eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
از کربلا رنگ خوشی دیدم؟! ندیدم بی شیر ماندم، بین هر خیمه دویدم دیشب فقط تا صبح طفلم داد می زد خیلی خجالت از بنی هاشم کشیدم * ای کاش این داغی که دیدم خواب باشد طفلم سلامت، محضر ارباب باشد گفتم: حسینم، حاضرم در بین این دشت... تشنه بمیرم، اصغرم سیراب باشد * مولای من حیران و سرافکنده آمد رو زد سوی دشمن ولی شرمنده آمد وقتی که بر می گشت با چشم پر از آب از لشگر دشمن صدای خنده آمد * تیری در این لشگر نبود الا سه شعبه؟! چیدند آخر غنچه ام را با سه شعبه ای حرمله انصاف داری بی مروت؟! اصغر سه شعبه... حضرت سقا سه شعبه؟! * مانده حسین و کل آغوشش پر از خون صورت پر از خون، بر روی دوشش پر از خون چشمم پر از خون شد که شد از ضرب آن تیر... شش ماهه ام از گوش تا گوشش پر از خون * باور کنم شش ماهه ی من، اصغرم رفت؟! از نعره ی تکبیر این لشگر سرم رفت خیلی مرا سوزانده این غصه که طفلم... با حالت قهر آخرین بار از برم رفت * نشنیدم آخر، صحبت نشنیده اش را بستند بر نی، حنجر پاشیده اش را خیلی خجالت می کشم آبی بنوشم بر نیزه اش، دیدم لب خشکیده اش را * مَردم... منِ محزونِ غمدیده ربابم هم قافیه نه... همنشینِ آفتابم تا آب می بینم، سرم پایین می افتد هم قافیه نه... داغدارِ مشک آبم https://eitaa.com/abdorroghaye
تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست   هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست   با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم با گریه ات غرور پدر مادرت شکست   نامت علی است، محترمی مثل مرتضی این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست   می خواستم برای تو کاری کنم، نشد خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست   تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت مانند یاس خشک شده حنجرت شکست   تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست   این حجم تیر کل تنت را گرفته است مانند مادرم همه ی پیکرت شکست   خون گلوی تو به روی صورت من است از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست   با فکر پاسخی که بگویم به مادرت بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست   حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟! قد مرا همین نظر آخرت شکست https://eitaa.com/abdorroghaye
مادری بین خیمه غمگین بود سرش از شرم رو به پایین بود پیش چشمان بانوان حرم دیده اش پر شد از نم و شبنم بانویی که دگر نظیر نداشت کودکش تشنه بود و شیر نداشت دست خود را تکان تکان می داد کودکش تشنه داشت جان می داد چه کند با دل گرفتارش؟! داد دست رقیه گهوارش پیش او هم علی نشد آرام زینب آمد ولی نشد آرام کودکی زیر لب در آن محفل گفت با گریه یا ابوفاضل آه، از شرم ساقی توحید پیکرش بین علقمه لرزید ناگهان نور مشرقین آمد پدرش حضرت حسین آمد عمه گهواره را به آقا داد به دل مادرش تسلا داد گفت: او هم دلاوری شده است تشنه ی جام کوثری شده است رفت آقا به سوی آن لشکر رفت در روبروی آن لشکر گفت: این طفل