداره ‌می‌شود. کانال ها و آدرسهای کانون: ktft.ir/v سایت و ادمین فروش انتشارات آیین فطرت: ketabefetrat.com @foroosh_fetrat ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام قسمت چهاردهم از بحث رو تقدیم می‌کنیم به همۀ کسایی که توی سینه شون یه قلبه که به عشق علی و اولاد علی علیهم السلام می‌تپه. یاعلی https://eitaa.com/abbasivaladi 👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/abbasivaladi
داشتم می‌رفتم کنار حرم دیدم چقدر خدا ریخته روی سر و صورتت. هر طرف را که نگاه می‌کردم خدا می‌دیدم. خدا خدا خدا اصلاً بگو ببینم این جا حرم توست یا خدا؟ نکند این لبّیک یا حسینی که زائران می‌گویند همان لبّیک اللّهم لبّیکی است که زائران بیت الله الحرام می‌گویند؟ ‌این همه خدا چه کار می‌کند در حرم تو؟ https://eitaa.com/abbasivaladi
#نکته هایی از درس های گذشته http://eitaa.com/abbasivaladi
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃 یار مهربانم خدا را شکر که دوستت دارم. از همان اوّلی که خدا را برای دوست داشتنت شکر می‌کردم در خیالم چیزی رفت و آمد می‌کرد که تا به امشب حرفی از آن نگفته‌ام. با این خیال خوشم. می‌ترسم حرفی از آن بزنم و چیزی از تو بشنوم که هر چه بافته‌ بودم را رشته کند. همین طور نگه داشتم پیش خودم و هر بار که خدا را برای دوست داشتنت شکر کردم با آن خیال، شب را به صبح رساندم. از طرفی هم با خودم می‌گفتم: تو که از عهدۀ شکر محبّت یارت بر نیامدی اگر این خیالت درست باشد می‌خواهی با بار شکر آن چه کار کنی؟ مگر این همه نمی‌نالی از سنگینی بار شکر این محبّت؟ فکرش را کرده‌ای که اگر خیالت درست باشد چند کهکشان بار شکرش سنگین‌تر از این شکر است؟ راستش به بزرگی آن نعمت و کوچکی خودم که می‌اندیشیدم گاهی هم می‌ترسیدم که خیالم درست باشد. من خیالم را می‌گویم ولی تو چیزی نگو. می‌گویم چون دیگر تاب نگهداشتن آن را در دلم ندارم یعنی دلم جایی ندارد برای این خیال بزرگ. باید بگویم و آرام شوم. تو چیزی نگو چون می‌ترسم از شنیدن. اگر بگویی نه، چه خاکی به سر کنم اگر آری، ... آقا! مدّت‌هاست که خیالم این است اگر روزی خدا پرده از مقابل نگاهم برداشت و دلت را نشانم داد می‌شود سر به سجده بگذارم و با صدای بلند بگویم: خدا را شکر تو دوستم داری! و خدا را شکر که خیلی دوستم داری! می‌شود؟ کسانی که می‌دانند تو دوستشان داری چگونه زندگی می‌کنند؟ اصلاً کسی هست که شنیده باشد تو دوستش داری و زنده مانده باشد؟ اگر هست، نشانم بده می‌خواهم با او حرف بزنم. کسانی که می‌دانند تو دوستشان نداری چگونه زندگی می‌کنند؟ اصلاً کسی هست که شنیده باشد تو دوستش نداری و زنده مانده باشد؟ اگر هست نشانم بده. می‌خواهم با او حرف بزنم. کاش جرأت می‌کردم و می‌توانستم التماست کنم که بگویی دوستم داری یا نه! ولی می‌شود التماست کنم هر اندازه هم که بد هستم اگر دوستم نداری، دوستم داشته باش. قول می‌دهم خوب شوم آقا! شبت بخیر یار مهربانم! http://eitaa.com/abbasivaladi
🔰من یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم و یک بچّه هم داریم، فهمیده‌ایم که کفو هم نیستیم... ❓ازدواج خیابانی کرده‌ام. حالا چه کنم؟ #تا_ساحل_آرامش #کتاب_اول #کتاب_صوتی #فانوس_دانایی #شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک ♦️پرسش های گام دوم، ازدواج خیابانی (بخش اوّل) https://eitaa.com/abbasivaladi 👇👇👇👇👇
