eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم بزرگواران کانال که صوت در_قیامت را دنبال میکردند ان شاءالله که به نوعی تکمیل کننده مباحث سه دقیقه در قیامت است را در کانال میگذاریم.
آقايون داداشام خانوما آبجيام پستي در بساط ندارم فقط خواستم بگم: آنلاينم ✋ ✋ \\😎// | | \ / /"^"\ | | | | | | | | 👞👞 چاکر همه رفقا خيلي دوست داشتم براتون بميرم ولي در جريانيد که : " پهلوانان هرگز نميميرن ..😂😐😝🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#‌ɦɨcɦ🔪: ﴾﷽﴿ 💠 💠 قاشقم را پر از سوپ ڪردم و لبہ ے ڪاسہ ڪشیدم،آرام بہ سمت دهانم بردم و دوبارہ بہ تلویزیون چشم دوختم! انگار آرامش قبل از طوفان بود! بعد از شام بہ مادرم ڪمڪ ڪردم تا ظرف ها را جمع ڪند و بشوید. نزدیڪ ساعت یازدہ شب بود ڪہ پدر و مادرم پاے ماهوارہ نشستہ بودند و فیلم نگاہ میڪردند. پوزخندے زدم،درڪ نمیڪردم این همہ تعصب و ماهوارہ نگاہ ڪردن؟! گردنم را بہ چپ و راست چرخاندم و بلند شدم‌. نتوانستم چیزے نگویم. نگاهے بہ صفحہ ے تلویزیون انداختم و گفتم:قشنگ میرقصن!جزو محارمن دیگہ! پدرم نگاهے بہ من انداخت،جا خورد! دو سہ بار خواست چیزے بگوید اما نتوانست! باز زبانم ساڪت نماند:مامان چرا من نمیتونم جلو بابا برقصم؟مگہ محرمش نیستم؟! مادرم نگاهے بہ من انداخت و با حرڪات لبانش گفت "ساڪت شو" نفسے ڪشیدم و گفتم:فهمیدم اونا از منے ڪہ دخترشم بهش محرم ترن،من نامحرمم! پدرم ناگهان فریاد ڪشید:آیہ زبونتو ڪنترل نڪنے بد میبینے! با سر اشارہ اے بہ صفحہ ے تلویزیون ڪردم و گفتم:دارم میبینم دیگہ! پدرم نفسے عصبے ڪشید و ڪمے صورتش را بہ سمت مادرم چرخاند:صد دفعہ گفتم نذار با هرڪسے بگردہ!ببین براے من دہ متر زبون در آوردہ این یہ ذرہ بچہ میخواد بہ من درس اخلاق و دین بدہ! شروع ڪردم بہ آرام خندیدن! آنقدر مرا ضعیف مے پنداشت ڪہ تحت تاثیر دیگران باشم! مادرم با حرص گفت:من ڪہ تو مدرسہ ش نیستم ببینم با ڪے میگردہ!خونہ دوستاشم ڪہ نمیرہ. از ڪنار پدرم بلند شد،همانطور ڪہ بہ سمت آشپزخانہ میرفت دستانش را در هوا تڪان داد و گفت:توام دیوارے ڪوتاہ تر از من پیدا نڪن مصطفے! پدرم چیزے نگفت،نگاہ ڪوتاهے بہ من انداخت و تلویزیون را خاموش ڪرد‌. بہ صورتم زل زد:باشہ آیہ خانم بتازون! شانہ هایم را بالا انداختم و گفتم:فقط خواستم امر بہ معروف و نهے از منڪر ڪنم بابا جون! از قصد نام آن دوڪلمہ را بردم‌. بلند شد و بہ سمتم آمد،پوزخندے زد و گفت:تو میخواے این چیزا رو بہ من یاد بدے؟! بہ چشمانش زل زدم:مگہ من چمہ؟شاگرد ڪلاس خودتونم! نزدیڪتر آمد،قدم بہ زور بہ شانہ اش میرسید‌. دست چپش را روے سرم گذاشت و سپس بہ سوے خودش برد. نزدیڪ شانہ اش دستش را نگہ داشت و گفت:هنوز بہ شونہ م نرسیدے! انگشت اشارہ اش را بہ سرم چسباند:اینجات ڪہ اصلا بہ من نرسیدہ! منظورش مغزم بود! _اولا بابا جون شما زیادے قدتون بلندہ!