را چه تقصیر است دست او نه کمان نه شمشیر است آتشی بر دل فلک خورده لبش از تشنگی ترک خورده نیست کس تا دوای او بدهد؟! جرعه آبی برای او بدهد طفل خود را گرفت بالاتر عمر سعد بود و یک لشکر بین شان سخت ولوله افتاد ناگهان یاد حرمله افتاد گفت: برخیز و صید کن در دم با سه شعبه تو هر دو را با هم قلب کون و مکان شراره گرفت تیر را سوی شیرخواره گرفت تیر از چله ی کمان رد شد در حرم حال مادرش بد شد طفل خنده به روی لب آورد روی دست پدر تلظی کرد دست و پا زد میان آغوشش ذبح شد بچه گوش تا گوشش سر اصغر میان یک دستش پیکرش شد از آن یک دستش روضه، مافوق هر تصور شد پدر از خون محاسنش پر شد عرش را داشت شعله ور می کرد متحیر به او نظر می کرد این همه اظطراب را چه کند؟! مانده حالا رباب را چه کند؟! در عبا گرچه طفل پنهان بود خونِ زیر عبا نمایان بود بیش از این بین این مسیر نماند پیکرش را به پشت خیمه رساند وای از ناله ی مهیب رباب وای از غربت عجیب رباب رفت خیمه، نه این که دل بکند خواست گهواره را تکان بدهد از دلش غصه بی گمان نرود بعد از این زیر سایه بان نرود https://eitaa.com/abdorroghaye
آن قدر لب تشنه و معصوم بود گریه هم می کرد نامفهوم بود   صورتی کوچک شبیه غنچه داشت استخوانش نرم مثل موم بود   مادرش از تشنگی شیری نداشت در میان خیمه ها مغموم بود   جان به قربان غریبی حسین از دو قطره آب هم محروم بود   آب را بستن به روی کودکان در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!   شد از این کودک تلظی کردنش سهم بابایی که خود مظلوم بود   با سه شعبه، طفل شش ماهه زدن در میان کفر هم مذموم بود   بین دستش یک طرف جسم علی یک طرف هم صورت و حلقوم بود   گوش تا گوش علی پاشیده شد چون به جرم عاشقی محکوم بود   ******   عصر عاشورا رسید و صحبت از نبش قبر کودکی معصوم بود   پیش چشم مادرش رأس علی لا به لای نیزه ها معلوم بود https://eitaa.com/abdorroghaye
انگار علی مادر تو شیر ندارد گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد   بی حال شدی و دل من ریخته برهم درمانده شده فرصت تأخیر ندارد   می گیرم از این قوم کمی آب برایت بابای تو ترس از غمِ تحقیر ندارد   ای مردم کوفه پسرم تشنه ی آب است این کودک بیچاره که تقصیر ندارد   یک مرد بیآید ببرد غنچه ی من را آبش بدهد... مادر او شیر ندارد   گفتند: "حسین آمده خود آب بنوشد" یک جرعه ی آب اینهمه تفسیر ندارد   ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد شش ماهه ی بی شیر که شمشیر ندارد   تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا... شش ماهه ی من طاقت این تیر ندارد   شادی نکنید این همه که مادرش افتاد شش ماهه زدن این همه تکبیر ندارد   بیچاره ربابه جگرش سوخت و دیگر کاری بجز اشک و غم شبگیر ندارد   گیرم که شکسته شده، بعد از علی اصغر... ...گهواره دگر حاجت تعمیر ندارد   خوابش شده دامادی اصغر ولی انگار خواب دل هجران زده تعبیر ندارد https://eitaa.com/abdorroghaye