n014 تاساحل،‌ پرسش‌های گام دوم،‌ ازدواج خیابانی،‌بخش اول.mp3
3.08M
🔰من یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم و یک بچّه هم داریم، فهمیده‌ایم که کفو هم نیستیم... ❓ازدواج خیابانی کرده‌ام. حالا چه کنم؟
💞💞💞💞💞💞 🔴"آنچه باید باشد" یا "آنچه هست" ؟! ✅ برخی، «آنچه باید باشد» را به عنوان معیار در نظر می‌گیرند؛ در حالی که «آنچه هست» را باید معیار قرار داد. ♨️ بعضی‌ها شعار می‌دهند که: «قیافه یعنی چه؟ اصلاً قیافۀ طرف برای ما مهم نیست. اصل، ایمان و اعتقاد است و...». ❗️خودتان را فریب ندهید. واقعی فکر کنید. اگر قیافه برایتان مهم است، آن را به همان اندازه در نظر بگیرید. ❌ نکند در هنگام تصمیم‌گیری، سجّاده آب بکشید و بعد از ازدواج ببینید از قیافۀ طرف خوشتان نمی‌آید و هر چه می‌خواهید به ایمانش، نماز شبش و ادبش توجّه کنید، قیافه‌اش در مقابل چشمانتان می‌آید و همه چیز را پاک می‌کند! ⁉️«آنچه باید باشد»، آن است که انسان نباید به قیافه تا این اندازه توجّه کند؛ امّا «آنچه هست» چیست؟ ❓آیا واقعاً شما برای قیافه، تا این اندازه ارزش قائل نیستید؟ 📚 نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۵۲ 💞💞💞💞💞💞 🎧 فایل صوتی این بحث رو هم می تونید همین جا گوش کنید: https://eitaa.com/abbasivaladi
#نکته هایی از درس های گذشته http://eitaa.com/abbasivaladi
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃عشق آسمانی خدا را شکر که دوستت دارم و خدا را شکر که هنوز می‌توانم خیال کنم که تو دوستم داری. خدا خودش خوبی‌هایی را به من عطا کرده که می‌دانم با وجود آن می‌شود دل خوش کرد به این که شاید تو دوستم داشته باشی. مثل این خوبی: من یقین دارم که از دشمنان تو بیزارم. من با خیال این که تو دوستم داری خوشم. با این خیال زندگی می‌کنم با این خیال نفس می‌کشم با این خیال می‌خوابم و با این خیال بیدار می‌شوم قشنگ‌تر از این خیال، خیال دیگری نمی‌شناسم خیالی که می‌ترسم کنکاشش کنم تا ببینم درست هست یا نه؟ خودت می‌دانی که با این خیال چه قصّه‌ها ساخته‌ام و شب و روزم را در آن قصّه‌ها طی کرده‌ام. قصّه‌هایی که هر کدامش برای خود کتابی عاشقانه است. اگر خیال‌هایم را بنویسم باید بساط کتاب‌های لیلی و مجنون را برچید و داستان فرهاد و شیرین را از فهرست کتاب‌های عاشقانه پاک کرد. من وقتی با خیال عشقی که میان ماست زندگی می‌کنم فلسفۀ آفرینش خیال را می‌فهمم. اگر این خیال‌ها نبودند، تاب آوردن زندگی ممکن بود؟ مگر می‌شود خدا ماهی را محتاج آب بیافریند و آب را نیافریند. این خیال‌ها برای من حکم آب حیات را دارند. برای همین است که هر چه چوب سرزنش و تهمت می‌خورم نمی‌توانم دست از این خیال‌ها بردارم. وقتی خیال می‌کنم زیر باران دست در دست تو در خیابانی که چنارهای سر به فلک کشیده سقفی سرسبز ساخته‌اند در کویر هم که باشم در دل تابستان حال و هوای بهار می‌گیرد دلم. بگذار هر چه دوست دارند بگویند و به نام دفاع از تو به من بتازند و سنگ اتّهام پایین آوردن مقام تو را بر پیشانی‌ام بزنند من که می‌دانم تو اگر دوستم داشته باشی خودت دوست داری که دست در دست من زیر باران راه بروی این دیگر خیال نیست من تو را این طور شناخته‌ام اگر اشتباه است خودت درستش کن. خیال‌های این چنینی من رنگ تکرار به خود نمی‌گیرد درست مثل هوای نفس کشیدن اگر هوای نفس کشیدن رنگ تکرار گرفت این خیال‌ها هم تکراری می‌شوند من هر روز با این خیال‌ها نفس می‌کشم ولی راستش هر لحظه دل‌شورۀ واقعی نبودن این خیال‌ها را دارم آخر همیشه ترس این را دارم که اگر خواستی زبان باز کنی و حرفی بزنی از واژه‌هایت بوی دوست نداشتن به مشامم برسد. شاید می‌خواهی از شوق نمیرم که این ترس را به جانم انداخته‌ای تا غلظت شراب این خیال را کم کند. من راضی‌ام هر طور که تو دوست داشته باشی! شبت بخیر عشق آسمانی! http://eitaa.com/abbasivaladi
