eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
920 دنبال‌کننده
38 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می نالی؟! گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی چه معنا دارد این که در جوانی قدکمان باشی؟! چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی؟! شنیدم که شبانه رفته ای تا خانه ی انصار شنیدم که دلت خون شد از ایمان های پوشالی طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما تمام روز می بندی چرا بر صورتت شالی؟! دو ماه و نیم، دلتنگِ لب خندان تو بودم شنیدم پیش اسما خنده کردی، جای من خالی همان میخی که بر در کوفت بابا کار دستت داد امان از تیزی میخ و امان ازین بداقبالی پرت سرخ و رخت زرد و تبت پایین نمی آید نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی حسین آبی طلب کرد و پریشان گشت احوالت مزن بر سینه ات با اینچنین وضع پر و بالی تو خود در قتلگه رفتی به پشت در ولی مادر در این اوقات پایانی فقط در فکر گودالی الهی هیچ وقتی بر سر پیراهنی را که... به زحمت بافتی، اصلا نبینم هیچ جنجالی الهی سم مرکب ها به دور از دلبرم باشند نبینم که شود جسمش ته گودال پامالی https://eitaa.com/abdorroghaye
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟ گفت: سجاده ی من را تو بیانداز امشب   کمکم کن که به محراب نمازم بروم تا به آرامگه راز و نیازم بروم   گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز من به سجده برسم کار تمام است عزیز   تا به محراب بیاید دل من غوغا شد چند باری وسط راه نشست و پا شد   تا خود صبح فقط غصه ی مردم را خورد آن قدر آه کشید و جگرم را آزرد   در کنارش چقدر آیه ی قرآن خواندم تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم   وسط معرکه ی خوف و رجا خوابم برد  وسط گریه و ما بین دعا خوابم برد   حق، نگاهی به دعای دل غم بارم کرد بوی نان آمد و این رایحه بیدارم کرد   بسترش جمع شده مطمئنا خوب شده فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده   شاد بودم که غم و ماتم مان می میرد مادرم باز مرا در بغلش می گیرد   تشنه ی دیدن او تشنه ی ماه رویش با چه شور و شعفی باز دویدم سویش   نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد بر دل خونی دستاس و تنورش افتاد   خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم   سرفه می کرد ولی باز خودش نان می پخت شد رخش زرد ولی باز خودش نان می پخت   چقدر در وسط دود  تنش می لرزید وقت برداشتن نان بدنش می لرزید تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست به روی دست خودش دسته ی جارو را بست   بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد وسط کار نگاهش سوی مسمار افتاد   گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من گفت: باید که بشویم حسنینم را من   آب می ریخت حسن، بی کفنش را می شست آب می ریخت حسین و حسنش را می شست   لاله ها دور و برش ریخت، خدا رحم کند آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند   بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت آخرین بار مرا مادرم آغوش گرفت   بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد با پر زخمی خود شانه به گیسویم زد   رنگ از چهره ی غمگین شده ی کوثر رفت با دل غم زده ی خود به سوی بستر رفت   ناگهان ناله ی اسما همه جا را پر کرد داغ جانسوز عظیمی دل ما را پر کرد   اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا https://eitaa.com/abdorroghaye
