eitaa logo
محسن عباسی ولدی
56هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
348 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃فقیر خدا گفتم: تربیت چیست؟ گفتند: شکوفایی فطرت. خواستم روشن‌تر سخن بگویند شنیدم: فطرت اگر شکوفا شود همۀ خوبی‌ها را برای انسان به ارمغان می‌‌آورد. گفتم: چه کار کنم که فطرتم شکوفا شود؟ گفتند: ... گفتند: نمی‌دانیم. این حرف هم مثل خیلی از حرف‌های قشنگ دیکر گویی جز فروزان کردن آتش حسرتم بهرۀ دیگری برایم نداشت و من مانده بودم و یک سؤال بی‌جواب: برای شکوفا شدن فطرتم باید چه کار کنم؟ این سؤال بی‌جوابم مثل خیلی از سؤال‌های دیگرم وقتی به تو رسید، پاسخش را پیدا کرد. اصلاً به من بگو کدام سؤال است که وقتی تو را پیدا می‌کند، جوابش پیدا نمی‌شود؟ تو پاسخ همۀ سؤال‌های عالمی. سؤالم به تو رسید و فهمیدم هر چه خوبی در عالم وجود دارد همه در وجود تو جمع شده پس دانستم و یقین کردم شکوفا شدن فطرت یک راه بیشتر ندارد و آن هم شبیه تو شدن است. از روزی که به این پاسخ رسیده‌ام به نام فطرت که می‌رسم، نام تو را در کنارش می‌گذارم. می‌خواهم تربیت شوم باید فطرتم را شکوفا کنم. می‌خواهم فطرتم را شکوفا کنم باید شبیه تو شوم. آقا! تو جز خدا هیچ بی‌نیازی را نمی‌شناسی و همه را جز خدا فقیر محض می‌دانی. هیچ کسی در نگاه تو هیچ سرمایه‌ای جز فقر ندارد. تو لحظه لحظۀ زندگی‌ات را وابسته به نگاه خدا می‌دانی و از صمیم جان ایمان داری اگر آنی و کمتر از آنی نگاه خدا از تو بر گردد می‌شوی نیستی محض. بندگی تو برای خدا بندگی یک فقیر محض است برای تنها بی‌نیاز. فقر خویش را می‌بینی و به بی‌نیازی خدا ایمان داری پس هیچ گاه پای بندگی‌ات نمی‌لنگد من اگر خدا را بی‌نیاز ببینم کنار او بی‌نیازهای فراوانی تراشیده‌ام که نمی‌گذارند خودم را فقیر محض خدا بدانم پس بندۀ محض او هم نمی‌شوم. بدون حس فقر نمی‌شود بندۀ خدا شد. کمی از حسّ فقری را که داری به روحم بدم که احساس بی‌نیازی به خدا هر چه سرمایه در مسیر بندگی دارم را به باد داده. تا احساس فقر نیاید،‌ همین طور بیچاره باید منتظر مرگ بنشینم. مرا از این بیچارگی برهان و شبیه خودت کن. شبت بخیر فقیر خدا! @abbasivaladi
2⃣ خانه‌داری ♦️ما در بارۀ خانه‌داری هم اشتباه فکر کرده‌ایم. در شیوۀ زندگی مدرن، خانه‌داری را یک بار بر دوش زن می‌دانند؛ در حالی که زن اگر نگاه صحیحی به خود و خانه و خانواده داشته باشد، با خانه‌داری، احساس بزرگی و رشد می‌کند. 📛با تأسّف باید گفت که در نوع نگاه بسیاری از زنان امروزی، خانه‌داری یک کار مقدّس محسوب نمی‌شود. به همین دلیل هم وقتی خانه‌داری می‌کنند، احساس پیشرفت و نزدیک شدن به هدف آفرینش نمی‌کنند. ⚠️خانه‌داری هم، تنها در خانه ماندن و انجام دادن کارهای خانه نیست. زن خانه‌دار، زنی است که عاطفه و آرامش اهل خانه را تأمین می‌کند. اگر کسی به عظمت عاطفه و آرامش پی برده باشد، بزرگی خانه‌داری برایش روشن خواهد بود. ✨امام صادق علیه السلام فرمود: اُمّ سَلَمه از رسول خدا صلی الله علیه السلام در بارۀ فضیلت خدمتی که زنان به همسرانشان می‌کنند، پرسید. فرمود: «هر زنی اگر چیزی از خانۀ همسرش بردارد و به جای دیگری بگذارد، در حالی که در این جا به‌ جایی به دنبال صلاح همسرش باشد، خداوند به او نگاه [رحمت] می‌کند و هر که خدا به او نگاه کند، عذاب نخواهد شد». 