اگرچه ظاهرا طفلی رضیع است میان عرشیان شأنش رفیع است قیامت اختیاراتش وسیع است تمام سینه زن ها را شفیع است علی را بی ولی، میلِ نفس نیست حسینی تر ازین شش ماهه کس نیست به گوش عالمی مانده صدایش صدای غربت بی انتهایش هدایت کرده ما را روضه هایش چه ها کرده است با رأس جدایش چنان عباس برپا این علم کرد یزید و لشگرش را متهم کرد چه ابیات پر از دردی سرود و به روی گونه، رد خاک و دود و دو چشم بی رمق، رنگ کبود و لبش مانند چوب خشک بود و به حال سختیِ جان کندن افتاد سرش از تشنگی بر گردن افتاد دو چشمش رفته، بی تغییر مانده علی لالا چه بی تأثیر مانده بمیرم مادرش بی شیر مانده میان خیمه غافلگیر مانده ربابه خیره سوی اصغرش شد چه خاکی بود آخر بر سرش شد حسین آمد علی را دید بیهوش گرفتش با دو چشم تر در آغوش همین که برد او را بر روی دوش سه شعبه ذبح کردش گوش تا گوش به دستی ماند جسم پاک اصغر سر اصغر میان دست دیگر پدر ماند و رضیعی سر بریده مردد مانده و رنگش پریده عبایش را روی اصغر کشیده به پشت خیمه ها رفته خمیده وداع آخر است و مادر آمد کنار زینب آمد بر سرش زد ازین پس غصه هایش بی حساب است عزداری فقط کار رباب است تمام روز، زیر آفتاب است همیشه خیره سوی ظرف آب است بمیرم که چهل منزل پیاپی سر شش ماهه اش را دید بر نی https://eitaa.com/abdorroghaye
خراب آمده ام باز رو به راهم کن مسیح من بِدَم و عاری از گناهم کن   نیامدم به تمنای آب و نان سویت کمی به حرمت ام البنین نگاهم کن   فدای جُون شوم، روسپید عالم شد نگاهِ لطف به ظرفِ دلِ سیاهم کن   عطا به جای خودش، جای این همه گریه... برای سینه زنت، ذوالکرم دعا هم کن   به زیر بارِ گران علامتت گفتم: گذر ز توشه ی سنگین اشتباهم کن   مُقدم است به کارم، همیشه کار شما بیا و پیرِ همین راه و دستگاهم کن   عجیب دلهره دارم به کربلا نرسم برات کرب و بلای مرا فراهم کن   میان گودیِ قبرم، زمان تلقینم اسیرِ روضه ی گودیِ قتلگاهم کن   زمان تشنگیِ حشر، یاد تشنگی ات جواز گریه بده، غرقِ اشک و آهم کن https://eitaa.com/abdorroghaye
هرکجا سینه زنت دستِ دعا بالا بُرد مادرت با عجله دستِ عطا بالا برد   بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را بر سرِ دوش، رسولِ دو سرا بالا برد   ما کجا ظرفیتِ عشقِ تو را داشته ایم؟! نظر فاطمه، ظرفیتِ ما بالا بُرد   از روی خاک جدا کرد و حسینیه رساند " ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد "   پشت در ماند رخت تا که خجالت نکشیم دست لطفت همه جا شأن گدا بالا برد   رو به کعبه نزدم جز به تمنای خودت نرخِ توحید مرا کرب و بلا‌ بالا برد   کم ندیدیم گنهکار پشیمان شده را... اشکِ در روضه ی جانسوز شما بالا برد   گریه کرده است چو اسپندِ میان آتش هر که از تشنگی ات سوخت، صدا بالا برد   حرمله تیر زد و از کمرت بیرون زد همه ی خون تو را زود خدا بالا برد   مانده ام مات، زمانی که دعا می کردی این سنان بین دعا، نیزه چرا بالا برد؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
