eitaa logo
پدربزرگ خوانده
5هزار دنبال‌کننده
60 عکس
86 ویدیو
0 فایل
به لطف الهی، بالغ بر یک دهه فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده داشتم برشی از گذشته، شرحی از جاری و چشم اندازی از فعالیت‌های آتی را اینجا منتشر میکنم ارتباط: @farzandkhandeh امید عابدشاهی فعال اجتماعی در حوزه حقوق کودک #موسسه_بهرویش
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و عرض ادب خدمت تک تک اعضای محترم کانال؛ ازینکه در مسیر خدمت به کودکان نیازمند خانواده، همراه ما هستید، بینهایت سپاسگزارم. دو تا نظرسنجی برای محتوای کانال و برنامه ریزی مطالب آینده درست کردم که ممنون میشم شرکت کنید. 1️⃣ نظرسنجی اول راجع اولویت بندی مطالب از دیدگاه شماست. https://EitaaBot.ir/poll/yomq 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 2️⃣ و نظرسنجی دوم راجع نوع مطالبی است که بنا دارم ازین به بعد توی کانال بزارم. https://EitaaBot.ir/poll/1pxsz8 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
آغوشی مدرن برای کودکان! حدودا پنج سال پیش خبری در خبرگزاری ها با عنوان «افتتاح مدرن‌ترین شیرخوارگاه خاورمیانه در ایران» منتشر شد. شیرخوارگاه شبیر که یکی از قدیمی ترین شیرخوارگاه های کشور بود در سال ۱۳۹۴ با همت ۳۵۰خیر و با هزینه ی بالغ بر ۱۹میلیارد تومان با حضور وزیر و مسئولین عالی رتبه کشوری و استانی در تهران افتتاح شد. لینک خبر👈👈👈 https://B2n.ir/d67060 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ این خبر رو که خوندم برام سوال شد که ۱۹میلیارد تومن در سال ۱۳۹۴ الان ینی چقدر؟ یک کم گشت و گذار کردم توی اینترنت تا ببینم کدوم سایت نرخ روز پول رو حساب میکنه. تو فکر اون ۳۵۰ خیر بزرگوار بودم که حقیقتا با چه خلوص نیتی مبالغی رو سرجمع کردن تا بزرگترین و مدرن ترین مرکز نگهداری با ظرفیت حداقل صد کودک رو بناگزاری کنند. خووب، بالاخره نرم افزاری که محاسبه رو انجام می داد، پیدا کردم، سال و عدد ۱۹میلیارد تومن رو وارد کردم و با عددی مواجه شدم که فکر کردم کد شارژ ایرانسل جایزه گرفتم😅، ولی به خودم که اومدم عدد واقعی بود. 235,578,531,073 بله، معادل بروز شده اش یعنی حدودا ۲۳۵ میلیارد تومن. با آمار حدودی که از هزینه جاری ماهیانه چنین شیرخوارگاهی میتونستم حدس بزنم هم عددی حدود دو میلیارد تومن بود. یعنی مدرن ترین مرکز نگهداری کودکان در خاورمیانه با ۲۳۵میلیارد تومان هزینه اولیه و ماهیانه دو میلیارد تومن هزینه جاری، ظرفیت نگهداری از صد و چند کودک را دارد!!! دیگه شروع کردم به فکر کردن، بقول معروف فکر هم فکر میاره😄 👀 با خودم فکر کردم، آیا اگر این کودکان در خانواده نگهداری می شدند باز هم اینقدر هزینه داشت؟! 👀 باز فکر کردم اصلا این هزینه ها فدای سر بچه ها، ولی واقعا این حجم از هزینه، بازدهی به اندازه آغوش امن خونواده داره؟! 👀 باز فکر کردم اگر یک سوم اون ۳۵۰تا خیِّر، هر کدوم یکی ازین بچه ها رو تو خونه خودشون نگهداری میکردن، اینقدر هزینه لازم نبود و این حجم از کمکهای مالی رو شاید جای بهتری میشد هزینه کرد. 👀 باز فکر کردم توقع اضافی از خیرین دارم، خوب هر کسی نمیتونه بچه ای رو تو خونه ی خودش مراقبت کنه، مثلا اگر کودک به یک خانواده ای که میتونه سپرده میشد و این خیرین حمایت می‌کردن، چی میشد؟ 👀 باز فکر کردم اگر قسمت خیلی کمی ازین هزینه، در بخش تربیت نیروی متخصص مددکاری و روانشناسی کودک هزینه می شد، به مراتب شاید اثرات خیلی ماندگارتری می داشت. 👀 باز فکر کردم اگر بخوام کل شیرخوارگاه های کشور خالی از کودک بشه با همین ماهی دو میلیارد تومن واقعا شدنی هست💪 👀👀 و باز فکر کردم کاش رویکرد خانواده محوری سازمان بهزیستی از همون سالها شروع میشد. (اینم مجبور شدم فکر کنم که برچسب مخالف سیاستهای کلی نظام در حوزه وظایف سازمان بهزیستی بهم نخوره😅) درگیر همین فکرها بودم که صحبت‌های مدیرِ بزرگترین، مجهزترین و مدرن ترین شیرخوارگاه خاورمیانه، سرکار خانم دکتر امان آبادی بیشتر من را به فکر واداشت، آنجایی که تاکید داشتند، سرعت بهبودی بیماری کودکان، در آغوش خانواده، شتاب خیلی بیشتری نسبت به شیرخوارگاه دارد. در صورت تمایل میتونید در مطلب بعدی، این گفتگو رو ببینید.👇👇👇 . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همانطور که در مطلب قبلی توضیح دادم، شیرخوارگاه شبیر در تهران، بزرگترین، مجهزترین و مدرن ترین شیرخوارگاه خاورمیانه محسوب می شود. مدیریت این شیرخوارگاه با سرکار خانم دکتر امان آبادی است که بنظرم یکی از افتخارات مدیریتی سازمان بهزیستی هستند. ایشان، پزشکی حاذق و دلسوز، مدیری توانمند و با تجربه، و دغدغه مندی همراه برای کودکان است. اشراف ایشان بر جزئی ترین مسائل کودکان شیرخوارگاه همیشه برایم حائز اهمیتی ویژه بوده که مدیریت شیرخوارگاه بزرگی مثل شبیر هیچ وقت باعث نشد از کوچکترین وضعیت کودکی غافل شوند. کافی است فقط اسم یکی از کودکان را نام ببری تا ایشان بی درنگ، ساعتی برایتان از وضعیت روند پرونده پزشکی، درمانی و حتی مددکاری و وضعیت بالینی کودک صحبت کند.