eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روزمان را متبرک کنیم با سلام دادن به آقا ابا عبدالله الحسين...... ✋ طبق هرروز بردن نام حسین بن علی میچسبد: السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 @abbass_kardani 🌹
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید عباس کردانی ذکر روز جمعه: اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🍃🌷 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @abbass_kardani✅ •┄═•🌤•═┄•
4_6001048002414772713.mp3
3.25M
🎤 مولای مهربان وتوای عشق من سلام عجل ولیک الفرج آقای من سلام درندبه های جمعه توراجستجوکنم زیباترین بهانه دنیای من سلام تعجیل درظهور مولا 14مرتبه 🌺🌺🌺@abbass_kardani🌺🌺🌺
🌹شهید سعید قهاری :   در ارتفاعات جهنم دره مرز بين ايران و تركيه در درگيري با اشرار و گروهك پژاك همراه با 14 تن ديگر از پاسداران لشكر 3 به پايان رسيد و حاج سعيد به همراه ياران ارتشی و سپاهی خود دعوت حق را لبيك گفت. : شهدا و خانواده شهدا، ورزش : خدایا ! آرزویی ندارم. آرزوی بنده آزادی قدس شریف و پیروزی اسلام و شکست آمریکاست . خدایا ! تو به من قدرت و توفیق دادی تا با دشمنان دین در سخت ترین شرایط بجنگم. پس ختم زندگی دنیاییم شهادت در راه خود (حق) باشد و در لباس سبز پاسداری، تا در کنار دوستان شهیدم آرام گیرم. 🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋 🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
🌹 شهید غیرت علی خلیلی 🍁 در حین بازگشت از هیئت به واسطه ی نجات دختری که دچار آزار عده ای ارذل قرار گرفته بود مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و از ناحیه ی گردن موجب زخمی عمیق میشود. شهید علی خلیلی دیگر زندگی ای عادی نداشت و پس از تحمل 2سال درد و رنج جسمانی دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد. 👌 : مراسم هیئت حسینی و امام خامنه ای 💌 شهید علی خلیلی به امام خامنه ای: آقاجان! به خدا درد هایی که می کشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمی کند. مگر خودتان بار ها علت قیام امام حسین (ع) امر به معروف و نهی از منکر تشریح نفرمودید؟ مگر خودتان بارها نفرمودید بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟ یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شما را نمی فهمند؟ یعنی شما انقدر بین ما غریب هستید؟ 🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋 🦋🌹🦋 @abbass_kardani🦋🌹🦋
💬خواب شهادت 🔰این خواب خیلی مرا خوشحال کرد دیدم که امام سجـاد(ع) نوید و من را به مادرم می‌گوید😍 و من چهره‌ی آن حضرت را دیده و فرمود: تو به مقام شهادت می‌رسی🌷 🔰و من در تمام طول عمرم به این خواب دل بسته‌ام💞 و به امید در این دنیا مانده‌ام و هم‌اکنون که این خواب را می‌نویسم یقین دارم که شهادت نصیبم می‌شود👌و منتظر آن هم خواهم ماند ... 🔰تا کی صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم🕊 و به جمع آنها بپیوندم. هم اکنون و همیشه دعای قنوت نمازم🤲 " اَلّلهُمَ اَلْرزُقنی تَوفیقَ الْشَهادَتِ فی سَبیل‌ِالله " است که خداوند شهادت را نصیبم کند و از خدا هیچ مرگی جز شهادت نمی‌خواهم❌ ✍ کرده بود تا زنده است کسی دفتر خاطراتش را نخواند. 💢راستی چه رمزی است؟ بین شهادت توسط امام ‌سجاد(ع) و اعزام به سوریه از طریق "تیپ امام سجاد (ع)" 📒منبع: دفترخاطرات‌شهيد 🌷 🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋 🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