می نشینیم سر کوی اباعبدالله به امید رخ نیکوی اباعبدالله از کریمیِ خودش بوده که ما هم شده ایم همه ی عمر ثناگوی اباعبدالله صحنِ پیشانی ما بوی حسینیه گرفت از گِل تربتِ خوشبوی اباعبدالله اهل معراج نشد هیچ رسولی الا... با توسل به سرِ موی اباعبدالله نزد پیغمبر ما خوب تر از هر عملی است زدنِ بوسه به بازوی اباعبدالله دستگیر است اگر از همه ی خلق حسین بوده چون فاطمه الگوی اباعبدالله رحمت واسعه اش، جلوه و یاد حسن است رفته بر خوی حسن، خوی اباعبدالله نیست انصاف، نگوییم از ایمانِ رباب ذوبِ مولا شده بانوی اباعبدالله فاطمه در صف محشر به سویش خواهد رفت هر که رفته قدمی سوی اباعبدالله مُحرمِ کعبه ی بی دلبر زینب نشویم قبله ی ماست فقط روی اباعبدالله زودتر خورد زمین، خواهر مظلوم حسین دید تا، خم شده زانوی اباعبدالله دست بر پهلوی خود بُرد عقیله، ناگاه... نیزه ای خورد به پهلوی اباعبدالله آسمانِ رُخش از لطمه غروبین شده بود سنگ چون خورد به ابروی اباعبدالله آتش از بام سرش ریخت، سرِ مویش سوخت دید تا سوخته گیسوی اباعبدالله https://eitaa.com/abdorroghaye
ای روح عشق، معنی خلد برین، حسین راز و نیاز روز و شب راغبین، حسین   ما در کنار تو همه آسوده خاطریم واضح ترین تجلی حِصن حَصین، حسین   هیئت اگر نبود بساط جنون نبود روحی فداک... حضرت عشق آفرین، حسین   اول خدا برای تو روضه گرفته است اول گریست بهر تو روح الامین حسین   ما نوکران مادر فضل و کرامتیم ما را بخر به حرمت ام البنین حسین   محشر همه به دور شما سینه می زنیم با این نوا و زمزمه ی دلنشین "حسین..."   بنده بدون گریه مقرب نمی شود این نکته نزد ما شده عین الیقین حسین   یک سال می شود که به فکر زیارتیم ما را به کربلا برسان اربعین حسین   عمری است آه ما همه از آه زینب است در گوش ماست سوز ندایی حزین... "حسین..."   رحمی به حال خواهر خود کن مقابلش پرپر نزن... نکش بدنت را زمین، حسین   بالای نیزه رفتی و از حال رفته است در پای نیزه خواهر خود را ببین، حسین https://eitaa.com/abdorroghaye
با وجود این همه رسوایی و خودخواهی ام هم کنارم ماندی و هم می کنی همراهی ام   با خودم گفتم من آلوده را رد می کنی ذوالکرم بودی و دیدم واقعا می خواهی ام   رحمت موصوله ات حتی به من هم می رسد با وجود این همه کم کاری و کوتاهی ام   هر چه می گردم فقط حب تو پیدا می شود بین اشعار و نماز و روزه و مداحی ام   گر به قول اهل غفلت روضه ها گمراهی است تا خود محشر به دنبال همین گمراهی ام    مادرت با خط زیبای خودش روز ازل سر در این سینه ام حک کرده "ثاراللهی ام"   هر کسی در درگهت منصوب بر کاری شده من سگ عباس، در دربار شاهنشاهی ام   با توکل بر خدا و با دعای مادرت اربعین، سوی حرم پای پیاده راهی ام   در روایت آمده ماهی برایت گریه کرد پس بدون اشک هایم پست تر از ماهی ام   من چه می فهمم چه آمد بر سرت در علقمه؟! در بساط روضه ات در اوج نا آگاهی ام https://eitaa.com/abdorroghaye
با حق بگو از نوکران غم را نگیرد دار و ندار ماست، ماتم را نگیرد ماه حسین آمد بخواه از مادر او از ما گنهکاران محرم را نگیرد از چشم های گریه کن های حسینش ارث به جا مانده از آدم را نگیرد دلبستگی ها را بگیرد، صحبتی نیست اما فقط ذکر حسینم را نگیرد پرچم بماند بر زمین و زنده باشد؟! حاشا بر آن نوکر که پرچم را نگیرد گمراه خواهد شد یقینا هرکسی که دامان او، این حبل محکم را نگیرد یک عمر با هم در عزایش گریه کردیم از ما خدا این اشک باهم را نگیرد ای کاش شمشیر و سنان و خنجر و تیر جسم ولی الله اعظم را نگیرد حداقل ای کاش در گودال، قاتل در پنجه، موی شاه عالم را نگیرد کس نیست تا با ساربان او بگوید این گونه از انگشت، خاتم را نگیرد https://eitaa.com/abdorroghaye