🔆اُمّ سَلَمه گفت: پدر و مادرم به فدایت! از پاداش زنان بیچاره، بیشتر برایم بگو. فرمود: «ای اُمّ سَلَمه! زن وقتی باردار می‌شود، اجرش مانند کسی است که با جان و مالش در راه خدا جهاد می‌کند و وقتی وضع حمل می‌کند، به او گفته می‌شود: ”تو بخشیده شدی و عمل، از نو آغاز کن“ و وقتی به فرزندش شیر می‌دهد، به ازای هر شیردادنی برای او پاداش آزاد کردن بردگانی از فرزندان اسماعیل را می‌نویسند. ⬅️ ادامه دارد ...... 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان ص۲۶۴ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
dastane khavarej(2).mp3
7.3M
: داستان خوارج(۲) 📣 بچّه‌های لالای خدا! رزمنده‌های جبهه مواسات! از لشگر بچّه‌های صاحب زمانی جا نمونید. @lalaiekhoda
990225 mola(1).mp3
4.19M
♦️صلی الله عليك يا ابا عبدالله الحسين ♦️روضه های خانگی 🍃در میان روضه‌هایت زندگی کردن خوش است🍃 @abbasivaladi
🍃بالحجّة باز هم شب قدر و باز هم سؤال همیشگی من که تو امشب کجایی آقا! و باز هم به دنبال قرآنی هستم که امشب به سر می‌گیری. من قرآنت را برای خودم نمی‌خواهم فقط برای همان چند دقیقه‌ای می‌خواهم قرآن به سر می‌گیرم قرآنت را به من بده خدا را به تو که قسم دادم زود قرآنت را پس می‌دهم آقا! قرآنت را که دادی،‌ جایی نرو. شب‌های قدر شلوغ است می‌ترسم تو را گم کنم در میان جمعیت و امانتت بماند پیشم. من به اندازۀ کافی زیر دِین تو هستم دیگر توانی باقی نمانده برایم که دِین بیشتری را تاب بیاورم. قرآنت را بده به من و بنشین در برابرم. وقتی خدا را قسم می‌دهم دوست دارم با انگشت اشاره‌ام تو را به خدا نشان بدهم و بگویم «بالحجّة بالحجّة». اگر هم اجازه‌ام بدهی دستم را روی شانه‌ات می‌گذارم و می‌گویم: «بالحجّة بالحجّة». بارها شده که خیال کرده‌ام اندازۀ مهربانی‌ات را فهمیده‌ام امّا کاری کرده‌ای که یقین کرده‌ام اندازۀ‌ مهربانی تو در ظرف فهم من نمی‌گنجد. پس می‌توان به یقین گفت تو مهربان‌تر از آنی که نگذاری سرم را روی شانه‌ات بگذارم و بگویم: «بالحجّة بالحجّة». و حتّی این قدر هم به خودم اجازه می‌دهم که با طرز نگاهم التماس کنم که بگذاری سرم را بگذارم روی سینه‌ات با تپش قلبت صدای خدا را بشنوم و فریاد بزنم: ‌«بالحجّة بالحجّة». حالا بگو کجایی تا بیایم قرآنت را به امانت بگیرم آقا! شبت بخیر بزرگ‌ترین آیۀ خدا روی زمین!‌ @abbasivaladi
🍃رفیق شفیق این روزها به لطف تو و به یمن مهربانی بی‌پایانت شبیه تو شدن، شده دغدغۀ روز و شبم. شب‌ها با این غصّه می‌خوابم که چرا امروزم را به شب رساندم ولی شبیه تو نشدم و روزها به این امید بیدار می‌شوم که لحظه‌های امروز را پلی کنم برای رسیدن به تو. هم از آن غصّه خوشم می‌آید و هم با این امید زنده‌ام. آن غصّه و این امید شده ترش و شیرین وزندگی من! امّا غصّه‌ای در کنار آن غصّه کمی با مزه‌ای که به تلخی می‌زند آزارم می‌دهد. من در بارۀ غصّۀ شبیه تو نبودن با چه کسی حرف بزنم که زبانم را بفهمد و ابرو در هم نکشد و یا لب به خندۀ تمسخر باز نکند؟ آدم‌هایی که این غصّه را می‌فهمند، کم‌اند کمبود این آدم‌ها شده آن غصّۀ دیگر من. خودم شبیه تو نیستم، قبول تا شبیه تو شدن فاصله‌ام زیاد است، قبول شبیه تو شدن را هر روز به روز دیگری وانهادم، قبول ولی دوست دارم شبیه تو باشم،‌ قبول؟ و دغدغۀ روز و شبم شبیه تو شدن است، قبول؟ و آرزویی بزرگ‌تر از شبیه تو شدن ندارم، قبول؟ اینها هیچ کدام فضیلت من نیست لطف توست به من ولی شبیه تو نبودن و فاصلۀ بسیارم و امروز و فردا کردن‌هایم همه نقص من است. آقا! اگر کسی باشد که زبان این دغدغه را خوب بلد باشد و او را در مسیر شبیه تو شدنم قرار دهی زودتر شبیه تو نمی‌شوم؟ من گمان می‌کنم دغدغۀ شبیه تو شدن زبانی دارد که هر کسی آن را نمی‌فهمد. این را وقتی فهمیدم که به لطف تو یکی دو حرف از الفبای این دغدغه را یاد گرفتم. با الفبای این دنیا نه می‌شود از این دغدغه گفت و نه می‌شود از آن نوشت. کسی را سراغ داری که زبان این دغدغه را بلد باشد و مرا لایق همراهی خویش بداند؟ با چه قدر آدم حرف زدم و از دغدغۀ شبیه تو شدن سخن گفتم امّا با زبان خودشان حرف‌هایم را ترجمه کردند باادب‌هایشان گوش دادند و گفتند نمی‌فهمیم جسورهایشان گوش دادند و خندیدند هم آن نفهمیدن‌ها آزارم می‌دهد و هم این خندیدن‌ها این دغدغه را باید شنید و گریست برای شبیه تو نبودن باید شنید و دوید به سوی شبیه تو شدن باید شنید و آسایش را بوسید و کنار گذاشت تا آرامش را به دست آورد و نفس راحت کشید. عجیب دلم یک یار همراه کشیده آقا! کسی که بفهمد و بفهماند دغدغۀ شبیه تو بودن را. رفیق و همراه کسی است که آدم را در مسیر شبیه تو شدن یاری کند الباقی هر چه هست رفیق ناباب است. کسی اگر پیدا نشد خودت بگو چه کار کنم. شبت بخیر رفیق شفیق! @abbasivaladi
📌یک سفارش دیگر به مردها ✅زن‌ها از این که مردانشان گوشه‌گیر و کم‌حرف باشند، خوش‌حال نمی‌شوند. آنها دوست دارند که مردها در محیط خانه، گوینده‌های خوبی باشند؛ امّا به شدّت حسّاس هستند که مردانشان علاوه بر این، شنونده‌های خوبی هم باشند. 💟پس علاوه بر این که محیطی صمیمی را برای گفتگو فراهم می‌کنید، در هنگام صحبت همسرانتان با توجّه ویژه به سخنان آنها، تمایل خود را به شنیدن، اعلام کنید. ⚠️ این نکته را مردانی که همسر خانه‌دار دارند، بیش از دیگران باید رعایت کنند؛ زیرا زنان خانه‌دار، ارتباط کمتری با محیط بیرون از خانه دارند و معمولاً نیاز خود را به گفتگو، به وسیلۀ سخن گفتن با همسرانشان پاسخ می‌دهند. ✳️زنان هم از این که همسرشان نسبت به ارتباط آنها با نامحرم از خود حسّاسیت معقول نشان می‌دهند، خوش‌حال باشند؛ زیرا مردانی که نسبت به این روابط، بی‌خیال هستند، از نظر روانی سالم نیستند. 📛البتّه نباید فراموش کرد که حسّاسیت بی‌جا، یعنی حسّاسیتی بیش از آنچه شرع بدان حکم می‌کند، موجب مشکلات فراوانی می‌شود و حتّی گاهی فرد را به ورطۀ انحراف نیز می‌کشانَد. ‼️ حسّاسیت بی‌جا، نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند؛ بلکه طرف مقابل را به وادی لجاجت می‌کشانَد. وقتی هم که پای لجاجت به میان آمد، عرصه برای عقل و تدبیر، تنگ می‌شود. ❌در این هنگام، همسر ما دیگر نمی‌تواند به صورت منطقی به مسئلۀ ارتباط با نامحرم، فکر کند. در نتیجه، رفتاری غیر عاقلانه از خود بروز داده، تنها به مخالفت با ما می‌اندیشد. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۱۸۹ @abbasivaladi
شب قدر چه دعایی بکنیم؟.mp3
1.8M
🎧شب قدر چه دعایی کنیم ؟ 🍃به خدا التماس کنیم معرفت ولایی‌مون روزیاد کنه. 🍃از خدا بخوایم لحظات زندگی‌مون رو خرج خودش کنه. 🍃از خدا بخوایم عیبامون رو تا توی این دنیا هستیم، بهمون نشون بده. 🍃دعا برا امام زمان علیه السلام رو در رأس همه دعاهامون قرار بدیم. 🍃از خدا بخوایم عاقبت بخیر از دنیا بریم.
