eitaa logo
اَبقی
117 دنبال‌کننده
24 عکس
1 ویدیو
4 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم یادداشت، داستان، روایت، ناداستان، مینیمال و... به قلم طلبه محسن عبدالله زاده. ارشد حقوق تجارت بین الملل آزاد دامغان ، طلبه پایه۹ حوزه علمیه قم ارتباط با مدیر: @shahmsani
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌🌹 «۷۳»سوره مبارکه طه 💐همانا ما به پروردگارمان ايمان آورده‌ايم تا خطاهاى ما و آنچه را از سحر كه بر آن وادارمان كردى بر ما ببخشد، و خداوند بهتر و پايدارتر است.💐
🖊منِ من ✍️به نظر من باید فلان چیز این گونه باشد. من که از این و اون خوشم نمیاد. من ترجیح می دم فلان طور باشد و باشم. من..... -لطفا بایستید. آقا ورود "من" به حرم ممنوعه. تحویل امانت داری بدید. سلام امانت داری من کجاست؟ -بفرمایید از آن طرف سلام آقا لطفا منم را بگیرید. -آقا بفرمایید ته صف. پسر بیا من های این قفسه رو بریز بیرون فاسد شدن. اون قفسه هم اگه تا فردا نیومدن ببرن؛ بریز بیرون خانوم، مَنِ شما خیلی کوچیکه میتونید ببرید داخل مشکلی نداره. آقا شما هم مَنِتون جزء اشیاء گرانبهاست ببرید اون یکی امانت داری. و اما شما، ببخشید من شما خیلی بزرگه جا نداریم شرمنده. هیچ دفتری "من" را قبول نکرد مجبور شدم زیر سکوی کنار سرویس بهداشتی قایمش کنم. موقع برگشت مامور شهرداری با غرولند داشت جمعش می کرد، بوی تعفنش از توالت ها بدتر بود. بدون "من" از اونهایی که از توالت در می آمدند سبک تر شده بودم. بی اختیار پرواز کردم... @abghaa
🖊کبابی پدر و پسر ✍کبابی "پدر و پسر" توی شهر معروف بود. پدر دائم توصیه به انصاف می کرد و خدا را شاهد اعمال می دانست. در مقابل پسر داعی پندار و کردار نیک داشت و از کوروش می گفت. هرچند ظاهرشان شراکت، دوستی و صمیمیت بود اما همیشه دعوا داشتند. اینبار سر آخرین کشتار، بحثشان بالا گرفت. پدر به ذبح شرعی و روبه قبله بودن حیوان خیلی وسواس داشت. اما پسر این کارها را مسخره می کرد و فقط دل پاک داشتن را کافی می دانست. اینبار بحثشان آنقدر بالا گرفت که کارشان ب کلانتری کشید. قاضی با عصبانیت تمام گفت کبابی جای این غلط ها نیست. نفری 70 ضربه شلاق، 5سال حبس و پلمپ مغازه به جرم استفاده از گوشت الاغ @abghaa
🔸خاطرات شیاطین🔸 ⛔️جیلالیس. شیطان خانوم جلسه ای ها⛔️ ✍️با عرض لعن و نفرین محضر ابلیس کثیف و شیاطین ذلیل. من جیلالیس شیطان ویژه خانوم جلسه ای ها هستم. (خنده شیاطین) خب خوبه معرفی بنده باعث باز شدن نیشتون شد. من و گروهم چندسالی هست توی انحراف و جهنمی کردن خانوم های مذهبی فعالیت داریم، لذا همان اوایل ابلیس بزرگ که از فعالیتمان مطلع شد، محبت کردن و اسم "جیلالیس" را روی من و عبارت"شیاطین خانوم جلسه ای ها" را روی گروه گذاشتن... ادامه در لینک زیر ⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2542272635C1ac69b1a07
📇انتشار یادداشت با موضوع مقدس مآبی های نوه مستر همفر 📅تاریخ: سه شنبه چهارم مرداد 📰روزنامه سراج مطالعه کامل:⏬⏬
jaaar.com_Seraj_1401-5-4 (2).pdf
1.9M
سراج_مقدس مآبی های من
. یادداشت محسن عبدالله زاده، نویسنده حوزوی با عنوان «تن آرایی ظالمانه» 🔗 انتشار در روزنامه سراج @HOWZAVIAN متن کامل👇👇