🔔 همواره غرق محبت خدایی! 🌹 حضرت اميرالمومنين سلام الله علیه می فرمایند: 💠 چشم بر هم زدنى از لطف خدا بى بهره نيستى: 👈 چه در نعمتى كه بر تو ارزانى می دارد، 👈 يا گناهى که از تو مى پوشاند، 👈 و يا بلايى كه از تو دور مى سازد. 📙 نهج البلاغه خطبه‌ی ۲۲۳ ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج❣ 🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋 🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
💠 «دنيا سراى صدق و راستى است براى آن كس كه به راستى با آن رفتار كند و جايگاه عافيت است براى كسى كه از آن چيزى بفهمد و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد و محلّ موعظه و اندرز است براى آن كس كه از آن اندرز گيرد» 📚 ۱۳۱ 🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋 🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
4_5895548762218038209.mp3
6.93M
آقا آقا آقا ....💔 👌 اشکاتون که جاری شد برای فرج آقا دعاکنید....😥 اللهم عجل لولیک الفرج انشاء الله 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌴🌴🌺🌴🌺🌺 🌺 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_113034334.mp3
1.52M
شاید این جمعه بیاید شاید....🌺 🌺مرحوم آقاسی 🌺اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🌹💦🌹 @abbass_kardani 🌹💦🌹
4_513587902878319169.mp3
9.91M
💐سرود تلفیقی 🌸برای سه مولود اول ماه شعبان 💐 مادر شدن سیده نساءالعالمین 🎤با نوای حاج 🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
🌹 شهدا با معرفتند! نشان به آن نشانه که خون دادند تا تو جاری شوی ... بی منت، بی ادعا، بی چون و چرا ... 🌹 شهدا با معرفتند! نشان به آن نشانه که هر بار سمت گناهی رفتی ... فقط نیم نگاهی کردند و خودی نشان دادند ... ‍ 🌹 شهدا با معرفتند! نشان به آن نشانه که اول آن ها دست رفاقت به سویت دراز کردند ... تو رها کردی و باز دستت را گرفتند ... ‍ 🌹 شهدا با معرفتند! نشان به آن نشانه که عشق بازی را به تو آموختند ... و شرینی عشق الهی و دوری از دنیا را در کام تو نشاندند ... 🌹 شهدا با معرفتند! پا که در مقتلشان گذاشتی، قسمشان دادی به خون پاکشان ... رهایت نمی کنند، حاضرند باز هم تا پای جان بروند تا تو جان بگیری ... 🌹 شهدا رفیق بازند! باور کن ... آنها نیکو رفیقانی برای ما راه گم کرده ها هستند ... این را خدا در قرآن گواهی می دهد که "حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا" @abbass_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤روایتگری سردار مهدی رمضانی درباره کرامات شهدای 🌹ایشان از بازماندگان کانال و همرزم شهید بودند.. ❣ جهت شادی روح و همه همرزمانش در کانال کمیل❣ @abbass_kardani🌹
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 شهیدی که کسی جنازه اش را تحویل نگرفت(شهید رجبعلی غلامی) نیروهای شهیدکاوه شب عملیات رسیده بودند به سیم خاردارهای حلقوی.سیم خاردارها همه یکجا جمع شده بودند.واگرآنهارا میبریدند کل معبرمنفجرمیشد.وقت تنگ بود.ناگهان نوجوانی آمد وخوابیدروی سیم خاردارها وگفت رد شید همه ی سیصدنفرگردان که ازرویش عبور کردند عملیات شروع شد.همان موقع به سختی دستانش رو به آسمان بلند شد وگفت:خدایا!تحمل ندارم!شهادت رانصیبم کن.لحظه ای نگذشت که تیری آمدوبه چشمش خورد واو را آسمانی کرد.وقتی پیکرشهدا را آوردند برای تحویل به خانواده ها.پیکرشهید رجبعلی غلامی را کسی نبود تحویل بگیرد.خانواده اش رادرجنگ افغانستان ازدست داده بود. اویک افغانی بود.یک قهرمان. اکنون مزاراو دارالشفای مردم بجستان در خراسان است. 🌻🌸شادی روحش صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @abbass_kardani🌹
فرقی نمی کرد زمستون باشه یا تابستون. باید حتما وضو می گرفت! بارها می شد بهش می گفتم:«برادر من! این اول صبح، تو این هوای سرد، با آب یخ زده وضو می گیری که چی؟ می گفت:« آرش! مگه تو نمی دونی این لباس سبز، لباس شهداست؟ آخه چطور میشه بدون وضو بهشون دست بزنم و اونا رو بپوشم؟ اینا اینقدر حرمت دارند که به خاطرشون با آب یخ زده هم وضو میگیرم!» شهید محسن فرج الهی @abbass_kardani
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۳۰ * بعد از صحبت های ماهان و یاسمن . بزرگترها هم زمان عقد و عروسی رو برای تابستون مشخص کردن . ولی دو هفته دیگه بخاطر فارق التحصیلی ماهان ، مامان بابا میخواستن براش یه جشن بگیرن ، تو اون جشنم نامزدیشونو رسمی کنن . خلاصه این دو هفته هم گذشت و ما مشغول تدارکات مهمونی هستیم ، چون خونمون بزرگ بود تصمیم بر این شد مهمونیو تو خونه برگزار کنیم . دیگه همه چیز اماده بود و منتظر مهمونا بودیم . منم لباس بلندی با رنگ بنفش که روش نگین کاری شده بود به تن کرده بودم . کفش و شالمم مشکی بود . رفته بودم آرایشگاه و صورتمو یه آرایش ملایم زده بودند ‌ موهامم قشنگ درست کرده بودن و پیشترش روی شونه هام ریخته بود ، کم‌کم اقواممون و مهمون هایی ک دعوت کرده بودیم داشتن میومدن مامان بابا هم همکار شونو دعوت کرده بودن ، منو ماهان و مانی هم دوستامونو دعوت کرده بودیم . ولی از بابت استادام که تو مجلس بودند یک معذب بودم . سخت بود با این تیپ جلوشون باشم . ماهانم یه تیپ زده بود که خودم اگه داداشم نبود رو هوا میزدمش ؛ کت و شلوار مشکی با پیراهن دودی و کراواتی مشکی پوشیده بود ، موهاشم خیلی قشنگ به طرف بالا درست شده بود . جیگری بود واسه خودش ، خوشبحال یاسمن ... شیدا گفته بود نمی تونه بیاد آخه با خانواده اش رفته بودند شمال و کلی هم بابت این که نمیتونه بیاد ازم معذرت خواهی کرده بود . همون موقع سمیرا بهم زنگ زد تا برم دم در و با هم بیایم بالا ،چون تنها بود و روش نمیشد ک بیاد . داشتم از پله ها رفتم پایین وقتی دیدم هوا کمی سرده شال انداختن رو سرم چون می خواستم برم خارج از خونه موهامو کمی پوشوندم . سمیرا با دیدنم از ماشین پیاده شد و اومد طرفم : - سلام عزیزم خوبی ؟؟ -به سمیرا جون، مرسی خوش اومدی گلم . -قربونت -سلام با شنیدن صدای سلام صورتم کردم طرف صدا سهراب دیدم که از ماشین پیاده شده .واااای نکنه اینم میخواد بیاد تو !!! منم خیلی عادی گفتم : - سلام خوب هستین ؟ -ممنون شما چطوری ؟ -خوبم مرسی . -به شما برادرتون تبریک میگم ، شب خوبی داشته باشین . من به خاطر احترام به طور فکر کردم و گفتم : -ممنونم بفرمایید داخل در خدمت باشیم . -نه دیگه مزاحم نمیشم رو به سمیرا گفت : فقط هر وقت تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت . -باشه داداش - خب دیگ فعلا برم با اجازتون ، خدانگهدار من و سمیرا با هم گفتیم : -خداحافظ همینطور داشت که میرفت تیپش نگاه کردم یه پیرهن قهوه ای با چارخونه های شیری رنگ آستیناشم تا ارنج زده بود ، بالا شلوار جین مشکی پوشیده بود ، عینک دودی هم رو موهاش . در کل تیپ قشنگ زده بود . مثل همیشه خوش پوش . سمیرا هم یه پیراهن سبز لجنی ساده تا پایین زانوها چیده بود و یک کمربند چرمی مشکی هم داشت . با وجود سادگی خیلی بهش میومد ، با ذوق بهم گفت : - وااااییی مانتو چقدر این جا قشنگ شده ، تو هم خیلی دیگر شدی هاااا. من با لبخند گفتم بله دیگه جیگر بودم . چشات قشنگ میبینه عزیزم . -تو هم خیلی ناز شدی - مرسی ولی جدی میگم یه وقتی داشتم میومدم ، سهراب از تو ماشین که دید گفت چه خوشگل شده دوستت . منم با کمی مکث و تعجب گفتم : -واقعاً ؟؟ -آره به خدا ، خب راست گفته . -پسری هیز میزدی تو دهنش !! سمیرا آروم زد تو سرمو گفت : - خوبه خوبه ، خودشیفته خانمها یه تعریف ازت کرد ها ، هنو باید از خداتم باشه . منم خندیدم و با هم به طرف خونه حرکت می کردیم که از پشت سر یکی گفت : دارد ... نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