eitaa logo
محسن عباسی ولدی
57.6هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
350 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی از پدر مادرا بعد از خوندن یادداشت‌های شبانه نگران شدن که اجرای این چیزایی که شما می‌گید ، خیلی سخته. چی کار باید کرد؟ این فایل تصویری جواب این دغدغه‌ست. این رو به جای قبول کنید. @abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولوا الالباب_038.mp3
1.38M
🎧 ✅ یکی از مشکلات بزرگ در تبیین معارف دین، تبیین نکردن و باز نکردن حالتهای قلبی مثل خشیت، خوفه. ‼️ رشد نکردن محبت خدا در قلب آدم، نشون دهنده ی ضعف ایمانه ولو اینکه نمازهاش زیاد شده باشه. 📛وقتی خوف از قیامت در درون انسان نباشه، یا کم باشه یا این خوف، مقطعی وارد قلبش شده باشه و استمرار نداشته باشه، این نشونه ی اینه که ایمانش خیلی مشکل داره. @abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاداشت شبانۀ امشب، یه نامه‌ست. حتماً این نامه رو بخونید. @abbasivaladi
سلام! سلامی به بلندای تاریخ و سوز فریاد دخترانی که زنده و بی‌گناه در خاک فرو رفتند. سلام! سلامی به لطافت دل مادرانی که فرزندانشان در مقابل نگاهشان زنده به گور شدند. تلخی این سلام‌ها را تاب بیاورید و مرا به شیرینی مهربانی خدایی که بالای سرتان است، ببخشید. سلام!‌ سلامی به گرمی محبّت پسرانی که در قلب مادرانشان خانه کرده بود؛ امّا پیش از تماشای اوّلین لبخند، دل مادران به داغ پسران ذبح‌شده‌شان سوخت. سلام! سلامی به قشنگی قیام مردانی که غیرتشان جوشید و زنان را از سیاه‌چال ظلم و ستم نجات دادند. سلام! سلامی به استحکام زنانی که چون سرو ایستادند و از حرمت زن دفاع کردند. سلام به حوّا! سلام به هاجر! سلام به مادر موسی! سلام به مریم! سلام به خدیجه و سلام به فاطمۀ زهرا علیهاالسلام. @abbasivaladi
من «مادری» هستم. همه مرا می‌شناسند. اگر از احوالات من خواسته باشید، باید بگویم از ملال‌های روی هم انباشته، ملولم. حالم خوش نیست جماعت! بهشت را زیر پای من ساخته‌اند؛ امّا نمی‌دانم از جانم چه می‌خواهند آنهایی که دنیا را برایم جهنّم کرده‌اند. مدّت‌هاست دنبال هیزم تری می‌گردم که به آنها فروخته‌ام. کسی هست که از آن هیزم تر خبر داشته باشد؟ من مظهر مِهر و محبّت خدای جهانیانم. کیست که از محبّت، گریزان باشد که این چنین با گرزهای آهنین به جان من افتاده‌اند؟! همین‌هایی که سرِ سازش با من ندارند، بگویند پیش از آن که حتّی توان در دست گرفتن قلم را داشته باشند، در دامان پرمهر چه کسی شیرۀ جان مکیدند و قد کشیدند؟! دین نه، وجدان هم نیست که این چنین با نوک تیز قلمشان، به جان کسی افتاده‌اند که هستی‌شان را مدیون او هستند؟! دلم پر از دردهایی است که هر کدامشان برای آتش زدن شهری کافی است. شده‌ام نشانۀ عقب ماندگی. کاش کسی می‌گفت زیر سقف کبود این آسمان چند نفر را می‌شناسد که پیش‌قراول پیشرفت باشند و ردّ پای مادر در خطّ سیر آنها نباشد؟ @abbasivaladi
همین جا تمام می‌کنم بیان دردها را. این طور نگاهم نکنید. من محتاج ترحّم نیستم. اصلاً شما رحم را از من یاد گرفته‌اید. معلّم مهربانی شما خودِ من هستم. الآن هم نیامده‌ام برای گدایی محبّت. نامه نمی‌نویسم برای جلب ترحّم و دل‌سوزی شما. آمده‌ام برای دل‌سوزی به شما. دلم برایتان می‌سوزد. مگر می‌توانم گره‌های تو در تو و کور را در زندگی شما ببینم و تماشاگر باشم؟ من «مادری» هستم. دلم پر از مهر، پر از عشق، پر از دل‌سوزی و لبریز از فداکاری است. آمده‌ام بگویم جماعت! دور زمین را به اندازۀ همۀ عمرتان اگر بچرخید، تا زمانی که مرا در جایی که خدای ربّ العالمین نشانده، ننشانید، گره‌های کور زندگی‌تان باز نخواهد شد. سال‌های سال بدون من آزمودید و به جایی نرسیدید. اگر روزگار پشت روزگار بیاید و دست به دست هم به جان این گره‌ها بیفتید، باز هم باز نخواهند شد. خانۀ بی مادر، صفا ندارد و دنیا بدون مادری، تاریک است. @abbasivaladi
جماعت! من اهل کینه نیستم. هر چه آوردید بر سرم را فراموش می‌کنم. بی آن که دست نیاز به یاری به سویم دراز کرده باشید، دست کمک به سویتان دراز کرده‌ام. خیالتان آسوده! اهل سرزنش هم نیستم. اگر باز گردید، واژه‌ای که به اندازۀ ذرّه‌ای بار سرزنش داشته باشد، از من نخواهید شنید. من همانم که سختی‌ها را به جان می‌خرم تا فرزندانم آسوده زندگی کنند. تیغ را زیر حنجرم می‌پذیرم؛ امّا خار را در پای فرزندانم تاب نمی‌آورم. از عطش رو به قبله می‌شوم؛ امّا خشکی لب فرزندانم را طاقت نمی‌آورم. کهنگی را با عشق برای خودم می‌پسندم و تازگی را برای فرزندانم طلب می‌کنم. خواب را بر چشمانم حرام می‌کنم، تا فرزندانم آرام بخوابند. فرزندانم اگر سیر باشند، گرسنگی تاب از کفم نمی‌رباید. من همانم که می‌میرم برای فرزندانم و حالا آمده‌ام به یاری آنها. به دامانم بازگردید. بیش از این دور خود نچرخید. از شما چیزی نمی‌خواهم. مثل همیشه خالصانه به یاری‌تان آمده‌ام. اگر می‌خواهید طعم زندگی باز هم شیرین شود، مرا برگردانید سرجای خودم. فدای شما: مادری @abbasivaladi
این نامه‌ای که خوندید، بخشی از مقدمۀ جلد دوازدهم از مجموعۀ بود. موضوع این کتاب، «دختران، همسری و مادری» و اسمش هست: دختران و همسری، و شغل ناب مادری». فکر می‌کنم بعد از چاپ این کتاب باید منتظر ترکشای زیادی باشم؛ چون حرفای چالشی زیادی گفته شده که شاید با سبک زندگی خیلیا سازگار نباشه. @abbasivaladi
اما متن اربعینی امشب: از مرز رد می‌شوم. با این که این سو و آن سوی مرز، فاصله‌ای ندارند و من فقط چند قدم از مرز سرزمینم دور شده‌ام؛ امّا چه خوب احساس می‌کنم، حال و هوا و حتّی آب و هوا عوض شده. دارم از این سو، آدم‌هایی را که هنوز در آن سوی مرز هستند، می‌بینم؛ ولی قشنگ معلوم است که دیگر در سرزمینم نیستم. «مرز» چه مفهوم عجیبی است. خط مرزی، چه قدر باریک است. تا وقتی از مرز عبور نکنی، مفهوم وطن را خوب نمی‌فهمی. باید بنشینم و سر در میان زانو بیندیشم. مرز میان من و دشمنان تو چیست؟ باید با آنها مرزی داشته باشم یا نه؟ در خط مرزی، گاهی دیوار هم می‌کشند، طوری که اجنبی نتواند با قدم برداشتن پا در سرزمین همسایه بگذارد. مرز میان من و دشمنان تو، دیوار هم دارد؟ طول و ارتفاع این دیوار چه‌قدر است؟ «مرز» چه مفهوم عجیبی است. وقتی که هست معلوم می‌شود سرزمین من کجاست. وقتی که نیست، بعید نیست که در سرزمین اجنبی نفس بکشم و خیال کنم در سرزمین مادری‌ام هستم. مرز را باید با تو تعریف کرد. حالا که به مفهوم مرز فکر می‌کنم، معنای «إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم» را چه خوب می‌فهمم و تفسیر «حَربٌ لِمَن حارَبَکُم» چه شیرین می‌شود برایم. تو امام من هستی و امام، مرز میان من و دیگران است. @abbasivaladi