🔻 تن‌آرایی ظالمانه ✍️ محسن عبدالله زاده، عضو تحریریه مدادالفضلاء در روزنامه سراسری سراج نوشت گناه من چیست؟ می خواستم زیبا شوم، دوست دارم دیده شوم، به من توجه شود، متمایز باشم، از پیری متنفرم، از چین و چروک از فرتوتی ، متنفرم و ... جملاتی که از زبان قربانیان زیبایی همراه با کوهی از بغض و اندوه گفته می شود. افرادی که چندی پیش اسیر زرق و برق تبلیغات آرایشی و اعمال و جراحی های زیبایی شده و امروز پیامدهای این اسارت سلامت جسم، روان و روحشان را گرفته است. انسان فطرتا خواهان زیبایی و محبوبیت است. دوست دارد زیبا باشد، زیبایی ببیند، محبوب باشد و با آنها که محبوب و عزیزند ارتباط بگیرد، برای آن هزینه هم می دهد. اگر این فطرت دست نخورده باشد، سمت و سوی الهی خواهد داشت، همان خداوندی که در وصفش می خوانیم: إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَال و اگر غبار غفلت روی فطرتش آمد در تشخیص مصادیق زیبایی، محبوبیت و عزیز شدن، دچار اشتباه می شود. انسان از سه بعد جسمی ، روانی و روحی تشکیل شده است که نازل ترین این ابعاد، بعد جسمی و عالیترین آن بعد روحانی یا همان بعد الهی اوست. و در واقع انسانیت انسان به همین بعد رحمانی و معنوی اوست و الا در بعد جسمی با دیگر حیوانات مشترک است و چه بسا حیواناتی که در رنگ و اندام و اندازه زیباتر و جذاب تر از او باشد. انسانی که پی به حقیقت الهی خود می برد، فطرتش هم همسو با این اکتشاف، خواسته و نیازش را در قالب بعد روحانی مطرح و اغنا می کند و اگر درکی از این بعد عالی نداشته باشد متاسفانه در حجاب جسم گیر می کند و فطرت نیمه جانش هم نیازهایش را در حد همین بعد حیوانی می طلبد و چون پاسخ قانع کننده ای نمی یابد مدام از این شاخه یه آن شاخه می پرد و می کوشد نیازش را بر طرف کند. انسان خواهان زیبایی است اما تنها مصداق اسفل و کوچک این زیبایی در جاذبه های جسمی و مادیست و اصل و حقیقت زیبایی در ساحت روح و ملکوت اوست که جلوه گری می کند. انسانی که درکی از بعد روحی و ملکوتی خود ندارد مانند شخص نابینایی است که از دیدن اطراف خود محروم است. این انسان زیبایی، محبوبیت و عزیز شدن را دوست دارد اما به ناچار میزبانی جز جسم و ماده برای اجرایش نمی یابد. از اینرو هرچه بیشتر می کوشد بی نتیجه تر و خسته است مانند نوشیدن از آب شور دریا. چه شکرهاست در این شهر که غافل شده اند شاهبازان طریقت به مقام مگسی. انسان امروزی در یک جاهلیت مدرن گیر افتاده است جهلی که او را به ناکجاها می کشاند. هر روز به آب و آتش می زند تا روی آرامش ، اطمینان، سکینه و وقار را ببیند ولی دست از پا دراز تر می رسد سر جای اولش. برای دیدن این وضعیت زحمت زیادی نمی خواهد؛ کافیست سری به سایت ها و فضاهای مجازی مختلف بزنید، یکی از مجموعه تبلیغات پر تیراژ، مربوط به زیبایی و زیباسازی جسم است. از کاشت مو گرفته تا پیکرتراشی، تزریق ژل و کاشت ناخن. انسانی که حقیقتش به بعد ملکوتیش است چطور اسیر جسم شده است؟ جسمی که برای روحش مرکب و حمّالی بیش نیست. تصور کنید قصد مسافرت به مشهد دارید، مضحک نیست اگر ببینید گروهی از مسافران به محض ورود به قطار مشغول تعویض پرده و مبلمان و چیدمان واگن اند؟ جوری حرص و جوش می خورند، تمرکز می کنند انگار قرار است تا آخر عمر در قطار بمانند؟ حکایت آنهایی که این روزها مشغول تن آرایی شده اند اینگونه است. انگار نه انگار این جسم از بین رفتنی است و ابدیت را قرار است با حقیقت اصلی انسانی، با روح و جان بگذرانیم؟ از نگاه دیگر، انسانی که هیچ شناختی از هستی و ابعاد آن ندارد، از مرگ، قیامت، ابدیت و ... بعید نیست خودش را سرگرم این تن پروری ها بکند. درد بی دردی بدترین دردهاست، انسان آنقدر بی خیال و بی توجه به خلقت و هدف خلقتش شود که مهمترین دغدغه اش زیبایی جسم فانی اش باشد. تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت. انسانی که درکی از مرگ، آخرت، ملکوت و قیامت ندارد و اینچنیین مفاهیم برایش ناآشناست باید هم به آب و آتش بزند تا آثار و نشانه های پیری و فنای جسم را از خودش بزداید. چون حقیقتش را در همین جسم می بیند، پیری و نابودی اش یعنی انسان. از اینرو می کوشد در ظاهر هم که شده، هزار بلا بر سرجسمش بیاورد تا جلوه جوانی بگیرد. در پایان اگر بخواهیم جمع بندی داشته باشیم؛ انسان فطرتا خواهان زیبایی است اما به جای پرداختن به جسم و ظاهر فانی، حقیقت زیبایی را باید در روح و جانش بیابد و آن را زینت دهد. از نگاه دیگر انسان خواهان جاودانگی است و این جاودانگی نه در جسم بلکه در روح او مصداق پیدا می کند اما متاسفانه انسان می کوشد ظواهر و نشانه های پیری و فنا را در جسم خود از بین ببرد. @HOWZAVIAN
🖊کبابی پدر و پسر ✍کبابی "پدر و پسر" توی شهر معروف بود. پدر دائم توصیه به انصاف می کرد و خدا را شاهد اعمال می دانست. در مقابل پسر داعی پندار و کردار نیک داشت و از کوروش می گفت. هرچند ظاهرشان شراکت، دوستی و صمیمیت بود اما همیشه دعوا داشتند. اینبار سر آخرین کشتار، بحثشان بالا گرفت. پدر به ذبح شرعی و روبه قبله بودن حیوان خیلی وسواس داشت. اما پسر این کارها را مسخره می کرد و فقط دل پاک داشتن را کافی می دانست. اینبار بحثشان آنقدر بالا گرفت که کارشان ب کلانتری کشید. قاضی با عصبانیت تمام گفت کبابی جای این غلط ها نیست. نفری 70 ضربه شلاق، 5سال حبس و پلمپ مغازه به جرم استفاده از گوشت الاغ @abghaa
🖊خاطرات کمپ ✍مثال حاج آقای رحیمی یکی از کمپ ها برای تبلیغ میرفتیم یه حاج آقای پاکار و فعال داشت به نام حاج آقای رحیمی. از روز اول توی کارگاه آموزشی به مددجوها تاکید می کردم به حاج آقا رحیمی احترام کنید، محبت کنید، جلو مسولین حمایتش کنید و ... . اوایل کمتر کسی توجه می کرد، توی مرحله بعدی شروع کردم از اختیارات و توانایی های حاج آقا رحیمی گفتن: ترخیص ، ملاقات دادن، مرخصی دادن، تنبیه، تشویق، خدمتگزار شدن، پیگیری خانواده و ... همه دست آقای رحیمیه . حالا دیگه مددجوها میومدن دنبالم که چطوری با آقا رحیمی ارتباط بگیریم؟ منم یه جواب کوتاه و کلی داشتم: ببینید از چی خوشش میاد انجام بدین ، از چی بدش میاد ترکش کنین. قضیه دعوت به نماز و روزه و .... میتونه همینجوری باشه، وقتی برای مخاطب روشن بشه، همه کاره عالم خداست، مقلب القلوب خداست، رزاق خداست، عزت و ذلت بدست خداست و ... . اونوقت خود مخاطب به جنب و جوش میفته چطور با این خدا ارتباط بگیرم. اینجا نماز واجب که هیچ، حرف از نماز شب و خلوت سحر میاد وسط... @abghaa
🖊برای زن زندگی آزادی ✍دخترک در حجله به انتظار همسرش نشسته بود و گهگاه آرایشش را چک می کرد. خوشحال برای اینکه مثل خواهرانش سیاه بخت نیست، مثل همکلاسیها و دوستانش مجبور و محدود نیست، برای انتخاب اختیاری همسرش، برای اینکه کسی چکش نمی کند، محدود نیست،برای آغوش رایگانش، برای زندگی در کاخ، برای رسیدن به آرزوهایش و به قول این روزهای همسرش: برای زن زندگی آزادی. در همین حال و هوا، صدای در می آید، همسرش آمد. دخترک به شوق و احترامش می ایستد. بن سلمان ویلچر پدرش را کنار تخت رساند و رفت. @abghaa
🖊شور و حال هیئت ✍️هیئت امسال حال و هوای خاصی داشت. کسی روی پایش بند نمی شد. سینه و زنجیر جوابگوی غم عاشورا نبود تیغ و قمه صورت ها را سرخ و سیاه می کرد.. چشم ها گریان و گریبان ها چاک بود. آنقدر هیئت امسال حال و هوای خاصی داشت که سفارت انگلیس هم موکب زده بود و سفیر فرانسه شیپور می زد... @abghaa
✍️عجب قدرتی دارد... همین که وارد شد، مجلس بهم ریخت مثل زمانی که یاالله وارد خوابگاه دختران یا وقتی داماد وارد سالن زنانه می شود. هر طرف می چرخید آقای ایکس هم شیرجه می رفت اما دیده نمی شد، آخر عمامه اش خیلی بزرگتر از قاب بود . برعکس، آقای ایگرِگ، انگار لوله اسلحه ببیند، فرار می کرد. خیلی دنبال سوراخ موش می گشت قایم شود، پیدا کرد اما نتوانست؛ آخر عمامه اش خیلی بزرگتر از سوراخ موش بود. و بیچاره آنهایی که از کوچکی عمامه به چشم نمی آمدند. جالب آقای زِد بود؛ عمامه ی قابل تنظیم داشت. عجب قدرتی دارد دوربین فیلم بردار.... @abghaa
🖊خاطرات کمپ ✍️توتی ها به قول آقای قرائتی ما چند نوع مخاطب داریم یک گروه مخاطب توتی هستن یعنی مثل درخت توت، یه تکون میدی جمع می شن ولی بعضی ها رو باید بری دست چین کنی. توی جلسات کمپ معمولا یک عده همیشه میان و دوست دارن از اول تا آخر، قبل و بعد جلسه دور مبلغ باشن. این قضیه برای من هم اتفاق افتاد، تعدادی از مددجوها به محض ورود به سالن دور و برم بودن، با سوال، خوش و بش، درخواست های مختلف و ... زمان می گذشت. در جلسات اول هر کمپی، این افراد نعمت هستن زیرا سبب آشنایی و راحتی شما در رفت و آمد بین مددجویان، حلقه گرفتن و سر صحبت باز کردن میشن. اما اگر در ادامه هم تمام توجه به این افراد باشه، تبدیل به نقمت میشن. بعضی اوقات احساس می کردم این افرادی که هر جلسه دور و برم را می گیرن، بیشترین شانس پاکی رو دارن. اما کم کم متوجه شدم گزینه های با استعداد و آماده تری در سالن هست که گمنام و بی صدا در خلوت خودشان زندگی می کنن. افرادی که کمتر کسی متوجه حضورشان هست ولی مصداق معادن طلا و نقره هستن که گرد و غبار گرفته. کم کم متوجه شدم برخی افراد یا گروه ها( بُنه ها)( ترک و فارس) داخل کمپ با هم در رقابت، جنگ و حسادت هستن و می کوشند مبلغ را برای خودشان تصاحب کنن. یا برخی دنبال استفاده، سوء استفاده و گرفتن امتیاز از مبلغ هستن؛ لذا دائم دور مبلغ می چرخند و سبب غفلت مبلغ از بقیه مددجویان میشن. بعد از این تجربه تصمیم گرفتم؛ مخاطبین توتی را محدود به زمان و مکان خاصی کنم و بدون قضاوت و پیشداوری به صورت تصادفی سراغ افراد مختلف رفته، سر صحبت باز کنم. بعدها برای رعایت عدالت و سهولت در این کار، دست به قلم شده، نام نویسی و گزارش نویسی کردم. این کار نتیجه جالبی داشت، خیلی از آنهایی که دائم از اول تا آخر، دور و برم می چرخیدن، از سر بیکاری، حوصله سر رفتن، استفاده و سوء استفاده بود و آنهایی که بدون قضاوت و پیشداوری سراغشان می رفتم، هرچند ارتباط اولیه شاید کمی سخت بود؛ اما در شرکت و انجام برنامه های حلقه های مشارکت، مصمم و با اراده تر بوده و در نتیجه درصد پاکی بالاتری داشتند. به قول معروف آنهایی که فکرش را نمی کردم لغزش کردند و باز آنهایی که فکرش را نمی کردم پاک ماندند. @ABGHAA
گرگ و میش کدخدا طناب را گردن گرگ ده انداخته بود، حکم را می خواند. گالوس و دوستانش که از ده پشت کوه آمده بود؛ بع بع کنان وارد میدان شدند. گالوس خطاب به کدخدا و جماعتی که آنجا بود فریاد کشید: اعدام را متوقف کنید، نباید خون را با خون شست. اوهم بچه دارد، او هم پدر است، شرمنده زن و بچه. بچه هایش را یتیم نکنید. او تقصیری ندارد، همه تقصیرها گردن کدخداست، اگر گرگ ما را نکشد کدخدا برای شکم خودش می کشد. کدخدا الان شیرمان را می دوشد و بعدها ذبحمان می کند. کم کم گوسفندان ده جلوکوهی با گالوس هم صدا شده و طناب از گردن گرگ در آورده به گردن کدخدا انداختند. بعد از دار زدن کدخدا، گالوس و دوستانش با خوشحالی گوسفندهای ده جلوکوه را به آغوش کشیدند. گرگ ده خطاب به گالوس و دوستانش، از آنها خواست از پوست گوسفندان جلوکوه، برای خودشان لباس جدید بدوزند؛ برادرش در ده پائین کوه گیر افتاده. @abghaa
🖊مشترک خوش مصرف ✍باغبان همینطور که مراقب پر شدن آب استخر بود، قبض های آب، برق و گاز خانه اش را از جیبش درآورده و در فکر فرو رفته بود مامور آب با فریاد درب را می کوبید. صدای آیفون: بله؟ مامور: آقای ایکس؟ به علت عدم پرداخت بدهی و مصرف بیش از حد، جزء مشترکین بد مصرف هستین. کنتور پلمپ می شود. باغبان با اضطراب دوید شیر آب را ببندد. آقای ایکس با سینی شربت سمت درب می رفت، با خیالی آسوده سرش را به سمت بالا و لبهایش را به سمت پائین هلالی کرد و مانع باغبان شد. مامور با دیدن اسکناس های زیر لیوان لحنش را نرم و شروع به پند و اندرز صرفه جویی کرد. خانم ایکس که از آیفون شاهد ماجرا بود با سینی شیرینی جلوی درب رفت. اینبار مامور آب با دیدن اسکناس های درشت کنار شیرینی ها، شروع به تقدیر و تشکر از خانواده ایکس به خاطر خوش مصرف بودن کرد. باغبان که شاهد ماجرا بود با همسرش تماس گرفت: _اگر مامور آب، برق و گاز آمد نگران نباش شربت و شیرینی تعارف کن حل می شود. @abghaa
🖊ته چین مامان ✍پدرم مهندس کاشی کاریست امروز بعد از چند وقت سرکار رفته و خوشحال از مزدی که گرفته بود؛ گفت بریم گوشت بخریم فردا مادرت ته چین درست کند. توی مسیر من روی تنه جلو و داداش علی روی ترک عقب دوچرخه اش گوشمان به حرف های بابا بود. با حرص و ولع خاصی دائم از ته چین های مامان تعریف میکرد و دهنم را آب انداخت. قبل سفارش با نگاهی به قیمت ها و دستی که همان داخل جیب داشت اسکناس ها را می شمرد: گوسفندی ۱۵۰،۰۰۰ لخم: ۲۵۰،۰۰۰ استخوان آبگوشتی: ۲۵،۰۰۰ ماهیچه : ۱۷۰،۰۰۰. بی اعتنا به قیمت ها، سفارشش را حساب کرد و رفتیم نمی دانم چه شد در مسیر برگشت پدرم با فروتنی خاصی از آبگوشت های مادرم تعریف می کرد. @abghaa