👌تمام بانوان دعوت هستید به جشن غدیرخم و گرامیداشت حجاب و عفاف 🌹
سرآغاز امامت و ولایت برشما مبارک باد🌹
از طرف کانون اموربانوان وخانواده خدمت رضوی استان خوزستان
لینک مشاهده کارت دعوت
https://digipostal.ir/cfw3ouz
سلام علیکم
یک شماره بین ۱ تا ۱۸ انتخاب کنید و روی پیوند زیر بزنید و ببینید *رفیق شهیدتان* کیست؟ و چه توصیه ای به شما میکند
بعد یک صلوات مهمانش کنید.
۱. digipostal.ir/cofa3zi
۲. digipostal.ir/cmdgvds
۳. digipostal.ir/cu961hs
۴. digipostal.ir/cabb62c
۵. digipostal.ir/c87kide
۶. digipostal.ir/ceiv42d
۷. digipostal.ir/csenas8
۸. digipostal.ir/cezkkiq
۹. digipostal.ir/c0enl2t
۱۰. digipostal.ir/ck0hv4j
۱۱. digipostal.ir/cfir815
۱۲. digipostal.ir/cjt5fhz
۱۳. digipostal.ir/cwbze98
۱۴. digipostal.ir/cwpcc6j
۱۵. digipostal.ir/cjarjqv
۱۶. digipostal.ir/cpexi3q
۱۷. digipostal.ir/cufmm0j
۱۸. digipostal.ir/c3fxydo
*اگر دوست داشتید برای دوستانتان ارسال نمایید .
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️زیاد وقت نمیگیره اما شنیدن و دیدنش واجب برای همه ماست!
فقط26ثانیه
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
اگر بی حجاب میری تو خیابون، قانون رو زیر پا میذاری و میگی به تو چه؛ اگر کیفتو دزدیدن حق نداری از قانون حقتو بخوای!
زمین گِرده؛ یه روز خودت قُربانی هنجارشکنی میشی...
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
📣| مسابقه بزرگ غدیر
(#سلام_فرمانده⁸)
﷽|همانطور که میدانید در فراز بسیار مهم و پس از اعلام جانشینی امیرالمؤمنین، پیامبر در یک دستور به جمع حاضر فرمودند به غایبین برسانید و همچنین به پدرانِ امّت تا قیامت دستور دادن واقعه غدیر و ابلاغ جانشینی امیرالمؤمنین را به فرزندان خود برسانند...
فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ
⁉️ و اما شرایط مسابقه:
۱. حتما گوشی را به صورت افقی بگیرید.
۲. سعی کنید فیلم ارسالی تقریبا دو دقیقه باشد.
۳. فیلمبرداری را شخص دیگر انجام دهد و در تصویر پدر و فرزندان باشند.
۴. در ابتدا پدر در عرض یک دقیقه برای فرزند مهمترین قسمت واقعه غدیر را تعریف کند و در ادامه بدون قطع کردن فیلم فرزند آنرا بازگویی کند.
۴. سعی کنید تصویر و صدا کیفیت مطلوبی داشته باشد (احتمال پخش در سیما وجود دارد)
۵. هر نوآوری، کیفیت صدا و تصویر، بیان جذاب و... امتیاز دارد.
🎁 اعلام برندگان در روز مباهله میباشد و به تعداد قابل توجهی از عزیزان که بهترین فیلم را ارسال کرده باشند جوایز نقدی تقدیم خواهد شد.
⏳ فرصت ارسال تا روز عید غدیر
🎥 فیلم های دو دقیقهای خود را به 👇
@poshtibani
ارسال بفرمایید.
#عید_غدیر #غدیر
🔰گروه جهادی فرهنگی علی یاوران
🌐 @ali_yavaran
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
🔸آیت الله اراکی (ره) فرمودند:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (ع) است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید.
ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام) آمد و فرمود:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم!
همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.