هدایت شده از لالایی خدا
dastane khavarej(3)(3).mp3
5.54M
: داستان خوارج(٣) 📣 بچّه‌های لالای خدا! رزمنده‌های جبهه مواسات! از لشگر بچّه‌های صاحب زمانی جا نمونید. @lalaiekhoda
🍃بخیرترین سرنوشت می‌خواهم امشب کمی تأخیر بیندازم قرآن به سر گرفتنم را. عیبی که ندارد؟ دارد؟ تو قرآنت را به سر بگیر من سراپا گوش می‌شوم. حتّی نفس نمی‌کشم تا «بک یا الله‌»هایی را که می‌‌گویی با بند بند وجودم بشنوم. دوست دارم قرآن را که در برابرت باز می‌کنی ببینم کدام آیه می‌آید و نگاه تو به آیه‌ها چه شکلی است. من فقط صدای قرآن خواندنت را نمی‌خواهم دوست دارم قرآن دیدنت را هم ببینم چون می‌دانم حتّی از تماشای قرآن تو هم می‌شود جان گرفت. صبر می‌کنم و صبر می‌کنم تا قرآن به سر گرفتنت تمام شود. آن وقت می‌آیم جلوتر سرم را کج می‌کنم و در حالی که اشک‌هایم پشت هم جاری است می‌گویم: آقا! می‌شود همان قرآنی را که به سر گرفتی بدهی به من؟ التماست می‌کنم و می‌گویم: سحر دارد تمام می‌شود و من هنوز قرآن به سر نگرفته‌ام. قرآنت را بده که من دوست دارم فقط با قرآن تو خدا را صدا بزنم. قرآن تو را اگر بگیرم گمان نمی‌کنم که دیگر نیازی به قسم باشد. همین که قرآن تو به دستم رسید دستم می‌شود مشکل‌گشای عالم و وقتی گذاشتم روی سرم فکرم می‌شود روشنی‌بخش راه‌های تاریک. آقا! امشب پس از این شب بخیر، نمی‌خوابم شب قدر است. می‌خواهم به تو شب بخیر بگویم که سرنوشتم بخیر شود. شبت بخیر بخیرترین سرنوشت من! @abbasivaladi
✅اگر فرزندتان از کسانی است که وقتی نکته‏ ای را به او تذکّر می‏ دهید، برآشفته می‏ شود و برای پاسخ‏گویی به شما و دفاع متعصّبانه از خویش، به هر دری می‏ کوبد، باز هم برای تذکّر به او از قالب نوشتار، استفاده کنید. ✳️نامه، در خلوت خوانده می‏ شود. پس در هنگام مطالعۀ نامه، کسی در مقابل فرزندتان نیست که بخواهد با او بحث کند. در نتیجه، فرصت مناسب‏ تری برای تأمّل بر روی مطالبی که شما به او تذکّر داده‏ اید، دارد. 🔰البته در مواردی که از نوشتار برای تذکّر و نصیحت استفاده می‏کنید، چند نکته را فراموش نکنید: 1⃣ نامه را با ابراز محبّت، شروع کنید. 2⃣ نصحیتتان هم چاشنیِ محبّت داشته باشد. 3⃣ پیش از بیان تذکّر و نصیحت، خوبی‏ های او را بنویسید و از این بابت، از او تشکّر کنید و خدا را هم شکر کنید. 4⃣ وقتی به او تذکّر می‏ دهید، جایی هم برای اشتباه خودتان بگذارید. مثلاً در نامه بنویسید: «البته شاید من اشتباه می‏ کنم که دوست دارم در این صورت، دلیل اشتباهم را به من بگویی». 5⃣از او بخواهید اگر ممکن است، جوابتان را به صورت کتبی بدهد. 6⃣ نامه را با ابراز محبّت، تمام کنید. 7⃣ نامه‏ را وقتی به او بدهید که می‏ خواهد از شما جدا شود؛ مثلاً وقتی می‏ خواهد به مدرسه برود. 📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص۱۴۳ @abbasivaladi