تا خیمه، ما را حی داور می رساند در مجلس سبط پیمبر می رساند دست نیازم را بُرید از غیر ارباب رزق مرا در پشت این در می رساند ریزه خور و شرمنده ی لطف حسینم هر چه بخواهم، یار بهتر می رساند حتی اگر سائل بخواهد سنگ از او آقا به دستش کیسه ی زر می رساند ارباب ما آقاست، در اوج نداری... نان شبش را نزد نوکر می رساند ممنون فطرس هستم و مدیون شغلش از بس سلامم را به دلبر می رساند بالم شکسته... خب... قلبم هم شکسته من را به یارم، دیده ی تر می رساند آن دردهایی که ندارد راه چاره درمان آن را ناز دختر می رساند با گریه بر داغ سه ساله زنده هستم عمر مرا داغش به آخر می رساند خار مغیلان بر کف پاهای زخمش در هر قدم زجر مکرر می رساند بر زجر لعنت... با کتک، یاس حرم را تا به خرابه آن ستمگر می رساند غوغا به پا کرده رقیه در خرابه دارد لبش را سوی حنجر می رساند https://eitaa.com/abdorroghaye
دلم شد پر از غم دمادم، حسابی شدم زیر و رو زیر پرچم، حسابی چنان ماتمت در دلم رخنه کرده دگر خو گرفتم به ماتم حسابی غم تو فقط روزی اولیا نیست عوض کرده بدکاره را هم حسابی کشاندی مرا در میان عزایت شدم بین این خیمه، آدم حسابی نه تنها نبی گفته از جایگاهت خدا از مقامت زده دم حسابی خوشا آن که بی ادعا نوکری کرد برای عزایت محرم حسابی به دست کریمت، به لطف قدیمت بدهکار هستم دوعالم حسابی دم یاحسینم به کارم می آید قسم بر همین اسم اعظم حسابی اگر هم به دوزخ روم، از فراقت به سینه بکوبم جهنم حسابی لب تشنه ات سالیانی مدید است درآورده از دیده اشکم حسابی تنت را که زینت به دوش نبی بود به گودال کردند درهم حسابی https://eitaa.com/abdorroghaye
همیشه ‌نازل از عطای وافر حسین شد هرآنچه خیر شد عطا به خاطر حسین شد به سجده روی تربتش حجاب ها کنار رفت غنی شد از بقیه هر که شاکر حسین شد هزار سال، زهدِ زاهد از اساس باطل است اگر به قدرِ لحظه ای مغایر حسین شد بلند منزلت شود به یک نگاه فاطمه هر آن که خم به حرمت شعائر حسین شد برای ذات حق، حسین آنقدر عزیز بود خدا خودش به هر وسیله ذاکر حسین شد حرام شد میان شعله های نار سوختن برای هر که در حرم، مجاور حسین شد نداشت یار و ناصری، به نیزه تکیه داده بود به گریه طفل شیرخواره، ناصر حسین شد تنش به زیر دست و پا، سرش به روی نیزه ها رسید فاطمه به گریه ناظر حسین شد غبار و خاک بادیه، به حرمت ابوتراب نشست بر تمام جسم و ساتر حسین شد https://eitaa.com/abdorroghaye