👏👏👏 باعث افتخار حقیر است که در دوره های آموزشی خانواده میزبان، شاگرد خانم دکتر بوده ام. گفتگویی با ایشان در زمینه مسائل کودکان نیازمند درمان و اهمیت حضور کودک در خانواده داشتیم، که به اختصار در این کلیپ میبینیم. لطفا قبل از دیدن کلیپ حتما حتما مطلب قبلی رو مطالعه بفرمایید. . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانواده خاص باید آگاه بود؛ باید آمادگی داشت؛ باید با عشق همراه شد؛ باید همه جوانب را سنجید؛ باید تصمیم مبتنی بر عقلانیت گرفت؛ باید نهایت عشق و عقلانیت ممزوج شوند؛ باید ارزشمندی کار را درک کرد تا سختی وابستگی، قابل مدیریت باشد؛ باید فهمید کودکی که دچار آسیب روانی شده، یعنی چی؟ باید فهمید کودکی که حس طرد شدگی را در ابتدایی ترین روزهای زندگیش درک کرده، درگیر چه مشکلاتی می شود؟ باید متوجه شد کودکی که سرگردان وابستگی بین مربیان مختلف شده، چطور باید درمان شود؟ باید درک کرد که چرا باید به کودک عشق تزریق کرد تا در واژه های دنیا، مفهوم وابستگی را بفهمد. باید خوب درک کرد که کودک وابسته، وابستگی اش به من است یا به منبعی امن؟ باید خیلی خوب درک کرد، که وابستگی کودک پس از دریافت محبت از منبعی امن، بنا نیست کودک را بیشتر دچار آسیب کند. باید خیلی خوبتر درک کرد، تقویت حس وابستگی در کودک دقیقا مثل آب و غذا برایش ضروری است و گرنه وابستگی اش می میرد. باید در حد عالی درک کرد، ایجاد حس وابستگی در کودک، در رشد و شکل گیری ساختار روانی و عاطفی که تا پایان عمر همراهش هست، تاثیر غیرقابل تصوری دارد؛ این مراحل را باید درک کرد تا بتوانی پذیرای موقت کودکی آسیب دیده، بصورت مهمان باشی. این مراحل را باید درک کرد تا «خانواده خاص» برای این کودکان شوی... . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
ایتام آل محمد(ص) روزى پيامبراسلام در شاهراه مدينه مى رفت، يتيمى را ديد كه كودكان بر وى جمع آمده بودند و او را خوار و خجل كرده، و هريك بر وى تكبر نموده و او را به صورتى آزار مى دهند، آن يكى مى گفت: پدرم از پدر تو بهتر است، ديگرى مى گفت مادرم از مادر تو بالاتر است، سومى مى گفت اقوام و طايفه ما از اقوام و طايفه تو بالاترند و آن يتيم مى گريست و در خاك مى غلتيد، رسول خدا چون آن كودك را به آن حال ديد بر وى رحمت آورد و نزدش ايستاد و فرمود: اى پسر بچه كيستى؟ و چرا چنين درمانده اى؟ گفت: من فرزند رفاعه انصارى هستم، پدرم روز جنگ احد شهيد شد، خواهرى داشتم از دنيا رفت، و مادرم شوهر كرد و مرا از خود راند، اكنون منم و درماندگى و بي سرپرستى و بيكسى! و از اين سخت تر بر من سرزنش اين كودكان است! پيامبر از سخن او بسيار ناراحت شد تا جائى كه گريست سپس فرمود: اندوه مخور و آرام باش اگر پدرت را كشتند من كه محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو، و عايشه مادرت، كودك شاد شد و برخاست و آواز برآورد كه اى كودكان اكنون مرا سرزنش مكنيد و جوابتان را بشنويد: پدرم از پدرانتان و مادرم از مادرانتان و خواهرم از خواهرانتان بهتر است، آنگاه پيامبر دست كودك يتيم را گرفت و به خانه حضرت فاطمه(س) برد و فرمود اى فاطمه اين فرزند من و برادر توست، فاطمه برخاست و او را نوازش كرد و خرما نزد وى نهاد، و روغن در سر وى ماليد، و جامه در وى پوشيد.(۱) 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یا رسول الله؛ ما محرومان از نعمت درک حضور ولیِّ عصر، یتیمان درمانده آخرالزمانیم. سراسر کاستی و نقصانیم و در کمال خجالت شرمنده ایم و نگرانِ، «لا تَکونُوا عَلَیْنا شَیْناً»(۲) شرمسار و خجل زمانه ایم و گاهاً از دور و نزدیک مورد ملامت هاییم. به تفضّلِ دایره ی رحمتِ بی انتهای تان، زندگی ما پناهی بر یتیمی از امت شماست که یتیمی ما را دو چندان میکند. ما خود یتیمی بر فقدان امام زمانه ایم و بر یتیمی دیگر کفیل؛ یا رسول الله؛ داغ کودکان پر پر شده و بیگناه غزه و لبنان بر سینه هایمان آنچنان سنگین است که انگار «قد ضاقَ صَدری وَسَئِمتُ مِن الحیاةِ و اُریدُ أن اطلُبُ ثارِی مِن هؤُلاءِ المُنافِقِین»(۳) یا رسول الله؛ ما در این عصر، تنها و غریب و بی پناه تر از هر دوره ایم که «اللهم انا نَشْکو الیکَ فَقْدَ نَبیِّنا و غیبة ولیَّنا»(۴) یا رسول الله؛ چون یتیمی رها شده، بر خاکِ ذلّتِ فراموشیِّ از آنچه باید باشیم، اشک میریزیم و دست استعانه بسوی تان گشوده ایم یا «اَبَوَا هَذِهِ الْاُمَّه»(۵) یا رسول الله؛ بر حال زار ما همچون یتیم رفاعه انصاری تفضلی مرحمت بفرما و یتیم نوازی ما را محضر سیده نساء عالمین سفارش بفرما. باشد که به برکت غبار چادرش، روزی امثال ما یتیمان آل محمد(ص)، خرمای شفابخشش شود. باشد که به آبروی شما و در سایه