محسن عباسی ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃می خواهم بزرگ باشم
گاهی احساسهایم را از خودم جدا میکنم، در مقابلم میگذارم و به تماشایشان مینشینم: احساس خوشبختی، احساس بدبختی، احساس عزّت، حقارت، موفّقیت و شکست، احساس فقر و احساس بینیازی و... .
پشت هر کدام از اینها، دلیلی قایم شده. راستش خودم خجالت میکشم این احساسها را کنار بزنم و آن دلیلها را ببینم.
دوست ندارم پشتِ سرِ احساسهایم را نگاه کنم. آنچه آن پشتها خودش را مخفی کرده، سند کوچکیِ من است. نمیخواهم باور کنم که به اندازۀ ریشههای احساساتم، کوچکم. دوست دارم پشت سرِ احساسهایم اینها باشد:
پشت سرِ احساس خوشبختی: نزدیک شدن به برترین موجود.
پشت سرِ احساس بدبختی: کمی فاصله گرفتن از او.
پشت سرِ احساس موفّقیت: چشم گفتن به تک تک دستورهای خالقم.
پشت سرِ احساس شکست: کم آوردن در بندگی.
پشت سرِ احساس عزّت: تحسین خدا.
پشت سرِ احساس حقارت: رو برگرداندنِ او.
پشت سرِ احساس فقر: نداشتن خدا.
پشت سرِ احساس بینیازی: از خدا لبریز بودن.
خدایا! من میخواهم بزرگ باشم؛ به اندازهای که تو و فقط تو به بزرگیام ببالی. کوچک بودن، خستهام کرده. آن چیزهایی که بر دنیای احساسات من حکومت میکنند، حتّی لایق رعیّت شدن من را هم ندارند؛ امّا حالا من شدهام بردۀ آنها و آنها شدهاند ارباب من. تو که مرا برای بزرگ شدن آفریدی، میشود دستم را بگیری و ببری آن بالاها؛ جایی که حاکمان امروز من، به قدری کوچک شوند که حتّی غبار خیالشان هم روی خاطرم ننشیند؟
📚تا ساحل، کتاب اول، ص۵۱
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
https://eitaa.com/abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
به کربلا که رسیدیم
پسرم که دستش در دست من بود گفت:
میخواهم با پای برهنه تا حرم بیایم.
میخواستم بگویم نه
ولی زبانم نچرخید.
پسرم کفش از پای خویش بیرون کشید.
چند قدم که راه رفتیم
یک لحظه به من گفت بایست!
من ایستادم
خار کوچکی رفته بود به پایش.
حتی یک قدم نمیتوانست بردارد.
شکر خدا
پسر بود؛ دختر نبود
وپدر کنارش بود، نه دشمن
و پدر فهمید و ایستاد.
پسر حتی یک قدم با خار، پا روی زمین نگذاشت.
#اربعین
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🏴سلام دوستان و همراهان همیشگی.
به علت فرارسیدن ایام اربعین حسینی و شرکت تعداد زیادی از مخاطبین ثابت ما در مراسم باشکوه پیاده روی اربعین، این هفته درس جدید نخواهیم داشت.
▪️ ان شاءالله، درس صد، در تاریخ شنبه ۱۲آبان ماه، ارائه خواهد شد.
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃 دنیای من
خدا را شکر که دوستت دارم.
هنوز هم نمیخواهی بگویی
چه کار کنم تا کمی از بار شکرت سبک شود؟
بیا و کمکم کن!
آخرش زیر این بار میمیرم.
زبان شکر من گویا نیست
من الفبای شکر را بلد نیستم.
با زبان خودم هر چه قدر هم که قشنگ حرف بزنم
نمیتوانم واژههایی را پیدا کنم
که توان ادای شکر محبّتت را داشته باشد.
دارم به این نتیجه میرسم
که زبان شکر، زبانی است برای خودش
و با زبانی که ما با آن حرف میزنیم فرق دارد.
کسی جز تو اگر هست
نشانم بده تا بروم پای کلاسش بنشینم و زبان شکر را یاد بگیرم.
زبان شکر را که بلد نیستم
احساس میکنم که لالم.
من حس و حال آدمهای گنگ را خوب میفهمم
و شاید من گنگتر از آنها باشم.
آدمهای گنگ، با زبانشان اگر حرف نمیزنند
با اشارههایشان میفهمانند آنچه را که در دل دارند
من نه زبان شکر را بلدم
و نه با هیچ اشارهای توان ادای اندکی از شکر محبّتت را ندارم.
حالا چه کار باید کرد با این گنگزبانی؟
در میان همۀ زبانها
زبانی هست که برای ادای هر حرف ناگفته
هزار هزار واژه دارد در دل خودش.
من این زبان را دوست دارم.
به گمانم بشود با این زبان
کمی و فقط کمی از آنچه از شکر محبّتت در دلم هست را
طوری ادا کنم که احساس کنم سبک شدن بار شکرت را.
من میدانم که تو هم این زبان را دوست داری
و میدانم که آرزو داری با همین زبان از خدایت تشکّر کنی.
زبان قربانی شدن را میگویم.
