eitaa logo
ابرار
232 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
12 فایل
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا #ابرار @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯ ارتباط با مدیر کانال: https://eitaa.com/AhmadRezaMoshiry
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ابرار
هدایت شده از ابرار
درباره کتاب رویای نیمه شب یک اثر عاشقانه با زمینه‌ای بسیار خاص از مذهب است که حکایت از دلدادگی جوانی پاک‌سیرت از اهل سنت به دختری شیعه مذهب دارد که در راه وصال با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه می‌شود.شخصیت محوری داستان پسری به نام هاشم است که پدر بزرگ او کفالت وی را برعهده دارد.ابو نعیم زرگر،تاجر بزرگ جواهرات در حله و سنی مذهب است. ابوراجح حمامی دوست پدربزرگ هاشم است که دختری به نام ریحانه دارد که از شیعیان مخلص و دانای اهل‌بیت(علیهم السلام) است.در این رمان شاهدیم که در هاشم علاقه‌ای به ریحانه ایجاد می‌شود و این موضوع پیش برنده داستان است.او می‌داند به خاطر شکافی که مذهب بین او و معشوقه‌اش به وجود آورده است،هرگز امکان رسیدن به ریحانه برایش وجود ندارد و از دو طرف با مخالفت مواجه خواهد شد،به همین خاطر جرأت ابراز عشق خود را ندارد. در این بین حاکم حله که شخصی ناصبی است،سعی می‌کند با سرکوب شیعیان و ایجاد نفرت در بین طوائف سنی و شیعه نسبت به یکدیگر،جایگاه خود را محکم نماید؛اما سعه صدر مردم حله تا حد زیادی از این فتنه جلوگیری می‌کند. تا آنکه در سیر دستگیری شیعیان نوبت به ابو راجح حمامی می‌رسد؛ابو راجح در یک قدمی مرگ نجات می‌یابد،اما به خاطر شدت جراحات امیدی به زنده ماند او نمی‌رود؛دراین زمان اصلی‌ترین اتفاق داستان برای ابو راجح حمامی رخ می‌دهد؛اتفاقی که باعث دگر گونی اعتقادی درحله می‌شود... ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
درباره کتاب رویای نیمه شب یک اثر عاشقانه با زمینه‌ای بسیار خاص از مذهب است که حکایت از دلدادگی جوانی پاک‌سیرت از اهل سنت به دختری شیعه مذهب دارد که در راه وصال با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه می‌شود.شخصیت محوری داستان پسری به نام هاشم است که پدر بزرگ او کفالت وی را برعهده دارد.ابو نعیم زرگر،تاجر بزرگ جواهرات در حله و سنی مذهب است. ابوراجح حمامی دوست پدربزرگ هاشم است که دختری به نام ریحانه دارد که از شیعیان مخلص و دانای اهل‌بیت(علیهم السلام) است.در این رمان شاهدیم که در هاشم علاقه‌ای به ریحانه ایجاد می‌شود و این موضوع پیش برنده داستان است.او می‌داند به خاطر شکافی که مذهب بین او و معشوقه‌اش به وجود آورده است،هرگز امکان رسیدن به ریحانه برایش وجود ندارد و از دو طرف با مخالفت مواجه خواهد شد،به همین خاطر جرأت ابراز عشق خود را ندارد.... میدونم از رمان های آبکی و بی محتوا خسته شدی.... بیا اینجا کلی رمان قشنگ و جذاب و البته مذهبی داره👇👇👇👇 سریع عضو شوید تا یادتان نرود. دوستانتان رو هم خبر کنید...👇👇👇👇👇 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
درباره کتاب رویای نیمه شب یک اثر عاشقانه با زمینه‌ای بسیار خاص از مذهب است که حکایت از دلدادگی جوانی
این پیام رو برای دوستان و آشنایان تان ارسال کنید...🙏🏻🙏🏻🙏🏻 ممنون❤️❤️❤️🌹🌹🌹