کار نکن، فاطمه جان غم به دلم بار نکن جان علی، پیش علی تکیه به دیوار نکن امن نبوده حرمم، جرم علی را تو ببخش تا که رَوی از بر من، این همه اصرار نکن نان نپز و درد نکش، دست به دستاس نزن مرد خودت را به خودت باز بدهکار نکن با غم جانکاه نرو، آه نرو، راه نرو چادر خاکی شده را، چادر گلدار نکن من چه کنم تا که بر این غمکده جارو نکشی؟! خاک نکن، پاک نکن، چشم مرا تار نکن با پر زخمی به سر زینب خود شانه نزن بین پر زخمی خود، درد تلمبار نکن زار و گرفتار نمان، خیره به مسمار نمان آبرویم را بخر و حال مرا زار نکن چشم ورم کرده ی تو قاتل جان علی است روی نگیر از من و این حادثه انکار نکن داغ پی داغ رسد، بقچه چرا باز شده؟! پای کفن ضجه نزن، گریه ی بسیار نکن پیرهن بافته ات، کار کفن را بکند روضه ی گودال نخوان، صحبتِ اسرار نکن هر دوی ما بعد نبی روزه ی غم داشته ایم جام لقا سر نکش و فاطمه افطار نکن https://eitaa.com/abdorroghaye
مثل ابر بهار می بارم، رحم کن بر دل علی زهرا چاره ی لحظه های دشوارم، رحم کن بر دل علی زهرا   اندکی تا دم سحر مانده، تازه آغاز دردسر مانده لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا   وقت تنگ است و کار بسیار است، غسلت ای باغ لاله دشوار است گره افتاده است در کارم، رحم کن بر دل علی زهرا   وقت غسلت چقدر لرزیدم، خون تازه به پهلویت دیدم ای زمین گیرِ زخمِ مسمارم، رحم کن بر دل علی زهرا   فاطمه جان مُحوّل الاحوال، بازویت... بازویت!!! زبانم لال چه شد آخر شریک اسرارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا   بین محراب زینب من را... فضه دریاب زینب من را...  جان این دختر عزادارم، رحم کن بر دل علی زهرا   غسل دادم تو را حسین افتاد، صورتت دیدم و حسن جان داد نظری کن بر این دل زارم، رحم کن بر دل علی زهرا   به من مرده جان تازه بده، لااقل لحظه ای اجازه بده سر روی شانه ی تو بگذارم ، رحم کن بر دل علی زهرا   با قد خم قدم قدم رفتم، زیر تابوت همسرم رفتم کمرم تا شد ای هوادارم، رحم کن بر دل علی زهرا   رکن من یار و یاورم زهرا، من چگونه به دست خود حالا هستی ام را به خاک بسپارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا   وسط قبر بین این گودال، پدرت آمده است استقبال چه کنم می روی و ناچارم... رحم کن بر دل علی زهرا   جان حیدر مرا حلالم کن، دم آخر مرا حلالم کن خیلی آخر به تو بدهکارم، رحم کن بر دل علی زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
سلام بر بدن زخمی ات پرستویم توان نمانده دگر در میان زانویم خودم تمام تنت را به اشک می شویم ازین به بعد غمم را به چاه می گویم   هنوز باور من نیست می روی زهرا پس از تو حامی من کیست؟ می روی زهرا؟   دوباره فاطمه پلکی بزن، نگاهی کن به زینبین پریشان من، نگاهی کن بلند شو، به حسین و حسن، نگاهی کن به ناتوانی خیبر شکن، نگاهی کن   سکوت می کنم و داد می زند جگرم از این مصیبت دشوار خم شده کمرم   چه لاله زار عجیبی شده است پیکر تو خدا به خیر کند حال و روز حیدر تو هزار بار می افتد ز گردنت، سر تو هزار بار می افتم زمین برابر تو   به روی سینه ات از چه شکاف افتاده؟! به بازویت، ردِ ضرب غلاف افتاده   امان ز رد شدن از درب خانه و درگاه چقدر مانده هنوز از مصیبت جانکاه رسید لحظه ی تشییع جسم زهرا... آه " به عزت و شرف لااله الا الله..."   هنوز بود دلم بی قرار و مبهوتت زمانه بُرد مرا زیر چوب تابوتت   دعای خیر بر آشفتگیِ حالم کن نگاهِ گرم به شاه غریب عالم کن هلالِ من نظری بر قد هلالم کن نشد برای تو کاری کنم، حلالم کن   به حکم امر نبی صبر کرده ام زهرا روانه ات به سوی قبر کرده ام زهرا   رسید موعد دیدار یا رسول الله در این هجوم شب تار یا رسول الله امان ز غربت بسیار یا رسول الله شدم بدون هوادار یا رسول الله   از این مصیبت عُظمی بپرس از زهرا به من نگفت غمش را، بپرس از زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند چند تن جای همه دلهره و غم دارند داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است خانه از بوی گل یاس معطر مانده روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است وای بر بازوی او رد غلافی سخت است حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید دست از غسل کشید و ولی الله نشست همه دیدند قد حیدر کرار شکست سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود داشت کل بدن شیر خدا می لرزید پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند آستین بین دهان گریه فقط می کردند بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا... https://eitaa.com/abdorroghaye
شمس نورانی من بودی و مهتاب شدی چقدر ناحلةالجسم شدی، آب شدی تا نفهمم که سه ماه است چه آمد سر تو گفته ای نیمه ی شب غسل دهم پیکر تو تازه فهمیده ام از شوهر خود پوشاندی بازویت بستی و هرطور که شد پوشاندی مثل یک مشکل لایَنحل و مبهم شده ای؟! یاس خوش قامت حیدر چقدر خم شده ای! اشک، از چشم من و روح الامین می ریزد آب میریزم و خونابه زمین می ریزد آستین بین دهان، زینب من ناله کشید تا که چشمم به رخت خورد، حسن ناله کشید جگرم سوخت ازین داغ عظیم و جانسوز پهلویت خوب نشد بعد نود روز هنوز دسته دسته ز لباست گل لاله چیدم با همین دست، تو را بین کفن پیچیدم باورم نیست که باید به دو چشمان ترم چوب تابوت تو را بر سر دوشم ببرم بگذر از من که شب و روز اذیت بودی جان حیدر چه بگویم که امانت بودی سرخ شد با رخ من رنگ تمام افلاک هستی ام را به چه رویی بگذارم در خاک؟! شد تمام این همه آشفتگی احوالت فاطمه جان پدرت آمده استقبالت https://eitaa.com/abdorroghaye
وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا زخم های بدنت، برده امانم زهرا سرخ شد صورتِ آبی که چکید از بدنت چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟! تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا ذکر می گفتم و دستم به پرت خورد آرام بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟! با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟ آستین بین دهان کردم و فریاد زدم زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا کاشف الکرب دلم، چوبه ی تابوتت را بر سر شانه گذارم؟ نتوانم زهرا پیش قبرت به روی خاک زمین می افتم می روی از بر من یار کمانم زهرا؟ پدرت آمده اما بدنت را آخر با چه رویی به پیمبر برسانم زهرا؟ خاک با دست خودم بر بدنت می ریزم حق بده که به لبم آمده جانم زهرا خوشی بعد تو را، فاتحه اش را خواندم تا ابد یاد غمت، فاتحه خوانم زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
بی فاطمه نان شب این خانه، درد است کاشانه ام بی فاطمه بدجور سرد است زهرای من، بی گریه یک شب هم نیاسود ای روزگار پست، حق حیدر این بود؟! مظلوم هستم، داغِ بی اندازه دارم هر جای یثرب روضه هایی تازه دارم دیوار خانه زخمی و در هم شکسته یک دشت لاله بر روی بستر نشسته چشمم همین که بر نوک مسمار افتاد خوردم زمین و زانویم از کار افتاد بر میخ بی احساس، رد خون زهراست حتی روی دستاس، رد خون زهراست بر چادرش باید دو چشمم خون ببارد هر جای این چادر، هزاران روضه دارد با گریه می بویم، لباس محسنم را می گیرم آن دنیا، تقاص محسنم را گیسوی زینب نامرتب مانده، ای وای خیلی حسن از غصه در