ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #قسمت_پنجم #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربا
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#بخش_دوم
#قسمت_ششم
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
@abrar40
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
3.اردن : اردن نام پسر سام بن نوح بود و طايف يكى از قطعات اردن است كه به لطافت آب و هوا معروف و داراى مناظر زيبا مى باشد.
حضرت ابراهيم خليل اول در اردن مى زيسته و پس از وحى الهى به شهرى كه امروز به آن شهر الخليل گويند رفته و در آنجا مسكن گرفته است .
قريه ناصره مسكن حضرت عيسى عليه السلام بود و كلمه نصارى از ناصره دمشق شده كه مسكن پيشواى آنها بوده است . حضرت خضر عليه السلام و حضرت موسى عليه السلام ، در اين سرزمين ناصره غذا خوردند و در قرآن مجيد از آن با عنوان قريه نام ياد شده است ، آنجا كه مى فرمايد:
(فَانْطَلَقا حَتّى اءتيا اءهل قرية اسْتَطْعَما اءَهْلَها فَاءَبَوْا اءَنْ يضيفوهما فَوَجَدا فيها جِدارا يُريدُ اءَنْ ينقض فاءقامه قالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ اءَجْرا) (24)
يعنى : پس رفتند تا وقتى كه آمدند نزديك اهل دهى (انطاكيه ) طلب طعام كردند از اهل آن ده ابا كردند اهل ده از اينكه مهمان كنند موسى و خضر عليهم السلام را؛ ناچار رو به راه نهادند و يافتند در نواحى ده ديوارى را كه مى خواست بيفتد، خضر آن ديوار را ساخت و با سنگ و گل محكم نمود آن را و رفت . موسى گفت : اگر مى خواستى مزدى مى گرفتى بر تعمير آن ديوار چرا مزد نگرفتى ؟ در سوره كهف از ملاقات و همراهى موسى عليه السلام با خضر نبى عليه السلام سخن مى گويد كه با هم مى رفتند تا بدين قريه رسيدند و از مردم آن طعام و غذا خواستند.
ولى آنها به اين دو بزرگوار چيزى نفروختند ومهمان نوازى نكردند. مع ذلك هنگامى كه مى خواستند از شهر بيرون روند چشمشان به ديوارى افتاد كه كج شده بود. خضر شروع به تعمير ديوار نمود تا خراب نشود و موسى عليه السلام به وى گفت اين مردم از فروختن غذا به شما امتناع كردند، آنوقت شما ديوار خرابه آنها را راست مى كنى ؟! خضر عليه السلام گفت اين ديوار متعلّق به دو پسر يتيم است و زير آن گنجى است كه اگر خراب شود مى برند؛ خواستم باقى بماند تا آن دو كودك بالغ شوند و استيفاى حق خود نمايند.
در اردن قبور بسيارى است . از جمله قبر لقمان حكيم ، كه در قرآن سوره اى به نام او وجود دارد، در شهر طبريه واقع است كه معروف به حيره طبريه است .
قبور حجر بن عدى ، اويس قرن و بلال حبشى در اين منطقه بين اردن و شام است .
4.بيت المقدس : شهرى كه امروز به نام قدس خوانده مى شود به دست ايليا پسر سام بن نوح بنا شده ، و در احاديث آمده است كه زمين قدس سرزمين محشر خواهد شد. در اين منطقه قبور انبيا و اوليا و بزرگان علما و دانشمندان و اوتاد و بندگان خدا فراوان است .
مشهورترين آن منطقه خليل الرحمن است كه قبر حضرت ابراهيم و پسرش اسحاق و زكريا و يحيى عليهم السلام در آنجاست .
اين بناى تاريخى همه از سنگ بنا شده و بيش از شش هزار سال از تاريخ بناى آن مى گذرد. مسجد بزرگ و بلند آن به سبك مخصوصى است . قبه و بارگاه انبيا و پيغمبران در آن بوده ، و آثار عتيقه بسيار دارد. مسجد بزرگى اطراف آنها بنا شده و شهر زيباى عالى خوش منظره سبز و حمام آنجا را احاطه كرده است .
مسجد اقصى ، كه از مساجد محترم و معظم جهان است ، قبله اول مسلمين و مسجد ليله المعراج و بزرگترين معبد مورد اتفاق سه ملّت يهود و نصارى و اسلام
است . اين بارگاه باعظمت ديدنى است نه شنيدنى .
#ادامه_دارد...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #بخش_دوم #قسمت_ششم #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#بخش_دوم
#قسمت_هفتم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
قبور بسيارى از انبيا در اين منطقه است . نماز در آنجا ثواب هزار نماز را دارد. اين مسجد از بناهاى حضرت سليمان عليه السلام است كه پايه هاى آن از سنگ و فلز گداخته ريخته شده است .
در اخبار آمده است كه كثرت اولاد حضرت ابراهيم خليل عليه السلام به پاس فداكارى و ذبح فرزندش اسماعيل عليه السلام بود و چون اولاد او زياد شدند گروهى به عصيان و تمرّد قوانين الهى پرداختند. به حضرت داود عليه السلام خطاب شد كه گناهكاران را به سه بلا مبتلا مى سازم : سه سال قحطى يا سه ماه جنگ يا سه روز طاعون .
حضرت داود عليه السلام پيام الهى را به ملّت خود ابلاغ كرد. گفتند طاقت قحطى نداريم ، جنگ هم بر ما مشكل است ، ناگزير براى مرگ حاضر مى شويم . گروهى آماده طاعون شده غسل نموده توبه كردند و كفن پوشيده و منتظر نزول عذاب گشتند و بدين منظور با زنان و كودكان به صحرا رفتند. گروهى نيز كه به اين سخنان به ديده تمسخر و استهزا مى نگريستند در شهر ماندند و طاعون آمد همه آنها را از بين برد. جمع انبوهى مردند و هلاك شدند. حضرت داود در همين تل (كه خاك بيت المقدس است و هميشه پيغمبران بر فراز آن رفته نماز مى خواندند و توبه و انابه و دعا مى كردند و دعايشان مستجاب مى شد) دعا كرد، خداوند بلا را از آنها برگردانيد. به داود خطاب رسيد كه در همين محل استجابت دعا مسجدى بسازند. اين نقطه خيمه گاه حضرت موسى عليه السلام و صلحاى بنى اسرائيل بود.