جواب، عشق به مولایش امام حسین (علیه السلام) بود.
📚 منبع: کتاب آخرین گفتار
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹نماهنگ فاخر دهه نودی ها این بار با نام ولایت امیرالمومنین و غدیرخم
🔸➖لطفا بعداز دیدن این نماهنگ فوق العاده زیبا به عشق امیرالمومنین ع انتشار حداکثری بدید.
🎥 نماهنگ | #دهه_نودی_های_غدیرخم
🎤 گروه سرود ابن الرضا (امام جواد ع)
🎹 موسیقی: امیرسهیل سرافرازی
🖊شاعر:مهدی ده نمکی
🎬 تهیه کننده و سرپرست : سیدکمال فلاح امینی
#سرود_دهه_نودیها
#سرود_غدیرخم
#امیرالمومنین
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
🔰#متنوع
⚜#انگیزشی
💠سه نکته بسیار مهم👌
✅وقتی خوشحال هستید
قول ندهید❗️
✅وقتی عصبانی هستید
جواب ندهید❗️
✅وقتی ناراحت هستید
تصمیم نگیرید❗️
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
❤️برای بهترین ها#فوروارد کنید🌹
┈••✾•°❤️•✨⃟🕊•°•✾••┈
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
❤️ #امام_هادی علیه السلام فرمودند:
🍃 نارضایتی پدر و مادر ، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می کشاند.
📖 مسندالامام الهادی، ص ۳۰۳
میلاد با سعادت امام هادی علیه السلام، مبارک باد💐💐💐
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ امتناع زن خواننده یهودی از دست دادن با بایدن!
🔻امتناع زن خواننده یهودی از دست دادن با بایدن در سفر اخیر وی؛ یکی از قوانین شرعی یهودی اینست که بر اساس آن تماس بدن زن با مرد بیگانه (به جز همسر، فرزندان و والدین یا خویشاوندان نزدیک) ممنوع است.
ایتامار بن گویر نماینده کنست و رهبر حزب صهیونیسم مذهبی با انتشار توئیتی ضمن تقدیر از اقدام یووال دایان خواننده زن در امتناع از دست دادن با جو بایدن رئیس جمهور آمریکا این امر را نشانه ایمان وی به خالق جهان و تقدس خداوند متعال دانست.
قرار است مراسم بزرگداشتی در تقدیر از این اقدام یووال دایان برگزار شود.
🤔میگم چرا دست اندرکاران حقوق بشر برای آزادی زنان یهود کاری نمی کنن؟؟؟!!!!!🤝
🤫🤫🤫🤫🤫
🤭🤭🤭🤭🤭
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
❤️بسیار زیباست👇
شيخ صدوق قدس سره از ابوذر رحمه الله نقل كرده است كه گفت؛ از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى فرمود؛
اسرافيل بر جبرائيل مباهات كرد و گفت؛
من از تو بهتر هستم!!
جبرائيل گفت؛
چگونه و به چه دليل تو از من بهترى؟
گفت؛ به خاطر اينكه من يكى از هشت فرشته اى هستم كه عرش الهى را بدوش دارند،
و من مأمور دميدن در صور هستم،
و من نزديكترين فرشته به درگاه ربوبى ام.
جبرئيل گفت؛ من از تو بهترم!!
اسرافيل گفت؛
چگونه و به چه علّت تو از من بهترى؟
جبرائیل گفت؛
به خاطر اينكه من امين پروردگار بر وحى،
و فرستاده او بسوى انبياء و رسولانم،
امر خسوف (ماه گرفتگى)
و غرق كردن اشياء به دست من است،
و خداوند امّتهائى را كه بخواهد هلاك كند به دست من هلاك ونابود مى كند.
بعد فرمود ع؛
اين دو نزاع خود را به پيشگاه الهى عرضه داشتند،
خداوند به آنها خطاب كرد و فرمود؛
ساكت باشيد و مباهات نكنيد،
به عزّت و جلالم قسم كسانی را آفريده ام
كه از شما بهتر هستند...