http://eitaa.com/abbasivaladi
🔸داغ اربعین🔸 تو کجایی وقتی که ما نیستیم؟ آنجایی که دلمان هست؟ پیش مایی یا دلمان؟ کنده شدن دل را شنیده بودیم اما گویی اربعین روز چشیدن آن است. دلمان دارد کنده می‌شود کنده شدن دل چقدر درد دارد! وقتی که دل جایی است که ما نیستیم باید کنده شود از ما حرفی نداریم قبول. اما ما گله داریم از دلمان که به تنها سفر کردن عادت کرده آقا! هر سال به بهانه‌ای تنهایمان میگذارد و خودش می‌رود که از نجف عمودها را یکی یکی بشمارد و قدم به قدم خودش را به آغوش کربلا نزدیک‌تر و نزدیک‌تر ببیند. و مرا این شب‌ها می‌گذارد در خیال عمودهای نجف تا کربلا که به جای ستاره‌های بشمارم و آرام آرام بخوابم. راستش خسته شدم از شمردن خیالی این عمودها. من در خیالم بارگاهی ساخته‌ام برای علی و بارگاه دیگری برای حسین و 1452 عمود هم زده‌ام در میان این دو حرم. نزدیک اربعین صبح که آفتاب سلام می‌دهد به تو راه می‌افتم در امتداد این عمودها. کوله‌ام پر است از گِله گِله از دلی که تنها رفت و تنهایم گذاشت. می‌ترسم تو هم یک روز از دست گِله‌های من خسته شوی برای همین عمود به عمود یکی از گِله‌ها را در می‌آورم و می‌خورم. خوردن این بغض بهتر از خسته شدن تو از من است. گِله‌هایم تلخ است کاش می‌شد کاری کرد که شیرین شود. چه کار می‌شود کرد؟ راهی پیش پایم نمی‌گذاری؟ مثلاً می‌شود دستی بکشی روی کوله‌ام؟ یا بگذاری روی گونه‌ام؟ درست است که در خیالاتم پیاده از نجف به سوی کربلا می‌روم اما پایم درد می‌گیرد آقا؟! تو هم قدم بگذار و بیا در خیال من خدا قوتی بگو تا تلخی هلاهلیِ گله‌هایم به شیرینی عسل شود آقا! اگر بیایی پاهایم را نشانت می‌دهم که از چشم تاول‌هایش چه جور دارد اشک می‌ریزد. بس است دیگر باور کن که من هم آدمم. خسته شدم از این همه سفر خیالی من عاشق تاول‌های راه اربعینم. این تاول‌ها وقتی در کف پایی شکوفه می‌زند قد آدم را بلند می‌کند به اندازه‌ای که می‌شود آن سوی آسمان را دید. من می‌خواهم روی تاول‌های پا آن سوی آسمان را ببینم. راستی آقا! تو هر سال اربعین کربلایی،‌ آری؟ می‌شود امسال تو هم بمانی پیش ما؟ داغ اربعین دارد می‌کُشد ما را تو که پیش ما باشی و فقط دلت را روانه کنی ما هم آرام می‌گیریم. ما داغدیده‌ایم داغدیدۀ‌ اربعین تسلای دل داغدیده ثواب دارد آقا! https://eitaa.com/abbasivaladi
#نکته هایی از درس های گذشته http://eitaa.com/abbasivaladi
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃حضرت مهدی خدا را شکر که دوستت دارم و خدا را شکر که تو هم مرا دوست داری. امشب می‌خواهم بیشتر از دیشب از خیالی که با آن زندگی می‌کنم با تو حرف بزنم. خدا را شکر که تو گوش شنوایی داری برای شنیدن این حرف‌ها. وقتی که خودم را محبوب تو خیال می‌کنم با خودم می‌گویم: تو بهتر از هر کسی که روی زمین است راه و رسم عشق بازی را بلدی. اصلاً اگر تو نبودی عشق روی زمین، صاحبی نداشت. مثلاً می‌دانی که هم عاشق‌ها و هم معشوق‌ها دوست دارند در دنیای عشق با نام صدایشان