توحید ما شروعش، از دعوت حسین است تکمیل هر عبادت، معرفت حسین است یُعطی الکَثیر یعنی محدودیت ندارد رزق تمام عالم از برکت حسین است رحمت بدون منت، بخشش بدون علت حیرت نکن عزیزم، این عادت حسین است گفتند کار ما نیست معراج رفتن اما معراج سینه زن ها در هیئت حسین است فرموده حاج قاسم ما ملت حسینیم قطعا دعای زهرا با ملت حسین است با چشم خویش دیدیم این حرفِ مستند را تنها شفای هر درد، در تربت حسین است شرط کمال تکبیر در هفتمینِ آن است این شیوه، اقتدا بر قدقامت حسین است هل مِن مُعینِ مولا، شرح ألَستُ... باشد قالوا بلای عشاق بر نصرت حسین است گریان نمی شود در گرمای روز محشر هر کس که اهل گریه بر غربت حسین است وای از لباس کهنه، وای از تنی برهنه چشم تمام لشگر، بر غارت حسین است بهتر ندید آقا، حمله به خیمه اش را این روضه و مصیبت، حیثیت حسین است https://eitaa.com/abdorroghaye
نام حسین آغاز شیرین سخن هاست شیرین ترین واژه برای کوه کن هاست سرخی روی سینه ی ما، داغ یار است ممنون اربابیم، مُهرش بر بدن هاست رنگی که با آن نزد زهرا روسپیدیم رنگ سیاه شال ها و پیرهن هاست در لحظه های سخت دنیا، در بلایا زهرا دعاگوی تمام سینه زن هاست ما دور ماندیم از وطن، از کربلایش گریه دوباره قسمت دور از وطن هاست دلتنگ صحن کربلا، باید بداند کرب و بلا در قبضه ی ابن الحسن هاست بر پرچم مشکی قسم، نزد خداوند بالاترین طاعت، همین سینه زدن هاست قاسم... علی اکبر... ابوفاضل... کجایید؟! تکیه به نیزه داده آقا... بس که تنهاست سهم محبانش کفن شد، من بمیرم سهمش فقط یک بوریا بین کفن هاست وای از دل زینب، پس از داغ برادر دیگر اسیر و هم مسیر بد دهن هاست https://eitaa.com/abdorroghaye
نصیب غنچه، لبی شعله ور نباشد کاش به سوی خاتمه، شمع سحر نباشد کاش دوچشم مادر بی شیر، از خجالت طفل به گریه در وسط خیمه، تر نباشد کاش صدای گریه ی طفلی که در نمی آید ز داغ تشنگی اش، بی اثر نباشد کاش زمان باد وزیدن میان دشت بلا به سوی حنجر اصغر، نظر نباشد کاش رباب گفت به زینب دعا کن این ساعت علیِ اصغر من در خطر نباشد کاش نگاه آخر شش ماهه با لبی خندان به شرمساریِ روی پدر نباشد کاش به ضرب تیر بزرگی که همچو مسمار است علی مشابه محسن، سپر نباشد کاش نوشته اند سه شعبه دو گوش او را دوخت نوشته اند ولی معتبر نباشد کاش چگونه با علی اصغر به خیمه برگردد؟! غم حسین ازین بیشتر نباشد کاش پس از حسین چه کردند با علی اصغر رباب از خبرش با خبر نباشد کاش حرامزاده ی ملعون که بیل آورده... به پشت خیمه به دنبال سر نباشد کاش به روی نیزه به پیش نگاه تار رباب میان قافله، قرص قمر نباشد کاش https://eitaa.com/abdorroghaye
میخواست نظاره کند آقا شدنش را تا کیف کند جلوه ی طه شدنش را می دید به صد شوق و شعف در دل میدان هم قامت و هم سیرت سقا شدنش را اما چه بگویم که حسین از نفس افتاد تا دید علی را، غمِ عظمی شدنش را افتاد زمین، با سر زانو به سویش رفت تا چاره کند طرز معما شدنش را هم اهل حرم، هم همه ی لشگر دشمن دیدند کنار پسرش تا شدنش را بر سر زد و فهمید محال است ببیند از روی زمین، بار دگر پاشدنش را سر نیزه چه بی رحم بهم ریخت پرش را تا شرح دهد وارث زهرا شدنش را افتاد حسین از نفس و خواست خداوند زنده به دمِ زینب کبری شدنش را فرمود جوانان همه از خیمه بیایند تا چاره کند روی عبا جا شدنش را https://eitaa.com/abdorroghaye