دوما من لوبیاے سحر آمیز یا برج میلاد نیستم. چند قدم از پدرم دور شدم و راهم را بہ سمت اتاق مشترڪم با یاسین ڪج ڪردم و در همان حین گفتم:سوما من میرم بخوابم شب بہ خیر! بہ در اتاق رسیدم،در را باز ڪردم و وارد چهارچوب شدم‌. بہ سمت پذیرایے برگشتم تا در را ببندم همانطور گفتم:راستے چهارما سن عقل بہ شناسنامہ نیس! سپس در را بستم. یاسین روے تخت دراز ڪشیدہ بود و چشمانش را بستہ بود. مطمئن شدم خوابیدہ وگرنہ حتما بین بحثمان مے آمد. نگاهے بہ ڪف اتاق انداختم،دفتر و ڪتاب هاے یاسین روے زمین پخش و پلا بود. بدون توجہ دستم را بہ سمت موهایم بردم و ڪشم را از دور دم اسبے موهایم آزاد ڪردم،موهایم روے شانہ هایم ریختند. ڪشم را روے میز تحریر گذاشتم. خواستم بہ سمت تخت خوابم بروم ڪہ صداے پدرم آمد:خب بفهمہ بہ درڪ! بہ سمت در قدم برداشتم،گوشم را بہ در چسابندم. صداے مادرم را شنیدم:خب حالا آروم!پشت تلفن خوب نفهمیدم چے گفتے،درست و حسابے بگو. پدرم نفسے ڪشید و گفت:گفتم ڪہ میذارے سر خود بلند شہ بیاد مغازہ همین میشہ!همہ چِش میذارن! مادرم حق بہ جناب گفت:وا! مگہ چے شدہ؟! خواستگار پیدا ڪردہ! گوش هایم را تیز ڪردم،خواستگار! پس بخاطرہ همین پدرم آرام بود،میخواست من را هم بہ خانہ ے بخت بفرستد! پدرم با حرص گفت:بہ دستہ گلت افتخار ڪن! _نمیخواے بگے خواستگارا ڪین؟! _یڪے از همڪارام،آیہ رو یڪے دوبار ڪہ اومدہ بود خونہ با من ڪار داشت دیدہ بود،امروزم دیدہ آیہ اومدہ مغازہ. آیہ ڪہ رفت چند دیقہ بعدش اومد مغازہ گفت ماشالا دخترت بزرگ شدہ و از این حرفا‌. مادرم ڪنجڪاو گفت:خب! _گفت پسرش تازہ لیسانس گرفتہ براش دنبال یہ دختر خوبن ڪے بهتر از آدم آشنا!منم هے پیچوندم فڪ نڪنہ دخترمو از سر راہ آوردم. پوزخند زدم مگر من برایش مهم هم بودم؟! ادامہ داد:آخر دید من چیزے نمیگم گفت آخر هفتہ بیاید خونہ ے ما،هم دورهم باشیم هم خانم و بچہ ها باهم آشنا بشن! مادرم گفت:ڪدوم همڪارت؟! _عسگرے،مغازہ ش رو بہ روے مغازہ ے منہ! مادرم دوبارہ تُن صدایش را پایین برد با ملایمت گفت:مصطفے جان بذار آیہ امسالو بگذرونہ،میدونے قبول نمیڪنہ. پدرم با حرص گفت:بیخود،من باباشم اختیارش دستِ منہ! اگہ میخواد برہ دانشگاہ باید شوهر ڪنہ من خیالم راحت باشہ. ... نویسنده این متن👆: 👉 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═
🌀حاج آقا قرائتی نقل میکرد؛که در زمان جنگ از خیابانی می گذشتم،متوجه خانه شهیدی شدم.وارد خانه شدیم به پدر شهید گفتم :که خاطره ای ازشهید بگویید.او گفت پسرم کبوتری داشت که زمان رفتن به جبهه آن را آ‌زاد کردومدت زمانی ازرفتن پسرم به جبهه گذشت.🍃 🌀رو‌زی متوجه شدم که کبوترپسرم،به داخل اتاق اوآمده وجلو عکس پسرم نشسته وسر خود را به عکس می مالد تعجب کردم وتاریخ رایاداشت کردم ،وقتی جنازه شهید را آوردندوتاریخ شهادتش را فهمیدم،متوجه شدم درست همان زمانی که پسرم شهید شده بود،کبوتر آمدوابرازاحساسات کرد🍃
tavassol (1).mp3
3.78M
دعای توسل التماس دعای فرج آقا 🌺 🌿 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 💐 💐 💐 💐 💐 @abbass_kardani💐💐