تب مانده، ای وای پایان ندارد گریه‌های ام کلثوم زانو بغل کرده حسینم، طفلِ معصوم از طعنه ی همسایه ها، حالم خراب است از دیدن نامردها، قلبم کباب است قنفذ به من می خندد و یاری ندارم تنها شدم، دیگر هواداری ندارم زهرا و محسن در کنارم، چه خیالی است هم بستر زهرا و هم گهواره خالی است گهواره ی خالی، چه تصویر عجیبی! مادر بدون طفل، چه حال غریبی! گهواره بوی شیرخواره می دهد، خب بر قلب مادر غم دوباره می دهد، خب گهواره یعنی اصغرم خواب است آرام شیری نخورده، سخت بی تاب است آرام از هم جدایی ناپذیرند این سه آخر گهواره ی خالی، رباب و یاد اصغر  https://eitaa.com/abdorroghaye
کجاست فاطمه ام، یار و غمگسار علی همان که بود مداوای حال زار علی کجاست فاطمه ام تا ببیند این مردم زدند طعنه به قلب جریحه دار علی به خنده گفت مغیره نگاه کن قنفذ بعید باشد اگر پا شود دوباره علی به خشت کوچه، رد خون، به من چنین فهماند چه دردها که به دل ریخته، نگار علی به دست میوه فروش مدینه در بازار انار دیدم و گفتم: کجاست یار علی کسی به تسلیت ما نیامد و ای کاش... خودش دوباره بیاید، شود قرار علی به زینبین غریب و به ناله ی حسنین محل نداد کسی، پیش چشم تار علی به جای فاطمه، با چاهِ بی کسی گویم: نگاه کن که گره خورده بد به کار علی دری که سوخته و بستری که گلدار است شده فقط کمی از درد بیشمار علی میان قبر، خودم را نهاده ام، در اصل... مزار فاطمه باشد همان مزار علی https://eitaa.com/abdorroghaye
اهل این خانه عزادارند بعد از فاطمه یک به یک بیمار و تبدارند بعد از فاطمه در کنار بستری که بوی مادر می دهد نیمه شب تا صبح بیدارند بعد از فاطمه گاه با هم روضه می گیرند، گاهی هم جدا... گوشه ای از خانه می بارند بعد از فاطمه با مشقت خونِ بر در پاک شد، دیوار نه فضه و اسما گرفتارند بعد از فاطمه بچه ها با چشم پر اشک و دلی لبریز بغض خیره بر تیزیِ مسمارند بعد از فاطمه مردم ناشکرِ شهری که به او سیلی زدند بر عذابِ حق سزاوارند بعد از فاطمه تسلیت گفتند با زخم زبان و طعنه ها تا که حیدر را بیازارند بعد از فاطمه هم علی، هم کودکان، در لحظه ی برخاستن دست بر دیوار بگذارند بعد از فاطمه نه حسن در کوچه بازی کرد دیگر نه حسین بچه ها از کوچه بیزارند بعد از فاطمه کوچه های شام و کوفه سهم زینب می شود داغ هایش سخت و بسیارند بعد از فاطمه https://eitaa.com/abdorroghaye
امام عصر نظر می کند، حواست هست؟ به هر محله گذر می کند، حواست هست؟   بدون یار و غریبانه در دل صحرا عزیز فاطمه سر می کند، حواست هست؟   شبیه مادر خود، خانه خانه مردم را از انتظار خبر می کند، حواست هست؟   در انتظار من و تو نشسته، با گریه... شبِ بلند سحر می کند، حواست هست؟   هر آن که گریه نکرد از مصیبت زهرا به روز حشر ضرر می کند، حواست هست؟   شنیده ایم غم کوچه را ولی آقا نظر به کوچه و در می کند، حواست هست؟   به روی حوریه حتی سقوط برگ درخت یقین که زود اثر می کند، حواست هست؟   ****   آهای شمر لعین مادری سرِ گودال نظر به ذبح پسر می کند، حواست هست؟ https://eitaa.com/abdorroghaye
غل و زنجیر گنه بر پر و بالم مانده به روی دوش من، این وزر و وَبالم مانده دستگیری کن ازین بنده، مگر که چقدر... فرصت از زندگی رو به زوالم مانده سحر و ذکر لب و نافله از دستم رفت کمکم کن که فقط اشک زلالم مانده هر که پرسید بگو کیست امیدت؟ گفتم: صبر کن، لطف خدای متعالم مانده کیست جز حضرت حجت که دعاگوی دلم در غریبی و پریشانیِ حالم مانده؟ عجمیان و علی وردی و خوبان رفتند روسیاهی به رخ همچو زغالم مانده خواب دیدم که نجف بودم و بیدار شدم عطر ایوان علی، گوشه ی شالم مانده کربلایی نشدن، علت خسران من است بر دل سوخته از هجر، ملالم مانده باید از داغ غریبی علی آب شوم تا نفس هست و ازین عمر، مجالم مانده شده هر ناله ی زهرا، عرق شرم علی شرمسار از رخ او، شاه دو عالم مانده گفت با خادمه حیدر که بگو فضه چرا چند ماه است پسِ ابر، هلالم مانده؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