در آن عصر كوفه و بصره زير فرمان حكومت ابن زياد، فرمانده جنگ و قاتل اصلى امام حسين عليه السلام ، بود و شام هم مركز خلافت يزيد مستِ مخمور بى اراده و بى دين شمرده مى شد. لذا اين شهر يعنى اين سه اجتماع به صورت ظاهر تاءثر نداشتند، بلكه شادمان شدند، كه روز عاشورا يَومٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بنواُميّه است .
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ادامه_دارد...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_هشتم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
1. مرحوم حاج ميرزا على محدث زاده (متوفاى محرم1369هجرى قمرى)فرزندمرحوم محدث عاليمقام حاج شيخ عباس قمى رضوان الله تعالى عليهما،از وعاظ و خطباى مشهور تهران بودند.ايشان مى فرمود:يكسال به بيمارى و ناراحتى حنجره و گرفتگى صدا مبتلا شده بودم،تا جايى كه منبر رفتن وسخنرانى كردن براى من ممكن نبود.مسلم،هرمريضى در چنين موقعى به فكر معالجه مى افتد،من نيز به طبيبى متخصص وباتجربه مراجعه كردم.
پس از معاينه معلوم شد بيمارى من آن قدر شديد است كه بعضى از تارهاى صوتى ازكار افتاده و فلج شده و اگر لا علاج نباشد صعب العلاج است.
طيب معالج در ضمن نسخه اى كه نوشت دستور استراحت داد و گفت كه بايد تا چند ماه از منبر رفتن خوددارى كنم و حتى با كسى حرف نزنم و اگر چيزى بخواهم و يا مطلبى را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم آنها را بنويسم،تا درنتيجه استراحت مداوم و استعمال دارو، شايد سلامتى از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته صبر در مقابل چنين بيمارى و حرف نزدن با مردم حتى با زن و بچه،خيلى سخت و طاقتفرساست،زيرا انسان بيشتر از هر چيز احتياج به گفت وشنود دارد و چطور مى شود تا چند ماه هيچ نگويم و حرفى نزنم و پيوسته در استراحت باشم؟آن هم معلوم نيست كه نتيجه چه باشد.
بر همه روشن است كه با پيش آمدن چنين بيمارى خطرناكى،چه حال اضطرارى به بيمار دست مى دهد. اضطرارو ناراحتى شديد است كه آدمى را به ياد يك قدرت فوق العاده مى اندازد، اين حالت پريشانى است كه انسان اميدش از تمام چاره هاى بشرى قطع شده و به ياد مقربان درگاه الهى مى افتد تا بوسيله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت كرده و از درياى بى پايان لطف خداوند بهره اى بگيرد.
من هم با چنين پيش آمدى،چاره اى جز توسل به ذيل عنايت حضرت امام حسين عليه السلام نداشتم.روزى بعد از نماز ظهر و عصر،حال توسل به دست آمد و خيلى اشك ريختم و سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله عليه السلام را كه به وجود مقدس ايشان متوسل بودم مخاطب قرار داده گفتم:يابن رسول الله،صبر در مقابل چنين بيمارى براى من طاقتفرساست.علاوه براين من اهل منبرم و مردم ازمن انتظار دارند بر ايشان منبر بروم.من از اول عمر تا به حال على الدوام منبر رفته ام و از نوكران شما اهل بيتم،حالا چه شده كه بايد يكباره از اين پست حساس بر اثر بيمارى كنار باشم.ضمنا ماه مبارك رمضان نزديك است،دعوتها را چه كنم؟آقا عنايتى بفرما تا خدا شفايم دهد.
به دنبال اين توسل،طبق معمول كم كم خوابيدم.در عالم خواب،خودم را در اطاق بزرگى ديدم كه نيمى از آن منور و روشن بود و قسمت ديگر آن كمى تاريك.در آن قسمت كه روشن بود حضرت مولى الكونين امام حسين عليه السلام را ديدم كه نشسته است.خيلى خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلى را كه در حال بيدارى داشتم در حال رويا نيز پيدا كردم.بنا كردم عرض حاجت نمودن،و مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك رمضان نزديك است و من در مساجد متعدد دعوت شده ام،ولى با اين حنجره از كار افتاده چطور مى توانم منبر رفته و سخنرانى نمايم و حال آنكه دكتر منع كرده كه حتى با بچه هاى خود نيز حرفى نزنم.
چون خيلى الحاح و تضرع و زارى داشتم،حضرت اشاره به من كرد و فرمود به آن آقا سيد كه دم درب نشسته بگو چند جمله از مصيبت دخترم(رقيه)را بخواند و شما كمس اشك بريزيد،ان شاء الله تعالى خوب مى شويد.من به درب اطاق نگاه كردم ديدم شوهر خواهرم آقاى حاج آقا مصطفى طباطبائى قمى كه از علما و خطبا و از ائمه جماعت تهران مى باشد نشسته است.امر آقا را به شخص نامبرده رساندم.ايشان مى خواست از ذكر مصيبت خوددارى كند،حضرت سيدالشهدا عليه السلام فرمود روضه دخترم را بخوان.ايشان مشغول به ذكر مصيبت حضرت رقيه عليه السلام شد و من هم گريه مى كردم و اشك مى ريختم،اما متاسفانه بچه هايم مرا از خواب بيدار كردند و من هم با ناراحتى از خواب بيدار شدم و متاسف و متاثر بودم كه چرا از آن مجلس پر فيض محروم مانده ام،ولى ديدن دوباره آن منظره عالى امكان نداشت.