جهت سلامتی امام زمان عج الله الفرجه الشریف 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای میکنیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد 🌺براسلامتی و ظهور امام 🌺 🌺زمان صلوات محمدی هدیه 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 کنیم 🌺شبتون مهدوی انشاءالله 🌺 🌺 🌺 @abbass_kardani🌺🌺
✋ 🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه هر شب مرتبه سوره را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد. اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💖 🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: •┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید عباس کردانی ذکر روز چهارشنبه: یا حی یا قیوم 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @abbass_kardani✅ •┄═•🌤•═┄•
خدایاشهیدم کن🤲🏻🕊 🌷شهید اقدم🌷 مادرش با رفتنش به سوریه مخالفت میکرد، یک روز جنایات داعش را در لپ تاپش به ما نشان داد، بعد به مادرش گفت: هر سال روز عاشورا برای عزاداری امام حسین (ع) میروی و گریه میکنی؟ مادرش گفت بله؛ روح الله گفت: مادر به حضرت زینب (س) بگو برایت گریه میکنم ولی نمی گذارم پسرم بیاید. در جواب اطرافیان که می گفتند: بچه ات کوچک است نرو، میگفت: زن و بچه برای آزمایش است، حتی در برابر گریه ها و بی تابی های حنانه در بدرقه اش هم خودش را نگه داشت و اصلا پشت سرش را نگاه نکرد تا مبادا از رفتن منصرف شود. راوی: پدر شهید. 📎 کلام شهید: آخرتتان را به دنیای فانی نفروشید و بدانید در آنجا می خواهیم به خدا در قبال خون شهدا جواب پس دهیم نکند شرمنده امام حسین (ع) شویم. 🦋🌷🦋 @abbass_kardani 🦋🌷🦋
🕊🍃روايت شده است كه حضرت سليمان عليهماالسلام با گروه همراه خود مى رفت ، در حالى كه پرندگان بر او سايه افكنده بودند و جنّيان و آدميان ، از راست و چپ او حركت مى كردند. 🕊🍃بر عابدى از عابدان بنى اسرائيل گذشت . عابد گفت: اى سلیمان به خدا سوگند كه خداوند ، سلطنت با عظمتى به تو عطا كرده است . 🕊🍃سليمان عليه السلام كه سخن او را شنيد، گفت: «يك ذكر "سبحان اللّه " در كارنامه مؤمن ، بهتر از آن چيزى است كه به من داده شده است؛ زيرا آنچه به من داده شده ، مى رود و ذكر تسبيح مى مانَد 📚بحارالانوار ج‌۱۴ ص ۸۳ 🦋🌷🦋 @abbass_kardani 🦋🌷🦋
🍃 از شما عزیزان می خواهم حق الناس را رعایت کنید تا خداوند از شما راضی باشد.از ولایت فقیه تبعیت کنید؛چراکه تداوم راه شهدا در گرو تبعیت از امر ولی فقیه است. صبحتان شهدایی 🌷🌷✋🌷🌷 🦋🌷 @abbass_kardani 🦋🌷
🌷۱۱ نکته تربیتی درقرآن: 🌷۱.حلال خوری.۵۱ مومنون 🌷۲.تشویق خانواده به نماز.۱۳۲طه 🌷۳.خود وخانواده راازگناه بازداریم:۶تحریم 🌷۴.بدی هاراباخوبی جواب دادن...‌۳۴ فصلت 🌷۵.تشویق کارهای خوب۱۰۳ توبه 🌷۶.سرزنش نکردن کارهای بد.کافی ج ۲ ص۳۵۶ 🌷۷سخاوت برای جذب دلها‌‌‌‌۶۰ توبه 🌷۸.اهل عمل بودن:....‌.‌...۲صف 🌷۹.خوش اخلاقی..۱۵۹ آل عمران 🌷۱۰.احترام به شخصیت کودکان خصال ص۲۷۲ح ۱۲ 🌷۱۱.زیبا و بانرمی سخن گفتن......۴۴طه 🌷ارزش تربیت: من احیانا فکانما احیاالناس جمیعا......۳۲مائده نجات یک انسان ازجهنم وبدبختی،به قدرنجات همه ارزش دارد. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
