eitaa logo
محسن عباسی ولدی
54.6هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
343 فایل
زیر مجموعهٔ کانون فرهنگی_تبلیغی آیین فطرت توحیدی کانال ‌زیر نظر مستقیم حاج آقا عباسی ولدی اداره ‌می‌شود. کانال ها و آدرسهای کانون: ktft.ir/v سایت و ادمین فروش انتشارات آیین فطرت: ketabefetrat.com @foroosh_fetrat ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃دین و دنیای ما چه دردهای خطرناکی افتاده به جانمان! دردهایی که درد نمی‌دانیمشان! دردهایی که برای داشتنشان چه خرج‌ها که نکردیم! دینمان را دادیم و مبتلا شدیم به این دردها. دردهایی که از وقتی پایشان به زندگی‌مان باز شد بندگی از زندگی ما رخت بر بست و رفت. درد دنیا گرفتیم و برای درمان آن در پی زهر هوا و هوس رفتیم این زهر جانمان را گرفت بی جان، نفس کشیدیم و دلمان را خوش کردیم که زنده‌ایم. همه مبتلا شدیم به همین دردها دیگر داشتن دردهای دنیایی برای کسی زشت نبود تا از آن شرم کند. کسی که درد دنیا نداشت آدم عجیب و غریبی شد که تیرهای اتّهام یکی پس از دیگری روی سینه‌اش می‌نشست. درد دنیا داشتن واجب شد و کسی که این واجب را ترک کرد نامش را گذاشتند: بی‌قید و بی‌مبالات. درد دنیا داشتن واجب مؤکّد شد. هر کسی بیشتر حرص دنیا را خورد آدم فهمیده‌تری به حساب آمد و کسی که این واجب مؤکّد را زیر پا گذاشت عقلش انکار شد. درد دنیا داشتن شد نشانۀ زندگی. برای اثبات این که زنده‌ای باید درد دنیا داشته باشی. بدون درد دنیا پژمرده‌ای به حساب آمدی که اگر کسی دستش به تو خورد از احتیاط دور نبود که غسل مسّ میّت کند. اصلاً درد دنیا داشتن شد نشانۀ دین‌مداری. دینی را به ما شناساندند که میزانش درد دنیا داشتن بود. به نام لذّت حلال و به اسم دوری از افراط دنیانوازی‌ها را توجیه کردند و لَه لَه زدن برای دنیا را دست و پا زدن برای خدا نشان دادند. آقا! می‌بینی چه قدر اوضاعمان بد است وقتی که تو سنگ محک زندگی ما نمی‌شوی. تا تصمیم نگیریم که به آغوش تو برگردیم حالمان بر همین منوال است. یادت باشد قبل از این که بیایی درد دنیا را از ما بگیری. درد دنیا اگر در وجودمان باشد و تو بیایی معلوم نیست در صف سربازان تو بایستیم. شبت بخیر دین و دنیای ما! @abbasivaladi
ما یاد نگرفتیم محبّت کردن را که کودکانمان این طور آواره و سرگردان کوچه‌ پس‌کوچه‌های تربیت‌اند. کاش از تو یاد می‌گرفتیم که با محبّت می‌شود خار را به گل زهر را به عسل بیابان را به گلستان سیاه چال را به قلّه سیاهی را به سفیدی خشونت را به لطافت و بدی را به خوبی بدل کرد. معلم عشق! استاد محبّت! چقدر محتاج درس محبّت توایم! مدرسه‌ات در کدام محلّه است؟ آقا! 📚بهانه بودن(کتاب هشتم)، کویر سوخته‌ای که برای کودکم ساخته‌ام. [ضمیمه‌ی کتاب دوم از مجموعه‌ی منِ دیگرِ ما] #بهانه_بودن #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