قشنگترین زبانی که تا به حال شناختهام.
آقا!
میشود التماس کنم برای ادای شکر محبّتت
مرا قربانی خودت کنی؟!
میدانم که تو نیازی نداری به قربانی شدن من
ولی سراپای وجود من نیاز است
نیاز به قربانی شدن برای تو.
مرا قربانی خودت کن!
نگو که حواسم نیست
حواسم هست که قربانی شدن برای تو
خودش نعمتی دیگر است
نعمتی که نصیب هر کسی نمیشود
تو مرا قربانی خودت کن
و به خدا بگو که در برابر قربانی شدن برای تو
به خودش قسم بهشت نمیخواهم.
قربانیان تو را میبرند به بالاترین درجات بهشت
من پایینترین درجۀ بهشت را هم نمیخواهم
فقط قربانی شدن برای تو
آن هم برای سبک شدن بار شکر محبّتت.
شبت بخیر دنیای من آخرت من نعمت من بهشت من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
سلام
قسمت چهاردهم از بحث #شخصیت_محوری رو تقدیم میکنیم به همۀ کسایی که توی سینه شون یه قلبه که به عشق علی و اولاد علی علیهم السلام میتپه.
یاعلی
#تربیت_فرزند
https://eitaa.com/abbasivaladi
👇👇👇👇👇
محسن عباسی ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
داشتم میرفتم کنار حرم
دیدم چقدر خدا ریخته روی سر و صورتت.
هر طرف را که نگاه میکردم
خدا میدیدم.
خدا خدا خدا
اصلاً بگو ببینم
این جا حرم توست یا خدا؟
نکند این لبّیک یا حسینی که زائران میگویند
همان لبّیک اللّهم لبّیکی است
که زائران بیت الله الحرام میگویند؟
این همه خدا چه کار میکند در حرم تو؟
#اربعین
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃 یار مهربانم
خدا را شکر که دوستت دارم.
از همان اوّلی که خدا را برای دوست داشتنت شکر میکردم
در خیالم چیزی رفت و آمد میکرد
که تا به امشب حرفی از آن نگفتهام.
با این خیال خوشم.
میترسم حرفی از آن بزنم
و چیزی از تو بشنوم
که هر چه بافته بودم را رشته کند.
همین طور نگه داشتم پیش خودم
و هر بار که خدا را برای دوست داشتنت شکر کردم
با آن خیال، شب را به صبح رساندم.
از طرفی هم با خودم میگفتم:
تو که از عهدۀ شکر محبّت یارت بر نیامدی
اگر این خیالت درست باشد
میخواهی با بار شکر آن چه کار کنی؟
مگر این همه نمینالی از سنگینی بار شکر این محبّت؟
فکرش را کردهای که اگر خیالت درست باشد
چند کهکشان بار شکرش سنگینتر از این شکر است؟
راستش به بزرگی آن نعمت و کوچکی خودم که میاندیشیدم
گاهی هم میترسیدم که خیالم درست باشد.
من خیالم را میگویم
ولی تو چیزی نگو.
میگویم چون دیگر تاب نگهداشتن آن را در دلم ندارم
یعنی دلم جایی ندارد برای این خیال بزرگ.
باید بگویم و آرام شوم.
تو چیزی نگو چون میترسم از شنیدن.
اگر بگویی نه، چه خاکی به سر کنم
اگر آری، ...
آقا!
مدّتهاست که خیالم این است
اگر روزی خدا پرده از مقابل نگاهم برداشت
و دلت را نشانم داد
میشود سر به سجده بگذارم و با صدای بلند بگویم:
خدا را شکر تو دوستم داری!
و خدا را شکر که خیلی دوستم داری!
میشود؟
کسانی که میدانند تو دوستشان داری
چگونه زندگی میکنند؟
اصلاً کسی هست که شنیده باشد تو دوستش داری و زنده مانده باشد؟
اگر هست، نشانم بده
میخواهم با او حرف بزنم.
کسانی که میدانند تو دوستشان نداری
چگونه زندگی میکنند؟
اصلاً کسی هست که شنیده باشد تو دوستش نداری و زنده مانده باشد؟
اگر هست نشانم بده.
میخواهم با او حرف بزنم.
کاش جرأت میکردم و میتوانستم التماست کنم
که بگویی دوستم داری یا نه!
ولی میشود التماست کنم
هر اندازه هم که بد هستم
اگر دوستم نداری، دوستم داشته باش.
قول میدهم خوب شوم آقا!
شبت بخیر یار مهربانم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
n012 تاساحل پرسشهای گام دوم، انتخاب نادرست، زندگی یا طلاق.mp3
2.91M
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#کتاب_صوتی
#فانوس_دانایی
#شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک
🎧❓پرسش های گام دوم، انتخاب نادرست. زندگی یا طلاق؟
https://eitaa.com/abbasivaladi
🔰من یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم و یک بچّه هم داریم، فهمیدهایم که کفو هم نیستیم...
❓ازدواج خیابانی کردهام. حالا چه کنم؟
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#کتاب_صوتی
#فانوس_دانایی
#شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک
♦️پرسش های گام دوم، ازدواج خیابانی (بخش اوّل)
https://eitaa.com/abbasivaladi
👇👇👇👇👇
n014 تاساحل، پرسشهای گام دوم، ازدواج خیابانی،بخش اول.mp3
3.08M
🔰من یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم و یک بچّه هم داریم، فهمیدهایم که کفو هم نیستیم...
❓ازدواج خیابانی کردهام. حالا چه کنم؟
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#مهارتهای_انتخاب_همسر
💞💞💞💞💞💞
🔴"آنچه باید باشد" یا "آنچه هست" ؟!
✅ برخی، «آنچه باید باشد» را به عنوان معیار در نظر میگیرند؛ در حالی که «آنچه هست» را باید معیار قرار داد.
♨️ بعضیها شعار میدهند که: «قیافه یعنی چه؟ اصلاً قیافۀ طرف برای ما مهم نیست. اصل، ایمان و اعتقاد است و...».
❗️خودتان را فریب ندهید. واقعی فکر کنید. اگر قیافه برایتان مهم است، آن را به همان اندازه در نظر بگیرید.
❌ نکند در هنگام تصمیمگیری، سجّاده آب بکشید و بعد از ازدواج ببینید از قیافۀ طرف خوشتان نمیآید و هر چه میخواهید به ایمانش، نماز شبش و ادبش توجّه کنید، قیافهاش در مقابل چشمانتان میآید و همه چیز را پاک میکند!
⁉️«آنچه باید باشد»، آن است که انسان نباید به قیافه تا این اندازه توجّه کند؛ امّا «آنچه هست» چیست؟
❓آیا واقعاً شما برای قیافه، تا این اندازه ارزش قائل نیستید؟
📚 نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۵۲
💞💞💞💞💞💞
🎧 فایل صوتی این بحث رو هم می تونید همین جا گوش کنید:
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
https://eitaa.com/abbasivaladi
حذف معیارهای اشتباه.mp3
1.28M
🎧 "آنچه باید باشد" یا "آنچه هست" ؟!
#نیمه_دیگرم
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃عشق آسمانی
خدا را شکر که دوستت دارم
و خدا را شکر که هنوز میتوانم خیال کنم که تو دوستم داری.
خدا خودش خوبیهایی را به من عطا کرده
که میدانم با وجود آن
میشود دل خوش کرد به این که شاید تو دوستم داشته باشی.
مثل این خوبی: من یقین دارم که از دشمنان تو بیزارم.
من با خیال این که تو دوستم داری خوشم.
با این خیال زندگی میکنم
با این خیال نفس میکشم
با این خیال میخوابم
و با این خیال بیدار میشوم
قشنگتر از این خیال، خیال دیگری نمیشناسم
خیالی که میترسم کنکاشش کنم
تا ببینم درست هست یا نه؟
خودت میدانی که با این خیال
چه قصّهها ساختهام و شب و روزم را در آن قصّهها طی کردهام.
قصّههایی که هر کدامش برای خود کتابی عاشقانه است.
اگر خیالهایم را بنویسم
باید بساط کتابهای لیلی و مجنون را برچید
و داستان فرهاد و شیرین را
از فهرست کتابهای عاشقانه پاک کرد.
من وقتی با خیال عشقی که میان ماست زندگی میکنم
فلسفۀ آفرینش خیال را میفهمم.
اگر این خیالها نبودند، تاب آوردن زندگی ممکن بود؟
مگر میشود خدا ماهی را محتاج آب بیافریند و آب را نیافریند.
این خیالها برای من حکم آب حیات را دارند.
برای همین است که هر چه چوب سرزنش و تهمت میخورم
نمیتوانم دست از این خیالها بردارم.
وقتی خیال میکنم زیر باران دست در دست تو
در خیابانی که چنارهای سر به فلک کشیده
سقفی سرسبز ساختهاند
در کویر هم که باشم
در دل تابستان
حال و هوای بهار میگیرد دلم.
بگذار هر چه دوست دارند بگویند
و به نام دفاع از تو به من بتازند
و سنگ اتّهام پایین آوردن مقام تو را بر پیشانیام بزنند
من که میدانم تو اگر دوستم داشته باشی
خودت دوست داری که دست در دست من زیر باران راه بروی
این دیگر خیال نیست
من تو را این طور شناختهام
اگر اشتباه است خودت درستش کن.
خیالهای این چنینی من
رنگ تکرار به خود نمیگیرد
درست مثل هوای نفس کشیدن
اگر هوای نفس کشیدن رنگ تکرار گرفت
این خیالها هم تکراری میشوند
من هر روز با این خیالها نفس میکشم
ولی راستش هر لحظه دلشورۀ واقعی نبودن این خیالها را دارم
آخر همیشه ترس این را دارم
که اگر خواستی زبان باز کنی و حرفی بزنی
از واژههایت بوی دوست نداشتن به مشامم برسد.
شاید میخواهی از شوق نمیرم
که این ترس را به جانم انداختهای
تا غلظت شراب این خیال را کم کند.
من راضیام
هر طور که تو دوست داشته باشی!
شبت بخیر عشق آسمانی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi