#سبک196_فاطمیه
#مهدوی_فاطمی
#کنار_بستر
#گریز_به_گودال
#شب_جمعه
#واحد_زمزمه_زمینه_شور
چقد میون من و تو فاصله افتاده آقا
نشد یه بار ببینمت توی مجالس عزا
یه عمره هر روز وشبم بدون یاد تو گذشت
جواب دل شکستنام،برای من کردی دعا
شاه طریدم
عمرم گذشت و روی ماهتو ندیدم
شاه طریدم
من تلخی دنیای بی تو رو چشیدم
دعا دارم به روی لب
با اشک چشم و قلب خون
خدا به حق فاطمه
دیگه فرج رو برسون
به حقّ زهرا
عجل لولیک الفرج.....
🌸🌸🌸🌸🌸
دلت گرفته این روزا، فدای قلب مضطرت
دقایق تو میگذره، با روضه های مادرت
می بینی لحظه لحظه ی مصائب مادرتو
آتیش به عالم میزنی با دیده ی از خون ترت
می بینی مادر
شده دیگه مثل شَبَه در بین بستر
می بینی مادر
لبریز درده و غمش شد درد حیدر
خدا به حق مرتضی
که قامتش شده کمون
به حقّ اشک پنهونیش
دیگه فرج رو برسون
به حقّ زهرا
عجل لولیک الفرج.....
🌸🌸🌸🌸🌸
زبان حال حضرت زهرا با امیرالمؤمنین علیهمالسلام در بستر:
علی اگه جدایی از تو انتخاب من شده
غصه های تو باعث درد و عذاب من شده
منو حلال کن که برم،خیلی ازت گرفتم اشک
چندروزه سرفه های من مانع خواب تو شده
برات بمیرم
که زخم قلب تو دیگه نداره مرهم
برات بمیرم
دیگه شدی تنها میون درد عالم
خدا به اشکای علی(خدا به اشک منتقم)
کنار قبر بی نشون
مرهم بزار به قلب او
دیگه فرج رو برسون
به حقّ زهرا
عجل لولیک الفرج.....
🌸🌸🌸🌸🌸
علی وصیتی دارم، که برده از دلم قرار
شبا کنار بستر حسین یه ظرف آب بزار
یه روزی با لبای خشک، جدا میشه سر از تنش
جلوی من میره تنش، به زیر نعل ده سوار
میون گودال
رها میشه سه روز تنش، شاه غریبم
میون گودال
غارت میشه پیراهنش، شاه غریبم
خدا به حق خواهری
که روی تل شد نیمه جون
به حقّ زینب ای خدا
دیگه فرج رو برسون
به حقّ زینب
عجل لولیک الفرج.....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/abdolmohsen158
4_5906735335252957062.mp3
7.89M
نمونه ی اجرا با چند سبک
اللهم عجل لولیک الفرج
#سبک197_فاطمیه
مهدوی فاطمی
گریز به گودال
ای روضه خوان فاطمه، شاه صبور
کدوم مصائبو بازم کردی مرور
یه خواهشی دارم میون روضه هات
تو هم دعا کن واسه تعجیل ظهور
ای نور چشم زهرا
تا کی غریب و تنها
بسه دیگه دربه دری تو کوه و دشت و صحرا
گوشه نگاهی آقا
به بی قراری ما
ببین که دلگیره چقد ، خونه بدون بابا
یا ربنا عجل فرج.....
🌸🌸🌸🌸🌸
زهرا چرا همش ازم رو میگیری
درد داری که دستی به پهلو میگیری؟
از بعد کوچه خانومم بگو چرا
موقع خواب یه دست به بازو میگیری
زهرا دلم شده خون
تو بستری چه بی جون
ای مهربون، از من چرا درداتو کردی پنهون
منو اینقد نرنجون
با خنده هات، نگریون
با رفتنت منو از این غریب ترم نگردون
یا ربنا عجل فرج.....
🌸🌸🌸🌸🌸
بازم داری حسینو می کنی نگاه
هی می کشی مقابلم از سینه آه
گفتی دارم میرم علی جانم ولی
قرار بعدیمون باشه تو قتلگاه
کنار شاه بی سر
اون پاره پاره پیکر
سرش میره رو نیزه ها، جلوی چشم خواهر
زینب با قلب مضطر
میون خیل لشکر
با آه و ناله میزنه ، بوسه به روی حنجر
یا ربنا عجل فرج.....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/abdolmohsen158
#گریز_دعای_ندبه
فراز اول
لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَی بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَی أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیْرِهَا أَمْ ذِی طُوًی😭😭😭
ای کاش می دانستم خانه ات در کجا قرار گرفته، بلکه می دانستم کدام زمین تو را برداشته، یا چه خاکی؟ آیا در کوه رضوایی یا در غیر آن، یا در زمین ذی طوایی؟
کجا بگردیم دنبالت آقا
در بین کوهی یا که در صحرا
کدوم زمین تو رو بغل کرده
چقد زمونه با تو نامرده
در کوه رضوا خیمه ای داری؟
آیا کنارت هست دلداری؟
حقّ تو نیس که ذی طُوا باشی
چرا باید از ما جدا باشی
کدوم زمین با اشک توس خونی
داری همیشه روضه میخونی
ای گل میون خار صحرایی
چرا نداری بین ما جایی
وقتی می بینی خار صحرا رو
یادت میاد پای اسیرا رو
دویدن گلها به روی خار
داشتن نشونه بر روی رخسار
وقتی می بینی آقاجون خاری
یاد رقیه و شب تاری
نیمه ی شب چقد کشید آزار
با ضرب سیلی او شده بیدار
او بود و زجر بی حیا ای وای
به مرگ خود شده رضا ای وای
یارب به روضه ی رقیه جان
به غیبت مهدی بده پایان
تا کی باید صحرانشین باشه
نزار دیگه بی کس و تنها شه
یارب به حق حضرت زهرا
بنما ظهورشو دیگه امضا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://t.me/abdolmohsen158
رزق امروز😭
#مناجات_مهدوی_فاطمی22
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وقتی که با گناه، گذشته دقایقم
گویم چگونه در غم هجر تو صادقم
آخر چگونه مدعی عشق تو شوم
رویی نمانده است بگویم که عاشقم
دنیا چقدر فاصله انداخت بین ما
گم شد همیشه یاد تو بین علائقم
یک دم بیا و نوکر خود امر و نهی کن
من با تمام ِآن چه بخواهی موافقم
من حاضرم که جان بدهم در هوای تو
باشد که بگذری ز خطاهای سابقم
ای کشتی نجات، مرا با خودت ببر
بیراهه رفته در همه ی عمر؛ قایقم
غافل شدم ز تو گل نرگس مرا ببخش
عمری فریب خورده ی ناز شقایقم
آقا بدم درست ولی مهلتم بده
بنما برای نوکری خویش لایقم
در فاطمیه، وارث قرآن به یاد تو
در روضه های غربت قرآن ناطقم
کردم دعا برای ظهور تو با غضب
یاد هجوم و کینه ی قوم منافقم
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/abdolmohsen158
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بیست_و_دوم_جمادی_الاول_شهادت_حضرت_قاسم_بن_موسی_الکاظم علیهماالسلام
.
بیست و دوم جمادی الاول سال ۱۹۰هجری قمری مطابق با بیست و نهم فروردین سال ۱۸۵هجری شمسی حضرت قاسم بن موسی الکاظم علیهماالسلام در نزدیکی شهر حله عراق به شهادت رسیدند.
جناب #قاسم_بن_موسی علیهماالسلام از فرزندان جلیل القدر امام کاظم علیه السلام و از محدثین و راویان و فقهای بزرگ شیعه بودند.
کنیه مادر بزرگوار ایشان ام البنین علیهاالسلام است که #ام_ولد بودند و ایشان یکی از برادران امام رضا و حضرت معصومه علیهماالسلام هستند.
#حضرت_قاسم_بن_موسی علیهماالسلام از طرف پدر بزرگوار خود متولی بر موقوفات و صدقات قرار گرفته بودند و در روایتی امام کاظم علیه السلام در مورد امامت فرمودند "...لَوْ کَانَ الْأَمْرُ إِلَیَّ لَجَعَلْتُهُ فِی الْقَاسِمِ ابْنِی لِحُبِّی إِیَّاهُ وَ رَأْفَتِی عَلَیْهِ..."
کافی ج۱ ص۳۱۴
...اگر بدست من بود، آن را در فرزندم قاسم قرار میدادم به جهت شدت علاقه و محبتی که به او دارم...
البته این حدیث نشانگر عظمت ایشان است که مانند حضرت #علی_اکبر و حضرت #سید_محمد علیهم السلام چنین شایستگی را دارا بودند.
مرحوم #سید_بن_طاووس در کتاب مزار بابی را به عنوان فضیلت زیارت اولاد اهلبیت علیهم السلام آورده است و هنگام ذکر آداب زیارت فرزندان ائمه علیهم السلام، نام ایشان را در کنار نام حضرت اباالفضل و حضرت علی اکبر علیهم السلام می آورند.
بحارالانوار ج۴۸ص۳۱۱ ج۹۹ص۲۷۲
معجم رجال ج۱۵ص۶۳
در روایتی از #امام_رضا علیه السلام آمده است که حضرت فرمودند: "مَنْ لَمْ یَقدر عَلی زِیارَتی فَلْیَزُرْ أخی الْقَاسِم" هرکس زیارت من برای او مقدور نیست، پس برادرم #قاسم علیه السلام را زیارت کند.
ناسخ التواریخ ج۳ص۱۸۶
بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام جناب #سید_قاسم علیه السلام از فتنه حکومت عباسی از مدینه هجرت فرمودند و بنابر قولی به یکی از شهرهای اطراف #حله آمدند وتا هنگام شهادت، مخفیانه در این شهر زندگی میکردند و در لحظات آخر خود و فرزندانشان را معرفی فرمودند.
حرم مطهر حضرت قاسم بن موسی علیهماالسلام، اطراف #شهر_حله در شهر "القاسم" در #استان_بابل عراق و ۳۵کیلومتری شهر حله است. این حرم محل زیارت شیعیان عراق شده که ارادت ویژه ای به ایشان دارند و این امامزاده عظیم الشأن را #ساقی_الماء میخوانند.
البته در ایران نیز چند بقعه در #کاشان و #مهدی_شهر سمنان و در نزدیکی شهرستان #کلیبر در استان آذربایجان شرقی به جناب قاسم بن موسی علیهماالسلام منسوب است.
.
داستان سوزناک حضرت قاسم بن موسی عليه السلام
زمانى كه خشم هارون عباسی نسبت به فرزندان گرانقدر حضرت فاطمه (صلوات الله علیها) شديد شد و كار به جايى رسيد كه دستان آنان را قطع كرده و چشم هاى آنان را با آهن گداخته بر مى كند و آنان را در ميان ديوار و ستون ها گذاشته يا اينكه آنها را به شهرها پراكنده و تبعيد مى كرد؛ حضرت قاسم بن موسى بن جعفر علیهم السلام يكى از آن فرزندان بود كه به طرف شرق حركت كرد؛ زيرا مى دانست جدش اميرمؤمنان در طرف شرق است.
او كنار شط فرات در حركت بود كه در اين هنگام ديد دو دختر روى خاك بازى می كنند و يكى از آنها رو به ديگرى مى گويد: نه، قسم به حق امير صاحب بيعت غدير، مطلب اين طور نيست كه تو مى گويى و از او عذرخواهى مى كند. قاسم وقتى شيرينى زبان و منطق گواراى او را ديد؛ به او گفت: دختر منظورت از اين سخن كيست؟
دخترك در پاسخ گفت: منظورم كسى است كه با دو شمشير جنگ كرد و با دو نيزه ضربه مىزد؛ يعنى پدر حسن و حسين (عليهما السلام) على بن ابىطالب علیه السلام.