از غم دوری ات ای یوسف دل، محزونم چه کنم با غم و با غصه ی روز افزونم؟!   بسته شد روزنه ی نور به رویم کم کم زیر بار گنه و معصیتم، مدفونم   حق من بی سر و پایی است ولی لطف کن و از سرِ سفره ات ای یار نکن بیرونم   ضعف کردم سرِ بخشیده شدن تا که خدا به مناجات تو بخشید مرا، ممنونم   خونشان ریخت ولی پرچم یا فاطمه ماند همه ی عمر به خون شهدا مدیونم   گفت زهرا به علی خوب شدم، گریه نکن من فقط از غم تنها شدنت دلخونم   نگذارم ز سرت تار مویی کم بشود با همین پیکر درهم شده و گلگونم   نگرانم بروم خشک شود کام حسین سالیانی است که از غربت او محزونم https://eitaa.com/abdorroghaye
شکر خدا... گفتیم: "اُرشدنا اباصالح" رو بر کسی ننداختیم الا اباصالح   هر بار گم کردیم راه هل أتایی را گفتیم با گریه مدد کن یا اباصالح   ای مُصلح عالَم، نظر کن صالحم فرما سویت رسیده قطره، ای دریا اباصالح   بنده شدن اوج تمنای بزرگان است وقتی که باشد سرور و مولا اباصالح   امروز هر کس نوکر زهرای اطهر شد دستش بگیرد از کرم فردا اباصالح   ای راه گم کرده بیا، وقت توسل شد همدرد شو در این مصیبت با اباصالح   گریان زهرا که شدی دیگر بدان قطعا راهی نمانده تا خدا یا تا اباصالح   من عذر خواهی می کنم از ساحتت آقا آتش به پشت در شده برپا اباصالح   این در که می سوزد میان شعله ی آتش ای وای اگر افتد روی زهرا، اباصالح https://eitaa.com/abdorroghaye
در دیده ام غایب شدی، در جان من نه خالی شد از یادت جهان، کنعانِ من نه   مؤمن شدم بر کعبه ی رویت ندیده عمرم به سر آمد ولی ایمان من نه   دیشب که خوابیدم به یادم گریه کردی چشمان تو گریان شد و چشمان من نه   احسان و لطفت هر دقیقه شاملم شد یک لحظه دیدی خوبی و احسان من؟ نه   جز در غم زهرا شده قدری گذارم... رؤیت کند اشک مرا مژگان من؟ نه   ای دل بسوز از غربت حیدر که می گفت: رو بر مگردان فاطمه جان، جانِ من نه   باور ندارم... یارِ هجده ساله زود است پر می کشی از کلبه ی احزان من؟! نه...   باید به چاه کوفه گویم درد خود را دامان تو گلگون شده دامان من نه https://eitaa.com/abdorroghaye
گم شدی بنده ی گمراه؟ بگو یا زهرا با ولی باش، سحرگاه بگو یا زهرا   هر زمان از نظرِ حجت حق افتادی زود هنگامِ بزنگاه بگو یا زهرا   چاه دنیا چقدر شأن تو را پایین بُرد در دل ظلمت این چاه بگو یا زهرا   گر دلت خواست دعاگوی تو باشد مهدی با دل زخمی و با آه بگو یا زهرا   صاحب العصر دلش سوخته از فاطمیه بهرِ قلب ولی الله بگو یا زهرا   هر زمان مادری آمد برود از گذری گر زمین خورد سرِ راه، بگو یا زهرا   دیده ات خورد به مسمار بگو یا حیدر دیده ات خورد به درگاه بگو یا زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
خورشید، نهان گشته ز انظار، انگار نه انگار ماییم همان قوم گرفتار، انگار نه انگار   مستانه به دنبال گناهیم، در ظلمت چاهیم او مانده ولی منتظر یار، انگار نه انگار   جز جرم و خطا هیچ نداریم، شرمنده ی یاریم خون شد دل زهرایی دلدار، انگار نه انگار   در نافله اش فکر احباست، آن قدر که آقاست انگار نبودیم خطاکار، انگار نه انگار   گفتیم عزدار بتولیم، با آل رسولیم گفتند خوش آمد به گنهکار، انگار نه انگار   شب ها به در خانه ی شان رفت، با قد کمان رفت دیدند شده دست به دیوار... انگار نه انگار   زهرا و دو چشمان پر از آب! ای وای بر اصحاب دیدند همه حق شده انکار...انگار نه انگار   این شاخه ی فردوس ثمر داشت، مسمار خبر داشت بی عاطفه انگار نه انگار، انگار نه انگار https://eitaa.com/abdorroghaye
باغ و بهارم، در خزانی زرد، برگرد گرمایِ عمرم، در هوایی سرد، برگرد   عمر گران، بی دیدنِ رویت هدر شد هجران، چه خاکی بر سر ما کرد، برگرد   از معصیت ها، عاقبت رنگِ سیاهی... سایه به روی شهرمان گسترد، برگرد   دوریِ از خورشید، در دوران تاریک غم را میان سینه ها پرورد، برگرد   خسته شدی از دست ما؟! العفو، العفو خسته شدیم از دوری ات، برگرد، برگرد   برگرد تا یاری کنی خیرالنسا را زهراست تنها و چهل نامرد... برگرد   آقا قسم بر ناله ی " فِضه خُذینی" آقا قسم بر سینه ی پر درد برگرد   ****   ای شاهِ لب تشنه که در گودال ماندی زهرا برایت ظرف آب آورد، برگرد https://eitaa.com/abdorroghaye
رزق حلالِ فاطمی از آسمان نخورد هر کس که غصه ی غمِ صاحب زمان نخورد با بدترین گناه، تفاوت نمی کند آن طاعتی که مُهر ولی پایِ آن نخورد باید که شک کند به مسیرِ تقربش عاشق اگر که طعنه و زخم زبان نخورد سگ شهره شد به خوی وفا، چون تمام عمر از دستِ غیرِ صاحب خود، استخوان نخورد خوشبختِ واقعی است گدایی که لحظه ای از پشت خانه ی گلِ نرجس تکان نخورد زاهد به زُهد محض به جایی نمی رسد دودِ چراغ اگر درِ این آستان نخورد شیعه نخوان هر آن که به نعمت قرین شد و... اندوهِ جیب خالیِ یک ناتوان نخورد هر دل که سوخت پای غریبی مرتضی جز مُهر عشقِ فاطمه، مُهر و نشان نخورد باید دروغ روضه بخوانیم، چاره چیست؟! خیرالنساء... سیلیِ نامحرمان نخورد وقتی که رنگ از رخ زردِ بتول رفت با صورتش به چوبه ی در، بی گمان نخورد ضربِ غلافِ قنفذ ملعون، به بازوی... حوریه ی امیر عرب، آن زمان نخورد *** اصلا که گفته؟! قاری قرآن و خیزران؟! کامِ حسین بین طبق خیزران نخورد https://eitaa.com/abdorroghaye
قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم به هر دری بزنم بعد تو جواب شوم خودت کشیدی ام از چاه معصیت بیرون نخواستی که زمینگیرِ منجلاب شوم بیا که سوختم از درد دوری ات عمری بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟ به برکت نظرت، در عزای فاطمیه... دوباره نوکر این خانه انتخاب شوم زمان روضه ی سخت بتول، چون اسپند میان شعله ی آتش پر التهاب شوم چه عاشقی است که با درد، فاطمه می گفت: فدای غربت و اشکِ ابوتراب شوم برای اینکه نبندند دست حیدر را به خون سینه ی خود پشت در، خضاب شوم سریع فضه بپوشان رخ کبودم را علی خجل بشود، از خجالت آب شوم حسین تشنه نمانَد، حسین را دریاب فدای تشنگی اش زیر آفتاب شوم https://eitaa.com/abdorroghaye
طوری حجاب روی جرمم خدا کشیده گویی که اصلا از من معصیتی ندیده رویی برای برگشت، بر درگهش ندارم از این همه خجالت، رنگ از رخم پریده نه یاد مرگ بودم، نه فکر تنگی قبر پس کِی به خود می آیم عمرم که سر رسیده وقت گناه اصلا از او حیا نکردم وای از فریب نفس و از سستیِ عقیده خواهم امان ز روزی که دیده ها ببینند ظالم به آه حسرت، دستان خود گزیده بار خرابم اما در کیسه ی کریمم ما را سوا نکرده، زهرا خودش خریده از کودکی به لطف دامان پاک مادر قلبم به حب حیدر، در سینه ام تپیده پایان ندارد اصلا بی تابی از فراقش هر کس که از شراب صحن علی چشیده باید بمیرم از غم، بودند بین یثرب هم مرتضی وحید و هم فاطمه وحیده گویای لطف زهرا، آن محور وجود است اشکی که در عزایش بر گونه ام چکیده می رفت سوی مسجد حق را اقامه دارد می رفت محکم اما با قامت خمیده گفتند با تمسخر، صدیقه شاهدت کو؟! آزرده شد ازین حرف صدیقه ی شهیده ناگاه بین صحبت، شد منقطع کلامش انداختش به زحمت، پهلوی ضرب دیده یک روز هم می آید پیش تن حسینش بر روی نی ببیند زهرا سرِ بریده پایان ظلم دنیا روز ظهور مهدی است این شب ادامه دارد تا سر زند سپیده https://eitaa.com/abdorroghaye