عرض كردند؛
آيا مخلوقى بهتر از ما آفريده اى در حاليكه ما از نور آفريده شده ايم؟
فرمود؛
بلى، آنگاه به حجاب قدرت فرمان داد كه ظاهر شود، وقتى آشكار شد ديدند كه بر ساق عرش نوشته شده است؛
لا إله إلّا اللَّه،"
محمّد رسول اللَّه،"
وعليّ وفاطمة،"
والحسن والحسين،"خير خلق اللَّه.
«خدائى جز خداى يگانه نيست،جل جلاله
محمّد ص فرستاده خداست،
على، ع فاطمه،س
حسن ع و حسين،ع
بهترين مخلوقات پروردگار هستند».
جبرئيل عرض كرد؛
يا ربّ؛
أسألك بحقّهم عليك أن تجعلني خادمهم!
خداوندا ! ازتو درخواست مى كنم بحقّ اين بزرگواران كه مرا خدمتگزار ايشان قرار دهى»،
و خداوند آن را پذيرفت،
پس جبرئيل از اهل بيت قرار گرفت
و او خادم و خدمتگزار ما مى باشد.
📚ارشادالقلوب ج2ص295
مدینه المعاجز ج2ص394
هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبوها وَبَعلُها وَبَنوها....
#داستان
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
ابرار
#,رمان_قبله_ی_من #میم_سادات_هاشمی در کانال #ابرار https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
#قبله_ی_من
#قسمت_اول
#پارت۱
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
روبه روی آینه می ایستم و موهایم را بالای سرم با یک گیره کوچیک جمع میکنم.با سر انگشت روی ابروهایم دست میکشم.
چقدر کم پشت!
لبخند تلخی میزنم و دسته ای از موهایم را روی صورتم می ریزم. لابه لای موج لخت و فندقی که یکی از چشمانم را پوشانده، چندتار نقره ای گذشته را به رخم می کشند!
پلک هایم را روی هم فشار و نفسم را باصدا بیرون می دهم.
_ تولدت مبارک من!
نمی دانم چند ساله شده ام؟
_ بیست و پنج؟…
نه!کمتر…! اما این چهره یک زن سالخورده را معرفی میکند!
کلافه می شوم و کف دستم را روی تصویرم در آینه می گذارم!
_ اصن چه فرقی می کند چند سال؟!
دستم را برمیدارم و دوباره به آینه خیره می شوم. گیره را از سرم باز می کنم و روی میز دراور می گذارم. یک لبخند مصنوعی را چاشنی غم بزرگم می کنم!
_ تو قول دادی محیا!
موهایم را روی شانه هایم می ریزم و به گردنم عطر می زنم.
_ میدانی؟ اگر این قول نبود تا بحال صدباره مرده بودم!
کشوی میز را باز می کنم و به تماشا می ایستم.
_ حالا حتمن باید آرایش هم کنم؟!….
شانه بالا میندارم و ماتیک صورتی کم رنگم را برمیدارم و کمی روی لبهایم می کشم!
_ چه بی روح!
دوباره لبخند می زنم! ماتیک را کنار گیره ام می گذارم و از اتاق خارج می شوم. حسنا دفتر نقاشی اش را وسط اتاق نشیمن باز کرده ، با شکم روی زمین خوابیده و درحالی که شعر می خواند ، مثل همیشه خودش را با لباس صورتی و موهای بلند تا پاهایش می کشد! لبخند عمیقی میزنم و کنارش میشینم. چتری های خرمایی و پرپشتش را با تل عقب داده و به لبهایش ماتیک زده ! نیشگون ریز و آرامی از بازوی نرم و سفیدش میگیرم و می پرسم: تو کی رفتی سراغ لوازم آرایش من؟
دستش را میکشد و جای نیشگونم را تند تند میمالد. جوابی نمی دهد و فقط لبخند دندون نمایی تحویلم می دهد! دست دراز میکنم و بینی اش را بین دوانگشتم فشار میدهم…
_ ای بلا! دیگه تکرار نشه ها!