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 امروز رضا زسوز جگر گریه می‌کند مانند سیل ز ابر بصر گریه می‌کند تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم از داغ جانگداز پدر گریه می‌کند 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام) تسلیت باد. ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ چهارشنبه 👈 20 اسفند 99 👈 26 رجب 1442 👈10 مارس 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🏴 وفات حضرت ابیطالب علیه السلام " 10 ه.ق " . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 📛ازدواج خوب نیست و امکان جدایی دارد . 📛 چهارشنبه آخر ماه حتما صدقه بدهید . 👶 مناسب زایمان و نوزاد عمری طولانی دارد ولی از زندگی کم بهره است . 🚘مسافرت : اصلا خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ امور زراعی و کشاورزی . ✳️ ختنه و نامگذاری فرزند . ✳️ و درختکاری خوب است . 📛 ولی برای ازدواج خوب نیست . ✳️ برای مطالب بیشتر باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما درتلگرام و ایتا بپیوندید . 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، مباشرت برای سلامتی نیک است و فرزند عالمی از عالمان یا حاکمی از حاکمان خواهد شد .ان شاالله 💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث خلاصی از مرض می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر وصورت باعث رهایی از بلا می شود . باجستجوی کلمه"تقویم همسران"به کانال ما درتلگرام و ایتا بپیوندید. 😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 27 سوره مبارکه " نحل " است . قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین .... و مفهوم آن این است که برای خواب بیننده حالتی غیر آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد . ان شاء الله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . شما میتوانید با جستجوی کلمه" تقویم همسران" در تلگرام ایتا و سروش به کانال ما بپیوندید. 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام ادرس: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 0912 353 2816 025 377 47 297 📛📛📛📛📛📛 لینِک کانال در ایتا و سروش 👇 @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
🦋شما خالق جهان خود هستید شما خالق جهان خود هستید. مهم است که به چه فکر می کنید و چه آرزویی دارید، چون آن چیز پدید می آید. انسان چیزی می شود که به آن می اندیشد .هر کس می تواند دنیای خود را بسازد و محدودیتی ندارد زیرا بیش از نیاز شما نعمت وجود دارد. قانون جاذبه درون شماست و تحت کنترل شما است. چه فکر کنید که "می توانید " و چه فکر کنید که " نمی توانید " در هر صورت حق باشماست و جهان هستی و ضمیر ناخودآگاهتان به شما می گوید: فرمان بردارم سرورم. 🦋با شکر گزاری شروع کنید، شکرگزاری بابت چیزهایی که دارید. این کار به شما احساس خوبی می دهد و چیزهای بیشتری را به سمت شما جذب می کند. ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#رویای_نیمه_شب #مظفر_سالاری #بخش1 #قسمت_دوم یک روز که پدربزرگم از حمام ابورجح برمی گشت، از پله ه
چند روزی بود که از کوره و بوته و چکش و سوهان و کارگاه دور شده بودم. داشتم به فروشندگی عادت می کردم. زرگری ابونعیم، زیباترین سردر را در تمامی بازار بزرگ حله داشت. دیوارها و سقف مغازه، آینه کاری شده بود. من و پدربزرگ و دو فروشنده ی دیگر میان قفسه های شیشه دار و جعبه های آینه می نشستیم و انواع جواهرات و زیورآلات را که یا ساخت خودمان بود و یا از شهرها و کشورهای دیگر آمده بود، به مشتریها عرضه می کردیم. ردیف قفسه ها تا نزدیک سقف ادامه داشت. ردیف های بالایی چنان شیب ملایی داشتند که مشتری ها می توانستند گرانبهاترین آویزها و گردنبندها را روی مخمل های سبز و قرمز کف شان ببینند. آن روز صبح، تازه در را باز کرده بودیم. آجرهای فرشی جلوی مغازه، آب پاشی شده بود. بوی نم آجر ها قاطی بوی عطر گران قیمتی شده بود که پدربزرگ به خود می زد.صدای بال زدن کبوتران زیر سقف بلند بازار به گوش می رسید. هوا خنک و فرح بخش بود. دو بازرگان هندی، با قرار قبلی آمده بودند تا چند دانه مروارید درشت را به ما نشان دهند. پدربزرگ داشت با ذره بین، مرواریدها را معاینه می کرد و سر قیمت، چانه می زد. سالها بود که آن دو برایمان مروارید می آوردند. عطرتندی که به خود می زدند، برایمان آشنا بود. یکی از فروشنده ها برایشان قهوه و شیرینی آورد. پدربزرگ با اصرار تخفیف می خواست. بازرگانهای هندی می خندیدند و با حرکات قشنگی که به سر و گردن و عمامه شان میدادند، می گفتند: - «نایی نایی.» صبح ها، بازار خلوت بود. هر وقت مشتری نبود، روی الگوهایی که طراحی کرده بودم کار می کردم. یکی از دارالحکومه خبرآورده بود که خانواده حاکم قصد دارند همین روزها، برای خرید به مغازه ما بیایند. می خواستم زیباترین طرح هایم را به آنها نشان دهم. مطمئن بودم می پسندند. یکی از طرح هایم انگشتری بود که نگینی از الماس داشت. دو اژدهای دهان گشوده، آن نگین را به دندان گرفته بودند. این انگشتر تنها زیبنده دختران و همسر حاکم بود. بازرگانان هندی دینارهایی را که از پدربزرگ گرفتند، بوسیدند و توی کیسه ای چرمی ریختند. دستها را جلوی صورت روی هم گذاشتند وتعظیم کردند و رفتند. پدربزرگ با خوشحالی دستهایش را به هم مالید و باز با ذره بین به مرواریدها نگاه کرد. این بار زیر لب آواز هم می خواند. یکی از فروشنده ها که حسابداری هم می کرد، دفتر بزرگش را باز کرد و شرح خرید را نوشت. دو زن که صورت خود را پوشانده بودند و تنها چشمهایشان پیدا بود، وارد مغازه شدند. دقیقه ای به قفسه ها و جعبه های آینه نگاه کردند. از جنس چادرشان معلوم بود که ثروتمند نیستند. بیشتر به گوشواره ها نگاه میکردند. بهشان می آمد که یکی مادر باشد و دیگری دختر. مشتری دیگری در مغازه نبود. اشکالی نمی دیدیم که تا دلشان می خواست جواهرات را تماشا کنند. احساس می کردم آن که دختر به نظر میرسید، گاهی به طراحی ام نیم نگاهی می انداخت. زن به پدربزرگم نزدیک شد. سلام کرد و گفت: «ما آشنا هستیم، صبح اول وقت که مغازه خلوت است آمده ایم تا جنس خوبی بگیریم و بروبم.)) پدربزرگ با دستپاچگی ساختگی، مرواریدها را توی پیاله ای بلوری گذاشت و گفت: «معذرت می خواهم بانو من و مغازه ام در خدمت شما هستیم.» خیلی از مشتریها خود را آشنا معرفی می کردند تا تخفیف بگیرند. پوزخندی زدم و به کارم ادامه دادم. آشنا به نظر نمی رسیدند. حسابدار، پیاله مرواریدها را برداشت وتوی صندوق بزرگ آهنی گذاشت و درش را قفل زد. روی صندوق، تشک کوچکی بود. حسابدار روی آن نشست. پدربزرگ از زن پرسید: «اهل حله اید؟» زن سری تکان داد و خیلی آهسته خندید. - من همسرابورجح حمامی هستم. هر دو خشکمان زد. ... . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ پنجشنبه👈 21 اسفند 1399 👈 27 رجب 1442 11مارس2021 🕋 مناسب های دینی و اسلامی . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 مبعث حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم" 13 قبل از هجرت " 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🎇 امور دینی و اسلامی . ❇️ روز مبارک و محمودی است برای: ✅ تجارت و داد و ستد . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ امور کشاورزی و زراعی . ✅ دیدار با قاضی و رؤسا. ✅ شروع به کار و آغاز شغل. ✅و مطالبه حق و حق خواهی نیک است . 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزادش زیبا و خوشرو و روزی دار و عمری طولانی و دوست داشتنی خواهد بود.ان شاء الله 🚘 مسافرت:خوب و مفید و سودمند است باجستجوی کلمه "تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به کانال ما بپیوندید. 🔭احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️ کشاورزی و انور زراعی . ✳️ درختکاری . ✳️ ختنه نوزاد. ✳️ و نامگذاری فرزند نیک است . 👩‍❤️‍👩 انعقاد نطفه و مباشرت مباشرت امروز : فرزند هنگام زوال ظهر عاقل و سیاستمدار و آقا و بزرگوار خواهد شد و هیچ گونه انحراف و نادرستی در چنین فرزندی نخواهد بود تا پیر گردد .