ثبت‌نام دوره آموزشی کرامت 3 (تربیت مربی تراز انقلاب اسلامی) شروع شد. زمان برگزاری: 5 الی 9 مرداد 98 مهلت ثبت‌نام: تا 4 مرداد 98 🔴ظرفیت محدود است. برای ثبت‌نام و اطلاعات تکمیلی، روی لینک زیر کلیک کنید: evnd.co/B5gCJ
🍃امام غریب ما کمیم؟ کم باشیم. تو که با ما باشی،‌ زیاد می‌شویم. زیاد زیاد. فریادمان نارساست؟ نارسا باشد. تو که با ما باشی سکوتمان بلندتر از همۀ فریادها می‌شود. فریاد که بزنیم زمین و آسمان می‌لرزد از شدّت فریادمان. زورمان کم است. کم باشد. تو که با ما باشی قدرت بازوی کودکمان می‌چربد به ضرب شصت پهلوانان. پهلوانمان هم یک تنه لشکری را حریف می‌شود. کسی تحویلمان نمی‌گیرد؟ نگیرد. تو که با ما باشی نگاه خدا به سوی ما کشیده می‌شود. خدا به ما نگاه کند ما محتاج نگاه هیچ کسی نیستیم. کسی کمکمان نمی‌کند؟ نکند. تو که با ما باشی فرشته‌ها برای کمک به ما صف می‌کشند. اصلاً معلوم نیست نوبت به همۀ فرشته‌ها برسد. متّهم می‌کنند ما را. بکنند. تو که با ما باشی تیر تیز اتّهام‌ها برایمان از برگ گل هم لطیف‌تر می‌شود. اتّهام‌های این چنینی رتبۀ ما را در آسمان تعیین می‌کند. آقا! تو که با ما هستی پس چرا احساس می‌کنیم کمیم، فریادمان نارساست زورمان کم است، خود را محتاج نگاه مردم می‌بینیم احساس همراهی فرشته‌ها را نداریم و اتّهام‌ها تیر تیزی شده نشسته در قلبمان؟ رازش را می‌دانم. تو با ما هستی، ولی ما با تو نیستیم. باز هم باید بگویم ببخش ما را. ببخش برای این همه نبودن با تو. شبت بخیر امام غریب! @abbasivaladi
⛔️مشاورۀ اشتباه ❌همسرم به دلیل بداخلاقی جزئی من، دو هفته‌ای است که با من قهر کرده است. من از او معذرت‌خواهی کردم؛ امّا قبول نکرد. با مشاور صحبت کردم که راه برگرداندن او را به من یاد دهد؛ امّا او به من گفت: «چرا می‌خواهی برگردد؟». گفتم: «چون دوستش دارم». او هم به من گفت: «اگر دوستش داری، چرا او را زندانی خودت کرده‌ای؟ آزادش کن برود». ⁉️به نظر شما این حرف درست است؟ #تا_ساحل_آرامش #کتاب_اول #کتاب_صوتی #فانوس_دانایی #شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک ♦️ پرسش‌های گام هفتم، مشاورۀ اشتباه @abbasivaladi 👇👇👇👇👇
🔴 گفت و گوی خواستگاری ◀️ ▶️ ❤️ مجردایی که تو آستانۀ ازدواج هستید و شایدم همین روزا می خواید برید خواستگاری یا میخواد براتون خواستگار بیاد، کمی صبر کنید و حتما فایل پی دی اف زیر رو بخونید، بعد برید برا گفت و گوی خواستگاری! 📝 فایل پی دی اف زیر متن کامل بحث پرسش های خواستگاری هست که توی چند قسمت گذشته نمونه هایی از اون رو براتون گذاشتیم. ✔️ فکر نمی کنیم اشکالی داشته باشه که متأهلا هم بخونن و به دوستاشون یاد بدن که باید چه سؤالایی توی جلسۀ خواستگاری بپرسن. ♦️راستی! کسایی که دوست دارن قسمتای قبلی بحث انتخاب همسر رو بخونن یا گوش بدن، می‌تونن هشتگ رو پیگیری کنن. @abbasivaladi 👇👇👇👇👇