سر کج میکند و جواب میدهد: چش!
سمتش خم می شوم و پیشانی اش را می بوسم
_ قربونت بره مامان!
دوباره سمت دفترش رو می کند و شعر خواندن را ادامه می دهد. ازجا بلند می شوم و روی مبل درست بالا سرش می شینم. یکی از دستانم را زیر چانه ام میگذارم و با دست دیگر هرزگاهی موهای حسنا را نوازش میکنم. بہ ساعت دیواری نگاه می کنم. کمی به ظهر مانده! سرم را به پشتی مبل تکیه می دهم و چشمانم را می بندم!
#ادامه_دارد...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
#میم_سادات_هاشمی
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3
ابرار
#قبله_ی_من #قسمت_اول #پارت۱ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 روبه روی آینه می ایستم و موهایم را بالای سرم با یک گیره کو
#قبله_ی_من
#قسمت_اول
#پارت۲
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
_ باید دست از این کارا بردارم! مثلاً قول دادم!
در دلم باخودم کلنجار و آخر سر از جا بلند می شوم و سمت اتاقِ ” یحیی ” می روم! پشت در لحظه ای مکث می کنم و بعد چند تقه به در می زنم! جوابی نمی شنوم اما در را باز می کنم و داخل می روم! بوی عطر خنک و دل پذیر همیشگی به مشامم می رسد. نفس عمیقی میکشم و حس خوب را با ریه هایم می بلعم. در را پشت سرم می بندم و به سمت کمدش می روم. در آینه ی قدی که روی در کمد نصب شده، خودم را گذرا برانداز و درش را باز میکنم.بوی خوش همان عطر،این بار قوی تر به صورتم می خورد! درست میان پیراهن های یحیی و بعد از کت و شلوار روز عروسی، دامن گل گلی و بلوز آبی رنگم را آویزان کرده بودم. لبخندی تلخ لب هایم را رنگ می زند.دست دراز می کنم و بلوز و دامنم را از روی رخت آویز برمیدارم و در کمد رامی بندم.مقابل آینه لباسم را عوض و موهایم را اطرافم مرتب می کنم. گل سینه ی روی بلوزم روی زمین می افتد ، خم می شوم و دستم را روی فرش می کشم تا پیدایش کنم. صورتم را روی فرش می گذارم و زیر کمد را نگاه میکنم.سنگ سرمه ای رنگش درتاریکی برق میزند! دست دراز میکنم تا آن رابر دارم که دستم به چیزی تقریبا بزرگ و مسطح می خورد!می ترسم و دستم را عقب می کشم.چشمهایم را ریز و دقیق تر نگاه می کنم. صدای حسنا از پشت در می آید :
_ ماما؟تو اتاق بابا چیکا میکنی؟؟!
عرق پشت لبم را پاک میکنم و باملایمت جواب میدهم: هیچی! الان میام عزیزم!
مکثی می کنم و ادامه می دهم: کار داری حسنا؟
با صدای نازک و دلنشینش می گوید: حسین بیدار شده ! فک کنم گشنشه!
هوفی می کنم و دستم را زیر کمد می برم.همان چیز را باواحیتاط بیرون می کشم.
یک دفتر دویست برگ که باروزنامه جلد شده! متعجب به تیترهای روی روزنامه خیره و فکرم درگیر چند سوال می شود!
_ این برای کیه؟
کی افتاده اینجا؟!
شانه بالا میندازم و صفحه ی اولش را باز می کنم.
_ دست خط یحیی!
خط اول را از زیر نگاهم عبور می دهم.همان لحظه صدای گریه ی حسین بلند می شود!
#ادامه_دارد...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
#میم_سادات_هاشمی
https://eitaa.com/joinchat/301924376C79a9740ad3