چادرش، در نماز جماعت مسجدالاقصی، تکبیر گویان، شاهد امامت حق و انتقام بر باطل باشیم. ان شالله 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 پی نوشت: ۱)كشف الاسرار ميبدى، ج۱ ، ص ۵۹۴ ۲)امام صادق (ع) خطاب به شیعیان فرموده است: «کونُوا لَنا زَیْناً وَ لا تَکونُوا عَلَیْنا شَیْناً»؛ یعنی زینت ما باشید نه باعث ملامت و سرزنش ما ۳) فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ. عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سینم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. میخواهم از این منافقین خونخواهى کنم ۴) قسمتی از دعای افتتاح ۵)پیامبر اعظم: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ» 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
🔴کودکان را پناه باشیم🔴 🟡میدونستی ما میتونیم کودکانی که موقتا سرپرستی ندارن یا هستن رو به خونمون مهمون کنیم؟😍موسسه ما در تلاشه که این کودکان به صورت موقت در کانون خانواده باشن👇 https://eitaa.com/joinchat/468713996C9d6a20bd7f 🟠شماهم میتونین پناه این معصوم باشین و میزبان این فرشته ها بشین🏠 🟢برای اطلاعات بیشتر مطالب کانال رو مطالعه فرمایین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقوق معنوی یتیم طی این چند روز جلسات مفصلی بابت طرح میزبان و مهمان و کودکان داشتم. جزئیات مفصل است و اینجا مجالی نیست. بعد غروب ذهنم به شدت مشغول بود و بی اختیار ذهنم رفت تا یتیم خانه های لبنان، آن زمانی که اسطوره ای به نام شهید چمران برایشان پدری میکرد. خاطره ای از آن ایام شهید چمران شنیدم که چطور آن مرد خدا، با دیدن ذره ای حس ناملایمتی یکی از ایتام، چون ابر بهاری میگریست. واقعا وقتی در آموزه های دینی، تعابیر تندی نسبت به تضییع مال یتیم آمده، بنظرم به طریق اولی تضییع حق و حقوق غیرمادی یتیم با اتخاذ تصمیمات نسنجیده چه اثرات وضعی بر افراد و حتی جامعه خواهد داشت؟!! بی تفاوتی نسبت به یتیم با این توجیه که من نمیتوانم از پس مسئولیتش بربیایم یا مسئولیتش سنگین است؛ در تصمیمات فردی، و بی تفاوتی نسبت به سیاستهایی که در آن مصلحت سنجی یتیم کمرنگ تر از سایر مصلحتهاست؛ در تصمیمات جمعی، فقط اشکی از جنس اشکهای چمران میخواهد تا خداوند بر ما ببخشد و در مسیر درست خدمتی قرارمان دهد، که همین جنس اشکها بود که به قول شهید آوینی، چمران را بر حیات ازلی و ابدی کرانه وجود قرارش داد تا دستی برآرد و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را از منجلاب منیّتها نجات دهد. . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
از زبان سپهر دیر یا زود همه رفتنی هستیم و مرگ را خواهیم چشید تا با کوله بار اعمال ریز و درشت، به سویش رجعت کنیم. هفته گذشته متوجه فوت ناگهانی پدرِ همکار گرامی مان، سرکار خانم بهروان فر، مدیر شعبه تهران بهرویش و از مؤسسین و افراد کلیدی موسسه شدیم. خانم بهروان فر سالها پیش، پس از فوت فرزندش «سپهر» داستانهای پرفراز و نشیبی داشتند تا زمانی که سنگ بنای موسسه بهرویش را پایه گزاری کرد. ضمن عرض تسلیت و ابراز همدردی از طرف کلیه خانواده های بهرویش به ایشان و خانواده محترم شان، متنی برای ابراز همدردی نوشتم که تلاشم نگاه به این موضوع از زاویه واقعیت های عالم هستی بود. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام پدربزرگ عزیزم؛ پدربزرگ؛ من سپهرم نوه شما؛ که سالها پیش به اذن پروردگارم، دارفانی را وداع گفتم و به اینجا آمدم. پدربزرگ؛ به فصلِ جدیدِ زندگی خوش اومدی؛ با اینکه بارها و بارها به شما و پدر و مادرم سر زدم، باز هم دلتنگ تون بودم(۱) شماها مرا نمیدید ولی گاهی در دل حس می کردید. چند روز بیشتر نداشتم که عمرم به دنیای فانی نبود و فوت کردم و به اینجا آمدم. یادم نمی رود که پزشک به مادر بیقرارم میگفت علت فوت نوزاد شما، سندروم مرگ ناگهانی نوزادان بوده که دلیل مشخصی برایش نداریم. ولی من که میدانستم مرگ ناگهانی چیزی است که آنها فکر میکنند و رفتن من بی حکمت نبود. پدربزرگ؛ پدر و مادرم نمیدانستند که اینجا چقدر نگران احوالشان هستم و چقدر دعایشان میکنم. پدربزرگ؛ به من اینجا وعده داده اند که قطعا با آنها به بهشت خواهم رفت و در بهشت برین پادشاهی میشوم در کنار پدر و مادرم.(۲) پدربزرگ؛ تا چشم در دنیا بستم و اینجا چشم گشودم خودم را در آغوش بانوی پرمهری دیدم که اینجا نه تنها مورد احترام ویژه همه بود که میدیدم چه شهدایی به محضر ایشان شرفیاب می شوند ونحوه شهادتشان را بازگو میکنند. من در آغوش ایشان بودم و شاهد عنایت های خاص ایشان برای کوچک و بزرگ بودم. حس شیرین مهربانی ایشان آنقدر وصف نشدنی بود که اگر مادرم میدانست هیچ وقت غصه از دست دادن مرا نمیکشید که میدانست مرا از دست نداده و من در آغوش حضرت زهرا(س) بزرگ می شوم تا به شما پدربزرگم ملحق شوم.