🍃ناشر خوبی ها چگونه می‌شود نقّاشی‌های انتظار را کشید و پای آنها اشک نریخت. خاصیت این نقاشی‌هاست که دل آدم را نرم می‌کند. امشب می‌خواهم بروم پشت پنجره فولاد مادری را نقاشی کنم که فرزند بیمار طبیب‌جواب‌کرده‌اش را آورده برای شفا. طنابی به گردن فرزندش بسته آن سرش را به پنجره فولاد در دل شب رو به پنجره فولاد زمزمۀ یارضا می‌کند و یا مرگ یا شفا می‌گوید. معلوم است که دیگر به آخر خط رسیده. از مادرش از پدرش از گذشتگانش شنیده که نشانۀ شفا باز شدن گره رشته‌ای است که به بیمار می‌بندند. من می‌خواهم لحظه‌ای را نقّاشی کنم که مادر چشم دوخته به گرهی که به طناب زده رد انتظاری که از نگاهش تا طناب کشیده شده را نمی‌دانم چگونه باید کشید ولی باید کشیدن طرز نگاه منتظرانه را یاد بگیرم حسابی در نقاشی‌های انتظار به طرز نگاه منتظرانه نیاز دارم. دوست دارم گره طناب گردن فرزند را در نقّاشیم کمی وا شده بکشم و امید مادر را به این که گره می‌خواهد وا شود را در لبخند ملیحی بکشم که روی لبش نشسته. گوشۀ این نقاشی باید بنویسم که فرزند این مادر، بیمار مادرزاد است و باید بنویسم بیشتر از بیست سال است که مادر هر سال می‌آید و رشتۀ انتظارش را به پنجره فولاد گره می‌زند. آقا! می‌بینی چه خوب نقاشی‌ها به من ثابت می‌کنند که منتظر نیستم با این همه مرض که به جانم افتاده هنوز خودم را مضطرّ نگاه تو نمی‌بینم و تا وقتی که بیچارۀ نگاه تو نشوم انتظار را نخواهم فهمید. من می‌خواهم منتظر تو باشم پس باید شبیه تو شوم. ای زبانت زبان خدا! زبان تو که هیچ گاه به تهمت آلوده نشده که هیچ تو مثل خدایت ما را در میان مردم به خوبی‌هایی مشهور می‌کنی که اهلش نیستیم ولی زبان ما داغ ننگ بدی‌هایی را به پیشانی مردم می‌گذارد که در آنها وجود ندارد چگونه می‌شود کسی که اهل تهمت است منتظر کسی باشد که کارش شهره کردن مردم به خوبی‌هاست؟ اهل تهمت بی‌ایمان‌اند، در این تردیدی نیست منتظران تو مؤمن‌اند، مگر شکی در این وجود دارد؟ هر چه قدر به این فاصله‌ها فکر می‌کنم بیشتر دلم به حال تو می‌سوزد و از خودمان خشمگین‌تر می‌شوم امّا تو دعا کن و ما هم تلاش می‌کنیم تا روزی فاصلۀ میان ما و تو کم شود هر چه قدر خُلقمان به تو نزدیک‌تر شود مفهوم انتظار را بهتر می‌فهمیم کمک کن تا بفهمیم مفهوم انتظار را! شبت بخیر ناشر خوبی‌ها! @abbasivaladi
n076 تا ساحل،گام چهارم،بخش دوم.mp3
4.73M
✅ جایگاه محبّت‌ورزی در زندگی مشترک 🌸 وقتی محبّت نبارد از آسمان زندگی تو، خشک می‌شود زمین دلت. تو از زمینِ خشکیده، انتظارِ حاصل داری؟! 🔻شیوه‌های ابراز محبّت 1️⃣ محبّت گفتاری 2️⃣ محبّت رفتاری: 1. هدیه دادن 2. خوش‌رویی، خوش‌اخلاقی و خوش‌زبانی 3. خوب صدا زدن 4. مصافحه ادامه دارد... 🎧 گام چهارم (بخش دوم) @abbasivaladi