حدیث قدسی ✨هرکس از ذکر✨ ♠️بــِسـْمِ اٌللهِ الـرّحـمٰنِ الرِحْـیـمِ♠️ 🗯اعـراض کنـد،شـیطـانـی براوبـگـماریم کـه همـیـشه قـرین وی باشـد. چنـانکه خدای حـکـیم در قـرآن کریم مـی فرمایـد:هرگاه خـواسـتی قرآن بـخـوانی،از شـرشـیطان رانـده شده به خداونـدبـزرگ پناه ببـر.💭 ♣️تـفـسـیـر الـبـصـائـر صـفـحـه ۲۳۳♣️
وادی شفاعت 01.mp3
26.07M
🔈 🔊 جلسه اول * تفاوت بین شفاعت و راضی کردن صاحب حق * آیا در عالم برزخ شفاعت داریم؟ * معنای شفاعت * جایگاه شفاعت در ادعیه * شفاعت، از امتیازات شیعه است * چرا باید از شفاعت صحبت کرد؟ * اشتباهات ما در قبال شفاعت * با مباحث معاد و قیامت، سهل‌انگارانه برخورد نکنیم * عالَم غیب و عالم شهادت * عالم رویا و عالم برزخ تناسبی دارد؟ 📅99/02/10 ⏰ مدت زمان: ۳۵:۳۳ @abbass_kardani🌹
🌷 ۷ خرداد؛پنجمین سالگرد شهادت سردارمدافع حرم شهیدوالامقام سیدجاسم نوری گرامی باد...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ نوشت شهید جهاد مغنیه👌 🎤با نوای:سیدرضانریمانی اگه مداحی هم نباشه😕 از نگاه کردن به این عکسای خوشگل😎خسته نمیشین😍 @abbass_kardani🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#‌ɦɨcɦ🔪: ﴾﷽﴿ 💠 💠 نفسم را بیرون دادم. اگر چند روز پیش بود حتما میپردم وسط مادر و پدرم و میگفتم برایم خواب نبینند اما حالا یاد گرفتہ بودم از قدرت تفڪرم استفادہ ڪنم و بدون حرمت شڪنے تن بہ خواستہ هایشان ندهم. بہ سمت تختم رفتم و دراز ڪشیدم،پایین دستہ اے از موهایم را دور انگشت اشارہ ام پیچیدم. ازدواج میتوانست راہ رهایے باشد؟! نہ! هر طور شدہ نباید بہ آن مهمانے میرفتم و نہ میگذاشتم همچین مهمانے بہ خانہ مان بیاید! رژ لب قرمز رنگ را بہ سمت لب هایم بردم،همانطور ڪہ در آینہ خودم را نگاہ میڪردم رژ را روے لبانم ڪشیدم. رژ را از لبانم‌ جدا ڪردم و لبانم را چندبار آرام روے هم ڪشیدم. خودم را در آینہ نگاہ ڪردم،روسرے زرشڪے رنگے صورتم را قاب ڪردہ بود. ڪمے ڪرم‌ پودر بہ صورتم زدہ بودم و سرمہ بہ چشانم ڪشیدہ بودم. رژ قرمز رنگ روے لبانم خودنمایے میڪرد. از ڪنار آینہ بلند شدم. چادرم مرتب روے تخت بود،خواستم چادرم را بردارم ڪہ دوبارہ حالم بد شد! با عجلہ از اتاق بیرون رفتم و بہ سمت دستشویے دویدم! سریع وارد دستشویے شدم و در را بستم، صداے مادرم بلند شد:دوبارہ رفتے اون تو؟! جوابے ندادم. یڪ دقیقہ بعد از دستشویے بیرون آمدم،مادرم ڪنار دستشویے ایستادہ بود با دیدنم چشمانش از حدقہ زد بیرون! _چرا خودتو این ریختے ڪردے؟! قبل از اینڪہ دهان باز ڪنم پدرم وارد خانہ شد و گفت:چرا نمیاید؟! با دیدن من او هم چشمانش گرد شد! همانطور ڪہ نگاهم میڪرد:این چہ وضعشہ؟! بدون توجہ بہ اینڪہ منظورشان آرایش صورتم است نگاهے بہ لباس هایم انداختم و گفتم:مگہ چشہ؟! پدرم اخم هایش را درهم ڪشید:صورتتو میگم! بہ پدرم نگاہ ڪردم و گفتم:آهان!