گویا که نگینِ روی انگشترم افتاد وقتی به روی خاک، علی اکبرم افتاد با ضربه ی نیزه، وسط معرکه دیدم از پشت فرس، جلوه ی پیغمبرم افتاد هم میوه ی دل بود مرا، هم پر پرواز هم میوه ی دل چیده شد و هم پرم افتاد دیدم که شده خُرد عصایم سر پیری در هر قدمی تا بدنش پیکرم افتاد بر صورت خونیِ علی بر سر زانو با حالت حیرت زده، چشم ترم افتاد آن قدر که با کینه بر او تیغ کشیدند هر گوشه ای از دشت، گل پرپرم افتاد شد گریه ی من باعث خندیدن دشمن عمامه، کنار بدنش از سرم افتاد دلشوره ی جان دادنم از خس خس اکبر بر سینه ی پر عاطفه ی خواهرم افتاد مبهوط شدم تا که چه سازم بدنش را با اذن خداوند، عبا در برم افتاد در خیمه بنی فاطمه با گریه به لیلا گفتند که پیغمبر اهل حرم افتاد https://eitaa.com/abdorroghaye
به دل دوباره هوای حسین را دارم هوای کرب و بلای حسین را دارم چه غم که پشت سرم در تمام سختی ها تمام عمر، دعای حسین را دارم نگاه رحمت و لطفش خداپرستم کرد حسین خواست، خدای حسین را دارم حرارت دل نوکر، عطای فاطمه است به سینه، داغ عزای حسین را دارم گدای رحمت و لطف قدیم الاحسانم هزار شکر عطای حسین را دارم رضای غیر نخواهم که ترک روضه کنم میان روضه، رضای حسین را دارم چه حاجت است به تسنیم و سلسبیل بهشت منی که مزه ی چای حسین را دارم خدا کند وسط روضه پر کشم سویش عجیب شوق لقای حسین را دارم چقدر در شب هشتم میان سینه، غمِ... گرفتگیِ صدای حسین را دارم به دل مصیبت آن پیکری که چیده شده میان سطح عبای حسین را دارم https://eitaa.com/abdorroghaye
از جلوه های عرشی پیغمبرِ حسین زنده شده است خاطره ی مادر حسین با احترام رفته علی در بر حسین آماده ی نبرد شده لشگر حسین تا اذن خواست، نور دو عالم اجازه داد لب تر نکرده بود، همان دم اجازه داد قله نشین معرفتِ کائناتِ حق مجذوبِ راه پرخطر و با ثبات حق آیینه ی تمام نمایِ صفات حق مانند مرتضی شده ممسوس ذات حق شأن علی، ز کل مراتب، فراتر است فیضِ شهادت است که مشتاقِ اکبر است وقت وداع شد، همه جا ریخته بهم از غربت و بلا، دو سرا ریخته بهم قلب تمام اهل ولا ریخته بهم این غصه، آل فاطمه را ریخته بهم اکبر گلایه ی همه را استماع کرد با خواهرش رقیه، به سختی وداع کرد وقتی علی، زمان رجزخوانی اش رسید بر گوش دهر غُرش ربانی اش رسید ابن زیاد، وقت پشیمانی اش رسید بر کل دشت نعره ی طوفانی اش رسید نعره کشید، من به پیمبر نتیجه ام از نسل پاک مادر زهرا، خدیجه ام خشمش شبیه حضرت جبار، جلوه کرد همچون رسول، لحظه ی پیکار، جلوه کرد چون شیر، مثل حیدر کرار، جلوه کرد گهگاه در سیاق علمدار، جلوه کرد با کام تشنه معرکه را زیر و رو نمود دیگر توان جنگ برایش نمانده بود برگشت محضر پدرش تا رها شود از این همه مصیبت اعظم جدا شود باید حسین دل ببُرد، تا فدا شود ورنه زمانِ واقعه بی انتها شود کامِ پدر ترک ترک و خشک، زین سبب بعد از وداع سختِ پدر، رفت تشنه لب لیلا میان خیمه زند دست روی دست آیینه ی پر از ترکش عاقبت شکست شمشیر آمد و به سر اکبرش نشست مانند مرتضی شد و فرق سرش گسست خون سرش به روی دو چشم فرس چکید چیزی فرس ندید، فقط بی هوا دوید او را به جرم نام علی سیر می زدند با نیزه ها به آیه ی تطهیر می زدند یک عده زخم با سر شمشیر می زدند یک عده نانجیب به او تیر می زدند روی فرس محیط تنش خانه خانه شد افتاد انار آل عبا، دانه دانه شد حالا حسین آمده با دیده ی ترش با ناله ی علی ولدی سوی اکبرش سر را گذاشت لحظه ی آخر روی سرش پا می کِشد علی به زمین در برابرش ای میوه دلم چقدر پخش گشته ای نامت علی شد و صد و ده بخش گشته ای https://eitaa.com/abdorroghaye