🍃راز قدرت ایمان‌ها در قرآن خدا خواندم سپاهیان طالتون هم پیش از رفتن به میدان امتحان شدند و هم حین رفتن و هم در صحنۀ کارزار با دشمن. امتحان اوّلشان با خود طالوت بود. طالوت، هیمنۀ فرماندهان زمینی را نداشت ساده بود و زاهد. همین جا عده‌ای در امتحان پذیرش ولایت او مهر مردودی خورد به نامه‌شان. امتحان دوم پذیرش فرمان طالوت بود. دستور آمد که آب ننوشید مگر به قدر یک کف دست. جز اندکی از سپاهیان کسی تاب تشنه ماندن را نداشت. خیل عظیمی از سپاه طالوت در این امتحان مردود شدند. وقتی که طالوت و سپاهش با جالوت و لشکرش رو به رو شدند دسته‌ای دیگر، از هیمنۀ لشکر جالوت دلشان لرزید. این جا هم ... طالوتیانی که در امتحان‌های خدا رد شدند کسانی بودند که جانشان را در کف دست گرفته و رو به سوی دشمن می‌رفتند. آقا! تو هم می‌آیی در هیمنه و شکل و شمایل پیامبر، ساده و زاهد. می‌شود از تو بخواهم کمی از دبدبه و کبکبۀ پادشاهان را با خود به همراه بیاوری؟ ما اگر شمایلت را مثل خودمان دیدیم و زیر بار ولایتت نرفتیم، بیچاره می‌شویم. رحم کن به حالمان آقا! می‌ترسم وقتی که آمدی و همه آماده رزم شدیم در مسیر رفتن تا میدان جنگ امتحان شویم. چه بدبخت است کسی که در میانۀ راه از تو جدا شود! اگر تا صحنۀ کارزار با تو همراه شدیم و آن جا قامت ایمانمان شکست چه خاکی به سر بریزیم؟ با این دلشوره‌ها چه باید کرد. باید ایمانمان تنومند شود. ایمان‌های نهالی، تاب این امتحان‌ها را ندارند. کمک کن برای تنومند شدن ایمانمان! شبت بخیر راز قدرت ایمان‌ها! @abbasivaladi
خلاصۀ درس صد و سی و دوم تا صد و چهل و سوم.pdf
201.8K
درس صد و سی و دوم تا صد و چهل و سوم ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️تا حالا پای درسای توحید «حضرت یوسف» نشستید؟ ⁉️می‌دونید از نظر حضرت یوسف «جاهل» کیه؟ ⁉️چرا حضرت یوسف به راحتی از خطای برادرانش گذشت؟ ⁉️می‌دونید دعای آخری که از حضرت یوسف نقل شده، چیه؟ @abbasivaladi
🍃یار خوش سلیقه‌ام کاش کسی می‌گفت وقتی که بیایی بساط امتحان‌ها از میان زندگی‌هایمان جمع می‌شود. و می‌گفت نتیجه‌ی امتحان‌های دوران غیبتت به حساب دوران ظهورت هم نوشته می‌شود. من می‌ترسم آقا! امتحان‌های پیش از آمدنت یک جور و امتحان‌های پس از آمدنت طور دیگری ترس دارد. اگر تا آمدنت از عهدۀ امتحان‌ها بر آییم و وقت آمدنت مردود شویم دنیا و آخرت را یکسره و یک جا باخته‌ایم. مگر کم است امتحان‌های پیش از آمدنت. زغال بر افروخته در کف دست است باید بسوزیم و بسازیم تا بیایی. یکی دو روز هم که نیست یک عمر سوختن و ساختن است. بعد از این همه سوختن و ساختن چگونه می‌شود خیال کرد سوختن در آتش جهنّم را؟ فکرش هم آدم را آتش می‌زند که یک نفر عمری تو را صدا بزند که زودتر بیایی و دعایش مستجاب شود و تو بیایی امّا همین دعای مستجاب او بساط رفتن به جهنّم را برایش پهن کند. یک کاش روی زبانم مانده نمی‌دانم بگویم یا نه. هر چه باداباد بگذار بگویم: کاش اگر بناست در امتحان‌های دوران ظهورت مردود شوم در ابتلائات دوره‌ی غیبتت رد شوم سوزش آتش این مردود شدن کمتر است. نه، پشیمان شدم از این کاش. التماس می‌کنم نشنیده بگیر آقا! کاش دیگری را به جای این کاش می‌گویم: کاش اگر بناست در امتحان‌های پس از آمدنت مردود شوم پیش از آمدنت بمیرم. نه، ‌از این کاش هم پشیمان شدم. التماس می‌کنم نشنیده بگیر آقا! کاش دیگری را به جای این کاش می‌گویم: کاش مدد می‌کردی همین حالا درخت ایمانم را به قدری تنومند کنم که در برابر هیچ امتحانی قد خم نکند. تو بهترین‌ها را انتخاب می‌کنی! در میان این کاش‌ها کدام از همه بهتر است؟ یقین دارم که کاش آخر را انتخاب می‌کنی. شبت بخیر یار خوش سلیقه‌ام! @abbasivaladi
🍂بچه ها چقدر مظلومند! ما چقدر ظالمیم!🍂 🍂آقا! چقدر نیرنگ دارد این «خود»ِ خدا شده! برای همۀ عمرمان بهانه تراشیده و برایمان کنار گذاشته تا هیچگاه حتی خیال بچه‌های بیشتر را نکنیم. 🍂یک بار قیافۀ یک مربی دلسوز و عاقل را می‌گیرد و می‌گوید: «تربیتِ یکی، راحت‌تر از تربیت دوتا و تربیت دوتا راحت‌تر از تربیت چندتاست.» 🍂وقتی که می‌بیند در گیرودارِ تربیت تک فرزند مانده‌ام و دارم می‌فهمم که بچه‌ها بازوی تربیت ما هستند می‌گوید: «مگر چند روز در این دنیایی که می‌خواهی خودت را گرفتار بچه‌ها کنی؟» کمی دنبال خوشی دنیا می‌روم 🍂اما وقتی سرم به سنگ می‌خورد و می‌خواهم به هوش بیایم می‌گوید: «تو در خرج خودت مانده‌ای بچه بیاید، مگر آب و نان نمی‌خواهد؟» 🍂ما عقلمان را هم دادیم به دست «خود» کارهایمان را که نگاه می‌کنیم از طنز تلخی که دارد نمی‌دانیم بخندیم یا گریه کنیم. 🍂ما سال‌هاست که تصمیم گرفته‌ایم با عروسک و عکس جای خالیِ بچه‌های دیگر را برای بچه‌هایمان پر کنیم. 🍂کسی به ما نگفت که شما وقتی گرسنه می‌شوید مگر با تماشای نقاشی غذا سیر می‌شوید که بچه‌ها با عروسک و عکس آرام بگیرند؟ 🍂بی‌عقل شدن عاقبتِ کسی است که از دایرۀ ولایت تو بیرون برود و «خود»پرست ‌شود. 🍂«خود» خدا را از زندگی ما برداشت. خودش را گذاشت به جای او. ما را مشرک کرد و دغدغه مندِ رزق و روزی هرچه خدای تو گفت که روزی شما و فرزندانتان را من می‌دهم باور نکردیم. @abbasivaladi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۶۵ آیات ۱۷۲ - ۱۷۳ ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن. دوستای خوب لالایی خدا! یادتون نره که هم‌وطنای عزیزِ سیل زده‌مون، هنوز به کمک ما نیاز دارن.💐 @lalaiekhoda
