#رقیه_است
السلام علیک یا ریحانة الحسين
يا رقیه سلام الله علیها
باب الحسین دیگر مولا رقیه است
چشم وچراغ عرش معلارقیه است
بنت الحسین ، ماه تمام زمینیان
ماه منیر عالم بالا رقیه است
بعد ازعقیله،زِیْن ِأَب ودخت فاطمه
زینب ترین عقیله ی بابا، رقیه است
ناز ی که قدرقیمت هستی توان خرید
ناز گل سه ساله ی طاها ، رقیه است
دخترمگو که،برحسنین وبه زینبین
عشق و صفای ام ابیها رقیه است
ثابت نموده وقت اسارت به شامیان
آیه به آیه سوره ی زهرا رقیه است
بعدازعلیّ اصغر ومحسن،به روزحشر
کوچکترین شفیعه ی عقبا رقیه است
زینب اگر مدرس اصلی صبر شد
شاگرد این فقیهه ی عظمی رقیه است
جان داده از بزرگی غم درسه سالگی
دق کرده از ستاره ی سرها رقیه است
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
#دیر_آمدی
السلام علیک یامظلومه
یارقیه علیهاالسلام
دیر آمدی سه ساله ی تو محتضر شده
مویش سپید و خسته ی درد کمر شده
امشب فقط که نیست شب بی قراری ام
چل منزل است دختر تو خون جگر شده
من خواستم که پا بشوم در مقابلت
بابا ببخش پا شدن من هنر شده
بر روی کل صورت من جای سیلی است
پنهان نمودن از تو پدر دردسر شده
مانده اگر به روی جبینت نشان سنگ
هرجای من شکسته ی سنگ گذر شده
از عمه کمتر است اگر زخم های من
کل مسیر عمه برایم سپر شده
بین هزار و نهصد و پنجاه زخم تو
زخم لب تو از همه جان سوزتر شده
مسرور می شوم فقط از یک خبر بگو
عمرم شبیه اصغر تو مختصر شده
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
زبان حال امام حسین با حضرت رقیه علیهماالسلام
#با_سر_رسیده_ام
السلام علیک یا رقیه علیهاالسلام
بابا ببخش نزد تو با سر رسیده ام
بر دامن تو با رگ حنجر رسیده ام
این گونه گر که آمده ام من کنار تو
از کینه ی یزید ستمگر رسیده ام
بی دعوت ِ تو سرزده هنگام نیمه شب
به منزل خرابه ی دختر رسیده ام
روشن شده خرابه و چشمان خیس تو
با رأس پر ستاره و انور رسیده ام
گیسوی من سپید و محاسن ز خون خضاب
چون از کنار پیکر اکبر رسیده ام
گر تشنه ای مخواه ز من آب دخترم
حالا که من بدون برادر رسیده ام
خاکستری ست موی سپیدم چرا که از
کنج تنور خولی کافر رسیده ام
پیشانی ام شکسته و با صورتی کبود
از کوچه های کینه ی خیبر رسیده ام
از لحظه ای که خورده لبم چوب خیزران
با ناله های دائم خواهر رسیده ام
من انتظار پاشدنت را نداشتم
آخر کنار یک گل پرپر رسیده ام
یک جای دست مانده به پهنای صورتت
گویی دوباره خدمت مادر رسیده ام
وقت وصال تو شده ای دخترم ببین
از اشتیاق ِ روی تو با سر رسیده ام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
روضه بر سر سفره ی حضرت رقیه علیهاالسلام
گذارید در سفره ی من
طناب و یک تازیانه
چهل منزل من اسیر و
عدو می زد بی بهانه
چه گویم، من از درد اسارت
به طفلی،شنیدم صد اهانت
جواب ِ،یتیمی شد جسارت
به روی تن مانده صد نشانه
کمان گشتم از درد زمانه
مرا برد دشمن تا کوفه وشام
ظالمانه
غریبم،غریبم،سه ساله ی حسینم....
🌸🌸🌸🌸🌸
مُزیّن شد سفره ی اشک
به مُشتی خاکستر و سنگ
به یاد آن کوچه ای که
ز خون ِ سرها شده رنگ
امان از، جفای کوچه ی شام
شکسته، همه سرهای ایتام
گُل ِ سر، شده خاکستر بام
دل دشمن ِحیدر شده شاد
سر بابایم از نیزه افتاد
شده در کوچه مویم سپید از
ظلم و بیداد
غریبم،غریبم،سه ساله ی حسینم..
🌸🌸🌸🌸🌸
بزارید هرچه نشانه ست
ولیکن معجر نزارید
که حاضر گردیده زهرا
دگر تشت زر نزارید
دوباره ، مصور شد خرابه
به دامان،دوباره رأس بابه
روی لب، غم بزم شرابه
غم ودرد زینب بی کران شد
ز دندان،خون تازه روان شد
جواب قاری و اشک زینب
خیزران شد
غریبم،غریبم،سه ساله ی حسینم
🌸🌸🌸🌸🌸
دوتا گوشواره گذارید
به یاد آن عصر غارت
گذارید چند بوته ی خار
به یاد آن شام محنت
تداعی، کند آن شام غم بار
به سیلی،شدم از خواب بیدار
دویدم، به صحرا بر روی خار
دوباره شد داغ کوچه تکرار
ز سیلی مادری خوردبه دیوار
نگاهی از ضرب دست کینه
شد دگر تار
غریبم،غریبم،سه ساله ی حسینم...
📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
https://t.me/joinchat/AAAAADvd0oZJBHS3El_T2g
با موضوع شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
شعر 15
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
سامان قلب شیعه کجایی اِمامُنا
از ما چرا همیشه جدایی امامنا
در آسمان سینه ی ما شب همیشگی ست
صبح ِ امید، کی تو میایی امامنا
قسمت نشد که ثانیه ای من ببینمت
گردد ز دیده عقده گشایی امامنا
آقا بیا که برده فراقت قرار ما
بی تو نمانده هیچ صفایی امامنا
تازه ست زخم پلک دو چشمت ز اشک خون
ابری برای خون خدایی امامنا
از غُصّه ی اسیری ناموس ِ جدّ خود
صاحب بکای صبح و مسایی امامنا
این روزها خرابه ی شام است روضه ات
تب دار داغ شام بلایی امامنا
صاحب عزای حضرت ریحانة الحسین
در شام یا که کرب وبلایی امامنا
حتما کنار عمّه درون خرابه ای
خونین جگر ز رأس جدایی امامنا
سر را گرفته در بغل و محتضر شده
او هم نخورده آب و غذایی امامنا
گفتا: پدر نمانده به تو جای بوسه ای
زخمی ز چوب و سنگ و عصایی امامنا
دیدم لب تو چوب جفا خورد ای پدر
دیدم به روی طشت طلایی امامنا
بنگر که موی من شده از داغ تو سپید
بنما مرا ز غصه رهایی، امامنا
(عَجّل وَفاتی)است به لب مثل مادرت
خواهم شوم سه ساله فدایی امامنا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
هیچ شعری تا به حال درحین قلم زدن به اندازه ی این شعر از من اشک نگرفته
سبک1
#هفتم_صفر
#شهادت_حضرت_مجتبی_علیه_السلام
زبان حال آقاامام حسین علیه السلام موقع کشیدن تیراز تابوت
بندسوم گریز به کربلا
روضه،واحد،سنگین،نوحه
یکی یکی تیر از بدن،می کشم و یادم میاد
بمیرم از غمای تو ، داشتی تو غصه ی زیاد
یادم میاد برگشتی از ،کوچه یه روز با مادرو
چشای غرق اشک تو،نشون دردوغم میداد
میدونم از نفس هاموندی
چادر مادرو تکوندی
تا درخونه دستهاشو
گرفتی،مادرو رسوندی
میدونم خیلی غصه خوردی
ازخون گوش پاره مُردی
امونت بابا علی رو
با قلبی پاره پاره بردی
امون امون ازاین غریبی....
🌸🌸🌸🌸🌸
یکی یکی تیرازبدن، میکشم ودق میکنم
چشارو غرق اشک خون،تواین دقایق میکنم
به یاد قلب زینبو، صورت رنگ پریده ات
یاد لب وتشت وجگر،دوباره هق هق میکنم
میدونم که امون نداشتی
همسر مهربون نداشتی
ستاره ی غریب زهرا
جایی تو آسمون نداشتی
میدونم که همش شکستی
بین یارات،زره می بستی
راحت شدی آخه داداشم
ندیدی جز بدی ز هستی
امون امون ازاین غریبی...
(*امام حسن علیه السلام حتی بین یاران نزدیکش زره می پوشیدند زیرا حتی خیانت دربین یاران نزدیکشون هم دیده میشد)😭
🌸🌸🌸🌸🌸
بندسوم زبان حال
جواب امام حسن علیه السلام به امام حسین علیه السلام:
تیراز تنم کشیدی و،منو گذاشتی تو کفن
دعوا دیگه اینجا نشد ، سر یه کهنه پیروهن
اگه غریب عالمم،موقع مرگ تو رو دارم
بعد ازبارون تیر خصم ، نشد دیگه رها بدن
یه روز میشی غریب وتنها
کسی نداری توی صحرا
باور نمیکنم بمیری
تشنه ولی کنار دریا
یه روز ز دردوغصه پیری
اصغرتو رودست میگیری....
نیاز نداره تیر ونیزه
بالاسر اکبر می میری
امون امون از این غریبی.....
(*وقتی درمجلس ابن زیاد رأس مبارک علی اکبرعلیه السلام روآوردند ابن زیادملعون نگاهی به جمالش انداخت وگفت چرا حسین علیه السلام روکشتید?!گفتند:امیرخودت دستوردادی
ابن زیاد گفت نیازنبود حسین علیه السلام رو بکشید مرگ همین جوان زیبا کافی بودکه حسین درغمش دق کنه وبمیره)😭
امون امون ازاین غریبی....
📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس کانال اشعار:
@abdolmohsen158
سبک 2
#هفتم_صفر
#شهادت_حضرت_مجتبی_علیه_السلام
زمزمه،نوحه.....
من و دیده ای زار و محزون
تو و طشتی از لخته ی خون
با این هق هق روی سینه
دلم را برادر مسوزون
بگرفته جان تو را بغض همسر
اما شدی از غم کوچه پرپر
راحت شدی آخر از داغ مادر
امان از غم و درد کوچه...
ای کشته ی بغض همسر،حسن جان...
یا
ای کشته ی زهر کینه ،حسن جان...
یا
مسموم ومظلوم حیدر،حسن جان...
🌸🌸🌸🌸🌸
تو هم دیده ای پشت آن در
شده پرپر آن یاس حیدر
تو هم دیده ای که مغیره
زده تازیانه به مادر
بوده نگاهت همیشه به دیوار
چشمت پر از اشک شد از یاد مسمار
از کوچه رفتن تو بودی دل آزار
امان از نگاهت به قنفذ...
ای کشته ی بغض همسر،حسن جان...
یا
ای کشته ی زهر کینه ،حسن جان...
یا
مسموم ومظلوم حیدر،حسن جان...
🌸🌸🌸🌸🌸
ببین از غمت گشته ام پیر
شوم بی تو از زندگی سیر
چه طور زنده ام بعد از آنکه
کشیدم من از پیکرت تیر
با قدّ خم آمدم من به بالین
قلبم ز ظلم به تو گشته غمگین
دیگر نبندم حنا بر محاسن
دیدم که تابوت تو گشته خونین
امان از غم تو برادر..
ای کشته ی بغض همسر،حسن جان...
یا
ای کشته ی زهر کینه ،حسن جان...
یا
مسموم ومظلوم حیدر،حسن جان...
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
سبک 3
#هفتم_صفر
#شهادت_حضرت_مجتبی_علیه_السلام
نوحه،زمزمه،......
زهر بلا شدی درمون
شدی به زخم دل چون مرهم
راحت شدم من از درد و غم
یه عمره من کشیدم ماتم
قصه ی روزگار من
حکایت دلی پر درده
که همسرش بهش بد کرده
از زندگی دیگه دلسرده
امان از،این غریبی....
🌸🌸🌸🌸🌸
شکسته قلبم از کوچه
نشد پناه مادر باشم
برای او یه سنگر باشم
سدّ جلوی کافر باشم
نقاب صورت مادر
راز یه عمر اشک من بود
نشون سیلی دشمن بود
بهونه ای برا مردن بود
امان از،این غریبی....
🌸🌸🌸🌸🌸
دیدم که مادر زارم
نشسته بین درب و دیوار
به سینه داره زخم مسمار
از داغ نوگلش شد بیمار
چهل نفر توی کوچه
به هم دیگه چرا پیوستند
بازوی مادرو بشکستند
چقد سقیفه ای ها پستند
امان از،این غریبی....
🌸🌸🌸🌸🌸
کاش که نمی شدم تشییع
شد آسمون من شررباره
تابوت گل شده پر از خاره
کفن شده ز کینه ها پاره
حسین اومد کنار من
با قامت خمیده ای وای
تیراز تنم کشیده ای وای
از زندگی بریده ای وای
امان از،این غریبی....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس کانال اشعار:
@abdolmohsen158