گفتم یڪم بہ خودم برسم مثلا خواستگارم قرارہ ببینہ! پدر و مادرم با تعجب نگاهے بہ هم انداختند و دوبارہ بہ من چشم دوختند. همانطور ڪہ بہ سمت اتاقم میرفتم گفتم:مامان نگفتہ،خودم فهمیدم! پدرم آرام گفت:حیام ڪہ نموندہ! خواستم وارد اتاق بشوم ڪہ دوبارہ بہ سمت دستشویے دوییدم. وارد شدم و در را بستم. مادرم چند تقہ بہ در زد و گفت:چت شدہ امروز؟!همش اون تویے! همانطور ڪہ جلوے آینہ ے روشویے ایستادہ بودم و با انگشت روے لبم میڪشیدم تا رنگ رژم را ڪمے تنظیم ڪنم گفتم:از وقتے قرص خوردم اینطور شدم! آب را باز ڪردم و چند لحظہ بعد آب را بستم. صبح واقعا حالم بد میشد اما حالا اثرات قرصے ڪہ خوردہ بودم تقریبا رفتہ بود ولے فیلم بازے میڪردم‌. مادرم با تعجب گفت:چہ قرصے؟! در را باز ڪردم و خارج شدم،بہ سمت آشپزخانہ رفتم و گفتم:دلم درد میڪرد یہ چندتا از قرصاے بابا خوردم! مادرم فریاد زد:چے؟! با عجلہ وارد آشپزخانہ شد و بہ سمت یخچال رفت. ڪنارش ایستادم،بستہ ے قرص ها را بیرون آورد و با نگرانے گفت:سر خود چے خوردے؟! نگاهے بہ قرص ها انداختم و یڪ بستہ را برداشتم:از این خوردم! مادرم بستہ ے قرص را از دستم گرفت و با دقت نگاہ ڪرد. چند لحظہ بعد سرش را بلند ڪرد و با اخم نہ صورتم زل زد. _قرص مسهل خوردے؟! نگاهے بہ بستہ ے قرص انداختم و گفتم:دلم درد میڪرد‌. مادرم پیشانے اش را بالا داد:آهان!توام نمیدونستے این مسهلہ فڪر ڪردے مسڪن یا قرص دل دردہ! مظلوم سرم را تڪان دادم. صبح یڪ دانہ قرص مسهل خوردم،دو سہ تایش را هم در سطل زبالہ انداختم! ولے خب مثلا خوردہ بودم دیگر! مادرم سرش را بہ نشانہ ے تاسف تڪان داد. باز بہ سمت دستشویے دویدم. صداے پدرم آمد:آیہ چش شدہ؟! مادرم پوفے ڪرد و گفت:قرص مسهل خوردہ،با این وضع نمیتونہ بیاد! لبخندے روے لبانم نقش بست،تا حدے موفق شدہ بودم! پدرم بلند گفت:چے؟! دو سہ دقیقہ بعد،از دستشویے خارج شدم،پدرم نگاهے بہ من انداخت و گفت:اون از وضع صورتش،اینم از این! بہ سمت اتاق رفتم و وارد شدم. براے اینڪہ شڪ نڪنند چادرم را از روے تخت برداشتم و سر ڪردم. از اتاق خارج شدم،میدانستم محال است پدرم من را با این آرایش بیرون ببرد چہ برسد بہ خانہ ے ڪسے هم تیپ خودش! رو بہ پدر و مادرم گفتم:فقط یہ لحظہ من باز برم. مادرم سریع گفت:مصطفے سریع زنگ بزن بہ دوستت بگو یہ مشڪلے پیش اومدہ نمیتونیم بیایم. پدرم با عصبانیت گفت:میخواید فقط منو سڪہ ے یہ پول ڪنید! مادرم بے حوصلہ پاسخ داد:نمیبینے وضعشو؟!بریم خونہ مردم اونجام از دستشویے درنیاد! پدرم گفت:اونش بہ ڪنار من با این وضع ظاهرش اینو ڪجا ببرم؟! سریع گفتم:مگہ وضع ظاهرم چشہ؟!چادرمم ڪہ مرتبہ! خواستم بہ پدرم بفهمانم تاڪید بر چادر پوشیدن اجبارے لازم نیست! چرا و چطور چادر پوشیدن مهم است! فقط چادر شرط نیست! اگر فقط چادر است خب آرایش صورت من چہ اشڪالے دارد؟! میخواستم این ها را غیرمستقیم بگویم! قرمز ڪنہ! ... نویسنده این متن👆: 👉 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