همان روز،ويا روز بعد،به همان متخصص مراجعه نمودم.خوشبختانه پس از معاينه معلوم شد كه اصلا اثرى از ناراحتى و بيمارى قبلى در كار نيست. او كه سخت در تعجب بود از من پرسيد شما چه خورديد كه به اين زودى و سريع نتيجه گرفتيد؟
من چگونگى توسل و خواب خودم را بيان كردم.دكتر قلم در دست داشت و سر پا ايستاده بود،ولى بعد از شنيدن داستان توسل من بى اختيار قلم از دستش بر زمين افتاد و با يك حالت معنوى كه بر اثر نام مولى الكونين امام حسين عليه السلام به او دست داده بود پشت ميز طبابت نشست و قطره قطره اشك بر رخسارش مى ريخت.لختى گريه كرد و سپس گفت:آقا،اين نارا حتى شما جز توسل و عنايت و امداد غيبى چاره و راه علاج ديگرى نداشت.
#التماس_دعا...
#ادامه_دارد...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
#ابرار
@abrar40
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_نهم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
حضرت فاطمه زهرا عليه السلام در خرابه شام
حضرت حجه الاسلام و المسلمين آقاى سيد مرتضى مجتهدى سيستانى از مدرسين حوزه علميه قم ، طى نامه اى به دفتر انتشارات مكتب الحسين عليه السلام چنين مرقوم داشته اند:
2. عالم ربانى و مفسر قرآن ، جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد حسن درافشان درباره كرامات مرحوم آيه الله العظمى آقاى حاج سيد على سيستانى (ره )چنين نقل كردند.
يك روز در خدمت حضرت آيه الله العظمى آقاى حاج سيد على سيستانى نشسته بودم (در آن زمان من شرح قطر مى خواندم )، ايشان پوستينچه اى پوشيده و مشغول مطالعه كتابى بودند. درب خانه را زدند. گفتند معتمد الوزرا آمده و ملاقات مى خواهد. در باز شد و او با كفش وارد خانه شد. آقا چند دقيقه به او اعتنا نكردند و پس از آن رو به او كرده و فرمودند: معتمد، حيا نمى كنى روى فرش نبوى با كفش وارد مى شوى . او بيرون رفت و كفشش را در آورد، سپس داخل اطاق شده هفت تير و كاغذى را از بغل در آورده و عرض كرد: آقا اين حكم قتل شماست ، از مركز نوشته اند، بزنم يا زبانتان را جمع مى كنيد؟
آقا بغل را باز كردند و فرمودند: لچك خراباتى شهر بر سرت ، بزن . من نگاه مى كردم ، ديدم اشك چشم معتمد جارى شده و گفت : مادرم را مى شناسم ، يعنى حلال زاده ام . آنگاه هفت تيرش را در قاب كرد و رفت . پسر عمو عرضه داشت : بابا چرا تقيه نمى كنيد؟ چرا مى خواهيد عالمى را يتيم كنيد؟ آقا فرمودند: بابا محمد جلو بيا پسر عمو نزديك آمد و نشست . آقا فرمودند:
ديشب در عالم رويا در خرابه شام بودم . تمام اسرا در خرابه بودند. حضرت زهرا عليه السلام و هم تشريف داشتند. من كه وارد شدم ، مادرم فاطمه زهرا عليه السلام فرمود: مادر على بيا. من جلو رفتم . حضرت مرا در آغوش گرفته ، صورت و دهانم را بوسيد و فرمود: مادر، بگو و نترس ، حافظ تو منم . پسر جان ، كسى كه نگهبانى مثل حضرت زهرا عليه السلام دارد، براى او ديگران اين روباهها چه كسانى هستند؟
🌹انتقام ، خطاب به امام زمان سلام الله عليه
بيا برادر از خاك سيه اين جسم پاك آخر
تن صد پاره را اى شاه دين بنما به خاك آخر
بيا در كربلا بنگر كه همچون گل بود پرپر
تن سبط پيامبر گشته از كين چاك چاك آخر
خبردارى چه گفتا در كنار آن تن خونين
ميان قتلگه زينب به آه سوز ناك آخر
(به زنجير ستم بين كودكان و خردسالان را
سه ساله كودكى در كنج ويران شد هلاك آخر
تن جدت به روى خاك بى غسل و كفن باشد
سرش بر روى نى باشد چو ماه تابناك آخر
تو اى دست خدا بيرون بيا از آستين حق
براى انتقام آن همه خونهاى پاك آخر
#ادامه_دارد...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_دهم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
زن فرانسوى در كنار قبر حضرت رقيه عليه السلام
جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ محمد مهدى تاج لنگرودى (واعظ) صاحب تاليفات كثيره ، در كتاب توسلات يا راه اميدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنين مى نويسد:
3. يكى از دوستانم كه خود اهل منبر بوده و در فن خطابه و گويندگى از مشاهير است و مكرر براى زيارت قبر حضرت رقيه بنت الحسين عليه السلام به شام رفته است ، روى منبر نقل مى كرد:
در حرم حضرت رقيه عليه السلام زن فرانسويى را ديدند كه دو قاليچه گران قيمت به عنوان هديه به آستانه مقدسه آورده است . مردم كه مى دانستند او فرانسوى و مسيحى است از ديدن اين عمل در تعجب شدند و با خود گفتند كه چه چيز باعث شده كه يك زن نامسلمان به اين جا آمده و هديه قيمتى آورده است ؟ چنين موقعى است كه حس كنجكاوى در افراد تحريك مى شود. روى همين اصل از او علت اين امر را پرسيدند و او در جواب گفت :
همان گونه كه مى دانيد من مسلمان نيستم ، ولى وقتى كه از فرانسه به عنوان ماموريت به اين جا آمده بودم در منزلى كه مجاور اين آستانه بود مسكن كردم . اول شبى كه مى خواستم استراحت كنم صداى گريه شنيدم . چون آن صداها ادامه داشت و قطع نمى شد. پرسيدم اين گريه و صدا از كجاست ؟ در جواب گفتند: اين گريه ها از جوار قبر يك دخترى است كه در اين نزديكى مدفون است . من خيال مى كردم كه آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است كه پدر و مادر و ساير بازماندگان وى نوحه سرايى مى كنند. ولى به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است كه از مرگ و دفن او مى گذرد. برشگفتى من افزوده شد و با خود گفتم كه چرا مردم بعد از صدها سال اين گونه ارادت به خرج مى دهند؟ بعد معلوم شد اين دختر با دختران عادى فرق دارد: او دختر امام حسين عليه السلام است كه پدرش را مخالفين و دشمنان كشته اند و فرزندانش را به اين جا كه پايتخت يزيد بوده به اسيرى آورده اند و اين دختر در همين جا از فراق پدر جان سپرده و مدفون گشته است .
بعد از اين ماجرا روزى به اين جا آمدم . ديدم مردم از هر سو عاشقانه مى آيند و نذر مى كنند و هديه مى آورند. متوسل مى شوند. محبت او چنان در دلم جا كرد كه علاقه زيادى به وى پيدا كردم .
پس از مدتى به عنوان زايمان مرا به بيمارستان و زايشگاه بردند. پس از معاينه به من گفتند كودك شما غير طبيعى به دنيا مى آيد و ما ناچار از عمل جراحى هستيم . همين كه نام عمل جراحى را شنيدم دانستم كه در دهان مرگ قرار گرفته ام . خدايا چه كنم ، خدايا ناراحتم ، گرفتارم چه كنم ، چاره چيست ؟ و انديشيدم كه ، چاره اى بجز توسل ندارم ، و بايد متوسل شوم ...
به ناچار دستم را به سوى اين دختر دراز كرده و گفتم : خدايا به حق اين دخترى كه در اسارت كتك و تازيانه خورده است و به حق پدرش كه امام بر حق و نماينده رسولت بوده است و او را از طريق ظلم كشته اند قسم مى دهم مرا از اين ورطه هلاكت نجات بده . آنگاه خود اين دختر را مخاطب قرار داده و گفتم : اگر من از اين ورطه هلاكت نجات يابم 2 قاليچه قيمتى به آستانه ات هديه مى كنم .
خدا شاهد است پس از نذر كردن و متوسل شدن ، طولى نكشيد برخلاف انتظار اطبا و متصديان زايمان ، ناگهان فرزندم به طور طبيعى متولد شد و از هلاكت نجات يافتم . اينك نيز به عهد و نذرم وفا كرده و قاليچه ها را تقديم مى كنم.
#ادامه_دارد...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_یازدهم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
شفاى دوباره
حجه الاسلام آقاى سيد شهاب الدين حسينى قمى واعظ، طى مكتوبى در تاريخ 27 ذى قعده 1414 قمرى برابر 18/2/73 مرقوم داشته اند كه : آقاى احمد اكبرى ، مداح تهرانى ، براى ايشان جريان شفا گرفتن در زندگى دوباره خود را كه از عنايات بى بى حضرت رقيه عليه السلام بود، چنين تعريف كرده است :
به دردى مبتلا شده بودم كه اطبا نااميد كردند. خلاصه كميسيون پزشكى تشكيل و بنا شد مرا عمل كنند. قبل از عمل به من گفتند ممكن است عمل خوب باشد و ممكن است بد. عمل كردند و نتيجه اى مثبت بعد از عمل حاصل وصيت كن و با زن و بچه ات ديدار و خداحافظى نما. من هم دست و پايم بسته و روى تخت افتاده بودم ، فرستادم همه آمدند. وصيت كرده جريان را گفتم و با بچه ها ديدار و وداع كردم . از جمله طفل كوچكى بغلى بود كه او را خم كردند و من صورتش را بوسيدم . همه گريان و افسرده از اطاق بيمارستان بيرون رفتند تا براى تحويل گرفتن جسد من و جريان مرگ و دفن و ناله آماده شوند. با همان وضع دردناك متوسل شدم به حضرت رقيه عليه السلام و اشعارى و ذكر توسلى داشتم . چند لحظه نگذشت كه ديد خانمى مثل ماه پاره جلوى تخت من حاضر شده و مرا با اسم و شهرت صدا زد: برخيز.
تعجب كردم . اين كيست كه مرا مى شناسد و اسمم را مى برد؟ گفتم لابد دختر يكى از هم اطاقيهاى من است كه براى احوالپرسى آمده است .
دوباره فرمود: پاشو. گفتم : نمى توانم ، دست و پايم بسته است و حق حركت ندارم
فرمود: كجا دست و پاى تو بسته است ؟ بلند شو. نگاه كردم ديدم دست و پايم باز است .
فرمود: چرا بلند نمى شوى ؟ گفتم : عمل كرده ام و نبايد از جا حركت كنم .
گفت : كجا را عمل كرده اى ؟ ببينم .
نگاه كردم ، ديدم اصلا اثرى از عمل در بدن من نيست و جاى عمل جوش خوده ، كانه عملى واقع نشده است . تعجب كردم . پرسيدم شما كى هستيد؟ فرمودند: مگر مرا صدا نكرده ، و به من متوسل نشده بودى ؟ و از نظرم غايب شد. با سلامت كامل از تخت برخاستم و لباسم را پوشيدم و بيرون آمدم و جريان كرامت و عنايت بى بى را به همه گفتم و من هم در خيلى از منابر و مجالس اين معجزه تكان دهنده را نقل كرده ام
🌹با من سخن بگو🌹 .