(۳) پدربزرگ؛ خوش آمدید، میدانم عمری با عزت گذراندید و بی استثناء هر که شما را میشناخت در مراسم تشییع تان، ذکر اللّهم إنا لانعلمُ منهُ إلّا خَیْرا به لب داشت ولی بدانید بخاطر قدم هایی که مادرم برای کودکان یتیم بر میداشت، برای راه هایی که برای زندگی کودکان بی پناه زیادی هموار کرد، رحمت ویژه ای در انتظارتان است و مهمان مخصوص رسول الله هستین.(۴)و(۵) 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 پی نوشت: ۱)امام جعفرصادق(ع): «شخص مؤمن پس از مرگش از خانواده خویش دیدار می‏کند و در مورد وضع آنها، آنچه را که از آن مسرور گردد، بیند و آنچه را که از آن اندوهناک شود، بر او مخفی ماند» ۲) در قسمتی از فرمایش امام صادق(ع) راجع کودکان مؤمنینی که در طفولیت فوت می کنند، آمده است: «....... در روز قیامت این کودکان را لباس نیکو پوشانده و خوش بو می کنند و آنان را به پدر و مادرشان هدیه می دهند. این کودکان، پادشاهانی هستند در بهشت همراه با والدینشان» ۳)امام صادق (ع) فرمودند: «هرگاه کودکی از مؤمنان از دنیا رفت، منادی در ملکوت آسمان و زمین ندا می دهد که فلانی فرزند فلانی از دنیا رفته است. اگر پدر یا مادر یا یکی از بستگان مؤمن او از دنیا رفته باشند، کودک را به نزد او می برند تا از او پرستاری کند و اگر کسی یافت نشد، او را به حضرت فاطمه(س) می سپارند و آن حضرت، تا زمانی که یکی از پدر یا مادر یا نزدیکانش به او ملحق شوند، از کودک نگهداری می کنند و بعد کودک را به آن فرد تحویل می دهند.» ۴) حضرت صادق (ع) از پدرانش از رسول خدا روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: عيسى به قبرى گذشت كه صاحبش در عذاب بود، سپس سال بعد به همان قبر گذشت ولى عذاب از او برداشته شده بود، عرضه داشت: پروردگارم سال اول به اين قبر گذشتم صاحبش در عذاب بود، امسال گذشتم در عذاب نبود، خدا به او وحى فرمود: از او فرزند شايستهاى باقى ماند كه راهى را اصلاح و مرمت نمود، و يتيمى را پناه داد، من او را بخاطر كارى كه فرزندش انجام داد بخشيدم. ۵)پیامبر اکرم(ص) انگشت اشاره و میانی خود را نشان داد و فرمودند: «من و سرپرست یتیم در بهشت مانند این دو هستیم» . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
با سلام و خیر مقدم به اعضای جدید کانال لطفا برای بهره مندی بهتر از مطالب و راهنمایی مناسب، حتما مطالب سنجاق شده کانال رو مطالعه کنید. با هشتگ هم خیلی زودتر میتونین به جواب سوالات تون برسید. ممنون از همراهی شما
33.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از سکوت مطلق تا باتری سمعک قسمت اول خیلی ترسید، رنگش پریده بود. آراد با زندگی در سکوت مطلق خو گرفته بود. فکر میکرد در دنیای خالقش گوشی اگر باشد فقط گوشِ جان است. از هیاهوی زمانه و صدای خنده و فریاد گریه گرفته تا لالایی مادر و قربان صدقه رفتنهایش و صدای درب خانه زمانی که پدر از سرکار برمیگردد، همه و همه برایش مفهومی نداشت، چون هیچ درکی از صدا نداشت. اولین بار پس از کاشت حلزون بود. با وجود اینکه صدای سمعک در حالت ضعیف تنظیم شده بود، صداها به گوشش رسید، ترسیده بود که چرا سکوت مطلق دنیا بهم خورده! ترسیده بود که چرا دنیا اینقدر پر سر و صداست! شاید هم ترسیده بود که چرا آدمهای دنیا اینقدر بیشتر از عمل، دارند حرف میزنند!!! حتی ترسیده بود که چرا صدای مادرش، حواسش را از دیدن لبخند زیبایش پرت میکند؟ طفلی نمی‌دانست این صدای مادر زیباترین لحنی است که برایش لالایی میخواند. نمی‌دانست این صدای مادر، نعمت دیگری است ولی چون نمی‌فهمید، بجای نعمت، نقمت میدید. چقدر حس و حال آن موقع آراد و مادرش، شبیه احوالات ما و پروردگارست. آراد نمیفهمید ترسش بیجاست، و برای رشدی بیشتر باید همچنان به مادرش اعتماد کند. بی حکمت نگفته اند که کلمه «مادر» یکی از شبیه ترین ها به کلمه ی «ربّ» است. چراکه مادر یکی از مظاهر ربوبیّت است. ادامه دارد... . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
61.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از سکوت مطلق تا باتری سمعک قسمت دوم بی حکمت نگفته اند که کلمه «مادر» یکی از شبیه ترین ها به کلمه ی «ربّ» است. چراکه مادر یکی از مظاهر ربوبیّت است. مادر آراد خوشحال و پرذوق روبرویش نشسته بود، می‌خندید و بی اختیار با پشت دست، اشکهای شوقش را از جلوی چشمانش کنار میزد که اولین عکس العمل آراد را پس از دو سال ناشنوایی مطلق ببیند. قربانت بشم پسرکم، این صدای مامانه... آراد ازین صداها می ترسید، سنگینی سمعک رو سرش اذیتش میکرد، ناگهان سمعکش را با دست کند و پرتاب کرد توی صورت مادرش و زد زیر گریه. اشک و ذوق و درد مادر یکی شده بود. سمعک چنان محکم خورد که مادر لبخند بی اختیارش را با اختیار حفظ کرد، هیچ به روی خودش نیاورد تا آراد بیشتر نترسد. این اشک و ذوق و دردهای مادر آنقدر تکرار شد و تکرار شد، تا آراد ترسش بریزد و بفهمد که شنیدن صدا چه نعمت بزرگی است. مادری که حاصل زحماتش پس از سالها، شنیدن و حرف زدن دلنشین آراد است، خودش میگوید که همیشه یک باتری اضافی سمعک، در همه حال همراهش هست که اگر جایی بودند و باتری سمعک آراد تمام شد، حتی برای ساعتی پسر دلبندش تجربه مجدد سکوت مطلق را تجربه نکند. آراد حالا بخوبی میداند، بزرگتر از نعمت شنیدن، داشتن مادری است که اگر او نبود، شاید هیچ وقت نمی‌توانست بشنود. مادری که بهشتِ زیرِ پایش هم، به او افتخار می کند. . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
51.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تغییر و تحولات طبیعت هم مثل خود طبیعت زیباست. زیبائی هایی که همه مظهر زیبایی خالق اند. طبیعتی که بر مبنای نظم و شعور خدادادی، می چرخد و می چرخد تا در شرف انقلابی زمستانی در نیمکره شمالی زمین نظم روز و شب را دستخوش تغییراتی کند که نمادش با یک دقیقه بیشتر شدنِ شب یلدا بعنوان بلندترین شب سال است. این زیبایی ها نوید دهنده ی رویشی جدید در پهنه حیات طبیعت خواهد بود. دیدن و ارج نهادن زیبائی های خاص طبیعت، به تعبیری شکرگزاری است بابت همه نعمتهای زیبایش. اما در بهرویش، دقیقه دقیقه هایی که یکایک در کنار هم برای لحظه ای لبخند ماندگار برای کودکان آسیب دیده، از هم سبقت میگیرند، یلدای امسال را با انقلابی دیگر در عرصه طبیعت پیوند داد که در آن تصویر سراسر زیبایی از کودکانی در آغوش خانواده هایی بود که آرامش گرفتند. تصویر زیبایی که به این کودکان نشان داد که اگر دنیا تلخی ها و ناملایمات و رنجهایی هم داشته باشد، مهربانانی در این دنیا رسالت آن را دارند که مجدد دنیا را چنان برایت امن کنند که مجدد سبز شوی. . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
خاطرات خاکیِّ شب یلدا😊 بوی خاک را دوست دارم مخصوصا زمانی که قطرات بارانِ دستِ چندمِ بهاری، بر آن می بارد. بویش برایم آشناست، یادم نمی آید از کجا بود ولی انگار حالم را خوب میکند. احساس میکنم مثل خاطرات خوب و بد کودکی ام که اثراتشان را بر وجودم گذاشته و رفته اند. در حال حاضر چیزی در خاطرم نمانده اما گاهی اتفاقی مرا به حس و حالی در گذشته ها می برد که حتی تصویر واضحی از خاطراتش ندارم. بوی خاکِ باران خورده هم از همان جنس است. امروز اتفاقی رقم خورد که مرا برد تا حال و هوایی که احساس کردم بیشتر از عمرم در دنیای خاکی، قدمت دارد! در آستانه شب یلدا، به دعوت از گروه هنری «شی سرامیک» به همراه جمعی از خانواده های سایبان امن مهمان هنرمندانی خاکی بودیم. بزم مختصری که با روایتگری خانواده ها از مهمان های کوچولویی بود که در شب یلدا بجای تخت های سرد شیرخوارگاه در آغوش گرم خانواده بودند، گذشت تا با فالی به حضرت حافظ تمام شد. ای دلِ ریشِ مرا با لبِ تو حقِّ نمک حق نگه دار که من می‌روم، اللهُ مَعَک نمیدانم چرا حضرت حافظ هم اصرار داشت اشاره به مهمان بودن این کودکان داشته باشد و پاسخ همه دغدغه ی وابستگی به این کودکان را بدهد که اللهُ مَعَکْ مجلس با میزبانی هنرمندانی پیش میرفت که از خاک و آب و سفال، آنچه در دلها میگذشت را خلق میکردند و سفالینه ای تحویلت میدادند که حالت را به حال خوب دوران کودکی ات میبرد. اتفاق امروز آنقدر مرا با خود به قدیم ها برد که احساس کردم آن لحظه که خالق، گل مرا سرشت و سفالینه قلبم را دمید و جانی بخشید،آنجا هم بوی عطرِ خاک مشامم را برای اولین بار پر کرده بود. عشقی که در دست سازه های خاکی شان حس میکردم، به همراه بارانِ اشکهای خوشحالی که خانواده ها برای این کودکان معصوم می باریدند، جنسِ هنرِ سفالینه های یلدایی را تا زلالی سرشتِ بدوِ تولدِ کودکانه ام برد و به فکری عمیق مرا واداشت. آنقدر این حال و صفا زیبا بود که دنبال ریشه هایش در تمام پهنه قلبم میگشتم. یکهو تلنگری برایم تداعی کرد که خاک را ابوترابی است و باران را مادری که بهانه خلقت است. . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
عمل به دعای مادر(س) در همسایگی ما، پدر و مادری درگیر اعتیاد شدند... در همسایگی ما، پدر و مادری از فقر و نداری شدید، اوضاع مساعدی ندارند... در همسایگی ما، پدر و مادری از ناچاری، به تکدی گری روی آوردند و کم کم به دهانشان مزه کرد... در همسایگی ما، پدر و مادری اختلافاتشان شدید و شدیدتر می شود تا جایی که اطرافیان هم تحملشان را ندارند.... در همسایگی ما، پدری متواری است و مادری ناچار... در همسایگی ما، مادری اختلال روان دارد و پدر واقعا ناچار شده است... در همسایگی ما، پدر زندانی شده و مادر اسماً سرپرست خانوار است ولی دیگر کم آورده است... در همسایگی ما، پدر و مادری از ناچاری، قصد فروش همه چیز خانه، حتی نوزاد پا به ماهش را دارد... در همسایگی ما، مادری باردار، گرفتار اعتیاد شده... در همسایگی ما، پدر و مادری توان خرج درمان کودکش را ندارد... در همسایگی ما، پدر و مادری کارتن خواب شدن و ... در همسایگی ما، در همسایگی یکایک ما، در همسایگی شهر، زنان و مردانی از شیعیان حضرت زهرا(س) به درد و ناچاری رسیده اند که کودکانشان هر کدام به دلیلی سر از شیرخوارگاه و بهزیستی درآورده اند. خیلی ها در تلاش اند تا این مستضعفین را کمک و بازتوان کنند ولی هر کدام بنا به شرایط و مشکلشان، ممکن ماه ها زمان ببرد. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ای حضرت مادر؛ به لطف و عنایت شما، تلاش کردیم تا خانه ما پناهی برای مهمانیِ کودکان این شیعیان شما باشد. ای حضرت مادر؛ آنچنان در تلاشیم که برای این امانت ها در خانه هایمان کم و کسری نگذاریم و با پر کردن خلأهای عاطفی و روانی این کودکان مظلوم، طوری برایشان باشیم که نبود پدر و مادر خیلی کمتر اذیتشان کند. ای حضرت مادر؛ به خدا پناه میبریم که خدانکرده حتی در ذهنمان نسبت ناروایی به این کودکان نسبت دهیم، چرا که میدانیم این کودکان، شیعیان کوچک شما هستند، و آنکه شما را دوست بدارد، شیعیان شما را دوست خواهد داشت حتی کوچکشان را. ای حضرت مادر؛ این دسته گلهای مهمان آنقدر دلنشین و زلال اند که ناخواسته از عمق وجود دوست شان داریم و ناخواسته علقه و وابستگی زیادی بهشان پیدا میکنیم. این درد وابستگی را زمانی که حس میکنیم شما میبینید و از ما راضی هستید، راحت تر مدیریت میکنیم. ای حضرت مادر؛ به لطف شما نیت کردیم، درب خانه ما به روی تمام کودکان همسایگانِ آسیب دیده ی این شهر باز باشد، چرا که امید داریم با عمل به دعای سحرگاهان شما، مورد تفضل و مرحمت خاصه شما باشیم، که فرمودید «الجّارْ ثمَّ الدّار» . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
۱۷) اگر اسم موسسه شما، بهرویش هست، پس پدربزرگ خوانده چیه؟ بعدش شوق زندگی باز چیه؟!! اینم سوال خوبیه😇 قبل ازینکه بخوام توضیح بدم باید بگم که زیادی رو پاسخ دادم که اگر از سوال اولش شروع کنین به مطالعه کردن، بهتر متوجه نوع فعالیتها میشین. دسته بندی سوالات رو هم اینجا گذاشتم که دسترسی بهش راحت تر باشه. لطفا اگر متقاضی سرپرستی دائم از کودکی نیازمند درمان هستین یا شرایط نگهداری موقت از کودکی بصورت مهمان دارین، با ما در ارتباط باشید. در صورت تمایل به سرپرستی دائم یا همون فرزندخواندگی کودکی سالم، فقط و فقط از طریق بهزیستی محل سکونت تون باید اقدام کنید. 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 👈 حالا توضیح مختصری راجع مجتمع شوق زندگی بگم؛ راجع شوق زندگی هم قبلا توضیحاتی توی کانال گذاشته بودم که میتونید مطالعه کنین. شوق زندگی، یک موسسه یا یک تشکل نیست، یک مجموعه اداری صرف هم نیست. در اصل یک مجتمع قضایی با رویکرد حمایتی و اجتماعی است در زمینه کاهش آسیبهای اجتماعی البته با مدل مدیریتی خاص. شوق زندگی مدلی ابتکاری است از کنار هم بودن دستگاه های اداری، اجرایی، قضایی و تشکل های مردم نهاد برای کیفیت بخشی و شتاب گرفتن خدمت به آسیب دیدگان اجتماعی. از اینجا هم یکسری توضیحات تکمیلی راجع شوق زندگی رو میتونید ببینید. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 👈 خوب حالا بگم که بهرویش چیست؟😄 همونطور که قبلا گفته بودم، موسسه بهرویش، یک موسسه خیریه هست که توسط جمعی از خانواده های فرزندپذیرِ کودکانِ نیازمندِ درمان، تشکیل شده و فعالیت هاشون برای کودکانی هست که به هر دلیلی از داشتن نعمت خانواده محروم بودند. این موسسه با مجوز بهزیستی و تحت نظارت مجموعه قضایی حمایتی شوق زندگی فعالیت میکنه، هیچ بودجه دولتی نداره و کاملا با هزینه شخصی خانواده ها اداره میشه و تمامی خدماتی که به خانواده های متقاضی و کودکان میده، کاملا رایگان هست و این خدمت رو باعث افتخار میدونه. موسسه بهرویش، اولین تشکل مردم نهاد هستش که حضور و فعالیت همزمان در مجتمع شوق زندگی مشهد و تهران رو داره و در تلاشی شبانه روزی سعی میکنه از حداکثر ظرفیت‌های اداری و قضایی موجود به نفع کودکان استفاده کنه. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘ 👈 و اما پدربزرگ خوانده؛ پدربزرگ خوانده اسم کانال شخصی اینجانب امید عابدشاهی بعنوان یک فعال اجتماعی در حوزه حقوق کودک هستم و فعالیتهایی که در حوزه کودکان داشتم و دارم و قراره انجام بدم رو اینجا منتشر میکنم. هر چند در حال حاضر تمرکز اصلی فعالیتم موسسه بهرویش هست ولی فعالیتهای دیگه ای هم در حوزه کودکان دارم که ان شالله راجعشون به مرور خواهم گفت. تلاشم بر این هست مطالب کانال، قابل استفاده برای همه خانواده هایی باشه که تمایل به سرپرستی کودک دارند. دنبال این بودم که فعالیت کانال بصورت تعاملی بشه و وقایع روزانه راجع کودکان رو براتون بگم، ولی متاسفانه بعلت مشغلات زیاد در این حوزه فرصتش فراهم نشده. کانال رو به دوستان و آشنایانتون معرفی کنید و همراه هم باشیم برای کمک به همه کودکان نیازمند خانواده. . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