حضرت قاسم علیه السلام به او گفت: دخترم! آيا مرا به رئيس اين قبيله راهنمايى مىكنى؟
او گفت: بله، پدرم بزرگ آن قبيله است
پس او حركت كرد و قاسم هم پشت سر او راه افتاد تا به خانه آنان آمد و حضرت سه روز ميهمان آن خانواده شد و مورد احترام آنان قرار گرفت؛ روز چهارم كه شد حضرت به صاحب خانه چنين گفت: اى پيرمرد! من از كسى كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنيده بود شنيدم كه آن حضرت چنين فرمود: ميهمان سه روز ميهمان است و هرچه بيشتر بماند، صدقه می خورد و من دوست ندارم صدقه بخورم و از تو مى خواهم كه كارى به من واگذار كنى تا آنچه را مى خورم، صدقه حساب نشود
پيرمرد گفت: كارى را براى تو در نظر خواهم گرفت
حضرت گفت: اجازه بده من در مجلس تو سقايى كنم و آب بدهم
قاسم با اين وضع مدتى را در منزل آن پيرمرد مشغول به كار شد تا اینکه شبى پيرمرد براى قضاى حاجت بيرون آمد؛ ديد حضرت قاسم در حال ركوع و سجود و عبادت است؛ از اين رو قاسم در نظر او بزرگ جلوه كرد و محبت حضرت قاسم در دل پيرمرد جاى گرفت
هنگامى كه صبح شد، پيرمرد خويشان خود را جمع كرد و به آنان گفت: من تصميم دارم دخترم را به همسرى اين بنده شايسته خدا درآورم؛ نظر شما چيست؟
آنان هم گفتند خوب است
پيرمرد دخترش را به عقد او درآورد و حضرت مدتى پيش آنان ماند، تا اینکه خداوند از همسرش دخترى روزى او كرد؛ زمانى كه دختر سه ساله شد، حضرت قاسم دچار بيمارى شديدى شد و مرگش نزديك گرديد.
پيرمرد كنار او نشست و شروع كرد به سؤال از حسب و نسب او و به او گفت: فرزندم! شايد تو هاشمى هستى (ولدي لعلك هاشمي)😭
حضرت گفت: بله، من فرزند امام موسى بن جعفر علیه السلام هستم؛ در اين هنگام پيرمرد در حالى كه به سرش میزد گفت: واى از پدرت امام موسى بن جعفر علیه السلام شرمنده ام!
حضرت فرمود: نه چنين نيست؛ باكى بر تو نيست اى عموى من! تو مرا گرامى داشتى و تو در بهشت با ما هستى.
اى عموى من! پس هنگامى كه من از دنيا رفتم، مرا غسل بده و حنوط و كفن كن و دفنم نما و زمانى كه ايام حج تمتع رسيد، تو همراه دخترت و دختر سه ساله ام به حج برو و پس از انجام مناسك حج، مسير خود را راه مدينه انتخاب كن؛ پس وقتى به دروازه شهر مدينه رسيدى، دختر سه ساله ام را پياده كن و خودت و همسرت پشت سر او حركت كنيد تا اینکه او بر درب خانه ای توقف كند كه آن خانه، خانه ماست؛ پس او وارد خانه می شود و در آن خانه كسى جز زنهاى بيوه وجود ندارند
پس از اين سخنان، حضرت قاسم دار فانى را وداع كرد
پيرمرد او را غسل و كفن نمود و به خاك سپرد و منتظر شد تا ايام حج تمتع فرا رسيد و او و دخترانش و دختر قاسم به حج مشرف شدند؛ سپس راه مدينه را در پيش گرفتند
هنگامى كه به مدينه رسيدند، دختر حضرت قاسم را پياده كردند و او حركت كرد و پيرمرد و دخترش هم پشت سر او به راه افتادند، تا اینکه دختر سه ساله حضرت به درب خانه ای رسيد و وارد خانه شد و پيرمرد و دخترش پشت در خانه منتظر ماندند
در اين هنگام چند زن پيش دختر آمدند و دور دختر را گرفتند و گفتند: شما كه هستيد و اين دختر كيست؟
هرچه زنها می گفتند شما كيستيد، آن دختر پاسخى جز گريه و زارى نمى داد، تا اینکه مادر حضرت قاسم بيرون آمد
وقتى نگاهش به چهره دختر افتاد، گريست و گفت: واى فرزندم! واى قاسم! قسم به خدا اين دختر، يتيم فرزندم قاسم است
😭😭😭
زنها پرسيدند: از كجا شناختى كه او دختر قاسم است؟!
پاسخ داد: چهره او را كه ديدم، فهميدم او قيافه قاسم را دارد
سپس دختر خبر داد كه جد و مادرش پشت در خانه هستند
نقل شده است وقتى مادر حضرت قاسم از رحلت او خبر يافت، بيمار شد و در غم فراق او بيش از سه روز زنده نماند و به فرزندش پيوست؛ پس چه حال داشت لیلا هنگامی که به فرزندش علی اکبر نگاه کرد در حالی که سرش شکافته شده بود...
شجرة طوبى/ج1/ص171 و 172
المجالس العاشوريّة في المآتم الحسينيّة/ص276
مجلس دعا برای فرج..mp3
9.09M
بیشتر از یکساله در بیابان
در گرما و سرما
عزیزانی مجلس استغاثه و فرج خواهی برپا کردند.
خداخیرشون بده.
مادحین به مجلس این افراد نمیرند چون نه پاکتی درکاره نه شهرتی.
مستمعین کمند چون این مجلس در سرما و گرما بدون سرپناه برگزار میشه. نه تکیه گاهی هست نه....
این عزیزان دارند جور امثال من رو می کشند
و جور تمام شیعیانی رو میکشند که دقایقشون با بیخیالی سپری میشه.
شیعیانی که امامشون رو در بیابان رها کردند و گرم زندگی و دنیای خودشونند.
آیا جوابی برای حضرت زهرا علیهاالسلام در قبال مظلومیت و غربت امام زمان علیه السلام داریم؟؟؟؟
برای ایشان قدم برداریم. برنامه ریزی کنیم.
مجلسی که خالی از مهدویت باشه بالا نمیره.
اللهم عجل لولیک الفرج
طبق روایت: تقیه در جایی که باعث از بین رفتن دین واعتقادات شیعه بشه، حرام است
می گویند که مادر ما با مرگ طبیعی بر اثر بیماری از دنیا رفته...
#نمی_خواهد_تقیه
#عمر_بوده
نمی خواهد تقیّه، قاتل مادر؛ عمر بوده
کسی که کشت محسن را به ضرب در؛ عمر بوده
تقیّه نیست جایز آن زمان که صحبت از دین است
بزن فریاد: مردم، غاصب منبر؛ عمر بوده
همان که با ابوبکر ِلعین هم دست گردیده
برای غصب حقّ نائب داور؛ عمر بوده
لعینی که زده آتش به درب خانه ی توحید
هجوم آورده با یک لشکر کافر؛ عمر بوده
همان که پابه ماهی را کتک زد محضر همسر
و او را زد میان ناله ی دختر؛ عمر بوده
همان که روبه روی مجتبی در کوچه ی غربت
زده سیلی به روی دخت پیغمبر، عمر بوده
بدان ای شیعه ای که منتسب بر مرتضی هستی
دلیل اشک هر روز و شب حیدر، عمر بوده
چگونه با محبّین سقیفه می کنی وحدت
که آنان را تمام ِعمرشان، رهبر؛ عمر بوده
سقیفه علّت کشتار عاشوراست، در واقع
کسی که تیر زد بر حنجر اصغر؛ عمربوده
همان کس که شکسته پهلوی زهرای اطهر را
وَ هم نیزه زده بر پهلوی اکبر؛ عمر بوده
حسینی باش اما این بدان: آن بی حیایی که
جدا کرده سرش با ضربه ی خنجر؛ عمر بوده
همان ملعون که بیش از یازده قرن است روز وشب
شده با ظلم او بابای ما مضطر؛ عمر بوده
بزودی منتقم می آید و آتش زند آن را
بگوید: اهل عالم، قاتل مادر؛ عمر بوده
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/abdolmohsen158