پرده بردار ز رخساره بى پيكر خويش
بار ديگر بگشاى آن لب چون شكر خويش
بى تو شد صرت من ، چون ورق برگ خزان
دست من گير و ببر باز مرا در برخويش
شدهام بى تو اسير غم و ويرانه نشين
از چه آخر تو نگيرى خبر از دختر خويش
آنچنان رنج اسيرى ز تنم برده توان
كه دگر تاب ندارم بزنم بر سر خويش
كه بريده است - پدر جان - سر تو، تشنه لبان
چه كنم گر ندرم سينه پر اخگر خويش
آتش عشق تو نازم كه مجالم ندهد
تا كه آبى بفشانم ز دو چشم تر خويش
#ادامه_دارد...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_دوازدهم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
🌹گهواره كوچك🌹
عالم متقى و پرهيزگار حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاى سيد مرتضى مجتهدى سيستانى از مدرسين حوزه علميه قم نقل كردند:
آقاى حاج صادق متقيان ، ساكن شهر مشهد مقدس ، كه از خدمتگزاران دربار امام حسين عليه السلام است ، در ماه محرم الحرام سال 1418 هجرى قمرى برايم چنين نقل كرد:
شش سال از ازدواج دخترم گذشت و در اين مدت داراى فرزند نشده بود، مراجعه به دكترهاى متعدد و عمل به نسخه هاى زياد، سودى نبخشيده بود. تا اينكه در ماه صفر سال 1417 هجرى قمرى عازم سوريه شدم . قبل از حركت من ، مادرش گهواره كوچكى درست كرد و به من گفت : آن را به ضريح مطهر حضرت رقيه عليه السلام ببند، تا از نگاه لطف آميز آن بزرگوار بهره مند شويم و حاجتمان روا شود.
من گهواره كوچك را با خود به شام بردم . در شام به زيارت حضرت رقيه عليه السلام دختر سه ساله امام حسين عليه السلام رفتم و وارد دربار با عظمت و غم انگيز آن حضرت شدم . حرم آن مظلومه طورى است كه همه زيارت كنندگان را تحت تاثير قرار ميدهد. گهواره را نزديك ضريح بردم ، و با توجه و اميد، آن را به ضريح نورانى حضرت بستم
شخصى كه آنجا ايستاده و نظاره گر كارهاى من بود، گفت : شما ديگر چرا به اين گونه كارها اعتقاد داريد؟ گفتم : اعتقاد من به شخص حضرت رقيه عليه السلام است ، نه گهواره ، و اين گهواره را وسيله اظهار اعتقاد و عقيده به خود آن بزرگوار قرار داده ام،تا از طريق آن،توجه حضرت رقيه عليه السلام را به خود جلب كنم.هر كسى به قدر معرفت خود كار مى كند و معرفت من در اين حد است،نه عظمت آن بزرگوار.
پس از زيارت مراقد اهل بيت عليه السلام در شام،به ايران بازگشتم.هنوز چند روز بيشتر نگذشته بود كه مادرش گفت:بايد دخترمان به آزمايشگاه برود،تايقين كنيم كه آيا حضرت رقيه عليه السلام حاجت ما را از درگاه الهى گرفته است يا نه؟
پس از آزمايش جواب مثبت بود،معلوم شد با يك گهواره كوچك،اميد و اعتقاد خود را به آن بزرگوار نشان داده و نظر لطف آن حضرت را به سوى خود جلب كرده ايم.اينك،دخترم كودكى در گهواره دارد.
🌹گل و بلبل🌹
آن بلبلم كه سوخته شد آشيانه ام
صياد سنگدل زده آتش به خانه ام
اى گل ز جاى خيز كه بلبل ز ره رسيده
بشنو صداى نغمه و بانگ ترانه ام
#ادامه_دارد...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_سیزدهم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
🌹اين دختر سه ساله ام رقيه است🌹
جناب حجه الاسلام و المسلمين ذاكر اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام آقاى حاج شيخ محمد على برهانى فريدنى كرامتى را به دفتر انتشارات مكتب الحسين عليه السلام فرستاده اند و در آن مرقوم داشته اند:طبق امر مطاع جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمين و نخبه المتقين آقاى حاج شيخ على ربانى خلخالى (دامت توفيقاته)كرامتى را كه حدود سى و چهار سال قبل در يكى از مجالس سوگوارى حضرت سيد الشهدا عليه السلام از زبان شيواى خطيب محترم جناب آقاى حاج سيد عبدالله تقوى شفاها شنيده ام نقل مى كنم.جناب تقوى،كه يكى از وعاظ تهران و از اشخاص با اخلاق و نوكران بى ريا و عاشق دلباخته جد مظلومش امام حسين عليه السلام بودند، فرمودند:من چندين سال است كه در تهران در مجالس و محافل و منازل منبر مى روم و افتخار نوكرى جد مظلومم،امام حسين عليه السلام،را دارم.يكى از شبها كه حدود ساعت 9 شب پس از ختم منبر به منزل بر مى گشتم صداى زنگ تلفن بلند شد.گوشى را برداشتم،ديدم يكى از دوستان است به بنده فرمود فلان شخص بازارى،به رحمت خدا رفته و فردا بعد از ظهر در فلان مسجد،مجلس ترحيم اوست.من شما را براى منبر رفتن در ختم آن مرحوم به فرزندان متوفى معرفى كرده ام،سر ساعت 3 (يا 4) بعد از ظهر آنجا حاضر و مهياى منبر رفتن باشيد،در همان حال بنده به يادم آمد كه روز گذشته در خيابان ...و كوچه ...كه نام آنها در حافظه اين حقير نمانده است روضه ماهيانه خانگى خواندم و خانمى در همان مجلس با التماس به من گفتند كه فردا عصر در همين ساعت يعنى مثلا ساعت4در همين كوچه،خانه روبرو به منزل ما تشريف بياوريد.من حاجتى دارم و نذر كرده ام سفره حضرت رقيه خاتون عليه السلام را بيندازم و شما بايد روضه توسل به آن خانم كوچك و عزيز كرده امام حسين عليه السلام را بخوانيد. من هم به وى قول دادم كه سر ساعت موعود مى آيم.خلاصه،در تلفن به دوستم گفتم من فردا قول قبلى داده ام در منزلى روضه حضرت رقيه خاتون عليه السلام را بخوانم.دوستم گفت اى آقا، من خواستم خدمتى به شما كرده باشم.شما چه فكر مى كنيد
پيش خود فكر كردم كه من بايد چندين مجلس،روضه حضرت رقيه و حضرت على اصغر عليه السلام را بخوانم تا سى تومان پول به من بدهند.اين يك تاجر سرمايه دار است كه فوت شده،لااقل پول خوى به من مى دهند.به هر حال از رفتن به منزل آن زن منصرف شده،رفتم در رختخواب خوابيدم و به خواب رفتم.