بزنند. وای که چه قدر زنده می‌شوم وقتی در خیالم صدای تو را می‌شنوم که داری مرا با نامم می‌خوانی! همان نامی که درست یا اشتباه، ما کوچکش می‌خوانیم. عالم خیال است دیگر هر طور که بخواهم درستش می‌کنم. من لحن صدایت را عاشقانه خیال می‌کنم و خودم را با یک عالمه ناز. تو با نام صدا می‌زنی من ناز می‌کنم و پاسخ نمی‌دهم تو می‌دانی که ظاهر پاسخ ندادنم ناز است ولی باطنش یک دنیا نیاز نیاز به شنیدن صدایت که هر چه می‌شنوم سیر نمی‌شوم. نیاز به شنیدن لحن مهربانت که هر چه قدر دلم را نوازش می‌کند باز هم نیازم به نوازش کم نمی‌شود. نیاز به احساسِ بودن تو وقتی مرا با نام کوچکم صدا می‌زنی احساس می‌کنم به اندازۀ یک روزگار عمرم طولانی شده و وقتی پاسخت را نمی‌دهم و تو نازم را با صدا زدن دوباره می‌کشی احساس می‌کنم که جاودانه شده‌ام. آن نام کوچکی که بر زبان تو جاری می‌شود از بزرگ‌ترین نام‌های دنیا می‌شود. من عادت کرده‌ام به شنیدن این صدای خیالی‌ات. می‌دانی صبح تا شام چند بار از زبان تو خودم را صدا می‌زنم؟! و قشنگ می‌فهمم که اگر تو کسی را صدا بزنی در دلش اگر هنوز رنگی از زندگی مانده باشد هر چه بدی را می‌تواند از دلش بیرون کند. صدای تو هر چه قدر نرم و مهربان وقتی حامل نام کسی می‌شود توفان به پا می‌کند توفانی که در مسیرش هر چه نام بدی داشته باشد از بیخ و بن کنده می‌شود. اگر نمی‌خواهی به این زودی‌ها صدایم بزنی توانی بده به خیالم که کم نیاورد در برابر امتداد زمان. خیلی وقت است که دارم در خیالم خودم را از زبان تو صدا می‌زنم. اگر دلت خواست یک بار خیالم را محقق کن. من صدا زدن تو را وقتی که نامت بر زبان جاری می‌شود بیشتر دوست دارم. تو هم صدا زدن مرا با نام دوست داری. می‌دانم. شبت بخیر حضرت مهدی! http://eitaa.com/abbasivaladi
http://eitaa.com/abbasivaladi
من حاضرم همۀ‌ عمر در حسرت کربلا بسوزم اما فقط یک بار با تو اربعین از نجف تا کربلا را پیاده بروم. در خیالم به قدری با تو قدم به قدم پیموده‌ام این مسیر را که روز و شبم شده نجف تا کربلا. من هر روز از نجف تا کربلا را با تو قدم می‌زنم. در کنار تو که راه می‌روم پایم روی زمین نیست. اصلاً مگر می‌شود با تو راه رفت و احساس کرد زمین را. حتی زمان هم در کنار تو فراموش می‌شود. من از نجف تا کربلا مرور حتی یک ثانیه را احساس نمی‌کنم. عیبی که ندارد از همان ابتدای راه تا انتهای مسیر دستم در دست تو باشد؟ عیبی دارد؟ دستم را که در دستت می‌گذارم تردید نمی‌کنم که دستم در دست خداست. من دوست دارم راه نجف تا کربلا را دست در دست خدا طی کنم. https://eitaa.com/abbasivaladi
#نکته هایی از درس های گذشته http://eitaa.com/abbasivaladi
تیر و کمان🏹 🏹 کِش شلوار را به دو سرِ یک حصیر یا چوب ببندید. این، کمانتان می‏شود. یک درِ خودکار هم به نوک حصیر دیگری بزنید که تیرتان بشود. حالا به همین سادگی بچۀ شما یک تیر و کمان دارد. یک شیء را چند قدم‏ آن طرف‏تر بگذارید تا هدف قرار بگیرد. اگر کودک، توانایی درست کردن تیر و کمان 🏹را دارد، شما آموزش بدهید و بگذارید خودش تیر و کمان را بسازد. این بازی برای پسرها👦👧 جذّابیت خاصّی دارد. از آن‌جایی که تیراندازی موفّق، وابسته به حفظ تعادل دست‏هاست، کودک برای نشانه‏ گیری موفّق، تلاش خود را برای حفظ این تعادل، بیشتر می‏کند. رقابتی شدن این بازی هیجان بازی، را دو چندان می‏کند. 📚 بازی ، بازوی تربیت ص ٥٣ http://eitaa.com/abbasivaladi