نشسته ام برابرت بلند گریه می کنم چه آمده است بر سرت؟! بلند گریه می کنم   قدم قدم به روی زانویم به سویت آمدم برای دیده ی ترت بلند گریه می کنم   مقابل تمام دشمنان که خنده می کنند کنار جسم اطهرت بلند گریه می کنم   تو تشنه ام شدی و از تو تشنه تر شدم به تو به یاد حرف آخرت بلند گریه می کنم   به وجه مصطفایی ات دوباره بوسه می زنم به چهره ی منورت بلند گریه می کنم   چه نامرتب است آیه های مصحف تنت بر آیه های پیکرت بلند گریه می کنم   به روی خاک پا کشیدی و پرت جدا شده برای جسم پرپرت بلند گریه می کنم   چقدر بوی مادرم گرفته پیکرت علی بر این تن معطرت بلند گریه می کنم   دوید و گفت زینبش: برادرم بلند شو وگرنه جان مادرت بلند گریه می کنم https://eitaa.com/abdorroghaye
میوه ی عمر پدر، شعله نزن بر جگرم پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت پدرت حال خوشی داشت، علی اکبر داشت خواستم بار دگر تا که بگویی چیزی لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟! تنم افتاده کنارت، مددی می گویم ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم ارباً اربا شدنت، داد جزایم را... حیف خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن نگذار این همه غم در دلم آکنده شود أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود هر چه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد مثل یک دشت پر از لاله و گلگون شده ای بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد ماجرای نوک مسمار به چشمم آمد عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز بر دلم آتش این داغ مدام است مدام بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام "ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی" رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی https://eitaa.com/abdorroghaye
زمین که خورد علی اکبرم، زمین خوردم خراب شد غم عالم سرم، زمین خوردم همین که با دل خون، میوه ی دلش خواندم کشید پا به زمین در برم، زمین خوردم منی که بوی نبی بین خیمه ام پر بود کنار جلوه ی پیغمبرم زمین خوردم میان آن همه خنده، میان یک لشگر دلم شکست و به چشم ترم زمین خوردم غبارِ مانده به عمامه ام نمایان کرد چگونه پیش علی، لاجرم زمین خوردم برای کشتن او تا که کوچه وا کردند به یاد قتلگه مادرم زمین خوردم همین که تکه به تکه عصای خود دیدم... به دست تک تک اهل حرم، زمین خوردم عبای پهن شده ماند و دشتی از جگرم به یک نگاه، نشد باورم، زمین خوردم خدا کند که در این گیر و دار و بی تابی نبیند از حرمش خواهرم، زمین خوردم... https://eitaa.com/abdorroghaye