ان شاءالله 💑 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، فرزندش سخنوری توانا با بیانی زیبا و فصیح خواهد بود.ان شاء الله 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، پشیمانی دارد . 💉💉حجامت فصد خون دادن . یا و فصد باعث ایمنی از ترس می شود . باجستجوی کلمه "تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به کانال ما بپیوندید 😴 تعبیر خواب امشب:اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 28 سوره مبارکه " قصص " است . قال رب انصرنی علی القوم المفسدین... باجستجوی کلمه "تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به کانال ما بپیوندید و مفهوم آن این است که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی. ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 025 377 47 297 0912 353 2816 📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran
ابرار
#بخش2 #قسمت_سوم #رویای_نیمه_شب #مظفر_سالاری چند روزی بود که از کوره و بوته و چکش و سوهان و کارگاه دو
پدربزرگ به سرفه افتاد و با خنده گفت: «به به! چشم ما روشن! خیلی خوش آمدید! چرا خبرنکردید که تشریف می آورید؟ چرا از همان اول، خودتان را معرفی نکردید تا ما با احترام از شما استقبال کنیم؟ خجالتمان دادید. یادی نشده باشد؟ خواهش می کنم دربارهٔ رفتار ما چیزی به دوست و برادرم ابورجح نگویید!» - این قدر شرمنده مان نکنید. - باور کنید دست و پایم را گم کردم. دارم خواب می بینم که همسر ابوراجح به مغازه ما آمده اند! ممنونم که ما را قابل دانسته اید. لابد آن خانم رشید و باوقار، ریحانه خانم هستند. درست حدس زدم؟ مادر اندکی به طرف دخترش چرخید و گفت: «بله.» ریحانه آهسته سلام کرد و سرش را پایان انداخت . باورم نمیشد آن قدر بزرگ شده باشد. - علیک السلام دخترم! عجب قدی کشیده ای ! خداحفظت کند! انگار همین دیروز بود که دست در دست هاشم، سراسیمه وارد مغانی شدید و گفتید: «مرد کوتوله شعبده بازی گفته اگر سکه ای بدهیم، شتری را توی شیشه می کند.» پدربزرگ خندید. نگاه شرم آگین من و ریحانه لحظه ای به هم گره خورد. - این هم هاشم است. می بینید که او هم برای خودش مردی شده. خدا پدرش را رحمت کند؛ گاهی خیال می کنم پدرش این جا نشسته و کاغذ، سیاه می کند. با آن خدابیامرز مو نمی زند. اگر یک ساعت نبینمش، دلتنگ می شوم؛ ببینید چطور مثل دخترها خجالتی است و قرمز می شود؛ او دلش میخواست آن بالا توی کارگاه بنشیند و جواهرسازی کند، ولی من نگذاشت . دلم میخواست پیش خودم، کنار خودم باشد. این طوری خیالم راحت است. به مادر ریحانه سلام کردم. جواب سلامم را داد و به پدربزرگ گفت: - واقعا که بچه ها زودتراز بوته کدو بزرگ می شوند. خدا برای شما نگهش دارد و سایۀ شمار را از سر او و ما کوتاه نکند!» پدربزرگ با دستمال ابریشمی، اشکش را پاک کرد. -بله راست گفتید. همان طور که سایه ها در غروب قد . می کشند، این بچه ها هم زود بزرگ می شوند. بعد ازدواج می کنند و دنبال زندگی شان میروند. انگار ساعتی پیش بود که آن حلوا فروش دوره گرد، دست هاشم را گرفته بود و به دنبال خودش می کشید ومی آورد. ریحانه همراهشان میدوید و گریه می کرد. مردکی آمد و گفت: «این پسربچه به اندازه یک درهم از من حلوا گرفته و با خواهرش خورده. حالا که پول را می خواهم، میگوید برو از ابونعیم بگیر» خیال می کرد هاشم و ریحانه از این بچه های بی سروپا هستند که در عمرشان حلوا نخورده اند. مادر ریحانه آهسته خندید و گفت: - «امان از دست این بچه ها! پس بی خود نبود که ریحانه، هر روز صبح، پایش را توی یک کفش می کرد که می خواهم بروم با هاشم بازی کنم.» من هم بی صدا خندیدم. این بار مواظب بودم به ریحانه نگاه نکنم تا مبادا باز نگاهمان به هم بیفتد. - میدانید به آن مردک حلوافروش چه گفتم؟ گفتم: «همه ظرف حلوایت را چند می فروشی؟» گفت: «اگر همه را بخرید. پنج درهم.» پولش را دادم و گفت: «برو این حلوا را بین بچه های دست فروش قسمت کن و دعاگوی این مشتریهای کوچولو باش !» پدربزرگی از ته دل خندید. -باید بودید و قیافه اش را می دیدید. همین طور چارشاخ مانده بود. بعد هم تعظیم کنان راهش را کشید و رفت. برایم جالب بود که پدربزرگ همه چیز را به آن روشنی به یاد داشته باشد. . . - این پسر خیلی بازیگوش بود. حالا هم خیلی یک دندگی می کند. مراعات من پیرمرد را نمی کند. مثل دخترها خجالتی است. دلش می خواهد یا توی زیرزمین با کوره و بوته ور برود و یا آن بالا بنشیند و گوشواره و النگو بسازد. به زور دستش را گرفتم و آوردمش ار خودم. ببینید هنوز هم این کاغذها را سیاه می کند. هر روز با این طرح ها مخم را می خورد. ابورجح خیلی نصیحتش می کند، اما کوگوش شنوا! ... . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[فرستاده شده از تولیدات فرهنگی حرم امام رضا(ع)] [ ویدئو ] از آسمون مكه گل ميباره اي خاتم نبوت مدد نبي رحمت ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍شادم تویی پیمبر من عشق تو، دین و باور من سوگند به نبوّت تو یک روز، حرف آخر من... 💐 🤚 در حرم باشید❣️ ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا نام تو بر زبان ما جاری شد گویی عسل از دهان ما جاری شد با یک صلوات، لحظه‌ای بوی گلاب از روزنه‌ی لبان ما جاری شد... شاعر:محسن زعفرانيه 💫✨🎊 عید مبعث مبارک✨💫🎊 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ شنبه 👈23 اسفند 1399 👈 29 رجب 1442👈 13 مارس 2021 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🔥 مرگ ابوحنیفه " 150 هجری " 🔥 مرگ شافعی " 204 ه.ق " 🐪 هجرت مسلمانان به حبشه . 🏴 وفات نجاشی پادشاه حبشه . 🏴 شهادت مالک اشتر نخعی رحمت الله علیه نیز در ماه رجب بوده است . 🌹اول ماه آذار رومی 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است : ✅ نقل و انتقال و جابجایی. ✅ جهیزیه بردن عروس و حجله آرایی. ✅ خرید حیوان و وسیله سواری . ✅خواستگاری عقد و عروسی. ✅ حرکت و جابجایی نقل مکان به شهر دیگر. ✅ تعمیر شهر و روستا . ✅ و دیدارهای سیاسی نیک است . 👶 زایمان مناسب و نوزاد شجاع و مبارک و صبور و صالح و شایسته خواهد شد . ان شاءالله 🤕 بیمار امروز زود شفا یابد . ان شاءالله 🚖 مسافرت :خوب و خیر و مال در پی دارد . 🔭 احکام و اختیارات نجومی . 🌓 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️برای پیوستن به کانال ماکلمه" تقویم همسران"را در تلگرام و ایتا جستجو کنید. ✳️ دادن سفارشات تجاری . ✳️ بذر افشانی و کاشت . ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ آغاز معالجات و درمان . ✳️ و افتتاح پروژه و کار نیک است . 📛برای پیوستن به کانال ماکلمه" تقویم همسران"را در تلگرام و ایتا جستجو کنید . 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید . 👩‍❤️‍👨 حکم انعقاد نطفه و مباشرت . 👩‍❤️‍👨 امشب:( شب یکشنبه ) ،فرزند چنین شبی ممکن است سبک سر و کم عقل به دنیا بیاید . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث پرهیز از خلق ( و گوشه گیری و انزوا) است . 💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری ، موجب نجات از بیماری می شود . 😴😴 تعبیر خواب امشب:خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 1 سوره مبارکه " حمد " است . بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین .. و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی وی گردد. ان شاءالله شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید برای پیوستن به کانال ما کافی است کلمه" تقویم همسران" رادر تلگرام و ایتا جستجو کنید. 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن 09032516300 0253 77 47 297 0912353 2816 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran
ابرار
#بخش2 #قسمت_چهارم #رویای_نیمه_شب #مظفر_سالاری پدربزرگ به سرفه افتاد و با خنده گفت: «به به! چش
احساس کرد زیاد حرف زده است. - ببخشید! آدم، پیر که می شود، به زبانش استراحت نمی دهد. آن قدرازدیدن شما خوشحال شدم که نمی دانم دارم چه می گویم. خدایا تورا سپاس! مادر ریحانه به گوشوارهای اشاره کرد. - آمده ایم گوشوارهای برای ریحانه بگیریم. البته او با قناعت آشناست و برای زینت آلات له له نمی زند، اما ما هم وظیفه ای داریم. آن جفت گوشواره ارزان را بیرون آوردم و روی مخملی صورق که حاشیه ای گلدوزی شده داشت، گذاشتم. حال خودم را نمی فهمیدم. گیج شده بودم. باور نمیکردم که پس از سالها باز ریحانه را می بینم، انگار عزیزترین کسم از سفری دور و طولانی برگشته بود. می خواستم رفتاری پسندیده و متین داشته باشم اما نمیتوانستم. نگاهم این طرف و آن طرف می پرید. میترسیدم ریحانه و پدربزرگ متوجه رفتارم شده باشند. مادر ریحانه گوشواره ها را برداشت تا به دخترش نشان دهد. خاطره های کودکی به ذهنم هجوم آورده بود. روزگاری با ریحانه هم بازی بودم و حالا پسندیده نبود که حتی نگاهش کنم. دیگرآن کودکان دیروز نبودیم. گذشت زمان با آنچه در چنته داشت، بین ما دیواری نامرئی کشیده بود. پدربزرگ با اخمی دلپذیر دستش را دراز کرد. مادر ریحانه گوشواره ها را کف دست او گذاشت. - نه خانم، این اصلاً در شأن ریحانه عزیزما نیست. کسی که حافظ قرآن است و احکام و تفسیر می داند، باید گوشواره ای از بهشت به گوش کند. اما متأسفانه چنین گوشوارهای نداریم، ولی بگذارید ببینم کدام یک از گوشواره هایی که داریم، برای دخترم برازنده است. پدربزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گرانبها که من طراحی کرده و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هرچند بعید می دیدم که مادرش زیربار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. - طراحی و ساخت این گوشواره، کارهاشم است. حرف ندارد! مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد. - واقعاً قشنگند، ولی ما چیزی ارزان قیمت می خواهیم . پدربزرگ به جای اولش برگشت. - اجازه بفرمایید! من میخواهم نظر ریحانه خانم را بدانم. توچه می گویی دخترم؟ خیلی ساکتی. کنجکاوانه به ریحانه نگاه کردم تا ببینم چه میگوید. شبحی از صورتش را درنوردیدم. همان ریحانه روزگار گذشته بود. از وقتی آمده بود، به جعبه آیینه کنارش نگاه میکرد. انگار جواهرات مغازه برایش جذابیتی نداشتند.دستش را باز کرد و دو دیناری را که در آن بود نشان داد. - شما مثل همیشه مهربانید، اما فکر میکنم این دو سکه به اندازه کافی گویا باشند. آهنگ صدایش آشنا، اما آرام و غمگین بود. پدربزرگ خندید و گفت: «چه نکته سنج و حاضرجواب!» مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جست وجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گرانبها را توی جعبه کوچکی که آسترو جلدش مخمل قرمز بود، گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند. - از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشوارهها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم. چهار زن وارد مغازه شدند. پدربزرگ، آنها را به دو فروشنده دیگر حواله داد. مادر ریحانه جعبه را به طرف پدربزرگم برگرداند. - می دانم که قیمتش خیلی بیشتر از این هاست. نمی توانیم اینها را ببریم. پدربزرگ ابروها را درهم فرو برد. جعبه را به جای اولش برگرداند. - به خدا قسم، باید ببریدش! این گوشواره از روز اول برای ریحانه ساخته شده. شما آن دو دینار را بدهید و بروید. من خودم می دانم و ابورجح بالاخره من و او پس از سی سال دوستی، خرده حساب های با هم داریم. ... . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