🍃یار غار خدا نقّاشی‌های انتظار را باید بگیرم روی دست و شهر به شهر بگردم و مردم را دیوانۀ انتظار تو کنم. اعتقاد من این است که تماشای این نقّاشی‌ها خودش نوعی عبادت است. تماشای نقشی که مرا به یاد انتظار تو می‌اندازد چرا عبادت نباشد؟ امشب نقاشی پیرمرد کشاورزی را می‌کشم که زمینش را شخم زده دانه‌اش را پاشیده و در گوشۀ زمین زیر نور آفتاب نشسته و دست‌های پینه بسته‌اش دور زانوانش حلقه زده‌اند‌. گاهی دستش را بالای ابروانش می‌گذارد و آن دور دست‌ها را به امید دیدن تکه ابری تماشای می‌کند. او کارش را کرده الآن کاری جز انتظار ندارد؛ انتظار ابر و باران. چند روزی که از دانه‌پاشی‌اش می‌گذرد و باران نمی‌آید قشنگ می‌شود منتظرتر بودن نگاهش را فهمید پیرمرد می‌تواند در خانه‌اش بنشیند ولی دوست دارد کنار مزرعه‌اش انتظار بکشد. وقتی پرنده‌ها بی آن که از مترسک بترسند می‌آیند و دانه‌های در دل خاک پنهان شده را بر می‌دارند حسّ انتظار پیرمرد نه فقط از نگاهش که حتّی از صدای نفس کشیدنش هم فهمیدنی است. کاش من هم زمین ایمانم را شخم زده بودم و دانه‌های خُلق و خوی مؤمنانه را پاشیده بودم و منتظر می‌نشستم تا تو بیایی دلم را بارانی کنی و من بزرگ شدن خوشه‌های محبّت تو و خدای تو را به چشم خویش می‌دیدم. من می‌خواهم منتظر تو باشم پس باید شبیه تو شوم. زبان تو پاک است از هر چه آلودگی است و معطّر است به عطر مناجات با خدا. باید مثل تو شوم حرف زدن با خدا برایم شیرین‌تر و دوست‌داشتنی‌تر از حرف زدن با بندگان خدا شود. من زود خسته می‌شوم از حرف زدن با خدا و دیر خسته می‌شوم از حرف زدن با بندگان خدا. به گمانم تو اگر فرمانی از سوی خدا نداشتی صبح تا شام و شام تا خود صبح تنها و تنها با خدا حرف می‌زدی و من اگر فرمانی از سوی خدا نبود نمازم را هم که دستور خدا برای حرف زدن با اوست رها می‌کردم و فقط با بندگان خدا حرف می‌زدم. دوست دارم زبانم معطر شود به مناجات با خدا بگو چه کرده‌ای که این قدر شیفتۀ حرف زدن با خدایی!؟ مرا دیوانۀ مناجات با خدا کن. شبت بخیر یار غار خدا! @abbasivaladi
radio-maaref-99_02_28-18_00.mp3
12.7M
(قسمت بیست‌ و چهارم ، بخش اول) 🎙استاد ✅ موضوعات این برنامه: 🔸بارداری بالای سی و پنج و نظر خانم دکتر لباف متخصص زنان و زایمان 🔹نقش رفتار هیئتی‌ها در ولایتمداری مردم 🔸سخنرانان و موضوعات سخنرانی در باره خانواده 🗓 یکشنبه‌ها، پرسمان تربیتی خانواده، 🕰 ساعت ۱۸ ⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰ @abbasivaladi
radio-maaref-99_02_28-18_30.mp3
7.46M
(قسمت بیست‌ و چهارم ، بخش دوم) 🎙استاد ✅ موضوعات این برنامه: 🔸بارداری بالای سی و پنج و نظر خانم دکتر لباف متخصص زنان و زایمان 🔹نقش رفتار هیئتی‌ها در ولایتمداری مردم 🔸سخنرانان و موضوعات سخنرانی در باره خانواده 🗓 یکشنبه‌ها، پرسمان تربیتی خانواده، 🕰 ساعت ۱۸ ⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰ @abbasivaladi
198 درس صد و نود و هشتم به لحظه‌های آخر زندگی، چه قدر فکر کردیم؟.pdf
270.7K
صد و نود و هشتم: به لحظه‌های آخر زندگی، چقدر فکر کردیم؟ ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️چه جوری می‌تونیم از حال مرده‌ها خبردار بشیم؟ ⁉️به نتیجۀ ناز و نعمتایی که بدن مرده‌ها قبل از مرگ داشتن، دقّت کردید؟ ⁉️دنیا با آدمی که تو سایۀ غفلته، چه جوری برخورد می‌کنه؟ ⁉️چرا آدما این قدر دنبال فراموش کردن مصیبتا هستن؟ @abbasivaladi
🍃رفیق باوفای قرآن گویی نقّاشی‌های انتظار، نه با زبان بی‌زبانی که با زبان گویا و صدای بلند خویش در گوش ما فریاد می‌زنند انتظار تو را. این نقّاشی‌ها فقط دیدنی نیستند کسی اگر صدای انتظار تو را از این نقّاشی‌ها نشنید باید در سوی چشمان خویش تردید کند دیدن این نقّاشی‌ها باید به شنیدن صدایشان منتهی شود. امشب نقش یک ماهیِ از آب بیرون افتاده را می‌کشم دهانش را باز می‌کشم تا وقتی که آن را دیدم، یادم باشد که این ماهی با باز کردن و بستن دهانش دارد آب را التماس می‌کند. دُمش را رو به بالا می‌کشم مثل سرش تا فراموش نکنم که این ماهی با زمین کوبیدن خودش دارد آب را التماس می‌کند. چشمانش را رو به مردِ ماهی فروش می‌کشم تا اگر کسی دید، بفهمد که ماهی دارد از او آب را التماس می‌کند. چه قدر التماس آب، دلم را ریش ریش می‌کند. ماهی، هم تلاش می‌کند و هم التماس آن هم تا وقتی که توان دارد. وقتی نفسش تنگ می‌شود با نگاه بی‌رمقش فقط التماس می‌کند. آقا! کاش یقین می‌کردم که تو آبی و من آن ماهی از آب دور افتاده. چرا دست و پا نمی‌زنم؟ چرا التماس نمی‌کنم؟ مگر می‌شود ماهی این اندازه خودش را بی‌نیاز از آب ببیند؟ منتظرها اهل تلاش‌اند و التماس پس من منتظر نیستم؛ ولی می‌خواهم منتظر تو باشم برای همین هم باید شبیه تو شوم. تو ثابت کرده‌ای اگر کسی بخواهد با زبانش اهل بهشت شود، بهشتی که می‌شود هیچ، حتّی مایۀ غبطۀ اهل بهشت می‌شود. زبانت را به گناهی آلوده نکردی و آن را معطّر کردی به مناجات با خدا و ترنّم آیه‌های قرآن را مایۀ آرامش دلت قرار دادی. تو به قدری قرآن خوانده‌ای و می‌خوانی که بی‌هیچ مبالغه باید گفت اگر لحظه‌ای از او فاصله بگیری قرآن دلش تنگ می‌شود برایت. قرآن به تو عادت کرده آقا! بدون تو احساس تنهایی می‌کند. زبانت را به قرآن شیرین می‌کنی و کردارت را با قرآن زینت می‌دهی آن وقت میان مردم که می‌روی حال و هوای آسمان را می‌اندازی در سرشان. مگر می‌شود کسی هم‌نشین کتاب آسمانی باشد و مردم با دیدن رخش و شنیدن کلامش آرزوی آسمان نکنند؟ و حالا باید کسی بگوید چه نسبتی میان ما و قرآن وجود دارد؟ قرآن به ما عادت کرده یا از دست ما گلایه دارد؟ قرآن دلش برای ما تنگ می‌شود یا پر از غصّه است از دست ما؟ قرآن در کتابخانۀ خانۀ ماست یا پایه و بنیان زندگی‌مان؟ پاسخ این سؤال‌ها دلیل منتظر نبودن ماست. بیا و واسطۀ آشتی ما با قرآن باش! ما از گلایه‌های قرآن می‌ترسیم. شبت بخیر رفیق باوفای قرآن! @abbasivaladi