🍃قوّت ایمان‌ها داستان امتحان‌های دوران غیبت و ظهورت داستان نفس‌گیری است. نمی‌دانم چرا تا امروز فقط به امتحان‌های پیش از آمدنت فکر می‌کردم. هر چه بود، غفلت بود. قرآن هم دوای غفلت است. قرآن خواندم و به داستان طالوت رسیدم داستان را خواندم و فهمیدم می‌شود پیش از آمدنِ ولی قبول باشی و پس از آمدنش مردود. حالا دیگر دل‌نگرانی من از امتحان‌های پس از آمدن توست. تو که پیش خدایی و هم‌نشین دائمی‌اش تو که هر چه سؤال داری را از خود خدا می‌پرسی و جواب می‌گیری تو که تا امروز سؤال بی‌پاسخی نداشته‌ای بیا و از خدا بپرس می‌شود به جای امتحان، جان بگیرد؟ هر چند بار که او بگوید، حاضرم. راستش هول امتحان‌های دورۀ ظهورت انتظار این روزهای مرا پر از التهاب کرده. وحشت آن امتحان‌ها شیرینی انتظار را در کامم کم کرده. من با تو همیشه صادق بوده‌ام. حرف دلم این است: من دیگر از آمدنت می‌ترسم. ترسم از آمدن تو نیست از آمدن تو و رد شدن من در امتحان‌هاست. من می‌خواهم به جای امتحان، جان بدهم امتحانی که بناست، ایمان مرا بگیرد هول‌ناک‌ترین امتحان است آن هم پس از سر بلندی از امتحان‌های دوران غیبتت. من خودم را می‌شناسم و قد و اندازۀ ایمانم را می‌دانم. ایمان من آن اندازه تنومند نیست که زیر بار هر امتحانی تاب بیاورد. به امتحان‌های دورۀ ظهورت که می‌اندیشم بی‌اختیار یاد کوفه می‌افتم و کربلا. عدّه‌ای التماس کردند که حسین! بیا ولی وقتی که آمد، گفتند چرا آمدی؟ پیش از آمدن حسین، مؤمن بودند پس از آمدنش کافر شدند و قاتل و من می‌دانم که قاتلان کربلا امروز در قعر جهنّم آرزوی هر لحظه‌شان این است که ای کاش پیش از آمدن حسین، مرده بودند. از کجا معلوم که حال من چونان حال کوفیان نباشد که وقتی نیستی التماس کنم که بیایی و وقتی که آمدی ... حرف زدن در این باره جان سختی می‌خواهد که من ندارم. ایمانم را قوت بخش تا از هول امتحان‌های دوران ظهورت رها شوم. شبت بخیر قوّت ایمان‌ها! @abbasivaladi
📌 خلاصه بیانات حجت الاسلام و المسلمین #عباسی_ولدی 🔺#جلسه_هفتگی | ۲۵ تیر ۹۸ #خلاصه_سخنرانی 🔸🔸🔸 ✅ @misaq_ba_shohada
🍃بندۀ مسلمان خدا حالا که پشت پردۀ غیبتی ما برای خودمان دینی ساخته‌ایم و آن را زده‌ایم به نام تو. امتحان‌هایمان را هم با ملاک همین دین قضاوت می‌کنیم. حکم به قبول شدن یا مردودی معلوم نیست درست باشد زیرا دین ما و تو فاصله‌اش زمین تا آسمان است. قبول دین ما شاید مردود دین تو باشد و مردود دین ما قبول دین تو. پس با این حساب نمی‌شود در بارۀ امتحان‌های دوران غیبتت درست قضاوت کنیم. چه بسیار امتحان‌هایی که در آنها رد شدیم و مُهر قبولی را خودمان به حکم دین خودساخته‌مان در کارنامۀ خویش نوشتیم و چه بسیار آدم‌های قبولی که به نام دین داغ مردودی را بر پیشانی‌شان زدیم. ما دلمان خوش است امروز اگر بیایی کارنامه‌ای را به تو نشان خواهیم داد که پر از مُهر قبولی است ولی اصلاً بعید نیست که تو وقتی کارنامه‌هایمان را آوردی پر از مُهر قرمز مردودی