حفاظت از پشت شیشه های دودی یکی دو ماه پیش، در مجتمع شوق زندگی مشهد اتفاقاتی افتاد، که راجعش مطالبی نوشتم ولیکن از انتشارش منصرف شدم، امروز قصد کردم در مطالب بعدی منتشرشان کنم. هر کار کنیم ما تشکل های مردم نهاد، مطالبه گریم، وامدار هیچ فرد و حزب و سیستمی نیستیم. بر اساس یک احساس وظیفه انسانی، اخلاقی یا شرعی پای کار مشکلات مختلف جامعه آمده ایم و بی چشمداشت و بی مزد در تلاشیم تا به هدف اصلی، که چیزی جز اصلاح امور جامعه نیست، برسیم. مشکل و ایراد هر جا باشد، با حفظ چهارچوبهای اخلاقی، انتقاد میکنیم، برخورد میکنیم و پیگیری میکنیم، حالا با درجات و شدت متفاوت، چه این مشکل در سیستم دولتی باشد، چه قضایی، چه جایی دیگر. مدتی است که برای تیم حفاظت مجتمع، همراه داشتن موبایل برای مددکارانی و تشکلهایی که بعضا بیش از یکسال در تلاشند، موضوع مهمی شده که همراه داشتن موبایل را تهدیدی برای حفاظت مجتمع میدانند. جالب است آن روزی که در طبقه دوم مجتمع، خانم سودمند از مددکاران دلسوز مجموعه، توسط یکی از مراجعین مجتمع که مشکل اعصاب و روان داشت و نزدیک بود مورد ضرب و شتم شدید قرار بگیرد،خبری ازشان نبود و در طبقه همکف همکاران حفاظت پشت شیشه سکوریت دودی شان، گعده گرفته بودند که هیچکدام از همکاران افتخاری مجتمع، موبایل داخل نیاورند. بگذریم، امروز مجدد موضوع حفاظت موبایلی باز مهم شد، حفاظت مجموعه چند تا در میان گریبان یکی از همکاران را میگرفت، به پست من هم خوردند و ....😅😅😅 در حالی که به دستور فرمانده مستقر به سرباز مجتمع، پزشکوار بصورت کامل بازرسی شدم، باز هم گوشی طوری جاساز شده بود که افتخار عبور مجدد از گیت حفاظت را برای خودم ثبت کردم💪 من خوشحال بودم که توانستم باز هم سرتیم حفاظت رو دور بزنم و به راحتی به پیگیری های امورات کودکان آسیب دیده بپردازم و سرتیم حفاظت هم در پوست خودش نمیگنجید که دستور بازرسی بدنی من رو در ملأعام داده و دستورش اجرا شده😅 پس از این عبور غرورآفرین که هم من خوشحال بودم، هم اونها، یاد جمله ای از استاد علی صفائی برای خودم و اونها افتادم و کلا فرو ریختم: ما همه فرعونیم، مصرهایمان کوچک و بزرگ می شود. هر کسی در محدوده خود فرعون است و انا ربکم الاعلی دارد. گاهی در چیزهایی که خدا حکمی نگذاشته، من برایش مقرراتی می گذارم که تَفَرْعُن من آنها را اندازه می گیرد. . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
یک روز پر خاطره ی حفاظتی قسمت اول زلزله....... زلزله.... زلزله «لطفا هر چه زودتر مجموعه را ترک کنید و موارد ایمنی را جدی بگیرید» صدایی بود که از بلندگوها پخش می شد. ولوله ای به پا شد، دنیای منظم و پرهیاهو، در عرض چند ثانیه به دنیایی نامنظم و پرهیاهوتر تبدیل شده بود. هر کسی به سمتی می دوید، از آسانسورها بیرون می آمدند، یکی فریاد میکشید زلزله است. یکی از ترس جیغ میکشید. عده ای هم هجوم به سمت دربهای خروجی. یکی هم با صدای بلند میگفت، هیچکی سوار آسانسورا نشه! عده ای در چهارچوب درها پناه گرفته بودند و تا حد ممکن همه از فضای مسقف دوری میکردند. عده ای هم تلاش میکردند در عین شلوغی و بی‌نظمی، دلگرمی به هم بدهند و یکدیگر را آرام کنند. آنقدر ترسیده بودند که متوجه نشدند اصلا زمین نمی لرزد!!! صدای موزیک آرامی پخش شد و فردی پشت بلندگو اعلام کرد «پایان مانور آموزشی زلزله» چهره ها از حالت ها کمی تاخیر داشت، با وجود اینکه سکوت خاصی حکم فرما شده بود، حالتها به آرامش نسبی رسیده بود ولی لب و لوچه ها همچنان لرزش داشت. فرد پشت بلندگو، توضیح میداد که هدف ازین مانور آموزشی، این بود که به مناسبت روز ایمنی، یک آمادگی نسبی برای همه، نسبت به شرایط بحران پیدا شود و در ادامه به توضیح نکات مرتبط پرداخت...... 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 پس از اتفاقات پیش آمده در لبنان که منجر به منفجر شدن پیجر و بیسیم ها و آسیب رسیدن به جمعیت بسیار زیادی شد، این موضوع بازتاب جهانی زیادی داشت. همین امر باعث شد تا اتاق فکر حفاظت دادگستری خراسان رضوی اقدام به برگزاری یک «مانور آموزشی حفاظتی» داشته باشد و از آنجا که برای مجتمع قضایی شوق زندگی هنوز ابهاماتی به لحاظ «کجای ساختاری» برایشان وجود دارد، تصمیم بر آن شد که این مانور بدون اطلاع قبلی در این مجتمع اجرا شود!!! با توجه به رسالت تیم حفاظت، که محافظت از جان اقشار آسیب پذیر، خیرین، و همکاران افتخاری و داوطلب مجموعه را در اولویت می دیدند، رویکردی پیش گرفتند که حساسیت بیشتری روی این افراد داشته باشند. بدین ترتیب بنا شده بود گوشی های تمام این افراد گرفته شود و در مکانی امن نگهداری شود، سر تیم حفاظت در این مکان امن مستقر شود که اگر انفجاری رخ داد، در تاریخ بنویسند که چه جان برکفانی بودند. از طرفی گوشی پرسنل و قضات نباید گرفته میشد که اگر انفجاری رخ داد نشان دهیم، خون پرسنل قوه از خون بقیه رنگین تر نیست. 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ادامه در مطلب بعدی 👇👇👇
یک روز پر خاطره ی حفاظتی قسمت دوم ایست ت ت ت ت ت ت؛ در حال خودم بودم و غرق در فکر فعالیتهای آن روز که در ورودی مجتمع، صدایی بلند با لهجه دلنشین مازنی مواجه شدم که دستور ایست را اجرا میکرد. چشم در چشم سرباز شدم، در طول چند ماه خدمتش در شوق زندگی، کلی باهم رفیق شده بودیم، تا مرا دید، رنگدانه های سفید پوستش، پشت گلبولهای قرمزش کمین گرفتند و با رویی سرخ گفت؛ گوشی ها تحویل و از آن طرف بازرسی شوید. من که از درایت اتاق فکر حفاظت بی اطلاع بودم، با تعجب به رفیق چند ماهه ام چشم دوختم، با لحنی عصبانی گفتم این چه حرف ناصوابی است که برادر را جلوی برادر قرار میدهد؟؟!! سعی میکرد مرا نگاه نکند و گفت دستور از بالاست😳 صدای همهمه تمامی همکاران و خیرین و سایبان ها به گوش می‌رسید که با جملات مشابهی مواجه میشدند. من که به هر طوری بود، سه عدد گوشی و یک لپ تاپ را چنان قاچاقی از گیت بازرسی حفاظت رد کردم که تا آن روز نمی‌دانستم استعداد شکوفایی در این زمینه دارم. در مجتمع شروع به قدم زدن کردم، به لحاظ روحی نیاز داشتم قدم بزنم و با هندزفری گوشی آهنگ یگان از حامد زمانی رو گوش کنم، چون فضا سنگین بود و نمیشد نیاز روحیم رو کامل حل کنم، ناگزیر فقط قدم زدنش رو پیش گرفتم🙃 با وجود اینکه پچ پچ همه از درد دوری بی گوشی بود، زندگی در شوق زندگی جریان داشت. هیچکی گوشی نداشت😄 و این موضوع به خودی خود یک فشار روانی درست کرده بود. ولی جالب بود، یادداشت در گوشی، به زودی جای خودش را به خودکار و کاغذ داده بود؛ بجای تک زدن به همکار که کارش داشتند، با تن صدایی بلندتر از چند سالن اونطرف تر، پیدایش میکردند.😄 خیلی که ناچار میشدند، میرفتند بیرون مجتمع، گوشی رو میگرفتند و مدتها توی پارک کار مربوطه رو پیگیری میکردند و مجدد برمی گشتند.😅 داخل یکی از سایبان ها (واحدهای مردمی شوق زندگی) شدم، همه گوشی داشتند و تا من را دیدند با لبخندی ملیح، این پیام را رساندند که آنها هم عاشق شهادت در این مسیر هستند. میگفتند اگر قرار است گوشی ها منفجر شود ما هم هستیم😄 ضمنا اگر کسی گوشیش رو خواست براش رد می‌کنیم تا ازین قافله عقب نمونه😅😅 خلاصه این مانور حفاظتی، علاوه بر اینکه به هدف آموزشی خودش نزدیک می شد، بنظرم خیلی برکات دیگه ای هم داشت و اون همدلی و همبستگی بود که بین همه افراد خلع گوشی شده در سایبان ها درست کرده بود. دقیقا اونقدر هدف خدمتی در قالب یک کار جمعی برای همه پررنگ بود که در تلاش بودند به هر شکلی از رسالت خدمت رسانی به قشر آسیب پذیر جامعه حفاظت واقعی کنند و نگذارند هیچ مساله ای به این موضوع خدشه ای وارد کنه، و بنظرم این بزرگترین درس حفاظتی بود که حفاظت مجموعه به ما هدیه داد. در حین قدم زدن در مجتمع، با صحنه ای مواجه شدم که برای من به نوبه درس بزرگی داشت. سرپرست محترم مجتمع شوق زندگی، در کوران فعالیتها و جلسات و برنامه هایی که داشتند، به سایبان ها سر میزدند، حالشان را می‌پرسیدند و ضمن عذرخواهی ازینکه این مانور آموزشی بدون اطلاع برگزار شده، تک تک خدمتگزاران مجتمع شوق زندگی را اعضای یک خانواده واحد تلقی میکردند، که این نگاه در اوج مسائل آن روز، هم قوت قلب بود، هم همراهی. هم پشتیبانی بود هم همدلی. امید عابدشاهی عضوی کوچک از خانواده شوق زندگی ۲۴مهرماه ۱۴۰۳
53.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محبّتی بی چشمداشت 👀 آدم عاقل کودک مهمان نمیگیره، من اگر بخوام بگیرم دائم میگیرم! 👀 چه کاریه بچه رو وابسته به خودت کنی و بعدش ازت جدا بشه، این کار شما اصلا درست نیست! 👀 بعدش هم اون بچه که خیلی چیزی نمیفهمه، خانواده بیشتر آسیب میبینه! 👀 خوب شما که قرار بچه رو بگیرین بزارین تو همون شیرخوارگاه باشه، چرا خانواده ها رو اذیت میکنید! 👀 آدم به گلدون توی خونش دل میبنده، بعدش چطور ما یک کودک مهمان بیاریم و بعدش از پیش ما بره؟! بهمین راحتی؟! این کار شما کارشناسی نشده، آسیبش خیلی بیشتره! ✍ این حرفها رو تقریبا هر روز از مراجعین مختلف میشنویم، تو این مطلب اصلا قصد پاسخگویی به این حرفها رو ندارم، هر چند که بابت همین موارد، مطالب زیادی توی کانال گذاشتم که اگر واقعا کسی دنبال پاسخ باشه، میتونه وقت بزاره و مطالعه کنه. قصد دارم صرفا و صرفا خانواده های مختلف نسبت به موضوع کودک مهمان رو منعکس کنم. بعضی نظرات مخالفی دارند که نمونه ی نظراتشون رو اول مطلب آوردم، بعضی خانواده ها هم نگاهی دیگه ای به موضوع دارند. ببینید 👈این خانواده👉 با چه نگاهی کودک مهمان گرفته، تاکید دارن ما خودمون هم مهمان هستیم! و محبت به این بچه ها محبتی بی چشم داشت و خالصه... یا داستان این 👈کودک واقعی👉 را از زبان خودش مجدد بشنوید. 👌خوب، حالا میخوام دیدگاه یک خانواده دیگه که تا بحال چندین کودک مهمان رو پذیرا بودند تو این کلیپ ببینیم. . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi