eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گوش دادن به صوت زیبای آیه الکرسی 📖آیه الکرسی عظیم ترین آیه در قرآن است برای حفظ ایمان و مال و جان هر روز وقبل از خواب آیه الکرسی بخوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عظمت خدا در نماز.mp3
1.27M
عظمت‌خدادرنماز 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقت تیمم.mp3
1.9M
وقت‌تیمم 💕🌺 مسئله شرعی🌺💕 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزی مردی از خوارج با چاقویی آغشته به زهر در دست، به یارانش گفت: «قسم به خدا، نزد این کسی که می پندارد فرزند رسول خداست و وارد در دستگاه طاغوت زمان شده، می روم و از دلایل اینکارش می پرسم؛ اگر جواب قانع کننده ای ندهد، مردم را از وجودش راحت می کنم.» وقتی نزد امام رضا علیه السلام رفت، حضرت فرمود: «به شرط اینکه بعد از پذیرفتن جواب، چاقویی را که در جیب گذارده ای شکسته و به کنار بیاندازی، و پاسخ سؤالت را می دهم.» او از این بیان امام رضا علیه السلام شگفت زده شد و چاقو را در آورد و شکست و پرسید: «با اینکه دستگاه طاغوت زمان نزد شما کافرند، چرا وارد دستگاه حکومتی ایشان شدی؟ تو پسر رسول خدا هستی.» امام رضا علیه السلام فرمود: «نزد تو اینها کافرترند یا عزیز مصر و مردمش؟ به هر حال اینها به گمان خودشان یکتا پرست می باشند و لیکن آنها نه خداوند یکتا را پرستیده و نه او را می شناختند. یوسف که خود پیغمبر و فرزند نبی بود، به عزیز مصر که کافر بود فرمود: " از آنجا که من دانا به امور و امانتدار هستم، مرا سرپرست گنج ها و معادن بگردان. " یوسف همنشین فراعنه بود و حال آنکه من فرزندی از فرزندان رسول خدا هستم؛ مأمون با اجبار و زور مرا به اینجا کشاند. به نظر شما چکار می کردم؟» آن مرد گفت: «من گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدا و راستگو و درست کرداری.» 📔مردان علم در میدان عمل، ج ۱، ص ۴۰۴، بدرقه ی یار، ص۴۹ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✅داستان آموزنده ✍شخصی مسجدی ساخت بهلول از او پرسید: مسجد رابرای رضای خدا ساختی یااینکه بین مردم شناخته شوی؟ شخص پاسخ داد : معلوم است برای رضای خداوند! بهلول خواست اخلاص شخص را بیآزماید. در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد چه انسان خَیرَِّ آن شخص طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایُّهاالَناسّ بهلول دروغ میگوید! این مسجد را من ساختم، من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید! بهلول خندید و پاسخ داد معامله تو باخلق بوده نه با خالق 🌷بیایید در زندگی خویش با خدا معامله کنیم نه با چشم مردم ‌🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(جامانده از قافله) 🔸در تاریکی شب، از دور صدای جوانی به گوش می رسید که استغاثه میکرد و کمک می‌طلبید و مادر جان مادر جان می‌گفت. شتر ضعیف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و سرانجام از کمال خستگی خوابیده بود. هر کار کرد شتر را حرکت دهد نتوانست. ناچار بالای سر شتر ایستاده بود و ناله می‌کرد. در این بین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که معمولا بعد از همه و در دنبال قافله حرکت میکردند که اگر احیانا ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد تنها و بی مددکار نماند، از دور صدای ناله جوان را شنیدند، همینکه نزدیک رسیدند پرسیدند: "کی هستی؟" - من جابرم. چرا معطل و سرگردانی؟ - یا رسول الله فقط به علت اینکه شترم از راه مانده عصا همراه داری؟ - بلی بده به من 🔸رسول اکرم عصا را گرفتند و به کمک آن عصا شتر را حرکت دادند و سپس او را خوابانیدند، بعد دستشان را رکاب ساختند و به جابر گفتند: «سوار شو.» جابر سوار شد و با هم راه افتادند. در این هنگام شتر جابر تندتر حرکت میکرد. پیغمبر در بین راه دائما جابر را مورد ملاطفت و مهربانی قرار میدادند. جابر شمرد، دید مجموعا بیست و پنج بار برای او طلب آمرزش کردند. در بین راه از جابر پرسیدند: "از پدرت عبدالله چند فرزند باقی مانده؟" - هفت دختر و یک پسر که منم. آیا قرضی هم از پدرت باقی مانده؟ - بلی پس وقتی به مدینه برگشتی، با آنها قراری بگذار و همینکه موقع چیدن خرما شد مرا خبر کن. -بسیار خوب. زن گرفته ای؟ - بلی با چه کسی ازدواج کرده‌ای؟ - با فلان زن دختر فلان شخص، یکی از بیوه زنان چرا دوشیزه نگرفتی؟ - یا رسول الله! چند خواهر جوان و بی تجربه داشتم، نخواستم زن جوان و بی تجربه بگیرم مصلحت دیدم عاقله زنی را به همسری انتخاب کنم. بسیار خوب کاری کردی. این شتر را چند خریدی؟ - به پنج وُقیه طلا به همین قیمت مال ما باشد، به مدینه که آمدی بیا پولش را بگیر. 🔸آن سفر به آخر رسید و به مدینه مراجعت کردند. جابر شتر را آورد که تحویل بدهد، رسول اکرم به «بلال» فرمودند: "پنج وقیۀ طلا بابت پول شتر به جابر بده، بعلاوه سه وقیه دیگر، تا قرضهای پدرش عبدالله را بدهد، شترش هم مال خودش باشد. بعد از جابر پرسیدند: "با طلبکاران قرارداد بستی؟" -نه یا رسول الله آیا آنچه از پدرت مانده وافی به قرضهایش هست؟ - نه یا رسول الله پس موقع چیدن خرما ما را خبر کن. موقع چیدن خرما رسید، رسول خدا را خبر کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و حساب طلبکاران را تسویه کردند و برای خانواده جابر نیز به اندازه کافی باقی گذاشتند. 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📔 مرد ثروتمندی بود که با وجود مال فراوان ، بسیار نامهربان و خسیس بود. بر عکس ، زنش بسیار مهربان و خوش قلب بود و همه او را دوست داشتند. زن با خود می اندیشید: « خداوند این مرد را به من داده است ، حتی اگر به او علاقه نداشته باشم ، باز باید به او مهر بورزم!» بنابراین با وی رفتار خوبی داشت. یک سال قحطی شد و بسیاری از روستائیان از مرد و زن کمک خواستند. زن با محبت فراوان به همه ی آنها کمک کرد ، ولی مرد چیزی نگفت و پیش خود فکر کرد : « تا وقتی از پولهای من کم نشود برایم مهم نیست که دارایی چه کسی به باد می رود ! » مردم از زن تشکر کردند و گفتند: که پولها را بعد از مدتی به او پس خواهند داد. زن نپذیرفت ، اما مردم اصرار میکردند که پول او را باز گردانند.. زن گفت : « اگر میخواهید پول را پس بدهید ، در روز مرگ شوهرم این کار را بکنید » این حرف زن به گوش یکی از دخترهایش رسید و او بسیار ناراحت شد. بی درنگ پیش پدر رفت و گفت : « میدانی مادر چی گفته؟ او از مردم خواسته تا پول هایشان را روز مرگ تو پس بدهند!» مرد ، به فکر فرو رفت. سپس از همسرش پرسید : « چرا از مردم خواستی پولت را بعد از مرگ من به تو بازگردانند؟» زن جواب داد : « مردم تو را دوست ندارند و همه آرزو میکنند که زودتر بمیری اما حالا بجای آنکه مرگ تو را آرزو کنند ، از خداوند میخواهند که تو را زنده نگه دارد تا پول را دیرتر برگردانند. من هم از خداوند میخواهم که سالهای زیادی زنده بمانی. کسی چه میداند؟ شاید تو هم روزی مهربان شوی!» 🌟 مرد از تیز هوشی و محبت همسرش در شگفت ماند و به او قول داد که در آینده با مردم مهربان باشد. 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