از بس که در پیکر، جراحت داشت زهرا آه و فغان ساعت به ساعت داشت زهرا پای امیرالمؤمنین و حق مولا پرداخت هر آنچه بضاعت داشت زهرا شاهد طلب کردند از صدیقه، ای وای قلبی شکسته از اهانت داشت زهرا هر کس به یک قصدی عیادت رفت اما چشمی پر آب از هر عیادت داشت زهرا زن ها به هم گفتند با طعنه که روزی... چون سروِ رعنا قد و قامت داشت زهرا چرخاند حتی بسترش را رو به دیوار از دیدنِ برخی کراهت داشت زهرا پهلوی او نه، محور دین را شکستند بر دین خاتم، محوریت داشت زهرا ضربات سختی خورد پشت در، اگرچه... مانند ریحانه لطافت داشت زهرا نه فکر حالش بود و نه دربند جانش جان امامش، ارجحیت داشت زهرا می بست با شال نبی پیشانی اش را بدجور با دیوار اصابت داشت زهرا پهلوی ضربه خورده کاری کرد با او در هر تکان خوردن مشقت داشت زهرا اُمّ الشهید خانه شد قبل از شهادت چون غنچه ای بهر شهادت داشت زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
الا که در همه جا حاضر و هویدایی چه خوانمت که ز توصیف من مبرایی اگرچه دیر به درگاهت آمدم اما به سوی بنده ی شرمنده، زود می آیی چقدر وقت معاصی شتاب کردم و تو... به حلم و مرحمتت کرده ای شکیبایی قرار بود مقرب شوم به درگاهت ولی حجاب شد این پرده های دنیایی دلم هوای نجف کرده یا ولی الله هوای نیمه شبِ آن دیار رؤیایی حلال کن که ندیدی به نامه ام خیری نداشتم بجز اشک دو دیده، دارایی خدا کند که همین اشک های ناقابل به قلب غرق به خونت دهد تسلایی به زیر چوبه ی تابوتِ نیمه ی جانش علی است مات و زمینگیرِ داغ عظمایی "به عزت و شرف لا اله الا الله" شده است نغمه و صوتِ غریب مولایی به زیر چوبه به خود گفت: مردم نامرد... گرفته اید ز بیت علی چه زهرایی تمام بستر و دیوار و دسته ی دستاس تمام زندگی ما شده گل آرایی دری که سوخته با یک اشاره می افتاد نداشت هیچ نیازی به ضربه ی پایی چه زود شد سحر و رفت لیلة القدرم کنار این همه غم مانده ام به تنهایی https://eitaa.com/abdorroghaye
با گریه و بدون صدا غسل می دهم دارم شبانه جسم تو را غسل می دهم سرو علی، به جلوه ی محراب رفته ای! ای آبروی من، چقدر آب رفته ای؟! شرمنده کرده رنگ رخت تا ابد مرا زخم عمیق روی پرت می کشد مرا کل حصیر حجره ی ما لاله گون شده آبی که ریختم به پرت، رنگ خون شده یادش بخیر جنگ اُحد که تمام شد از زخم ها که در بدنم ازدحام شد لبخند بر رخ منِ خیبرشکن زدی مرهم به روی کل نود زخم من زدی می خواستم برای تو جبران کنم، نشد گفتم که زخم های تو درمان کنم، نشد زهرا پسر عمویت ازین داغ خسته شد در ظرف چند ماه، دو رکنم شکسته شد پلکت چنان کبود شده، وا نمی شود بازوی زیر و رو شده ات تا نمی شود این داغ سخت، تاب مرا سر می آورد رد غلاف، داد مرا در می آورد ریحانه ی علی، علی افتاده از نفس چیزی بگو دوباره به فریاد من، برس ویرانه می شود حرمم، از حرم نرو ای لیله ی مبارکه ام، از برم نرو گرچه شکسته، ظرف وجودِ علی بمان تنها دلیل بود و نبودِ علی بمان زهرا ببخش اگر که علی در غمت نمرد در پیش دیده ام به رخت تازیانه خورد ای نور خانه ام به خدا می سپارمت پیش حسین بین کفن می گذارمت دیگر جز این دو تا، کفنی نیست فاطمه جز این دو، غیر پیرهنی نیست فاطمه زهرا، حسین سهم تنش تکه بوریاست روزی که روی ریگ بیابانِ کربلاست https://eitaa.com/abdorroghaye