باشد. خوش به حال کسی که وقتی کارنامه‌اش را در دست تو دید و با آنچه خودش برای خودش ثبت کرده، فرق داشت به دست و پایت بیفتد و عذر بخواهد. من از روزی می‌ترسم که کارنامه‌ای که پیش تو دارم را با کارنامۀ خودم مقایسه کنم و قضاوت تو را زیر پا بگذارم و دینت را قبول نکنم. ما عادت کرده‌ایم به دینی که هر کاری را که می‌کنیم درست بداند. اصلاً دینی که ما به آن معتقدیم دور هم جمع شدۀ کارهایی است که می‌کنیم به همراه فکرها و خُلق‌هایی که داریم. دین تو هم اگر بخواهد جایی پیش ما باز کند باید در برابر کارهای ما سر تعظیم و تأیید فرود بیاورد. می‌آورد؟ دیگر خیالم از امتحان‌های دوران غیبتت راحت نیست. بارها به من فهمانده‌ای باید از نو مسلمان شوم. یک بار دیگر هم به من فهماندی اسلام نبودن دینم را. همۀ اسلام، تسلیم بودن به توست مرا تسلیم خودت کن تا از عمق جان مسلمان شوم. شبت بخیر بندۀ مسلمان خدا! @abbasivaladi
🍃بهانۀ بودن آقای من! به من بگو امتحان‌های دوران ظهورت از چه جنسی است؟ وقتی بیایی دنیایمان را می‌گیری و ما را با زهد امتحان می‌کنی؟ امتحان کن به گمانم این امتحان، چندان دشوار نباشد. یا این که به ما فرمان جان دادن می‌دهی تا ببینی جانمان را بیشتر دوست داریم یا تو را. امتحان کن به گمانم این امتحان، چندان دشوار نباشد. یا این که می‌آیی و از ما می‌خواهی اهل و عیالمان را فدای راه تو کنیم؟ همین حالا هم اگر بخواهی از فدا کردن اهل و عیال، دریغ نمی‌کنیم. امتحان کن به گمانم این امتحان، چندان دشوار نباشد. شاید هم از ما بخواهی آبرویمان را کف دست بگیریم و تقدیم تو کنیم. مگر ما آبرویی جز آنچه تو داده‌ای، داریم؟ آبرو وقتی تقدیم تو می‌شود تازه اعتبار پیدا می‌کند. امتحان کن به گمانم این امتحان چندان دشوار نباشد. پیش از آن که امتحانی دیگر را بشمارم، باید بگویم این حرف‌ها برای من نیست من امشب از زبان عشّاق حرف می‌زنم. در میان همۀ امتحان‌ها یک امتحان است که حتّی خیال آن، قامتمان را می‌شکند. آقا! ممکن است به کسی که عاشق توست و نفس‌هایش را به عشقِ در کنار تو بودن می‌کشد فرمان دهی که از تو فاصله بگیرد؟ من نمی‌دانم وقتی که به فرمان تو می‌خواهم از پیشت به جایی بروم کمی دورتر از آن جا که تو هستی آیا زنده بر می‌گردم یا نه؟ در میان امتحان‌های دوران ظهورت این امتحان از همه سخت‌تر است. مگر می‌شود دوری تو را دوام آورد؛ حتّی برای زمان اندک آن هم در فاصلۀ کمی؟ چه قدر ایمان سلمان قوی بود که توانست در مدائن بماند و امارت کند. دور از یار نفس کشیدن جز ریاضت عظمی چیز دیگری نیست. اگر خواستی منصبی به من بدهی در میان همۀ منصب‌ها من خادمی درگاه تو را دوست دارم. مرا با دور شدن از خودت امتحان نکن. ایمان من مثل سلمان قوی نیست. من به بهانۀ در کنار تو بودن نفس می‌کشم. شبت بخیر بهانۀ بودن! @abbasivaladi