در عالم خواب ديدم در خيابان،سر نبش همان كوچه اى كه ديروز در آنجا روضه خوانده بودم،يك سيد نورانى ايستاده و دست يك دختر سه ساله اى را هم در دست دارد.با هم سلام و تعارف كرديم و من از او سوال كردم:نام شريفتان چيست و در كجاى تهران سكونت داريد؟ پاسخ داد:من در همه مجالس سوگوارى خودم حاضر مى شوم و اين دختر هم دختر سه ساله من رقيه است.شما ما خانواده را به ماديات و دنيا نفروشيد.چرا اين زن را پس از آنكه به وى قول داديد در منزلش روضه بخوانيد،چشم انتظار گذاشتيد؟چرا به خاطر اينكه آن حاجى بازارى كه فوت شده و وراثش پول بيشترى به تو مى دهند مى خواهى خلف وعده بكنى؟و بنا كرد بشدت گريه كردن و با آن دختر به سمت همان خانه اى كه آن زن منتظر من بود رفتند.
من بيدار شدم و به دوستم تلفن كردم.حدود ساعت2بعد از نصف شب بود.با گريه به او گفتم:فلانى،فردا براى مجلس ترحيم آن حاجى،منتظر من نباشيد، كه به هيچ وجهى نخواهم آمد. فردا نيز سر ساعت به منزل آن خانم رفتم و روضه مصيبت حضرت رقيه عليه السلام خاتون را خواندم و قضيه را هم روى منبر گفتم هم خودم و هم مستمعين،شديدا منقلب گشته و گريه بى سابقه اى بر ما حاكم شد،به طورى كه بعد از ختم روضه هم باز همگان به شدت گريه مى كرديم و بوى عطر خوشى فضاى خانه را فرا گرفته بود و من تا به حال چنين حالى در خود نديده بودم.احقر الناس مخلصكم
محمد على برهانى فريدنى
🌹سايه لطفى فكنى يا ابه🌹
مرغ دلم خرابه شام آرزو كند
تا با سه ساله دختركى گفتگو كند
آن دخترى كه قبله ارباب حاجت است
حاجت رواست هر كه بدين قبله رو كند
تاريكى خرابه به چشمان اشكبار
با راس باب شكوه ز جور عدو كند
خونين چه ديد راس پدر را رقيه خواست
با اشك خويش خون زرخش شستشو كند
خوابيد در خرابه كه تا كاخ ظلم را
با ناله يتيمى خود زير و رو كند
#ادامه_دارد...
#التماس_دعا...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_چهاردهم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
🌹مقدارى شير به فقرا احسان مى كنم🌹
10.فاضل دانشمند حجه الاسلام آقاى شيخ هادى اشرفى تبريزى نقل كردند:
در مسافرتى كه به تبريز داشتم و در منزل همشيره مهمان بودم،سخن از شهيده سه ساله حضرت رقيه عليه السلام به ميان آمد.گفتم برخى معتقدند كه امام حسين عليه السلام دخترى به نام رقيه عليه السلام ندارد و اين خبر را تكذيب كرده اند.ناگهان مادر شوهر خواهرم با لحنى محكم گفت اگر همه هم او را انكار كنند من يكى نمى پذيرم،زيرا من چندين بار خودم به ايشان متوسل شده و نتيجه گرفته ام.
از جمله،چندى پيش كه پسرم(صابر ريحانى )در اهواز مشغول خدمت بود اتفاقهاى عجيبى افتاد.قضيه از اين قرار بود كه شوهرم،كه راننده كاميون است،در نزديكى ميانه از يك تصادف دلخراش اتوبوس كه حامل سربازانى بوده و همه آنها در آن تصادف كشته شده بودند مطلع شد و خيلى نگران به منزل آمد.به پادگان تلفن كرديم و از حال صابر پرسيدم،آنها جواب دادند كه صابر در حال مرخصى است و در پادگان نيست.نگرانى مان چند برابر شد و در همان روز در محله ما شايع گشت كه دنبال منزل سربازى كه(نام پدر آن قدرت الله باشد)مى گشته اند تا فوت پسر سربازش را به خانواده اش اطلاع بدهند.ديگر ظن قوى،بلكه تقريبا يقين،حاصل شد كه صابر مرده است.من در همين حال كه روحا منقلب بودم دقيقا توجهم به خانم رقيه عع جلب شد و گفتم:خانم،اگر خبر سلامتى پسرم را بشنوم،كارى كه از دستم بر نمى آيد ولى مقدارى شير به فقرا احسان مى كنم
با حالتى بغض آلود افزود:هنوز جمله ام تمام شنده بود كه تلفن زنگ زد.با حالتى مضطرب گوشى را برداشتم،صداى فرزندم صابر بود...تا صداى صابر را شنيدم از حال رفتم.پسر بزرگترم(كه داماد ما باشد)گوشى را برداشته و صحبت مى كند و صابر مى گويد وقتى كه شما با پادگان تماس گرفته بوديد من در مرخصى بودم،الان برگشتم پيغام شما را گفتند و من تلفن كردم.
🌹جبريل امين خادم و دربان رقيه🌹
گرديد فلك و اله و حيران رقيه
گشته خجل او از رخ تابان رقيه
آن زهره جيينى كه شد از مصدر عزت
جبريل امين خادم و دربان رقيه
هم وحش و طيور و ملك و عالم و آدم
هستند همه ريزه خور خوان رقيه
خواهى كه شود مشكلت اندر دو جهان حل
دست طلب انداز به دامان رقيه
جن و ملك و عالم و آدم همه يكسر
هستند سر سفره احسان رقيه
كو ملك يزيد و چه شد آن حشمت و جاهش
اما بنگر مرتبت و شان رقيه
يك شب ز فراق پدرش گشت پريشان
عالم شده امروز پريشان رقيه
ديدى كه چسان كند ز بن كاخ ستم را
در نيمه شب آن دل سوزان رقيه
#ادامه_دارد...
#التماس_دعا...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_پانزدهم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
بگو نامش را حسين بگذارد
11. حجت الاسلام و المسلمين حامى و مروج مكتب اهل بيت عليه السلام آقاى حاج شيخ محمود شريعت زاده خراسانى ، طى نامه اى در تاريخ دوم جمادى الثانيه 1418 هجرى قمرى دو كرامت به دفتر انتشارت مكتب الحسين عليه السلام ارسال نموده و مرقوم داشته اند:
روزى وارد حرم حضرت رقيه عليه السلام شدم ، ديدم جمعى مقابل ضريح مقدس مشغول زيارت خواندن و عزادارى مى باشند و مداحى با اخلاص به نام حاج نيكويى مشغول روضه خوانى است از او شنيدم كه مى گفت :
خانه هاى اطراف حرم را براى توسعه حرم مطهر خريدارى مى نمودند. يكى از مالكين كه يهودى يا نصرانى بود، بهيچوجه حاضر نبود خانه خود را براى توسعه حرم بفروشد. خريداران حاضر شدند كه حتى به دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند، ولى وى نفروخت . بعد از مدتى زن صاحب خانه حامله شده و نزديك وضع حمل وى مى شود. او را نزد پزشك معالج مى بردند، بعد از معاينه مى گويد: بچه و مادر، هر دو در معرض خطر مى باشند و خانم بايد زير نظر ما باشد. قبول كردند، تا درد زايمان شروع شد. صاحب خانه مى گويد: همسرم را به بيمارستان بردم و خودم برگشتم و آمدم درب حرم حضرت رقيه عليه السلام و به ايشان متوسل شدم و گفتم اگر همسر و فرزندم را نجات دادى و شفاى آنان را از خدا خواستى و گرفتى خانه ام را به تو تقديم مى كنم
مدتى مشغول توسل بودم ، بعد به بيمارستان رفتم و ديدم همسرم روى تخت نشسته و بچه در بغلش سالم است . همسرم گفت : كجا رفتى ؟ گفتم رفتم جايى كارى داشتم . گفت : نه رفتى متوسل به دختر امام حسين عليه السلام شدى . گفتم از كجا مى دانى ؟ زن جواب داد: من ، در همان حال زايمان كه از شدت درد گاهى بيهوش مى شدم ، ديدم دختر بچه اى وارد اطاق بيمارستان شد و به من گفت : ناراحت مباش ، ما سلامتى تو و بچه ات را از خدا خواستيم ، فرزند شما هم پسر است ،سلام مرا به شوهرت برسان و بگو اسمش را حسين بگذارد.گفتم : شما كى هستيد؟ گفت : من رقيه دختر امام حسين عليه السلام هستم.
بعد از روضه خوانى از مداح مذكور (حاجى نيكويى)سوال كرم اين داستان را از كه نقل مى كنى ؟ در جواب گفت : از خادم حرم حضرت رقيه عليه السلام نقل ميكنم ، كه خود از اهل تسنن مى باشد و افتخار خدمتگزارى در حرم نازدانه امام حسين عليه السلام را دارد و پدرش هم از خادمين حرم حضرت رقيه عليه السلام بوده است.
#ادامه_دارد...
#التماس_دعا...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_شانزدهم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
🖤همان دختر را در خواب ديدم 🖤
برادر بزرگوار حجت الاسلام خادم اهل البيت عليه السلام جناب آقاى حاج شيخ على ربانى خلخالى دام عزه العالى
2.داستان مذكور را آن گونه كه شنيده بودم نقل كردم،ولى اتفاقى عجيب براى اينجانب رخ داد كه دريغ است از ذكر آن در پايان نوشته بگذرم
اين جانب روزى مشغول خواندن مصيب حضرت رقيه عليه السلام بودم كه در اثناى آن صداى غش كردن خانمى همراه با فرياد و گريه شديد اطرافيان به گوش رسيد.خانم مذكور بعد از مجلس به هوش آمد.وى را نزد من آوردند و او به من گفت:خانمى هستم داراى 3 فرزند مبتلا به مرض قلب شدم و همه دكترها جوابم كردند،به طورى كه نااميد شدم.به شوهرم گفتم:مرا به حرم حضرت رقيه عليه السلام ببر.امروز روز سوم است كه ما اينجا هستيم ديشب خواب ديدم دختر بچه اى برگ سبزى را به من داد و گفت:اين را بخور،خوب خواهى شد.گفتم:شما كى هستيد؟ گفت:من رقيه دختر امام حسين عليه السلام هستم.از خواب بيدار شدم ، آمدم به حرم درحينى كه شما مشغول خواندن روضه بوديد، همان دختر را در بيدارى ديدم كه همان برگ سبز را به من داد و همه اطرافيان اين صحنه را ديدند.در نتيجه من نتوانستم تحمل كنم و بى اختيار بيهوش شدم،و بحمدالله الان حالم خيلى خوب است.
🖤دوباره از سقيفه دست آن ظالم برون آمد🖤
كه مثل مادرم زهرا ز سيلى پاره شد گوشم
من آن شمعم كه آتش بس كه آبم كرد، خاموشم
همه كردند غير از چند پروانه،فراموشم
اگر بيمار شد كس گل برايش مى برند و من
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم
پس از قتل تو اى لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است اين آب بر كامم،نمى نوشم
تو را بر بوريا پوشند و جسم من كفن گردد
به جان مادرت هرگز كفن بر تن نمى پوشم
دوباره از سقيفه دست آن ظالم برون آمد
كه مثل مادرم زهرا ز سيلى پاره شد گوشم
اگر گاهى رها مى شد ز حبس سينه فريادم
به ضرب تازيانه،قاتلت مى كرد خاموشم
فراق يار و سنگ اهل شام ، و خنده دشمن
من آخر كودكم،اين كوه سنگين است بر دوشم
نگاه نافذت با هستى ام امشب كند بازى
گه از تن مى ستاند جان،گه از سر مى برد هوشم
بود دور از كرامت گر نگيرم دست(ميثم) را
غلام خويش را، گر چه گنهكار است ، نفروشم.
#ادامه_دارد...
#التماس_دعا...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام #حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#ستاره_درخشان_شام_حضرت_رقيه_دختر_امام_حسين_علیه_السلام
#حجة_الاسلام_آقاى_حاج_شيخ_على_ربانى_خلخالى
#قسمت_هفدهم
☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆
🌹توسل به حضرت رقيه عليه السلام مشكم را چاره كرد.🌹
جناب آقاى عبدالحسين اسماعيلى قمشه اى،از شخصيتهاى فرهنگى سابقه دار شهرضا، پيرو در خواستى كه از ايشان شده است،در باب كرامتى كه خود شخصا از حضرت رقيه عليه السلام ديده اند، نامه زير را به انتشارات مكتب الحسين عليه السلام ارسال داشته اند:موضوعى كه مى نويسم مربوط به حدود 15سال پيش از اين تاريخ ، يعنى اوايل دوران جمهورى اسلامى ايران است . حقير، كه داراى گذر نامه اقامت در كويت بودم،پدر تاريخ 7 مهر 1361 شمسى به قصد كويت از سوريه حركت كردم پيش از حركت،در دو سه روزى كه در دمشق اقامت داشتم ، افتخار پيدا كردم كه به زيارت اولاد پيامبر صلى الله عليه و آله نايل شوم و مراقد مطهر حضرت زينب عليه السلام و حضرت رقيه خاتون دختر امام حسين عليه السلام و ساير قبور متبركه امامزادگان عظام در شام را زيارت كنم.
پيش آمد جالبى كه در اين سفر رخ داد آن بود كه،هنگام تشرف به حرم مطهر حضرت رقيه خاتون عليه السلام چون قبلا حاجتى داشتم،پاى ضريح مطهر نشسته دست در شبكه پايين ضريح انداختم و عرض كردم:اى دختر امام حسين عليه السلام،گرفتن اين شبكه مثل گرفتن دامن چادر شما مى باشد.شما مى دانى كه چه حاجاتى دارم،و احتياج به بيان اظهار ندارد تو را به حق خود و پدر و اجداد طاهرينت عليه السلام از پدر بزرگوارت بخواه تا از جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله بخواهد از درگاه خداوند متعال مسئلت كند كه حاجت مرا برآورده سازد.
اين را گفتم و بيرون آمدم و رهسپار كويت شدم . چون ايام ، ايام جنگ تحميلى و روزهاى دشوار و سختى بود و دولت ايران اجازه بيش از دو هزار تومان را نمى داد و حقير هم بيش از آن نداشتم ، بايد براى بازگشت ، طبق معمول براى كرايه و غيره پولى دستگردان كنم و در ايران بپردازم .
موقع ورود به كويت معلوم شد كه دولت ايران تصويب كرده كه ايرانيان مقيم كويت - كه 6 ماه در كويت مى ماندند - مى توانند معادل صد هزار تومان به قيمت ارز از ايران اجناس مجاز وارد كنند و اين باعث دشوار شدن پول شده بود كه اين جانب - با مضيقه اى كه گرفتار آن بودم -بلاتكليف ماندم.تا اينكه يك شب ، در حوالى سحر،مجددا دست التجا به دامان حضرت رقيه عليه السلام زدم و عرض كردم:(بى بى جان. پس نتيجه خواهش و توسل من چه شد؟)كهناگهان مطلبى به ذهنم خطور كردى كه فرداى آن شب به سراغ آن مطلب رفتم و تعقيب اين امر، بزودى منجر به رفتن من به مدارس ايرانى كويت و اشتغال به شغل خطاطى نزد اولياى آن مدارس گرديد و توسل به آن باب الحوائج،مشكلاتم را حل كرد و حاجت مزبور به خوبى و زودى برآورده شد.
سال بعد هم به دعوت سرپرست مدارس به كويت رفتم،ولى بر اثر جنگ تحميلى و فشار بيگانگان ما را از كويت اخراج كردند كه در آن حادثه نيز،عنايات بى بى با ما بود و شرح آن فرصتى ديگر مى طلبد. و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته .
عبدالحسين اسماعيل قمشه اى (شهرضا)
#ادامه_دارد...
#التماس_دعا...
#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