حضرت شعیب میگفت : گناه نکنید که خدا بر شما بلا نازل میکند.. یکی آمد و گفت من خیلی هم گناه کردم ولی خدا اصلا بلایی بر من نازل نکرده! خداوند به حضرت شعیب وحی میکند که به او بگو اتفاقا تو سر تا پا در زنجیر هستی.. آن فرد از حضرت شعیب درخواست نشانه میکند. خداوند میگوید به او بگو که عباداتش را فقط به عنوان تکلیف انجام میدهد و هیچ لذتی از آنها نمیبرد.. امام صادق (ع)فرمودند: خداوند كمترين كاري كه درباره گناهکار انجـام مـیدهد اين است كـه او را از لـذّت مـناجـات محـروم مي‌سـازد. 📚|معراج‌السعادة صفحه۶۷۳ 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
💦☂شاید در بهشت بشناسمت !☂💦 مجری یک برنامه تلوزیونی از فرد ثروتمندی که میهمان برنامه‌اش بود، پرسید: *بهترین چیزی که شما را خوشحال کرد و از بابت آن احساس خوشبختی کردید چه بود؟* فرد ثروتمند پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی *خوشبختی* را چشیدم. 📌« اول»* گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت‌ پول است، اما این چنین نبود. 📌«مرحله دوم»* چنین به گمانم رسید که خوشحالی و خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کم‌یاب و ارزشمند است ، ولی تاثیر آن هم موقت بود. 📌«مرحله سوم»* با خود فکر کردم که شاید خوشحالی و خوشبختی در بدست‌ آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی یا ورزشی یا کارخانه و غیره باشد، اما باز هم آنطور که فکر می‌کردم نبود. 📌در *«مرحله چهارم»* یکی از دوستانم به من پیشنهاد برای جمعی از *کودکان معلول* صندلی‌های مخصوص خریداری و به آنها هدیه کنم. من هم بی‌درنگ پیشنهادش را قبول کردم. دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدایا را خودم به آنها بدهم. وقتی به جمع کودکان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی‌ای که در صورت آنها نهفته بود واقعاً دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که *طعم حقیقی خوشبختی* را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را محکم گرفت! سعی کردم جوری که ناراحت نشود با مهربانی پای خود را از دستانش بیرون بکشم ، اما او درحالی که به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد! خود را خَم کردم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا چیزی می‌خواهی برایت تهیه کنم؟ و آن کودک جوابی به من داد که میخکوبم کرد!!! ... و این جواب همان چیزی بود که *معنای حقیقی خوشبختی* را با آن فهمیدم... او گفت: می‌خواهم چهره‌‌ی‌تان دقیق به یادم بماند تا در لحظه *ملاقات در بهشت* شما را بشناسم و در آنجا جلوی * خدا * دوباره از شما تشکر کنم! 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
ارتباط شخصی با اهل بیت.mp3
6.81M
| √ یه رابطه که هم کیف و حال خودش رو داره، و هم ما رو باشخصیت بار میاره ! 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
انسان شناسی ۳۶۰.mp3
11.44M
انسان_شناسی ۳۶۰ استاد_شجاعی | دکتر_رفیعی ✘ خیلی وقتها ما فکر می‌کنیم بقیه بدن! دارن اشتباه میرن، دارن به ما خیانت می‌کنن، دارن به ما ظلم میکنن! اما واقعیت اینه ما آدم بیماری هستیم! چجوری اینو تشخیص بدیم؟ منبع : کارگاه انسان شناسی پیشرفته 🎞 استاد محمد شجاعی 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| √ معیارهای سنجش شخصیت ما در برزخ ! (چجوری شخصیت ما رو وزن می‌کنند؟) 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 سلام لطمه دیده..... 🏴شروع ایام عزاداری شهادت 🖤حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🏴را به قلب داغدار امام جهان 🖤حضرت بقية الله الاعظم (عج) 🏴تسليت عرض ميكنيم.
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبيها وَ بَعْلِها وَ بَنيها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ. زهرا(س)شدی که نام‌علی(ع)راعَلَم‌کنی پنهان شدی که هر دوجهان را حرم کنی السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج